به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 45
  1. #21
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 تیر 94 [ 22:58]
    تاریخ عضویت
    1390-1-26
    نوشته ها
    770
    امتیاز
    14,787
    سطح
    78
    Points: 14,787, Level: 78
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 63
    Overall activity: 69.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    4,357

    تشکرشده 4,467 در 859 پست

    Rep Power
    122
    Array
    اکثر پستای شما به جای طرح مسئله و خواستن راهنمایی، حاوی جزئیات زندگی خصوصی شماست.
    اونقدر که با خوندن همه تاپیک و پست هات، میشه ظاهر و باطن شما رو به صورت سه بعدی تصور کرد.
    احتمالا این جزئی نگری یکی از مشکلات جدی شماست.

    دوستمون گفت روحیه شما لطیف و دخترونه است،
    به اندازه اش خوبه ولی اگر به موقع نباشه، نشونه ضعف هست.
    من فکر میکنم شما به شدت حساس و زودرنجی.
    اینکه این موضوع به خاطر تربیت خونوادگیت هست یا کم کاری خودت خیلی مهم نیست.
    مهم اینه که در موردش بیشتر فکر کنی.

    دائم از نظر خواستگارهای سنتی در مورد ادامه تحصیل و اشتغالت حرف میزنی.
    توصیه من اینه که در کنار بررسی خواستگارهات، تکلیف درس و کارت رو تا مجردی مشخص کنی.
    اینجوری اونی که خیلی سختگیر یا متعصبه اصلا سراغت نمیاد و برعکس کسی رو جذب میکنی که موافق این موارد هست.

    رفتار منفعلانه شما در مورد پدرت، دیر یا زود جای خودش رو به رفتار پرخاشگرانه میده.
    این پرخاشگری یا بروز پیدا میکنه و شما رو دچار اختلاف با پدرت میکنه و
    یا جایی برای بروز پیدا نمیکنه و روح و روان شما رو از درون میخوره!

    یاد بگیر حق و حقوق خودت و دیگران رو بشناسی.
    احترام به والدین، رعایت ادب، دلسوزی و ترحم نسبت به دیگران جای خودش رو داره اما نباید خللی به روان به شما وارد بشه.
    شما مسئول احساس خودت هستی، در حال حاضر احساس شما صدمه دیده و مسئول مستقیمش خودت هستی.
    کاری نکن که چند سال دیگه حسرت یه رفتار درست و محکم در مقابل پدرت به دلت بمونه.
    وقتی تو نیستی
    نه هست های ما
    چونانکه بایدند
    نه بایدها . . .

    هر روز بی تو
    روز مباداست!



  2. 7 کاربر از پست مفید meysamm تشکرکرده اند .

    inventor (شنبه 05 اردیبهشت 94), مهرااد (پنجشنبه 03 اردیبهشت 94), مصباح الهدی (پنجشنبه 03 اردیبهشت 94), آویژه (پنجشنبه 03 اردیبهشت 94), آنیتا123 (پنجشنبه 03 اردیبهشت 94), شیدا. (پنجشنبه 03 اردیبهشت 94), شمیم الزهرا (جمعه 04 اردیبهشت 94)

  3. #22
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    سلام خانم مصباح الهدی واقعا صبح که پستتون رو خوندم خیلی خوشحال شدم که تونستم تا حدودی بهتون کمک کنم.
    و خوشحال تر از این که بالاخره کمی تونستید از حرفای دلتون رو بزنید تا بهتر بشه با کمک دوستان بهترین تصمیم رو به امید خدا بگیرید.

    من سعی میکنم اول یه سری توضیحاتو بدم که ببینم درست متوجه شدم یا نه و در نهایت چیزی که به ذهنم میاد رو بهتون میگم و امیدوارم به کمکتون بیاد

    ببنید این جا خیلی وقت ها تاپیک زده میشه یکی از چیزهایی که توی تاپیک افت های مشاوره هم فکر کنم دیدم این هستش که ناخواسته بعضی هامون برای همدردی یا هر چی بیش تر به اشتباه طرف استارتر رو می گیریم و... بابت اون تاپیک هایی هم که گفتید خواستم بگم شاید واقعا هم اون قدر ها رفتار پدر اون خانم بد نبوده باشه ... ولی راجب پدر شما واقعا باید دید ایشون دقیقا به چه چیزی اشاره کردند یه وقت ممکنه پدر شما مثلا میگم به نوع حرف زدن اقا یا مثلا تیپش یا مثلا خانوادش یا چیزای مشابه که خدادادی هستش یا مربوطبه مسایل شخصی و دست اون اقا نبوده ایراد به ایشون وارد کردند که خب واقعا باید حق بدید طرف مقابل ناراحت بشه ولی اگه چیزای دیگه باشه مثلا ایراد به وضع مالی ایشون یا مشابه چیزایی که قابل بدست اوردن هستش و... خب اینا واقعا اون قدر جای ناراحتی نداره ... البته خیلی خوبه که شما صداقت دارید ولی اگه ایراد پدرتون جز دسته ی اول بود به نظرم بهتره نمی گفتید و در اینده هم نگید... دیدید بعضی خواستگارا جواب منفی میشنوند بعدش دنبال دلیل واقعی می گردند و خیلی وقت ها طرف مقابلشون یک دلیل واهی رو برای جواب منفی میگند چون واقعا بهتره بعضی دلیل ها گفته نشه ولی به شرطی که اون خواستگار هم سمج نباشه و هم فهمیم باشه که دیگه اصرار نکنه دلیل واقعی رو بگید و.. پس اگه خواستگاری خودش این دو تا خصلت رو نداشت و اصرار بر دونستن دلیل واقعی کرد باید تبعاتش رو بپذیره که من نمی دونم این خواستگاری اخری شما دقیقا جز کدوم دسته بودند ولی خواستم همه ی حالات ممکن که به ذهنم اومد رو خدمتتون بگم تا اگه جز این حالات بود نظرمو بدونید.

