به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 7 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 62

Hybrid View

  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آذر 01 [ 11:57]
    تاریخ عضویت
    1393-11-19
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    9,758
    سطح
    66
    Points: 9,758, Level: 66
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    20

    تشکرشده 104 در 58 پست

    Rep Power
    31
    Array

    زنم اصرار به طلاق داره. زنمو دوست دارم. تو رو خدا کمک کنید. 3

    ظرفیت تایپیک دوم من تکمیل شد. مجبور شدم تایپیک سوم رو با همون عنوان بزنم تا دوستان بیشتری نظر بدن و راهنمایی کنن.
    آدرس پست اول:
    http://www.hamdardi.net/thread-38005.html
    آدرس پست دوم:
    http://www.hamdardi.net/thread-38432.html
    ..................................................
    ممنون از فرشته مهربان که بالاخره سری به تایپیک من زدن. پیشنهاد ایشون این بود که:
    (دقت کنید که رفتارتون منفعلانه نباشه . شما مجبور به طلاق توافقی نیستید در عین حال قاطعیت هم داشته باشید در کنار محبت و احترام و .... لازم هست مقالات مربوط به رفتار جرأتمندانه را مطالعه کنید همچنین تقویت عزت نفس را
    لطفاً در صورت باز کردن تاپیک جدید روی این موضوع که روی رفتار خود متمرکز شوید برای جرآتمندی و عزتمندی زوم کنید.)
    ................................
    دوستان کمک کنن چه کار کنم؟ می خوام ببینم الان چه طوری منفعل نباشم. چه طوری جراتمند رفتار کنم که عزت نفسم حفظ بشه. از فرشته مهربان هم می خوام راه کار نشون بدن.
    البته دارم تو این زمینه مقاله ها رو هم می خونم. ولی نمی دونم چه طوری توی رفتار با همسرم عملیش کنم.
    الان سعی می کنم در حد سلام و علیک باهاش صحبت کنم. ولی جوابم رو نمی ده. امروز صبح دادگاه مهریه داشتم نرفتم چون اگه می رفتم به ضررم بود و ممکن بود چند روز دیگه حکم جلبم رو بگیره. البته نمی خواستم تو دادگاه باهاش روبرو بشم و در هر صورت محکوم بودم.

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 اردیبهشت 03 [ 12:01]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,572
    امتیاز
    45,023
    سطح
    100
    Points: 45,023, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,995

    تشکرشده 6,481 در 1,467 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    اول ارهرچیز بگم که اگه خانمتون اصراربه طلاق توافقی داره شما هم اصراربه همین نام دارید واسه تاپیکتون!!!!آخه چرا؟؟
    کمی ذهنتون روباز کنید.....مگه فرشته مهربان نگفتند تاپیکی که میزنی درموردچه موضوعی باشه؟
    الان بااین عنوان شمابازتمرکزتون روی طلاقه واین چیزها...وتاپیکتون دراین جهت بازظرفیتش پرمیشه!!!

    شماباید الان روی خودتون کارکنید...واقعا مدت زیادی داشتید منفعلانه فقط التماس میکردید که این نتیجه عکس میده!!

    اگه دادگاه مهریه رونرید به ضررتون نیست؟راستش من ازاین چیزها زیاد نمیدونم
    به نظرم بهتره برید ومهریه شوقسط بندی کنید...درکنارش تلاشتون روکنید واسه ادامه زندگی...واگه روزی خواستید توافقی جدابشید به خانمتون بگید که شرط تون اینه که بقیه مهریه روببخشید

    کارگاه رفتارجراتمندانه رومطالعه کنید
    همچنین تاپیک چگونه منفعل نباشیم
    تاپیک های خانم سوده وبالهای صداقت عزیز روهم بخونید
    تاپیک آقای مرتضی هم میتونه کمکتون کنه
    باخوندن اینها یه جورایی متوجه میشید که چطور باید رفتارکنید ومنظوراز خودسازی وبرطرف کردن ضعفهاتون یعنی چی!

