به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 5 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 76
  1. #41
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 آذر 98 [ 10:00]
    تاریخ عضویت
    1395-7-04
    نوشته ها
    150
    امتیاز
    5,613
    سطح
    48
    Points: 5,613, Level: 48
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 70.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    426

    تشکرشده 287 در 117 پست

    Rep Power
    37
    Array
    سلام عسل جان. تقریبا بیشتر پستای تاپیکت رو خوندم. یه سری حرفا داشتم باهات بزنم که دیدم آخرای تاپیکت خانم fariba89 خییلیییی خوب و قشنگ همون صحبتا رو کردن. فقط اومدم اضافه کنم از طرز صحبت کاربرا ناراحت نشو، هیچکس نمیتونه عمق غم کسی دیگه رو بفهمه مگر اینکه خودش تجربه کرده باشه. من چیزی شبیه غم الان تو رو به شکل دیگه و البته در غالب یه مشکل بزرگ تر و ناراحت کننده تر تجربه کردم و وقتی اومدم اینجا تاپیک زدم و مطرحش کردم، بعضی کاربرا با لحن خیلی بدی برام پست گذاشتن و منو محکوم کردن به غرور و تکبر! یه سریای دیگه هم اومدن پستای اونا رو لایک کردن. باز خوبه برای شما به این شدت نبود. الان که توی شرایط نرمالی هستم برام بی اهمیته و انتظار فهمیده شدن از طرف هر کسی رو هم ندارم. اما اون موقع که شرایط سختی از نظر روحی داشتم خیلی دلم شکست و فقط این قضاوتاشون رو سپردم به خدا و با خودم فکر کردم من که وقتی عادی و معمولی خودم رو معرفی کردم و اون کاربرا فکر کردن دارم فخر فروشی میکنم و از همه نظر از متوسط جامعه بالاتر هستم، چرا اينقدر بدشانسم که با وجود اینکه از تمام وجودم و از صمیم قلبم مایه میگذارم اما نصف نصف احترام و توجه و عشقی که بقیه ای که خیلی معمولی ترن از طرف مقابلشون دریافت میکنن هم دریافت نمیکنم؟! با تموم وجودم درک میکنم وقتی به خاطر تواضعت طرفتو خیلی بزرگش میکنی و بعد اون حس میکنه تو خیلی بدبخت و بی ارزشی که این اهمیت رو برای آدمی مثل اون قائلی یعنی چی. میفهمم وقتی به خودت میای میبینی از پایین ترین آدمام پایینترت آورده و بعد میای بفهمونی که نه بابا من اینقدرام پایین نیستم، من فلانیم و فلان چیزا رو دارم بعد بقیه بهت انگ تکبر و غرور و خودبزرگ بینی میزنن یعنی چی. اما بعدا میفهمی که مقصر اصلی خودت بودی و اینا همش از رفتار خودت آب میخورده. وقتی خودت خودتو دوست نداشته باشی و جایگاه خودت رو ندونی و برای خودت ارزش قایل نباشی نباید این انتظارو از بقیه داشته باشی. وقتی به خیال اینکه داری تواضع میکنی به یه آدمی بیشتر از حد لیاقتش ارزش و بها میدی باید انتظار اینم داشته باشی یه روز بیاردت پایین تر از خودش. وقتی اونقدر با خودت بدی و خودت رو دوست نداری و برای یه نیمچه محبت و توجه خودت رو اسیر یه آدم محتاج تر و ضعیف تر از خودت میکنی، بایدم انتظارشو داشته باشی هر وقت دلش خواست بشکندت و محبتش رو ازت دریغ کنه. کلید حل مشکلت فقط خودتی، نه طلسمی هست، نه وردی و نه جادویی. خودتی فقط! خودت رو اصلاح کن و تا میتونی به خودت عشق و احترام بده، همین!
    برای گذر کردن از غم و غصه ای که الان داری،این پست و این پست رو بخون و سعی کن اجراش کنی. امیدوارم زودتر حالت خوب شه و خودتو پیدا کنی
    پ.ن: به بقیه کاربرانی که نظر دادن جسارت نشه، قصدم انتقاد از نظر خاصی نبود.
    ویرایش توسط خانم مهندس : شنبه 02 دی 96 در ساعت 15:58

  2. 4 کاربر از پست مفید خانم مهندس تشکرکرده اند .