    ببنید من توی نوشته ی قبلیم یک جا بهتون اشاره کردم که وقتی که همه چی رو می ریزید توی خودتون بعدش از یک جای دیگه می زنه بیرون دقیقا و متاسفانه منظورم همینی بود که گفتید !! من میدونم پدر شما خیلی خوب هستند و شما رو دوست دارند و شما هم متقابلا همین طور ولی واقعا چی میشه که شما به جایی می رسید که حس ببخشید الرژی و مشابه(البته میگم لحظه ای) یا بی اعتمادی یا لجبازی ... اینا تبعات همون تو خود ریختن و نزدن حرف دل شماست که باعث میشه این طوری بشه روی هم تلمبار بشه (یادتون باشه توی زندگی زناشوییتون اصلا این طوری نباشید و از الان به فکر اصلاحش باشید )ولی در رابطه با پدرتون ببنید شما تا این سن این طوری زندگی کردید طبیعتا الان یک دفعه بخواید ابراز احساسات و حرف دل زدن بکنید باعث میشه یک دفعه همه جلوی شما جبهه بگیرند و بد تر از بد بشه و دیگه هیچ وقت فکر اینم نکنید که دوباره بخواید دلیل ناراحتتیون رو به خانواده بگید...الان یکدفعه بگید ممکنه پدرتون فکر کنند تا دیگه مثلا بحث شوهر شده شما مثلا دیگه ایشونو راحت می خواید فراموش کنید یا چنین چیزایی و بیش تر دل شکسته بشند و سو تفاهم ایجاد بشه و... ولی واقعا پدر شما باید بدونند اگه شما میگید خواستگار راه نمی دید دلیلش چی هست نکه بقط بگید نه..اخه بنده های خدا که علم غیب ندارند... این که چطوری بهشون بگید با شناختی از خانواده دارید باید مطرح کنید...اگه فکر می کنید مامانتون میتونند از پسش بر بیاد به ایشون بگید...اگه نه میخواید مستقیم بگید می تونید با طرح سوال حرف های دلتون رو بزنید و الکی یک دوست فرضی رو مثال بزنید... مثلا بگید بابا فلان دوستتون یه شرایطی بجود اومده(شرایط مشابه خودتون بگید) بعدش بگید من نظرمو بهش این طوری گفتم(نظر واقعیتونو بگید) بعدش نظر پدرتون رو بپرسید ببنید چرا مثلا چنین عقایدی داره بعدش ایشونو سعی کنید قانع کنید... راستش اگه سنتون پایین تر بود میشد اروم اروم تر پیش رفت ولی واقعا به نظرم شما فرصت زیادی ندارید که بخواید خیلی هم یواش یواش عمل کنید...ممطئنم راهشو پیدا می کنید اگه بخواید...فقط طوری راهشو پیدا کنید که بد تر نشه ....

    ببنید به نظرم پدرتون طبق تجربه هایی که دارند دنیا رو از دید خودشون نگاه می کنند که واقعا از نگاه نسل امروز خیلی منطقی به نظر نمیاد... البته واقعا ایشون حق دارند نگران اینده دختر خانمشون باشند ولی... به طور مثال منم دیدم بعضا افرادی که رو که تا مثلا یک خواستگار برای دخترشون میاد مثلا طرف پسر فرماندار فلان جاست یا مثلا اشنای فلان فرده دیگه فکر می کنند طرف واقعا چقدر خوب هستش و نادیده طرف نصفه بیش تر از راهو میره و بیش تر جذب موقعیت اون اشنا یا خود طرف میشند ... و بر عکس یکی که معرف نداره علی الرغم این که ممکنه پسر واقعا خیلی بهتری باشه نادید رد می کنند... دیگه نمیشه کاریش کرد هر چند واقعا ناراحت کننده هستش...

    به نظرم بهتره خودمونو جای خواستگار اخیرتون بذارید... تا حدی من به ایشون حق میدم که که شما رو مقصر دونستند !! ولی نه این که همه ی احساسشون رو به شما بگند (البته شاید خیلی به ایشون بر خورده که ناچارا گفتند) ... ببنید ایشون که نمی دونستند قطعا شما توی این مسایل چقدر با پدرتون رو در بایستی دارید یا چیزی مشابه این که همه ی حرف دلتون رو به پدرتون نمی تونید بزنید...اصلا هم بزنید پدرتون قبول کنند یا نه !!! و الان تصور جامعه ی ما و جدیدا خود من حتی !! این هستش که دخترای حالا اگه واقعا پسری رو بخوان راضی کردن خونواده براشون کار سختی نخواهد بود و اگه خودشون کسی رو نخوان راحت جواب منفی میدند... و به نظر دیگه خیلی کم پیدا میشه دخترایی که به خاطر حیا نتونند همه چیزو به خانواده بگن و منتظر باشند خانواده براشون تصمیم اول تا اخر رو بگیره یا دختری مثل شما با این شرایط خاص روحیتون باشه... پس اون اقا احتمالا متصور شده که شما هم با عقیده ی پدرتون هم نظر هستید و باعث شده لجش بگیره و بعدش دیگه خودشو تخلیه کنه و...