    خواهشا کمی بالغانه تربه این قضیه نگاه کنید....اول ازهرچیز این مرثیه سرایی هاتوت روتموم کنید...پستهایی بزارید که نشون بده پیشرفتی داشتید نه اینکه فقط بنویسید کمک وآه وناله کنید...وبی خودی ظرفیت تاپیکتون باپستهای کم ارزش پربشه
    امیدپارم از حرفهام ناراحت نشید
    اما سعی کنید تاپیکتون روکنترل کنید...تاانشالله بتونید زندگیتون هم کنترل ومدیریت کنید

    موفق باشید
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  3. 3 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    morteza2487 (پنجشنبه 07 خرداد 94), فرشته مهربان (چهارشنبه 30 اردیبهشت 94), سوده 82 (پنجشنبه 07 خرداد 94)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آذر 01 [ 11:57]
    تاریخ عضویت
    1393-11-19
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    9,758
    سطح
    66
    Points: 9,758, Level: 66
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    20

    تشکرشده 104 در 58 پست

    Rep Power
    31
    Array
    کاربر محترم پاییزه؛
    ممنونم از تذکر به جایی که دادید. می خواستم اسم تایپیک رو عوض کنم ولی نتونستم. می شه این کار رو انجام داد؟
    حواسم نبود هموم اسم تایپیک های قبلی رو گذاشتم.
    تایپیک خانم سوده رو قبلا کامل خونده بودم. خیلی تجربه خوبی بود. خیلی هم سخت بود.
    من از انتقادتون ناراحت نمی شم. اصلا اومدم اینجا که ایرادام رو رفع کنم. خوشحال می شم بازم نظر بدین.
    .....................
    امروز صبح پیش مشاور خانواده که رفتم، گفت فضای سکوت رو باید بشکنی و جراتمند برخورد کن.
    گفت برون به زور هم که شده نزار در اتاق رو قفل کنه و اگه قفل کرد ، کلا قفل رو در بیار.
    گفت نزار سکوت حاکم بشه و باید به زور هم که شده رابطه جن سی رو ازش بخوای.
    گفت بدون پرخاش رفتار کن و سعی کن آخر همه کارات احترام و محبت باشه ولی منفعل نباش.
    ............................................
    لطفا کمک کنید الان که می رم خونه چه کار کنم؟ من به خاطر جریان سالگرد مادربزرگش از دست خانومم ناراحت بودم و سر و سنگین باهاش رفتار کردم تو این چند روز. مشاور گفت بهش بگو که ناراحتی ولی منفعل نباش و نزار سکوت حاکم بشه.
    چه طور جرات مندی خودم رو نشون بدم؟
    به نظر شما به زور در رو باز کنم و قفل رو بردارم؟
    به زور بگم باید پیشم بخوابی؟
    بگم من امشب می خوام تو اتاق بخوابم و تو خواستی بیا بیرون بخواب؟
    شام رو برم پیشش بخورم؟
    یا این کارها رو مرحله به مرحله انجام بدم؟
    راستش خیلی می ترسم یه موقع اتفاقی نیفته که بهونه دستش بیاد. یا اینکه دوباره قهر کنه بره؟ یا دنبال بهونه باشه تا زمینه طلاق رو فراهم کنه؟
    ویرایش توسط tanhaye93 : چهارشنبه 30 اردیبهشت 94 در ساعت 18:13

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 23 خرداد 94 [ 21:39]
    تاریخ عضویت
    1394-2-30
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    249
    سطح
    4
    Points: 249, Level: 4
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 24 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام. من هم مشکلی مشابه شما دارم. خانمم هم علاقه زیادی به طلاق توافقی داره. لطفا کامنتی که برای تاپیک
    همسرم میخواد ازهم جدابشیم ولی من هنوز دوسش دارم.. گذاشتم را مطالعه کنید.

  6. کاربر روبرو از پست مفید آرش کمانگیر تشکرکرده است .

    morteza2487 (پنجشنبه 07 خرداد 94)

  7. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 اردیبهشت 03 [ 12:01]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,572
    امتیاز
    45,023
    سطح
    100
    Points: 45,023, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,995

    تشکرشده 6,481 در 1,467 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    میتونید ازمثلث مشکی کنارکلمه تشکر استفاده کنید وعنوان جدید روارسال کنید

    درمورد رفتارهاتون سعی کنید اصلا پرخاشگری توش نباشه
    مثلا اول قفل دروبازکنید که دیگه درقفل نباشه
    بعد میتونید وقتی خوابید آروم برید پیشش بخوابید...نوازشش کنید

    اگه امکانش هست واسه اینکه غذاروباهاش بخورید اینکاروکنید...مثلا هرموقع داره غذامیخوره شماهم طرف غذاتو ببری پیشش بخوری...چیزی نمیخوادبگی...فقط بگو اینجوری بیشترمیچسبه!!تنهایی خوب نیست
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  8. 2 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    morteza2487 (پنجشنبه 07 خرداد 94), سوده 82 (پنجشنبه 07 خرداد 94)

  9. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    من قبلا هم بهتون گفتم که به زور اینکارو بکنیدو به جیغ جیغاش توجه نکنید