    Erica (یکشنبه 03 دی 96), Fariba.89 (شنبه 02 دی 96), میشل (شنبه 02 دی 96), عسل28 (شنبه 02 دی 96)

  3. #42
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 خرداد 97 [ 16:28]
    تاریخ عضویت
    1396-8-23
    نوشته ها
    46
    امتیاز
    1,218
    سطح
    19
    Points: 1,218, Level: 19
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    44

    تشکرشده 89 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عسل جان برای تاکید و تقویت اراده ت در جهت تغییر اومدم بهت چند نکته یادآوری کنم که با برخی حرفا حس خودکم بینی ت هم بدتر نشده باشه. شما پارچه توی مغازه نیستی که فقط بخوای به هر قیمتی شده خریده بشی و مهم نباشه خریدارت کیه! به تعداد انبوه هم تولید نمیشی که هرچی تخفیف بدی در کل سود کنی در نهایت! از شما یکی هست یونیک هستی و دیگه م قرار نیست تولید بشه. یه عمر به خودت چوب حراج زدی و نتیجه ش جز از بین رفتن غرور زنانه و از بین رفتن اعتماد به نفس و تحمل درد و رنج هیچی نبوده از این به بعد دیگه اینکارو نکن اجازه نده کسی هم به فکرش برسه که بخواد اینکارو با تو بکنه.
    ما هم شوهر کردیم ولی به شوهرمون یا هیچ پسر دیگه ای نمیگفتیم بیا منو بگیر بیا خواستگاریم کی میای. عروسی گرفتیم مثل آدم نرمال ناز کردیم مثل یه زن نرمال و اجازه و فرصت خواسته شدن و پسند شدن دادیم. رفتار شما نشان از خود کم بینی خودته فقط. اگر این مسئله رو درمان نکنی حتی اگر ازدواج هم بکنی کسی همراه زندگیت میشه که دقیقا دید حاجی بازاری بهت داره و فکر میکنه ارزونی میخرتت که خودش سود کنه نه عشق گیرت میاد نه آرامش و نه از تنهایی درمیای. شان و وقار زنانه ت رو حفظ کن از این به بعد حتی اگر تا ابد مجرد بمونی عزت نفست رو نگه دار و نذار دیگه کسی خوارت کنه و این ارزشه. زندگی با خواری و ذلت نه ارزشی داره نه لذت و آرامشی.
    روی اعتماد به نفست قویا کار کن و اجازه نده کسی به هیچ عنوان تحقیرت کنه از این به بعد.
    یادت باشه قرار نیست فقط ازدواج کنی و از چاله بیفتی تو چاه. قراره ازدواج موفقی داشته باشی به امید خدا و به کمک اراده و تغییرات خودت در آینده.
    بعد از اینکه از این مراحل عبور کردی و روی خودت کار کردی در آینده یه لیست از معیارهای مدنظرت برای شریک زندگیت تهیه کن و از این به بعد با هر پسری وارد آشنایی و صحبت نشو. رابطه از راه دور و مجازی هم برقرار نکن اگر شما با این مورد آخر حضوری برخورد داشتی شناخت زودتر حاصل میشد خیلی زودتر نتیجه مشخص میشد و دچار وابستگی و ضربه عاطفی هم نمیشدی.
    موفق باشی عزیزم.

  4. 2 کاربر از پست مفید Fariba.89 تشکرکرده اند .

    Erica (یکشنبه 03 دی 96), عسل28 (یکشنبه 03 دی 96)

  5. #43
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 15 آذر 97 [ 11:46]
    تاریخ عضویت
    1396-5-22
    نوشته ها
    122
    امتیاز
    2,650
    سطح
    31
    Points: 2,650, Level: 31
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 100
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    88

    تشکرشده 115 در 65 پست

    Rep Power
    24
    Array
    سلام
    اقای یه دوست چجوری دلتون میاد اینجوری با قساوت منو قضاوت کنین
    مگه شما یه جای من بودین . مگه راههایی که من رفتمو دیدین . مگه عشقی که من دادم و عوضش نامردی و درد عایدم شد حس کردین

    از کجا میدونین من تو کلان شهر نیستم از کجا میدونین خونه اونا پونصد میلیونه ماله ما تو شهرستان زیر قیمت
    گفتنش درست نیست اما من تو یکی از کلان شهرا تبریز هستم . خونه ای که زندگی میکنم دو میلیارد قیمتشه از طرفی خودم که یک دخترم یه خونه دویست میلیونی با ماشین صد میلیونی زیر پامه حالا داراییهای دیگه که چندین برابر این چیزاس که گفتم به کنار
    نمیخواستم وارد جزییات شم ، اما ایشون تو شهر کرج فقط یک اپارتمان 100 میلیونی داشتن که اونم فقط برا پدرشون بود و لا غیر و خودشون هیچ چیزی نداشتن ، گفتنش درست نبود اما قضاوت بدون اطلاعات انصاف نیست