    به هر حال ببنید اون اقای معرف هم خیر شما رو خواستند که به پدر شما اون حرفو زدند و بعدش پدر شما حساس شدند...و همون طور که خودتون گفتید این فقط یک احساس منفی هست به اون اقا... و خودتون هم می دونید توی این ماجرا شما و پدرتون هستید که باعث شدید این شرایط بوجود بیاد... نه صرفا اقای معرف...پس حل مساله دست خود شماست و نه اون اقا

    راجب مذهبی بودن من فکر کنم متوجه منظورتون شدم... متاسفانه افرا جامعه ی ما(از جمله خودم حتی) شرطی شدند... کار به چراییش ندارم... مثلا تا یک پسر می بینند که ریش میذاره و مذهبی فکر می کنند این دیگه مثلا چه ادمی سخت گیری هستش و سریع چند تا ادم که ازش خاطره بد دارند میاد توی ذهنشون اره اینم از اوناست و... !!! دقیقا مثلا تا وقتی میبینیم میگن من دختری هستم مذهبی و محجبه !! دیگه خیلی ها فکر می کنند اون خانم نه ناز بلده نه عشوه و یک ادم خشک و بی احساس هستش و... دیگه متاسفانه نگاه غالب جامعه همین هستش و نمیشه کاریش کرد و همش به خاطر این هستش ادما متاسفانه خیلی زود شرطی میشند و خیلی وقت ها هم حواسشون نیست... بله میدونم گفتید همسرتون دوست دارید چه ویژگی هایی داشته باشه تا حدودی حتی یکبار گفتید ایشون براتون بلند قران بخونند... به نظرم شما هم تا شنیدید خواستگار شما از خانواده ای مذهبی هستند سریع شرطی نشید و تصورات واهی (که البته شایدم واقعیت داشته باشه) برای خودتون متصور نشید بلکه بذارید با حقیقت رو به رو بشید و بعدش تصمیم بگیرید... بذارید یک مثال بزنم منو اکثر ادمایی که می بییند سریع راجبم زود قضاوت می کنند از همینایی که گفتم..مثلا یادمه بارها شده صحبت از یک خواننده ای میشد یا فلان اهنگی با سبک خاص بعدش منم راجبش نظر میدادم دوستام وا می موندند می گفتند مگه تو هم گوش میکنی ؟!!! یا این اواخر با یک بنده خدایی همکار شدم بعدش توی ماشینش میخواست اهنگ بذاره بعدش بهم میگه اجازه می دید ؟! داشتم از تعجب شاخ در می اوردم میگم چرا میگه گفتم شاید اهلش نباشید(یعنی بگم حرامه و... ) البته من بیش از دو ساله تا حد زیادی اهنگ گوش نمی کنم مگه چی بشه ولی اصلا به خاطر یه سری تعصبات کور کورانه و این چیزا نیست...بلکه به خاطر تحقیقات علمی بود که راجبش کردم و فهمیدم که اصلا اهنگ مثلا گوش بکنم یا نه..یا چه اهنگی و چه موقع و...

    این که شما فکر می کنید ادمایی مثل شما راجب عقاید و مذهب نیستند تصور اشتباهی هست جسارتا...
    البته حق میدم ممکنه خواستگاری برای شما بیاد که خانوادش سخت گیر تر باشند و... (دقیقا مثل تفاوت های شما و پدرتون) ولی ممکنه خود اقا پسر این مسایل شما براش حل شده باشه... من کاملا با نظر مادر شما موافق هستمو ایشون درست می فرمایند...بابا شما درسته حق دارید از بس خواستگار اومده و از این فرایند خسته شدید(هر چند باید همین فرایند طی بشه تا ان شالله به نتیجه برسه) ولی هر ادمی هم باشه تا پشت تلفن بهش بگید دختر من میگه میخواد حتما کار کنه یا مطرح کردن چنین مواردی پشت تلفن اصلا صحیح نیست... طرف می ترسه واقعا... من فکر میکنم شما دوست دارید در اینده مشاور بشید که اگه این طور باشه خب ممکنه با هر قشر ادمی برخورد داشته باشید و مرد ها ... به هر حال کار داریم تا کار و از همه مهمتر دیدگاه داریم راجب کار... شما با پرسیدن سوالاتی در جلسه ی خواستگاری خیلی راحت میتونید پی ببرید که خواستگار شما چه تعصباتی به کار زن داره یا نه... ببنید من خودم مساله کار از چیزای مهمی هستش که حتما مطرحش میکنم و مد نظر دارمش... شما دو خانم رو در نظر بگیرید که ماماناشون پشت تلفن به یک خواستگار مشترک بگند دختر ما میخواد کار کنه و... حالا ببنید یه وقت طرف مقابل دختر خانم میگه میخوام کار کنم به دلایلی مثل میخوام مستقل باشم و دستم توی جیب خودم باشه و منت شوهر نکشم(که البته واقعا بعضی مردا انگار میخوان صدقه بدن به همسراشون متاسفانه که توی این رو شاید بشه حق داد بعضی ها نگران باشند ولی بستگی به همسر ادم داره) یا طرف بگه میخوام توی خونه بشینم چی کار و اینا رو افت کلاس بدونه و به قول معروف میگن مثلا میخوام توی خونه بوی قرمه سبزی بگیرم... یا مثلا میخوام کمک خرج خونه باشم و این دلایل یا اصلا طرف میخواد از اول استقلالی برای خودش تعریف کنه و.. یه وقت نه طرف دلایل منطقی دیگه میاره که زمین تا اسمون فرق میکنه و جفت این دو خانم میخوان بعد ازدواج کار کنند !!!! حالا واقعا چطور مادر یک دختر میتونه این حرفو به مادر یک پسر بزنه بعدش مادر پسر اینا رو به پسرش بگه بعدش اون پسر از کجا و چطوری متوجه بشه که این خانم جز کدوم دسته هستش ؟؟
    بعدش هم شاید واقعا شما یک سری خواستگارهای خاصی با عقاید مذهبی به خونه راه دادید که این تصور براتون جکم فرما شده.... بعضی خانواده ها واقعا ظاهرا شاید اون قدر ها مذهبی دیده نشند از اینایی نباشند که هر روز مسجد و هر هفته مثلا نماز جمعه و مثلا هر سال مکه و کربلا باشند بنا به هر دلیلی ولی وقتی پای صحبت و دلشون می شنید میبنید واقعا عقاید محکمی دارند حتی شاید از بقیه بیش تر... شاید برای بقیه هم این تصور ایجاد شده که مثلا میخواید حتما خواستگاراتون از نوع مذهبی یک مدل خاص باشند و گر نه غیر اون باشه اصلا نمی پذیریدشون.... باورتون میشه من میشناسم خانواده ای رو که عمدا خواستگاری رو انداخته بودند موقع اذان تا ببنید اقا پسر و خانوادش اون موقع چه واکنشی نشون میدند مثلا میگن بریم نماز اول وقت بخونیم یا نه !!!!!!!