    من خودم وقتایی که خیلی ازدست همسرم عصبانی بودم میرفتم تو اتاقو دروقفل میکردم تا اینکه یه روز اومدم خونه دیدم همسرم کلید همه ی اتاق هارو برداشته وقتی بهش گفتم کلیدا کو با خنده موذیانه گفت برش داشتم که دیگه نتونی درو روم قفل کنی


    حالام همین که میرم تو اتاق پشت درو محکم میگیرم بزور میاد تو ونمیذاره ازش دور باشم حتی بعضی وقتها توهمین حین فشار دادن درو گیر کردن کلی میخندیمو اشتی میکنیم


    بزور نمیتونید رابطه جنسی بخواید اما به زور و محکم بغلش بگیرید بزوربوسش کنید تو اغوشتون بگیریدش جوری که نتونه تکون بخوره بگید تا اونم شمارو بوس نکنه ولش نمیکنید

    مطمئنم اینکارو نمیکنه اما همین کارا خودش جذابه و میتونه تا حدی دلشو نرم کنه
    من عاشق اینکارای شوهرمم اگرچه خیلی جیغ جیغم میکنم و کلی تقلا که نذارم اما ته دلم حس خوبی دارم اینکه واسه همسرم مهمم و دوریمو نمیتونه تحمل کنه برام حس خوبیه


    البته همه ی اینا برا کسیه که فقط دلخوره نه همسر شما که.............


    راستی اینم نگید که من میام تو اتاق تو میخوای برو بیرون این که بدترلجبازی روبرانگیخته میکنه


    انصافاشما خیلی صبورید امیدوارم به اونچه که براش تلاش میکنید برسید
    شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن
    زندگی شگفت انگیز است اگر بدانید که چطور زندگی کنید
    ویرایش توسط sahar67 : پنجشنبه 31 اردیبهشت 94 در ساعت 10:43

  10. کاربر روبرو از پست مفید sahar67 تشکرکرده است .

    morteza2487 (پنجشنبه 07 خرداد 94)

  11. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آذر 01 [ 11:57]
    تاریخ عضویت
    1393-11-19
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    9,758
    سطح
    66
    Points: 9,758, Level: 66
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    20

    تشکرشده 104 در 58 پست

    Rep Power
    31
    Array
    همون طور که شما گفتید، دیروز که رفتم خونه دلو زدم به دریا. اولش خانومم خونه نبود از دستش شاکی شدم حسابی. بعد دیدم یه یادداشت گذاشته که من رفتم استخر با زنداداشم. یه کم آروم شدم.
    نمی دونستم اومد خونه چه طور باهاش رفتار کنم.
    خلاصه یاد حرفای دوستان افتادم که نباید پرخاش کنم. وقتی اومد خونه باهاش دعوا نکردم که چرا نگفتی رفتی. بهش گفتم چقدر خوشگل شدی. محل نداد. رفت تو اتاق. دنبالش رفتم و به زور بغلش کردم. گفتم چندماه صبر کردم دیگه نمی تونم. کلید اتاق رو هم برداشتم که قفل نکنی.
    خلاصه باهاش حسابی حرف زدم. گفتم دیگه بسه انقدر اذیتم نکن. اگرم اشتباهی داشتم دیگه انقدر حقم نبوده اذیتم کنی. گفتم انتقام هم حدی داره و خدا رو خوش نمی یاد. اونم گفت میزان انتقام رو من تشخیص می دم.
    گفتم بهش تو زن منی و حق دارم باهات رابطه جن سی داشته باشم، تا حالا هم حرمتت رو داشتم ولی دیگه بسه.
    خلاصه طبقروال قبل که هر دفعه یه بهونه ای می گیره و یه ناراحتی رو مطرح می کنه، این دفعه برگشت گفت من از دست مادرت و خواهرات ناراحتم. اونا منو اذیت کردن. چرا وقتی می رفتیم خونشون جلوم پا نمی شدن. چرا تو که نبودی کمتر احترام می زاشتن. چرا تو جمع فارسی حرف نمی زدن که من متوجه بشم. و.... منم گفتم همه این ها رو من می دونم و روش اصلاحشون رو یاد گرفتم. اینا واسه شش ماه پیش بوده. من با اونا هم حرفامو زدم و شک نکن به تو احترام نزارن منم دیگه اونجا نمی رم. ولی دوباره گفت من دیگه نمی خوامت. نمی خوام باهات زندگی کنم.
    برگشت گفت حالا که شکایت مهریه کردم ترسیدی. گفتم مشکل همین جاست که تو منو نشناختی؟ من مهریه تو رو مدیونم بدم و می دم. هر چی قانون بگه می دم. اصلا مهریه رو بزاریم کنار، تو شکایت کردی مهریه هم می گیری. البته شکایت هم نمی کردی قسطی بهت می دادم. ولی من می خوام زندگی کنم. تو رو راحت بدست نیاوردم که سریع جا بزنم. گفتم تو داری بچه بازی در میاری.
    خلاصه دیگه اومدم از اتاق بیرون ولی سبک شدم. از خودم خوششم اومد. یاد تایپک دوستان افتادم که باید جراتمند رفتار کنم. در عین احترام.
    خلاصه رفت تنهایی شام تو اتاق بخوره، منم دنبالش رفتم و پیشش نشستم چندتا لقمه با هم خوردیم.
    بعد برای اینکه احساساتیش کنم یه کم اشکم اومد. اونم قبلش گریه کرده بود. بعد گفتم خیلی نامردی این رفتارها رو نکن.
    آخر شب رفت تو اتاق خوبید، دیدم پشت در خوابیده و نذاشت برم تو. کلی اصرار کردم، که باز کنه. دیگه می خواستم به زور برم تو. چند بارمحکم در رو کوبیدم. ولی به خودم گفتم واسه روز اول این جرات مندی بسه. گفتم بهش فردا درها رو از جا در میارم که دیگه دری وجود نداشته باشه. خلاصه منم پشت در اتاق خواب گرفتم خوابیدم نیمه شب مدام باهاش حرف می زدم ولی جواب نمی داد.