    من با این حال میخواستم این زندگیمو ول کنم حتی سالها اونجا کار کنم تمام انچه که دارم برا زندگی مشترکمون بگذارم بخاطر عشق و دوست داشتنم...
    کی گفته همه از نوجوانی منو ول کردن . من خدا شاهده از پونزده سالگی تا الان صد تا خواستگار خودم رد کردم
    چون مد نظرم بود با کسی ازدواج کنم که خودم دوست داشته باشم

    تا حالا هم که دو بار اشنایی های جدیم تا خواستگاری پیش رفت اولی تهران بود که بخاطر دوری راه گذاشتن رفتن و دومی این آقا بود که اینجوری شد و شما میگین عیب از شماس . اصلا مشکل من اینا نبود که بیام اینجا بگم مشکل من دردیه که تا مغز استخونمو میسوزونه اینکه چرا .....

    من به حدی خودمو باختم که بخدا حس میکنم ته خط رسیدم . شما میاین میگین همه دخترا شرایط شما رو دارن اخه مگه من گفتم من بالام من متکبرم من ثروتمندم من گفتم وقتی از همه چی گذشتم وقتی عشق دادم دلیلش چی بود باهام اینکارو کرد کلافه ام سردرگمم وگرنه بقران من اون داراییهام شرایطم به چشمم نمیاد حتی میخوام به زندگیمم چشم بپوشم...
    کاش فقط یه درصد نه بیشتر درکم میکردین
    بازم ممنون که وقتتونو گذاشتین
    ویرایش توسط عسل28 : یکشنبه 03 دی 96 در ساعت 09:12

  6. #44
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 15 آذر 97 [ 11:46]
    تاریخ عضویت
    1396-5-22
    نوشته ها
    122
    امتیاز
    2,650
    سطح
    31
    Points: 2,650, Level: 31
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 100
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    88

    تشکرشده 115 در 65 پست

    Rep Power
    24
    Array
    سلام فریبای عزیز و مهربانم
    شاید باورتون نشه اما صبحا که چهار و پنج از خواب میپرم و تنگی نفس شدید بهم دست میده تنها چیزی که تسکینم میده مرور بارها و بارها پیامهای شما و مریم جانه
    فقط گلومو محکم میگیرم و گریه میکنم و پیامهاتونو میخونم . فقط از خداوند بزرگ میخوام یا جونمو بگیره یا این دردی که میکشمو تموم کنه
    زندگیه من که تموم شده مطمئنم هیچکسی عین اون دیگه به من عشق نمیده نگرانم نیست روزی ده بار حالمو میپرسید اما تو آخر موندم که چجوری رهام کرد با گفتن اینکه پدر مادرم میگن مدل زندگی اونا با مدل زندگی ما فرق داره ، احساس خلا بودن میکنم احساس درد شدید

    همش میگم تقصیر خودت بود چون تو گفتی نمیخوام دیگه بهم زنگ بزنی تو تلگرامم بلاکشون کردم همش میگم شاید راضی میکرد شاید پیام میداد درست میشد شاید صبر نکردم
    اصلا نمیدونم دارم چیکار میکنم سردرگمم نفسم بالا نمیاد . دیروز طبق گفته های شما گفتم برم یکم بیرون که شاید از رو تختم بلند شم رفتم اما موقع بستن در ماشینم انگشتم لای در موند و کبود شد و فقط نشستم تو ماشین ساعتها گریه کردم . حواسم سر جاش نیست
    واقعا چجوری بعد نه ماه داره به راحتی به زندگیش ادامه میده . چرا من نمیتونم
    خداااایا واقعا هستی....................................