    به نظر من این طوری نیست که اگه معیار ایمان براتون مهم نبود و احتمالا شاید منظورتون این هست اقایونی که کم تر مذهبی هستند یا بهتره بگم مردا و خانواده هایی که با ایمان تعریف شده ی شما فاصله دارند به احتمال زیاد تر با اشتغال شما هیچ مانعی ندارند و بر عکس اونایی که از نظر ایمانی به شما نزدیک هستند عقیده دارند که نباید اشتغال داشته باشید و... به نظرم این طوری ها نیست و این یک احساسه چون شما 27 سال به یک سبکی زندگی کردید که اگه صرفا به خاطر یک معیار کارتون بخواید از بقیه بزنید بعد ها ممکنه توی زندگی به مشکلات بیش تر برخورد کنید به خاطر تفاوت های دیگه .. .و ممکنه روزی که به کارتون و هدف هاتون برسید ولی باز جای خالی اون چیزای دیگه رو حس کنید....

    ضمنا این که گفتید دوست دارید خواستگارتون طوری باشه که از اول مشکل نداشته باشه و... شاید منظورتون این بود که در ادامه میگم چون درستش فکر کنم این هستش...من میگم این که یکی تعصبات خاصی راجب کار داشته باشه و یک دفعه تغییر نظر بده قطعا مشکل ساز میشه و مشخصه احساسی هستش چطوری بگم مثلا یکی ممکنه بیاد خواستگاری شما یا هر دختری که میخواد کار کنه( واقا پسر کلا با کار زن مخالفه بنا به دلایل منطقی خودش) بعدش این قدر در شما یا فرد مقابلش حسن ببینه که برای این که شما یا طرف مقابلشو از دست نده و بهش برسه بگه اره من با کارتون هم کنار میام شاید به این امید که بعدها نظر شما و طرفش رو عوض کنه یا فرجی بشه یا خودش عوض بشه و... که این مشکل سازه... . میدونم اون قدر هنرشو دارید که بتونید پی ببرید (طرف اگه از اول هم مشکل داشته باشه با کار زن ) طرف بعد دیدن شما و شنفتن دلایلتون با این موضوع اشتغال کنار میگه میام دلیلش دلایل قانع کننده شماست و یا نه صرفا فقط رسیدن به شما که اگه طرف به دلیل دلایل قانع کننده ی شما باشه که براش اشتغال زن حل بشه و نه تصمیم احساسی واقعا میشه بهش اعتماد کرد و گ نه نه... که خیلی راحت با پرسیدن سوالاتی میشه پی برد که طرف میشه راجب این بهش اعتماد کرد یا نه که فکر کنم خودتون هم بدونید.

    به هر حال قبول کنید خواستگاری که میاد خونه ی شما از مامان ایشون تا خواهرا و خاله ها و... خونه دار بودند و طرف این زندگی رو پذیرفته بخواد خانمش شاغل باشه چون داره کاری رو میکنه که توی خانواده و اشنا ها باب نبوده چه بسا یکی بیاد خرق عادت کنه بقیه هم استقبال کنند ولی در کل سخت تر هستش حتی برای پسری که خودش با این موضوع مشکل نداشته باشه ولی نمیشه که نقش بقیه رو نادید گرفت..تا فردی که زیر دست مامان شاغل بزرگ شده و این چیزا براش عادی تر هستش و... چون دغدغه ی اشتغال کار زن همش مربوط به محیط امن و یا نامن بیرون نیست بلکه چیزای دیگه هم هست که از حوصله ی این پست خارجه.

    راجب بقیه خواستگارا نگران نباشید.. گفتم شما مسئول نیستید...اون کسی هم که مثلا بعد یک سال باز به شما پیشنهاد مجدد خواستگاری می دند یا متوجه می شید هنوز خاطر خواه شما هستند چرا فکر می کنید به این دلیل هستش که توی اون چند جلسه خواستگاری وابسته شما شدند ؟!! نه اصلا...بلکه بیش تر به این دلیل هستش که مثلا اون اقایون هم می بینید جاهای دیگه خواستگاری رفتند ولی بازم کسی که مثل شما از هر جهت به دل شما بشینه پیدا نکردند بعدش مثلا می بینند شما هنوز ازدواج نکردید پیشنهاد دوباره میدند و به قول معروف که میگن خدا رو چی دیدی ؟! .. من خودم خانمی رو میشناختم که ایشون خواستگاری رو فقط به خاطر چهره ردش کرد!!!!! دقیقا بعد یک سال چهره ی زشت اون اقا برای اون خانم شده بود دل نشین و بعدش که اون اقا دوباره خواستگاری کرده بود بهش جواب مثبت داده بودند و... الان هم بد جور شیفته و علاقه مند همسرشون هستند و شوهرشون شده همه چیزشون...خواستگارایی که بعد چند وقت بازم پی گیر شما هستند ممکنه همچین فکرایی بکنند که دوباره پیشنهاد میدند...نه این که لزوما وابسته شما شده باشند... پس لطفا خیالتون راحت باشه.