    به نظرتون رفتارام خوب بوده؟ کجاهاش ایراد داشته؟ تاثیر داره؟ حالا چه رفتارهایی داشته باشم بهتره؟ لطفا کمک کنید.
    ویرایش توسط tanhaye93 : پنجشنبه 31 اردیبهشت 94 در ساعت 12:42

  12. 3 کاربر از پست مفید tanhaye93 تشکرکرده اند .

    morteza2487 (پنجشنبه 07 خرداد 94), paiize (پنجشنبه 31 اردیبهشت 94), گیسو کمند (شنبه 09 خرداد 94)

  13. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 تیر 94 [ 16:35]
    تاریخ عضویت
    1394-3-06
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    210
    سطح
    4
    Points: 210, Level: 4
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 8.0%
    دستاوردها:
    100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 8 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    سلام

    سلام
    دوست عزیز من خیلی خوب درکت میکنم..مطمئن باش با تغییر روش به نتیجه میرسی.شک نکن
    خانمتو خوب نشناختی.اون ازت یه چیز دیگه میخواد تو بهش اون چیزی که تو رو آروم میکنه رو بهش میدی.اینه که بهت میگه اذیت میکنی.
    خانمت خیلی احساسیه و به احتمال زیاد از هنر خیلی خوشش میاد مثلا موسیقی خوانندگی و احتمالا از تو هم درخواست هایی غیر مستقیم داشته ولی تو انجامش ندادی.
    خانمت به بهداشت خیلی اهمیت میده ولی تو اون توجهی که باید بکنی رو که اون راضی باشه رو انجام ندادی.
    خانمت احتمالا خیلی از بوی آدکلن خوشش میاد و دوست داره عطری بزنی که اون لدت ببره.احتمالا عاشق لالیک یا ووده
    خانمت یه زمانی عاشقت بود فکر میکرد در کنار تو میتونه آرامش داشته باشه و تو میتونی مردونه تکیه گاهش باشی و همیشه همراهش باشی و پشت و پناهش ولی تو این احساس و بهش ندادی
    داداش همراهش نبودی
    تنهاش گداشتی و این برا یه زن بدترین اذیت کردنه
    الانم داری اذیتش میکنی و اونو برا خودت میخوای یه جورایی خود خواهی.چون میخوای باهات بمونه بدون اینکه تو عمل ثابت کنی که برات مهمه و به خاطرش هر کاری میکنی.به حرفاش توجه نمیکنی.وقتی میگه مشکلی داره به جای اینکه در مورد مشکلش بخوای بهت توضیح بده و بخوای حلش کنی مطمئنم میگی پیشتم و نترس و نگرن نباش و تا اخرش با هاتمو ...خسته شده از این حرفا.
    واقعا اگه دوسش داری کمکش کن.اون با حرفاش داره فریاد میزنه که به کمت نیاز دارم.داره ازت میخواد مثل کوه پشتش باشی ولی هر دفعه نا امیدش میکنی.
    داداش الان خانمت از دست خودش ناراحته که چرا تو رو اذیت مبکنه.خانمت هر روز داره به این فکر میکنه که کاش وقتی میاد بهت میگه فلان عکس العمل و نشون میدادی یا فلان حرف و میزدی...
    درضمن تو خیلی مطمئنش کردی که هر کاری بکنه پیشش میمونی.
    ببین عزیز من...
    خیلی بهش پروبال دادی الان اون فکر میکنه خیلیییییی از تو سره.هیچ وقت یه خانمو از خودت سعی نکن بهتر نشون بدی چون صد در صد بازنده میشی.همیشه وقتی ازش تعریف میکنی یه جوری تعریف کن که بزرگی تو رو بیشتر درک کنه.(مثلا وقتی میخوای بگی خیلی زن زیبایی هستی بعدش بگو عاشق زیباییت شدم هیچ زنه دیگه ای مثل تو نیست که منو مست زیباییش کنه.یعنی تو انتظار منو بر آورده کردی و من خودم از تو سزم.فکر نکن که کسی هستی واسه خودت)
    مرد باش.اون عاشق اینه که پز تو رو پیش این و اون بده و به همه بگه که یه مرد با ابهت برام میمیره و حاضره جونشو برام بده ولی تو میری از اطرافیانش واسه حل مشکلاتتون کمک میخوای...اکثر زنا دوست ندارن زندگیو اونا پیش ببرن و مردشون تو هر کاری نظرشو بپرسه اونا میخوان بیشتر مرد تصمیم گیرنده باشه.اینا جزییات زندگیه و همه هم از این اظلاع دارن ولی توجه نمیکنن.