  7. #45
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    114
    Array
    سلام

    * قبلا هم چندبار گفتم علاقه ندارم درباره شما قضاوت کنم فقط می تونم حدس بزنم که اون رو هم تاحد امکان تمایل ندارم. یه مواردی رو به عنوان مثال و با توجه به گفته ها و نوشته هاتون نتیجه گیری و بیان کردم. چیزی که من روش تاکید داشتم و دارم بازبینی رفتارهاتون است و شما اصلا این مطلب رو نمی گیرید. من نمیگم شما حتما حتما کلی ایراد دارید. دارم میگم یه مقدار روی خودتون، برخوردهاتون، اعتقادات تون، نحوه اشنائی و ادامه معاشرت با افراد ... فکر کنید. اگر خودتون نمی تونید از دیگران کمک بگیرید.
    بازهم مثال می زنم. یه مشکلی که شما همین دوست شدن با آقایان براساس باورها و قضاوت های خودتان است. بدون اینکه به عواقب آن توجه کنید. که کمترین آن دلبستگی و وابسته شدن عاطفی و احساسی دو طرف (یا یکی از طرفین) است و اگر این آشنائی به ازدواج منجر نشه اون طرفی که تعلق خاطر پیدا کرده ضربه می خوره. که در این مورد شما حداقل دوبار ضربه شدید خورده اید. (خدا رو شکر عواقب بدتری براتون نداشته)
    یادتون است چقدر بهتون سفارش کردم و کردیم که این رابطه رو قطع کنید؟ محکم بایستید برای ازدواج و رفت و آمد شخصی نداشته باشید؟ چندین بار گفتم معلوم نیست صرف علاقه شما دو نفر (یا شما تنها) به ازدواج منجر بشه؟ هی گفتم بابا خانواده تان هم تصمیم گیرنده هستند. خانواده پسر هم تصمیم می گیرند. مسائلی مانند مهریه، آداب و رسوم و ... هم وجود دارند. اینقدر زود خودتون رو عاشق و معشوق یا زن و شوهر فرض نکنید و دل ببندید. گوش کردید؟ چند ماه که هرکاری خواستید کردید. آخرش هم نیم بند ازشون خواستید بیان خواستگاری و در همان زمان هنوز هم ارتباط داشتید و ازهمه خطرناک تر همانطور که در ابتدای این تاپیک تان نوشتم این آقا رو "عشقم" دونستید.
    الان هم ما، اون آقا رو مقصر می دونید. ما که تقصیری نداریم. اون آقا هم سهم قصورش به اندازه خود شما است. شما رو که مجبور نکرده بود باهاشون دوست بشید و دل ببندیدو خودتون با اراده خودتون این کار رو کردید. شاید بگید با من این طور رفتار کرد، چه حرف هائی به من میزد و نظایر آن. خب این ها هم در هر ارتباط دو جنس مخالف همیشه وجود داشته و خواهد داشت.

    الان هم قیامت نشده. دل تون شکسته که طبیعی است وای احساس خیانت نکنید. خواستگاری شما در مرحله اول ناموفق بود مال خیلی ها جلوتر میره و حتی تو خود مراسم عروسی بهم میخوره. این چیزا تا وقتی نهائی و قطعی نشده نباید روشون حساب جدی باز کرد. نباید تا خطبه عقدتون خوانده نشده دل ببندید (یه کم اشکال نداره ولی نه خیلی زیاد).
    الان هم این براتون عبرتی بشه برای موارد بعدی. دوستی دختر و پسری نداشته باشید. برای آشنائی ازدواج پیش قدم نشید. اگر کسی بهتون ابراز علاقه کرد فقط خواستگاری به همراه خانواده اش و .... .

    این روزها می گذره. شاید حال تون بهتر بشه بدونید با اینکه صحبتی نکردم (برخلاف آنچه خانم ها گفتند) حال شما رو خیلی خیلی خوب درک می کنم. شما چند روزه این روحیه رو دارید، بنده 8 سال این وضعیت رو تحمل کردم. شما اینور و اونور بیان می کنید و تاحدی تخلیه احساسی میشید من سال ها تو خودم و تنهائی خودم شب ها گریه می کردم بدون اینکه به کسی بگم. شما از دل سوختن چی می دونید؟ از واسطه فرستادن های متوالی و مانع تراشی های اطرافیان هیچی نمی دونید. می دونید؟ از نیمه شب دست به دعا برداشتن و گریه شب ها چیزی می دونید؟ ... شما در عاشقی هنوز خیلی تازه کارید ...
    اگر تنها ناراحتی تون همین موضوع است شاید بهتر باشه قرص ها رو قطع کنید ولی اگر مسائل دیگری هم دارید که هیچ. طبق تجویز دکترتون ادامه بدید.

    بخوام بقیه فرمایشات تون رو هم پاسخ بدم خیلی طولانی میشه. خلاصه بگم اون نکاتی رو که خانم ها بیان کردند من هم متوجه هستم. به تکبر متهم تون نکردم. قضاوت بدی هم درباره تان ندارم و الی آخر.