    راجب موضوع تعداد جلسات خواستگاری که معمولا خونواده ی دختر ها هستند که براشون سخته و نمی خوان بیش از حد بشه و بد می دونند و گر نه واسه پسرا که خیلی ها شاید بد ندونند...حالا دقیق تر موضوع و مسالتون رو مطرح کنید چی بود تا بهتر بشه نظر داد...

    راجب خواستگارتون(و کلا بقیه خواستگارا حتی ) هم فکر میکنم لزومی نداره دیگه تلفنی بخواید بگید چی و... بذارید حضوری تشریف بیارند ببنید اصلا معیار های دیگه رو دارند یا نه... بعدش حتی با ماماناشون هم نگید شاید بهتر باشه...بلکه به خود اقا پسر توی جلسه اول ولی اخراش بعد این که یک شناختی از شما پیدا کردند(در صورتی که شما هم به اون فرد متمایل بودید) مساله کار رو مطرح کنید. و واقعا به نظرم مامانتون کار درستی می کنند همه چی رو پای تلفن نمی گند چون سو تفاهم ایجاد میشه.بعضی چیزا رو باید حضوری گفت بعضی چیزا رو باید حضوری اخرای جلسه اول گفت یا جلسه ی دوم به بعد و ... .

    ضمنا حواستون باشه یکی از چیزای بد داشتن خواستگار زیاد مقایسه اوناست... حواستون باشه دچار این نشید که سخت تر انتخاب کنید.و سعی کنید کسی رو با خواستگارای گذشته مخصوصا ویژگی ها مثبت قبلی ها که بیش تر بوده و توی خواستگارهای فعلی اینده مقایسه نکنید.

    ببخشید واقعا طولانی شد.من هنوز دیگه از خیلی صحبت ها صرف نظر کردم.البته میدونم خیلی چیزا رو خودتون بهتر می دونید یا دوستان هم اشاره کردند و فقط برای یاداوری گفتم.

    امیدوارم به یک جمع بندی خوبی برسید.اگه چیزی بود که اشتباه کرده بودم یا موضوعی که قابل طرح بود این جا بیان کنید.حتما به تاپیکتون بازم سر می زنم.(و قبل این که تاپیکتون بسته بشه سعی میکنم حرفایی که راجب تاپیکای گذشتتون می خواستم بزنم رو بگم)

    با ارزوی موفقیت.

  4. کاربر روبرو از پست مفید فدایی یار تشکرکرده است .

    مصباح الهدی (پنجشنبه 03 اردیبهشت 94)

  5. #23
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    سلام خیلی خیلی متشکرم که برام وقت گذاشتین .واقعا متشکرم..
    نمی دونم کاش حتی زودتر میامدم حرف می زدم...تا آدم صورت مساله را نفهمه نمی تونه راه حل هم پیدا کنه. خیلی خوب بود و کمی از بار ذهنیم کم شد.
    تشکر از اینکه دلسوزانه موضوع منو سنجیدین و واقعا خیلی نکات مفیدی تو پست همتون بود.

    یه چند تا نکته تیتر وار خدمتتون عرض می کنم:
    1. پدر من آدم خیلی مقتدری هستند. یعنی اینجور نیست من لوس یا ناز نازی بار اومده باشم... اصلا اینگونه نیست... خیلی عاطفی هستند اما دیسیبلین و اقتدارشون هم بالاست و خصوصا تو جریان خواستگاریم به دلیل دلبستگیشون یه سری حساسیتهاشون هم بالا می ره.

    2. اتفاقا من چندوقتیه درگیر پروژه ای بودم و هنوز یه کم هستم (البته واقعا نمیشه اسمش را کار گذاشت. چون فقط یه بخشه و برای تجربه من. یعنی بعد از این که این مورد من تمام بشه کار من هم تمام میشه و برای خودم برنامه هایی دارم) در همین محدوده من کاملا تو اجتماع بودم و چندین جا برای راست و ریس کردن کارهایم در رفت و آمد... و اتفاقا مشکلات مهمی هم داشتم و حلش کردم. هر چند که همین مساله آخر من برام از نظر روحی بد بود ولی یه ذره هم تو کارم جا نزدم.

    3. من ذاتا عاطفیم. نمی تونم عواطفم را کم کنم. ذاتا این طوریم. اما واقعا احساس می کنم منطقی عمل می کنم.تا حالا مشکلی نداشتم. تو محیط کارم هم اوایل فکر می کردند من یه آدم جدی هستم که یه ذره شوخ طبعی هم ندارم و مغرورم.

    4. اینکه گاهی منفعلانه عمل کردم قبول دارم. اما این گونه هم به این شدت نبوده... نمی دونم دوباره متهم می شم که دارم ریز به ریز می گم یا نه ولی می گم.

    الف/ دفعات اول که با پدرم مشکل داشتم مشاوره رفتم و اتفاقا کمک هایی گرفتم. حتی یه سری از خواستگارانم را توضیح دادم. و حتی اون موقع یه نفر درجریان بود که مشاورم می دید من منطقیم و حتی از عملکردم و نحوه برگزاری جلسات و سوالاتم خیلی خوشش میامد. یعنی مشکلی نداشتم.