    - - - Updated - - -

    اون ازت هیچ انتظاری نداشت فقظ توجه کردن و احساس امنیت...
    وقتی میاد توو خانوادت خیلی اذیت میشه و احساس میکنم از اون زناییم نیست که بگه یا من یا خانوادت...اون عاشق اینه که بره توو خانوادت و با هم باشین ولی خانواده تو دلشو شکستن و کاری کردن که از همه چی دلزده بشه...و از خودش بدش میاد که چرا باید این وضعیتتون بشه.اون عاشق یه چیزایی بود که فکر میکنه نمیرسه بهشون.
    اون از شنیدن حرفای تکراری خسته شده و تو بیشتر از اون.
    حتما فایل های صوتی دکتر حبشی رو دانلود کن گوش بده.با حرفاش آدمو ار خواب غفلت بیدار میکنه.
    داداش من جای تو باشم یه هفته ده روزی رو مرخصی میگیرم میرم زیارت تک و تنها.گوشی و موبایلم با خودم نمیبرم.بهشم نمیگم کجا میرم.براش مینویسم تا اطلاع ثانوی من رفتم بیرون از زندگیت.هلالم کن اگه برنگشتم.یه شعرم براش مینویسم مثلا اشک ها آهسته میلغزند یر رخسار زردم/آرزو دارم که روم جایی که دیگر برنگردم
    براش بنویس باشی نباشی عاشقتم.هلالت کردم.اصلا دلخور نیستم از حرفات کارات.کاش میتونستم حس اولین بوسه از بعد از 6 سال دوباره بچشونم بهت.دلم تنگ شده برا اون روزا.میبوسمت به یاد اون روز که(دقیقا روز و ساعتشو بگو)بعد بنویس خداحافظ
    دوست عزیز من بعدش میرم دنبال اون دوستش که ظلاق گرفته میگردم و ازش خواهش میکنم که بیاد پیش خانمم یه پچند روزی بمونه بهش میگم چون فکر کنم خانمم با حرفهای شما آروم میشه و شما بهشون آرامش میدین.
    داداش اون نمیخواد حرفای کلیشه ای و تکراری بشنوه اون میخواد تغییر کنه.اون زده شده از زندگیش.سعی کن دوباره دلشو با رفتارات بلرزونی
    البته این روش من بود:)

  14. 4 کاربر از پست مفید mardejavan67 تشکرکرده اند .

    lalejam (پنجشنبه 07 خرداد 94), leila1 (پنجشنبه 07 خرداد 94), morteza2487 (پنجشنبه 07 خرداد 94), گیسو کمند (سه شنبه 12 خرداد 94)