    درس بگیرید و اشتباهات چندبار تکرار کرده تان رو دیگه تکرار نکنید.


    موفق باشید
    ویرایش توسط Ye_Doost : یکشنبه 03 دی 96 در ساعت 10:14

  8. 4 کاربر از پست مفید Ye_Doost تشکرکرده اند .

    Shayeste (یکشنبه 03 دی 96), آنیتا123 (یکشنبه 03 دی 96), جوادیان (یکشنبه 03 دی 96), عسل28 (یکشنبه 03 دی 96)

  9. #46
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 خرداد 97 [ 16:28]
    تاریخ عضویت
    1396-8-23
    نوشته ها
    46
    امتیاز
    1,218
    سطح
    19
    Points: 1,218, Level: 19
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    44

    تشکرشده 89 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عسل جان ناراحتی الانت بعد از یک رابطه و شاید بهتر باشه بگم چندرابطه شکست خورده کاملا طبیعیه. باید به خودت فرصت بدی. یه مدت اون کارایی که گفتم رو دقیق هر روز انجام بده و سعی کن خودتو مشغول نگه داری تا کم کم اثرات وابستگی از بین برن و حالت خوب بشه. باید زمان بدی به خودت و فعلا عجله نکنی.
    از جمله های منفی استفاده نکن: زندگی من تموم شده دیگه و مطمئنم کسی دیگه اینجوری بهم عشق نمیده. چه عشقی آخه اصلا؟ عشق اینه که شما بری التماس کنی بیا خواستگاریم اونم به زور بیاد؟ این عشقه به نظرت؟ چند سال دیگه به این حرفت میخندی اگه برگردی دوباره اینجا اینو بخونی.
    زندگیت تموم شده چون یه پسر منفعل نتونسته پدر مادرشو برای ازدواج باهات راضی کنه؟ این مردی بود که میخواستی باقی زندگیتو بهش تکیه بدی؟
    من یه دوستی دارم 33 سالشه مجرده و خیلی دوست داره ازدواج کنه خواستگار هم بسیار زیاد داره چون مربی ورزشیه و مدام هم در سفر داخلی و خارجیه و وضع مالی خودشم عالیه پسرها از هر طبقه اجتماعی میان سراغش ولی خب هنوز با کسی جور نشده و ازدواج نکرده. چندبارم مثل شما فکر کرده عاشق شده غصه خورده و بعدا فهمیده اونی که فکر میکرد عشقه آدم مناسبی نبوده براش و بهتر که جور نشده. داره زندگیشو میکنه به فکر پیشرفت و موفقیت هاشه حالا این بین هم هرجا شخص مناسبی پیدا بشه ازدواج میکنه. نشه هم ازدواج نمیکنه. جسم و روحشو از سر راه نیاورده که.
    قبلا هم گفتم بهت ازدواج تنها راه زندگی نیست. اگر بتونی این مسئله رو درک کنی و سعی کنی مستقل از دیگران هم خوشحال باشی واقعا از این حالت ها درمیای.
    کسی نیست دیگه بهت محبت دروغی بکنه که آی من میمیرم برات تو عشق منی تو نفس منی؟ خودت به خودت اینارو از صمیم قلبت بگو. ببین برای این عزیز (عسل خانم) چی کارا میتونی بکنی که واقعا و مستقل از دیگرانم خوشحال باشه؟

  10. 2 کاربر از پست مفید Fariba.89 تشکرکرده اند .

    جوادیان (یکشنبه 03 دی 96), عسل28 (یکشنبه 03 دی 96)

  11. #47
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    سلام عسل جان

    به دلیل اینکه شرایطی که در حال حاضر دارین میگذرونید را من چند سال پیش تجربه کردم فکر کردم شاید بتونم کمکتون کنم.

    من هم مثل شما اکثر خواستگارهامو رد می کردم به دلایل نه چندان منطقی که البته شاید ریشه همش عدم علاقه بود.

    تا اینکه با کسی آشنا شدم که فکر می کردم برخلاف بقیه برام جذابیت داره .به خاطر همین خیلی چیزها رو نادیده گرفتم.و مثل شما همش در اضطراب بودم که نکنه از

    دستش بدم.

    تا اینکه اونم دچار توهم شد.چون با وجود اینکه امتیاز چندانی نداشت میدید که من چطور کوتاه میام و حتی حاضرم مسئولیت هایی که به گردن اون بود رو به عهده بگیرم.