    ب/ با پدرم صحبتهایی کردم. نمی دونم چرا فکر می کنید من صحبت نکردم. اتفاقا من توی یه مورد مهم که شاید کسی نمی تونست نظر پدرم را عوض کنه (در زمینه همین خواستگاری هام) این قدر با استدلال پدرم را مجاب کردم که نظرشون عوض شد.(شاید هیچ کس نمی تونست نظر پدرم را عوض کنه و حتی مادرم هم سعی کرده بود و نتونسته بود)

    ج/ در همین دفعه آخر هم از یه مشاور خواستم با پدرم صحبت کردند.....

    د/ برای پدرم تو جلسات خواستگاریم یه بار کامل و با جزئیات و استدلال خصوصیات خواستگارم را نوشتم. تا دلایلم را بدانند.

    ه/ بعد از اون ماجرا یه مدت واقعا خیلی سرد بودم... و دو بار نامه خیلی محترمانه برای پدرم نوشتم. و کاملا انتقاداتم را براشون نوشتم...... در پی آن پدرم از من عذر خواهی کردند...

    و/مادرم هم خیلی در این ماجراها با پدرم صحبت کردند.

    ی/ برای مثال از برادرم هم کمک گرفتم و صحبت کردم به خاطر خصوصیات پدرم از این پس نقشش را پررنگ تر کنه.

    و/ مشکلم را در انجمن آزاد نوشتم و امیدوارم این قسمت را راهنمایی بکنند.چون دیگه نمی خوام یه سری خصوصیات اخلاقی پدرم را بگم و کنار تاپیکهام یه تصویر بیشتر براتون از زندگی شخصیم بسازم.

    5. من تو همین دو تاپیک آخرم نمی تونستم منظورم را بنویسم. بقیه تایپکهام اینگونه نبوده... اینم به خاطر ویژگی منفی منه که وقتی ناراحتم حاشیه می رم و نمی تونم یا انگار ناخوداگاه از روی یه غرور نمی خوام بگم این مشکل بد را دارم و به خصوص بیشتر تو این تاپیک آخرم احتیاج به آرامش داشتم. و باز هم نمی خواستم بگم مشکل دارم.
    یعنی انگار هم خدا را می خواستم هم خرما... هم می خواستم آرامش بگیرم.هم نمی خواستم چیزی بگم... (تو این دو تاپیک آخرم اینگونه بوده و اشتباه از من بوده)

    6. ایده آلگرا هستم. قبول دارم. جزئی نگر هم هستم چون همین کارم و رشته ام یه جوریه که باید همه چیز را در نظر بگیرم و خیلی مواقع باید خیلی احتمالات را براش در نظر بگیرم.مثلا یه اشکالی توی کارم پیش میاد چندین دلیل علمی می تونه داشته باشه... اینجوری شده که خود به خود تحلیلم و جزئی نگریم بیشتر از حالت نرمالم شده.و با دقت شده ام انگار...

    .7. الان واقعا بهتر شدم ولی خستگی از تکرار ماجراهایی که داشتم یکم منو می ترساند...
    از نظر منطقی می دونم اشتباهه. ولی واقعا از نظر روحی خسته هستم... انگار منم احتیاج دارم با یکی درد و دل کنم. تو محیط بیرونی در مورد ازدواجم کسی را مطمئن ندیدم که بخوام باهاش را جع به اینها حرف بزنم. تو دلم مونده بود... انگار یکی هم می خواستم بهم امید بده. فقط منو بفهمه و زود بهم برچسب نزنه... مثلا پست فرشته اردیبهشت انگار آبی روی آتش بود

    تشکر از همگی
    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه
    ویرایش توسط مصباح الهدی : پنجشنبه 03 اردیبهشت 94 در ساعت 02:36

  6. 3 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    meysamm (پنجشنبه 03 اردیبهشت 94), parsa1400 (پنجشنبه 03 اردیبهشت 94), فدایی یار (جمعه 04 اردیبهشت 94)

  7. #24
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 اسفند 96 [ 08:20]
    تاریخ عضویت
    1393-10-17
    نوشته ها
    108
    امتیاز
    4,356
    سطح
    42
    Points: 4,356, Level: 42
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    68

    تشکرشده 183 در 65 پست

    Rep Power
    29
    Array
    سلام مصباح. دوست خوبم
    من مثل بقیه دوستان اینقدر بلد نیستم این قضایا رو که بخوام راهنمایی کنم چون تجربه ای ندارم.
    اما میخوام اول این رو بگم که من از این پشت حس میکنم ماشالله خدا رو شکر زندگیت خیلی خیلی خیلی خوبه.
    همین که تا این تعداد خواهان داشتی که تا این حد معیارهات رو ریز میشی نشونه ی خیلی خیلی عالی هست.
    اول میخواستم بگم پروسه ی خواستگار دیدن رو اصن کنسل نکن چون شاید یه کیس خوب رو از دست بدی اما بعد فکر کردم که خدا رو شکر حالا که مقدار حق انتخابات بالاست میتونی یه مدت کوتاه رو بزاری رو حل مسائلت و بعد با خیالی اسوده تر پروسه رو ادامه بدی.

    در مورد کارت حس میکنم هنوز کار ثابتی نداری. اگه سعی کنی زودتر کار کردنت رو شروع کنی میتونی این مساله رو تقریبا حل شده بدونی چون کسی که جلو میاد یعنی با این مسئله مشکلی نداشته و اگه هم داشته باشه عنوان میکنه. دیگه لازم نیست زیاد نگران این باشی که ادم مذهبی که پا پیش گذاشته برخوردش مقابل این قضیه چه خواهد بود.