  15. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 23 خرداد 94 [ 21:39]
    تاریخ عضویت
    1394-2-30
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    249
    سطح
    4
    Points: 249, Level: 4
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 24 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط mardejavan67 نمایش پست ها
    سلام
    دوست عزیز من خیلی خوب درکت میکنم..مطمئن باش با تغییر روش به نتیجه میرسی.شک نکن
    خانمتو خوب نشناختی.اون ازت یه چیز دیگه میخواد تو بهش اون چیزی که تو رو آروم میکنه رو بهش میدی.اینه که بهت میگه اذیت میکنی.
    خانمت خیلی احساسیه و به احتمال زیاد از هنر خیلی خوشش میاد مثلا موسیقی خوانندگی و احتمالا از تو هم درخواست هایی غیر مستقیم داشته ولی تو انجامش ندادی.
    خانمت به بهداشت خیلی اهمیت میده ولی تو اون توجهی که باید بکنی رو که اون راضی باشه رو انجام ندادی.
    خانمت احتمالا خیلی از بوی آدکلن خوشش میاد و دوست داره عطری بزنی که اون لدت ببره.احتمالا عاشق لالیک یا ووده
    خانمت یه زمانی عاشقت بود فکر میکرد در کنار تو میتونه آرامش داشته باشه و تو میتونی مردونه تکیه گاهش باشی و همیشه همراهش باشی و پشت و پناهش ولی تو این احساس و بهش ندادی
    داداش همراهش نبودی
    تنهاش گداشتی و این برا یه زن بدترین اذیت کردنه
    الانم داری اذیتش میکنی و اونو برا خودت میخوای یه جورایی خود خواهی.چون میخوای باهات بمونه بدون اینکه تو عمل ثابت کنی که برات مهمه و به خاطرش هر کاری میکنی.به حرفاش توجه نمیکنی.وقتی میگه مشکلی داره به جای اینکه در مورد مشکلش بخوای بهت توضیح بده و بخوای حلش کنی مطمئنم میگی پیشتم و نترس و نگرن نباش و تا اخرش با هاتمو ...خسته شده از این حرفا.
    واقعا اگه دوسش داری کمکش کن.اون با حرفاش داره فریاد میزنه که به کمت نیاز دارم.داره ازت میخواد مثل کوه پشتش باشی ولی هر دفعه نا امیدش میکنی.
    داداش الان خانمت از دست خودش ناراحته که چرا تو رو اذیت مبکنه.خانمت هر روز داره به این فکر میکنه که کاش وقتی میاد بهت میگه فلان عکس العمل و نشون میدادی یا فلان حرف و میزدی...
    درضمن تو خیلی مطمئنش کردی که هر کاری بکنه پیشش میمونی.
    ببین عزیز من...
    خیلی بهش پروبال دادی الان اون فکر میکنه خیلیییییی از تو سره.هیچ وقت یه خانمو از خودت سعی نکن بهتر نشون بدی چون صد در صد بازنده میشی.همیشه وقتی ازش تعریف میکنی یه جوری تعریف کن که بزرگی تو رو بیشتر درک کنه.(مثلا وقتی میخوای بگی خیلی زن زیبایی هستی بعدش بگو عاشق زیباییت شدم هیچ زنه دیگه ای مثل تو نیست که منو مست زیباییش کنه.یعنی تو انتظار منو بر آورده کردی و من خودم از تو سزم.فکر نکن که کسی هستی واسه خودت)
    مرد باش.اون عاشق اینه که پز تو رو پیش این و اون بده و به همه بگه که یه مرد با ابهت برام میمیره و حاضره جونشو برام بده ولی تو میری از اطرافیانش واسه حل مشکلاتتون کمک میخوای...اکثر زنا دوست ندارن زندگیو اونا پیش ببرن و مردشون تو هر کاری نظرشو بپرسه اونا میخوان بیشتر مرد تصمیم گیرنده باشه.اینا جزییات زندگیه و همه هم از این اظلاع دارن ولی توجه نمیکنن.