    شروع به بهانه آوردن کرد و تصورش این بود که من باز هم کوتاه میام ولی دیگه ادامه پیدا نکرد و همه چیز تموم شد.بعد از اون من حال الان شما رو داشتم.

    شدیدا افسرده و ناراحت بودم و اونقدر حالم دگرگون بود که حاضر بودم دوباره به یه شکل دیگه و به یه بهانه ای رابطه رو شروع کنم ولی خدا رو شکر خانوادم و مشاور

    خیلی به من کمک کردند که دوباره به دام اون رابطه بیمارگونه نیفتم.

    و الان که بهش فکر می کنم تموم شدن اون ماجرا شانس بزرگ زندگیم بود.حال بد من چند ماه طول کشید ولی در عوض برای تمام عمر بدبخت نشدم.

    چیزی هم که خیلی بهم کمک کرد راهنماییها و حرفهای آدمهای دلسوز اطرافم بود مخصوصا حرفهایی که با لحن تند و با قاطعیت بهم زده میشد و باعث میشد به خودم

    بیام و قدر خودم رو بیشتر بدونم.

    ببین دوست من زندگی زناشویی خیلی فراز و نشیب داره ازدواج کردن تنها قدم اوله و بعدش اونقدر مشکلات پیش میاد که تو ممکنه بارها و بارها از انتخابت پشیمون

    بشی.

    چیزی که نقش اساسی در ادامه زندگی داره خواست و اراده هر دو طرف برای ساختن رابطه هست.مخصوصا در بحران های سخت به نظر من نقش مرد مهمتره.

    چون خانمها ممکنه در شرایط سخت دچار احساسات بشن و بخوان همه چیز رو تموم کنن.این وسط مرد اونقدر حفظ زندگی براش مهم باشه که محکم بایسته و شرایط

    رو آروم کنه.چیزی که بعد از ازدواج بارها توی زندگی من پیش اومد.

    حالا فکر می کنی اگر خواستگار قبلی من یا کسی مثل اون آقایی که تو باهاش بودی توی همچین شرایطی باشه چیکار میکنه؟

    شک نکن کسی که خیلی راحت یه رابطه چند ماهه رو بعد از اون همه ابراز علاقه تموم میکنه بعد از ازدواج هم همینه.بعدها هم همش تو باید منت کشی کنی و تلاش

    یک طرفه برای ساختن زندگیتون داشته باشی و این واقعا برای یک زن سخته.

    به خودت سخت نگیر.حال الانت طبیعیه و ممکنه ادامه داشته باشه. تا زمانی که کاملا حالت خوب بشه و متوجه بشی چقدر الکی غصه خوردی و به خاطر یه آدم اشتباه

    به خودت رنج و سختی دادی.

    یه چیز دیگه در مورد خواستگارهای سنتی بهت بگم که خودم تجربه کردم.تو اگه با این پیش فرض جلو بری که در آشناییهای سنتی علاقه به وجود نمیاد و همه چیز منطقی

    باید باشه خود به خود همچین اتفاقی میفته .اینجوری میشه که توی آشناییهای سنتی فقط منطقت کار میکنه و با کوچکترین دلیلی جواب منفی میدی و در

    آشناییهای غیرسنتی بیشتر احساساتت کار میکنه و منطقت رو نادیده میگیری.

    سعی کن از این به بعد بدون هیچ پیش فرضی خواستگارهات رو بررسی کنی .یکی دو جلسه اول فقط با طرف حرفهای عادی و روزمره بزن و به خودت فرصت بده ببین

    به دلت میشینه یا نه.

    برای ازدواج هم هیچ وقت دیر نیست من در 33 سالگی ازدواج کردم. دوستم هم 34 سالگی ازدواج کرد . خیلی هم از زندگیش راضیه.

    یادت باشه که هیچ کس تو زندگی از خودت مهمتر نیست.پس حال خودت رو به خاطر بقیه خراب نکن.با خودت مهربون باش.مطمئن باش همه چیز درست میشه.

  12. 2 کاربر از پست مفید آنیتا123 تشکرکرده اند .