    یه چیز دیگه هم میخوام بگم نمیدونم درسته یا نه اما یکی از اقوام نزدیک من خیلی اصرار روی مذهبی بودن خواستگار داشت و نتیجه این بود که افرادی که بهش معرفی میشدن از اون طرف افتاده بودن یه جورایی! مثلا یه حتی موردی اومده بود که کلا با ادامه تحصیل و کار کردن مخالف بود. چادر و حجاب جلوی حتی محارم جزو واجباتش بود با این که هم این اقا و هم خود دختر پزشک بودن. اون هم بعد یه مدت که بعد کلی کیس دیدن فرد مناسبش رو پیدا نکرده بود دلسرد شده بود. کاری که کرد این بود که معیار مذهبی بودن رو ظاهرا برداشت (به معرف ها اعلام کرد از واجبات نیست و خودش بررسی میکرد که طرف چه حدی از ایمان رو داره) با یک پسر کاملا میانه رو ازدواج کرد که هم دینداره و هم مدرن دینداره. یعنی درس خوندن و کار کردن طرفش رو بد نمیدونه و با این که خودش هم تحصیلاتش پایین تره افتخار هم میکنه که همسرش ادم موفقیه و به نظرم این عالیه.

    یه چیز دیگه هم میخوام بگم که خودم در حال حاضر اعتقادم رو بهش از دست دادم اما به شما میگم. مامانم همیشه میگه که اگه یه چیزی بخواد جور بشه از یه جایی و به یه طریقی جور میشه که تو ذهنت هم تصورش رو نمیکردی. میگه خدا اگه بخواد این طوری جور میکنه. امیدوار باش که خدا برات خواهد خواست.

    موفق باشی
    ویرایش توسط shivaram : پنجشنبه 03 اردیبهشت 94 در ساعت 06:10

  8. 2 کاربر از پست مفید shivaram تشکرکرده اند .

    فدایی یار (جمعه 04 اردیبهشت 94), مصباح الهدی (پنجشنبه 03 اردیبهشت 94)

  9. #25
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 آبان 97 [ 13:32]
    تاریخ عضویت
    1390-11-10
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    5,112
    سطح
    45
    Points: 5,112, Level: 45
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    25

    تشکرشده 58 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شما مسئول سعادت خواستگار هاتون و خوشبختی اون ها نیستید. در درجه اول خودتون و در درجه های بعدی بازهم خودتون. خواستگارانتون هم باید همین طور باشن.

    حالا اگر این وسط توافقی نبود دلیل نمیشه که طرفین عذاب وجدان بگیره. یا شما می پسندین و ایشنون نمی پسندن و یا بر عکسش.

    اینکه خواستگاری به هر دلیل ناراحت می شه باید بدونه که همون قدر که ایشون حق انتخاب داره شما هم حق انتخاب دارین. همین قدر که براشون همسر آینده شون مهمه برای شما هم شوهر آینده تون مهمه. همون قدر که نگران زندگی آیندشون هستن شما هم نگران زندگی آیندتون هستین و ... .

    فقط این حق نباید دلیل این بشه که با احساسات هر فرد بازی بشه یا به نحوی تحت تاثیر قرار بگیره.

    باید طرفین کاملا صریح با هم صحبت کنند و خواسته هاشون رو بگن.

    یه جورایی احساس می کنم که یه دیوار بلندی از معیارها(ترکیبی از همه چی) دور خودتون کشیدن و حاضر به کوتاه کردن یا برداشتن بعضی هاش(خط قرمز ها رو اصلا منظورم نیست بلکه باید از

    همه دیوار بلندتری داشته باشن) نیستین. بد نیست بیان بیرون این دیوار و خودتون به دیواری که کشیدن نگاهی بندازین و ببینین که آیا بخش هایی از این

    دیوار ارزشش رو که اینقدر بلند باشه؟ انگار یه جواریی میخواین از هر آسیبی خودتون رو حفظ کنین. اولا خداوند حافظ و نگه دار بنده هاش هست و تنها توکل به اون و با آگاهی لازم در زمان انتخاب باعث خوشبختی و حفظ از اسیب در آینده میشه.

    خیلی از موارد در جریان زندگی کردن و موقعیت های جدید پیش میاد که شاید اصلا فکر اون رو هم نمی کردین هم شما و هم خواستگارتون. این به دلیل پویایی زندگی است و کلا زندگی این طوری هست.

    و در نهایت عذاب وجدان را کسی باید داشته باشه که عمدا به احساسات طرف مقابلش ضربه بزنه.
    ویرایش توسط Happiness : پنجشنبه 03 اردیبهشت 94 در ساعت 08:23

  10. کاربر روبرو از پست مفید Happiness تشکرکرده است .