    - - - Updated - - -

    اون ازت هیچ انتظاری نداشت فقظ توجه کردن و احساس امنیت...
    وقتی میاد توو خانوادت خیلی اذیت میشه و احساس میکنم از اون زناییم نیست که بگه یا من یا خانوادت...اون عاشق اینه که بره توو خانوادت و با هم باشین ولی خانواده تو دلشو شکستن و کاری کردن که از همه چی دلزده بشه...و از خودش بدش میاد که چرا باید این وضعیتتون بشه.اون عاشق یه چیزایی بود که فکر میکنه نمیرسه بهشون.
    اون از شنیدن حرفای تکراری خسته شده و تو بیشتر از اون.
    حتما فایل های صوتی دکتر حبشی رو دانلود کن گوش بده.با حرفاش آدمو ار خواب غفلت بیدار میکنه.
    داداش من جای تو باشم یه هفته ده روزی رو مرخصی میگیرم میرم زیارت تک و تنها.گوشی و موبایلم با خودم نمیبرم.بهشم نمیگم کجا میرم.براش مینویسم تا اطلاع ثانوی من رفتم بیرون از زندگیت.هلالم کن اگه برنگشتم.یه شعرم براش مینویسم مثلا اشک ها آهسته میلغزند یر رخسار زردم/آرزو دارم که روم جایی که دیگر برنگردم
    براش بنویس باشی نباشی عاشقتم.هلالت کردم.اصلا دلخور نیستم از حرفات کارات.کاش میتونستم حس اولین بوسه از بعد از 6 سال دوباره بچشونم بهت.دلم تنگ شده برا اون روزا.میبوسمت به یاد اون روز که(دقیقا روز و ساعتشو بگو)بعد بنویس خداحافظ
    دوست عزیز من بعدش میرم دنبال اون دوستش که ظلاق گرفته میگردم و ازش خواهش میکنم که بیاد پیش خانمم یه پچند روزی بمونه بهش میگم چون فکر کنم خانمم با حرفهای شما آروم میشه و شما بهشون آرامش میدین.
    داداش اون نمیخواد حرفای کلیشه ای و تکراری بشنوه اون میخواد تغییر کنه.اون زده شده از زندگیش.سعی کن دوباره دلشو با رفتارات بلرزونی
    البته این روش من بود:)
    نظرتون خیلی جالب و درست بود. من هم هنوز با شرایطی مشابه ای درگیرم. کاملا حرفاتون صادقه من هم بمانند این بنده خدا خانمم احساساتیه و چنین رفتارایی که گفتید را تقریبا همشو داره. بنظر من راه حلتون کاملا صحیح و سنجیده هست. بنظر من تجربتونو بیشتر در اختیار بگذارید تا ایشون بتونن تصمیم درستتری بگیرن.

  16. 3 کاربر از پست مفید آرش کمانگیر تشکرکرده اند .

    ali.amamverdi (پنجشنبه 07 خرداد 94), morteza2487 (پنجشنبه 07 خرداد 94), رنگین (سه شنبه 12 خرداد 94)

  17. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    خانومتون گریه کرده چون دلش میخواسته تموم شه همه چی
    چون دلش تنگ شده


    وای چقدر رفتار های خانومت برام جالب و اشناست


    راستش اونجایی که از خونوادتون حرف زد یاد خودم افتادم میدونید منم همیشه اخر همه ی دلخوری هایی که از همسرم دارم به خونوادش ختم میشه انگار بیس همه ی ناراحتی ها و بی طاقتی ها و دلخوری هام از همسرم
    خونوادشن


    بعضی وقتها باخودم میگم اگه این مشکل با خونوادش نبود من هیچ دلخوری عمیقی از همسرم پیدا نمیکردم واقعاهم اینجوریه


    نود درصد دلخوری های من به خونواده ی همسرم برمیگرده واینقدر ازم انرژی میگیرن که حوصله چیزای دیگه واسم نمونده


    حرفای خانومتونو جدی بگیرید تا جایی که امکانش هست تلاش کنید خونوادتون بهش احترام بذارن خیلی مهم نیست که نتیجه چی میشه یه زن حمایت میخواد


    من وقتی میبینم جلوی همسرم بی دلیل بهم بی احترامی میشه ولی همسرم انگار نه انگار دلم میخواد بمیرم


    بارها به همسرم گفتم من از تو انتظار ندارم کاری کنی اونا دوسم داشته باشن یا ناراحتم نکنن یا دهنشونو ببندی یا اونارو عوض کنی


    من فقط از همسرم حمایت میخواستم ازش میخواستم جوری رفتار نکنه که انگار واسش مهم نیست جوری رفتار نکنه که انگار نمیشنوه


    ازش حمایت و طرفداری میخواستم میدونستم اگه اون ازم حمایت کنه خونوادش دیگه به خودشون اجازه بی احترامی نمیدن


    الان وقتایی که خواهر بزرگش بهم بی احترامی میکنه همسرم کلا عوض میشه اخم میکنه کم حرفتر میشه خیلی چشم تو چشم نمیشه با خواهرش همین کار کافیه که اون متوجه رفتارش بشه و بلافاصله ظاهرشو تغییر میده برای اینکه جلوی من همسرم بهش اخم نکنه


    برای من همین کافی بود اما مدت ها طول کشید که همسرم بدونه وقتی من میگم حمایتم کن نمیگم بزن تو دهن خواهرت میگم نشون بده که بی حرمتی هارو متوجه میشی و ناراحتی و یه جوری مانع شو