    Erica (یکشنبه 03 دی 96), عسل28 (یکشنبه 03 دی 96)

  13. #48
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 07 بهمن 96 [ 20:19]
    تاریخ عضویت
    1396-4-19
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    723
    سطح
    14
    Points: 723, Level: 14
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    19

    تشکرشده 36 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عسل جان.میدونم که الان خیلی ناراحتی امیدوارم وقتی پیام منو میخونی کمی حالت بهتر شده باشه.عزیزم تو الان ناراحت و دلشکسته ای اما من میخوام چند جمله خواهرانه برات بنویسم..ببین عسل سهم اشتباه خودتو هم در نظر بگیر.اون آقا هم اشتباه کرده و مقصر هست درست اما خود شما چی؟شما اشتباه نکردی که قبل از حتی یکبار دیدن خانواده طرف مقابل یا اینکه حتی یک جلسه خواستگاری رسمی برگزار بشه به ادمی که حتی همشهری شما هم نیست و قاعدتا خودش و خانوادش با شما و خانوادتون اختلاف فرهنگی دارند تا این حد دل بستی و همه چیزو قطعی شده در نظر گرفتی؟باور کن هیچ آدمی رو نمیشه قبل از دیدن خانوادش شناخت..هر پسری محصول یک خانوادس فرهنگ اونا رو داره ارزشهای اون خانواده در درونش نهادینه شده و از طرفی حتی اگر خودشم نخواد نظر مثبت یا منفی هر کدوم از اعضای خانوادش به خصوص مادرش روی دختری که انتخابش کرده بسیار روش تاثیر میذاره...این اتفاق با تمام ناراحتیاش تموم میشه اما باید بشینی و یک بار خوب فکر کنی باید واضح و مشخص برای روش زندگیت از این به بعد تصمیم بگیری.دو راه برای ازدواج وجود داره:1.روش سنتی که یا واسطه کسی رو معرفی میکنه یا خود پسر از شما خوشش میاد اما شما قاطعانه و نهایت بعد از یک جلسه صحبت با ایشون همه چیزو منوط به خواستگاری رسمی میکنید2.روش مدرن که دو نفر. خودشون با هم آشنا میشند و رابطه رو جلو میبرندجامعه ما در حال گذار از سنت به مدرنیته است و هر دو نوع ازدواج طرفدارای خودش رو داره.اما شما فقط یکی از این دو راهو میتونی انتخاب کنی راه وسطی وجود نداره که مزایای هر دو رو داشته باشه هر کدوم هم مزایا و معایب خودشونو دارند.یک بار بشین و برای همیشه تکلیفتو با خودت معلوم کن چرا؟چون کسی که راه دومو انتخاب میکنه میدونه که ممکنه چندین رابطه نافرجام رو تا قبل از ازدواج تجربه کنه.میدونه که ممکنه همه چیز بعد از خواستگاری رسمی به هم بخوره .شما هم اگر میخوای روش دومو انتخاب کنی باید این معایبش رو هم بدونی و بپذیری. اول راهتو انتخاب کن و بعد فکر کن چکار باید کنی که بتونی از خودت مراقبت کنی تا آسیب کمتری ببینی.

  14. 2 کاربر از پست مفید آناهید. تشکرکرده اند .

    Erica (یکشنبه 03 دی 96), عسل28 (یکشنبه 03 دی 96)

  15. #49
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 مرداد 98 [ 00:30]
    تاریخ عضویت
    1396-6-04
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    4,103
    سطح
    40
    Points: 4,103, Level: 40
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger Second Class
    تشکرها
    244

    تشکرشده 259 در 139 پست

    Rep Power
    40
    Array
    یه جورایی مثل خودمی ، شاید منم اگه ادامه میدادم ، الان به قول تو ، ته خط بودم.
    ته خط کجاست دخترجون.
    پاشو برو برای خودت زندگی کن ، برنامه های زندگیتو پیش ببر ، به فکر خودت باش فقط ، مطمئن باش خدا سر وقتش ، بهترین رو سر راهت میزاره.
    منم 27 سالمه ، واقعااااا دلم میخواد ازدواج کنم ، من تو خونه کمبود شدید عاطفی دارم (بنا به دلایلی توضیح نمیدم).
    منم از تنهایی خسته شدم ، منم دلم میخواد یکی باشه که من مال اون باشم و دوستم داشته باشه و ....... از اینجور حرفها.
    اینا رو میگم که خیال نکنی تنها تو هستی که این مشکلو داری.
    ولی باید اول یاد بگیری که برای خودت زندگی کنی ، خودت خودتو خوشبخت کنی و خوش باشی ، باید یاد بگیری از تنهایی هم لذت ببری.
    اونوقته که میتونی با یکی دیگه هم خوشبخت باشی و از زندگی لذت ببری.
    ولی اگه بخوای با این شرایط وارد زندگی مشترک بشی ، حتما اونجا هم کم میاری.
    من جات بودم با این اوضاع مالی خوب ، به جای دکتر اعصاب ، میرفتم پیش بهترین روانشناس ، میرفتم بهترین باشگاه ورزشی ثبت نام میکردم ، کلی کتاب میخریدم برای خودم و از پول خودم برای ساختن خودم استفاده میکردم.
    حیف که من پول نداشتم ، خودم انقد خوندم و خوندمممم تا خودمو بهتر کردم.
    برای خودت ارزش قائل شو ، قدر خودتو بدون ، هر وقت بتونی خودت خودتو دوست داشته باشی ، مطمئن باش یکی هم پیدا میشه که تورو خیلی دوست داشته باشه.
    قرصاتو بزار کنار دختر ، احتمال یکی از قرصات داره غلظت خون ایجاد میکنه که اول صبح اون حس بهت دست میده یا حداقل اب بیشتر بخور.
    توروخدا به جای قرص خوردن برو ورزش ، ببین چقدررر حالت بهتر میشه.

  16. 2 کاربر از پست مفید Happy.girl.69 تشکرکرده اند .

    Erica (یکشنبه 03 دی 96), عسل28 (یکشنبه 03 دی 96)

  17. #50
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 03 دی 96 [ 22:59]
    تاریخ عضویت
    1395-10-26
    نوشته ها
    90
    امتیاز
    2,059
    سطح
    27
    Points: 2,059, Level: 27
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    61

    تشکرشده 175 در 69 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    شما بارها نوشتين كه روابط به سرانجام نرسيده داشتين. چرا بعد از اين شكست ها نميشينيد مشكل رو پيدا كنين؟ چرا فقط دنبال يه فيلم درام هستين؟ كى ميخوايد قبول كنين كه يه مشكلى وجود داره؟؟؟

    من از اول تاپيكتون رو ميخوندم چند بار نوشته بوديم ماشين آن چنانى زير پامه و ... ولى الان اين متن شما رو خوندم به نظرم خيلى زندگيتون متوسط اومد. با همه جمله هايى كه مينوشتيد به شدت ميخواستيد القا كنين كه وضع ماليتون خيلى خوبه ولى شما فقط يه زندگى متوسط دارين. خب تفاوت ديدگاه رو ببينيد. معلومه كه شما يه ديدى به دنيا دارى و من يه ديد ديگه. همينطور خواستگارهاى شما ديدگاهشون متفاوته. اين يكى از مسائليه كه خودتون بهش اشاره كردين و باعث ميشه تفاوت هاى شما مانع از زير يك سقف رفتن بشه.


    همينطور شما هنوز فرق يه رابطه دوستى رو با يه رابطه آشنايى به قصد ازدواج نميدونى. چطورى ميتونى منكر خونواده ها بشى وقتى هنوز تو ايران زندگى ميكنى؟؟؟ توى ازدواج چهار سهم براى چهار گروه وجود داره: دختر ، پسر، خونواده دختر، خونواده پسر. همه اين ها بايد رضايت داشته باشن تا ازدواج خوبى شكل بگيره. حالا هر كدوم ميتونه به هر دليلى حتى دلايل مسخره مخالف باشه. مگه شما براى رد كردن همه خواستگارها دليل درست و حسابى داشتين؟؟ يكى ميتونه بگه يه ذره دماغش انحراف به چپ داره و بعد طرف رو رد كنه. خونواده پسر هم دقيقا ميتونه به هر دليلى با ازدواج مخالف باشه. مشكل شما اينجاست كه ميخوايد خونواده ها رو حذف كنين. نميشه. امكان نداره. وقتى خونواده پسر سبك رفتارى متفاوت شما رو نميپسنده پس اين ازدواج نبايد سر بگيره. يكم سرتون رو از توى لاكى كه براى خودتون ساختين بيارين بيرون. دنيا اينطورى نيست كه شما اراده كنى و غول چراغ جادو بگه بله سرورم. حقوق ديگران در تصميم گيرى هايى كه حتى به شما مربوط ميشه هم هستن.

  18. 2 کاربر از پست مفید Shayeste تشکرکرده اند .

    آناهید. (یکشنبه 03 دی 96), عسل28 (یکشنبه 03 دی 96)


 
صفحه 5 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:06 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.