    واسه همین میگم حرفای خانومتو جدی بگیر و واقعا سعی تونو بکنید که چیزایی که ناراحتش میکنه رفع بشه


    براش توضیح بدین که از رفتار خونوادتون باهاش ناراحتید و حتی شرمنده


    بگید همه ی تلاشمو میکنم که نذارم این رفتارا تکرار بشه اما انصاف نیست رفتار اونارو بنویسی به پای من


    همون طور که من لگدی که داداش تو بهم زدو به پای تو ننوشتم


    ما زنها وقتی مورد بی احترامی از سمت خونواده همسر قرار میگیریم اگرچه میدونیم همسرمون مقصر نیست اما چون از همسرمون انتظار حمایت داریم یه جورایی فکرمیکنیم مقصر همسرمونه که اجازه میده به ما از طرف خونوادش بی احترامی بشه


    بین خودمون باشه انصافا اینطوری نیست؟


    چرا من یاهیچکدوم از اعضای خونوادم به عروسمون تا حالا کوچکترین بی احترامی نکردیم با اینکه عروسمونم خیلی علیه السلام نیست؟


    جدای از اینکه من بسیار واسه خودم احترام قائلم و شخصیتم اجازه نمیده ازین رفتارهای مسخره نشون بدم یا دخالت کنم رفتار برادرمم هست


    اینکه برادرم اگه بفهمه کسی کوچکترین حرفی زده خانومش ناراحت شده دنیارو بهم میریزه و بخاطر همینم که شده ما خیلی بیشتر مواظب رفتارمونیم


    اینارو گفتم که بدونید کجاها اشتباه کردید و رفتارتونو اصلاح کنید وناراحتی های همسرتونو کوچیک ندونید


    اینکه به زور رفتی پیشش وباهاش شام خوردی خیلی خوب بوده اون اشکای مصلحتیم همونطور


    نذارید مدام تو حالت قهر و دوری بمونه

    دفعه قبلم گفتم باهاش شوخی کنید بخندونیدش بوسش کنید به زور بغلش بگیرید اینکارا خیلی اثر مثبت داره با اینکارا بهش میگید ببین من هنوزم دوست دارمو خیلی این اتفاقاتو جدی نگرفتم قهرو لجبازیت نتونسته منو از دوست داشتنت پشیمون کنه


    راستی شما چقدر روی رفت وامد خانومتون گیرید هربار که میره بیرون وشما خبر نداری خیلی بهم میریزی چرا؟

    راستی اینم که بهتون خبر داده یعنی واستون نوشته که کجا میره واسم جالب بود پس هنوز واسش مهم هستید وگرنه میگفت به اون چه کجا میرم


    در هر صورت شما خودتون استاد شدین هرکس هر حرفی بیاد بزنه تکراریه حرفای منم تکرار مکررات بود فقط میام براتون مینویسم که بدونید هنوزم به فکرتونم وهر روز به این امید میام تاپیکتونو باز میکنم که شاد و خوشحال بگید اشتی کردید
    موفق باشید
    شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن
    زندگی شگفت انگیز است اگر بدانید که چطور زندگی کنید
    ویرایش توسط sahar67 : پنجشنبه 31 اردیبهشت 94 در ساعت 15:47

  18. کاربر روبرو از پست مفید sahar67 تشکرکرده است .

    تروولث (یکشنبه 03 خرداد 94)


 
صفحه 1 از 7 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تو ارتباط با دخترها تو اجتماع مشکلی ندارم، اما وقتی دختری رو دوست دارم برعکسه
    توسط amir800 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: چهارشنبه 05 آبان 95, 22:01
  2. من خیلی نقص دارم هم تو رفتارم هم تو ظاهرم نمیتونم خودمو دوست داشته باشم
    توسط پونیو در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 43
    آخرين نوشته: پنجشنبه 30 مرداد 93, 00:20
  3. خداوند تو را دوست دارد
    توسط sayehhaye_mah در انجمن ادبیات و عرفان
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: چهارشنبه 16 اردیبهشت 88, 19:05
  4. +تو دوست من اگه جای من بودی ( که خدا نکنه) چی کار می کردی
    توسط dar_tabe_zarde_khazan در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: سه شنبه 06 اسفند 87, 01:51
  5. يه دوست خوب تو دانشگاه يا هرجاي ديگه؟
    توسط کنجکاو در انجمن ارتباط مراجعان - مشاوران
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: پنجشنبه 21 شهریور 87, 08:59

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:59 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.