    مصباح الهدی (پنجشنبه 03 اردیبهشت 94)

  11. #26
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 30 مرداد 94 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1393-1-05
    نوشته ها
    278
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    317

    تشکرشده 1,458 در 274 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    69
    Array
    آقایون داداشام ، عامنُ علیکم




    سلام خانم مصباح الهدی



    میدونم دوست ندارید توی این تاپیک سرزنش بشید و دوست دارید درک بشید و فهمیده بشید ، ولی راستش من میخوام اینجا کمی غر بزنم ، مخصوصا اینکه این روزها فشار بی زنی هم روم زیاده به هر حال باید یکجا عقده هام رو خالی کنم برای همین اگه نوشته های حاوی غر شما رو ناراحت میکنه خیلی راحت میتونید از خوندن این پست صرفنظر کنید




    من از شما دو سه تا تاپیک دیگه با همین محوریت خواستگاری خاطرم هست ، راستش رو بخواید تا جاییکه من یادم هست محتوای این تاپیک با تاپیکهای قبلی زیاد فرقی نداره (شاید هم من اشتباه میکنم و حافظه ام یاری نمیکنه ) ، و این یعنی اینکه عملا اخر هر تاپیک شما مشکل اصلیتون حل نمیشه و فقط از یک تاپیک به تاپیک دیگه ای منتقل میشه .. و تنها حسنی که داره اینکه توی تاپیکها هیجانات و استرسهای لحظه ای شما خالی میشه و بقول خودتون کمی اروم میشید و بعد یک مدت کوتاه دوباره همون اش و همون کاسه ... میدونید ، خیلی از افرادی که مثلا سمت مواد مخدر یا مشروبات الکی میرن ، میخوان برای ساعاتی ، از غم و دردهای دنیا دور باشن و بعد که اثر اون مخدر از بین میره ، دوباره به همون دردها برمیگردن... نزارید این تاپیک شما هم حکم مخدر داشته باشه و برای چند روز شما رو اروم کنه و بعد دوباره اثرش از بین بره... اگه ده تا تاپیک دیگه هم نیاز داشتید ، بزنید ولی خط مشی و هدف رو بدونید و بدونید اخر تاپیک چی میخواید و حتما جواب دغدغه های ذهنیتون رو بگیرید...


    تا جاییکه من خاطرم هست عمده مشکل شما با محوریت این دو موضوع هست که داره تکرار میشه : یکی مساله شما با پدرتون توی خواستگاری و موضوع دوم ملاکهای شما که میخواید طرفتون مذهبی باشه و اینکه مشکلی با تحصیل و اشتغال شما نداشته باشه...



    میخوام کمی در مورد موضوع دوم براتون بنویسم:

    اول اینکه چرا توی ذهن شما بین مذهبی بودن یک پسر با مخالفتش برای اشتغال همسرش علامت برابری هست؟... من توی دبیرستانی که درس میخوندم غالب بچه های اونجا دو تا ویژگی داشتن ، یا نخبه بودن و یا هوش بالایی داشتن ودوم اینکه غالبا مذهبی بودند... خیلی از اون بچه ها بعدها استاد دانشگاه متدین و پزشک متدین و مهندس متدین و... شدن... یعنی خیلی از دوستای قدیمی که من دارم ، علاوه بر اینکه جایگاه علمی بالایی دارن ، بلحاظ مذهبی هم متدین هستند.. حالا توی همین دوستان... من دوستی دارم که پزشک هست و همسرش دیپلمه و خانه دار... و اعتقادش بر این بوده که زن مدیر خونه هست و الزامی برای حضورش توی جامعه نیست وقتی نقش مهمتری داره .. و دوستی دارم که استاد یکی از دانشگاههای معتبر هست و موقع ازدواج فقط دنبال کیسهایی بود که دختر خانم حتما باید مدرک یک رشته تاپ از یک دانشگاه تاپ میداشت ... و در نهایت همسرش هم یک خانم استاد دانشگاه یک دانشگاه دیگه از کار در اومد... (هر دو دوست من هم افرادی روشنفکر و با فکر باز منتهی با سلایق مختلف هستند )


    میخوام بگم این پیوند رو توی ذهنتون از بین ببرید و این یک موضوع سلیقه ای هست و طرف هم میتونه مذهبی باشه و هم اجازه حضور کامل خانمش در جامعه رو بده. فقط باید حواستون باشه توی این موضوع گیر ادم شکاک و بددل نیفتید که شکاکی زیاد ربطی به مذهبی و غیر مذهبی بودن نداره.



    اما میخوام نوشته هام رو روی موضوع دیگه ای زوم کنم...

    شما یک ادم مذهبی رو اینطور تعریف کردید که واجبات رو انجام بده و ترک حرام کنه... اگه ادم مذهبی رو کسی تعریف کنیم که برای خدا عزیزتر هست ، یکم باید نگاه جامع تر داشت ... واجب یعنی چی؟ یعنی نماز خوندن ، حرام یعنی چی؟ یعنی غیبت کردن... اما یکجاهایی تو زندگی هست ، که بحث نماز و خمس و غیبت نکردن و رقصیدن نیست ... میدونی نماز خوندن برای زنده موندن روحت مثل اکسیژن حیاتی هست و میدونی غیبت کردن یعنی گوشت مردار خوردن.... و کاملا به این مسائل پایبند هستی ... اما انتخابهایی توی زندگیت داری که اونجا قراره مذهبی بودن و بندگی خودت رو نشون بدی... زمانی این انتخابها و دو راهی ها سخت تر میشه که ظاهرا هر دو راه مقبول و پسندیده هست ولی واقعیت اینه که فقط یک راه هست که راه بندگی هست و راه دیگه اگرچه ظاهر موجه و زیبایی داره ، ولی این زیبایی فقط داره از سمت شیطان برای ما زینت داده میشه ...



    میخوام یک داستان از زندگی خودم تعریف کنم...

    من سالها پیش که میخواستم وارد بازار کار باشم ، دو تا ویژگی کار برام خیلی مهم بود : یکی اینکه دوست داشتم کاری که دارم انجام میدم قائم به فرد و تخصص من توی اون کار باشه و طوری نباشه که هر کسی بتونه کار من رو انجام بده و مورد دوم اینکه خیلی دوست داشتم کارم بین المللی باشه و فرا کشوری باشه ... بعد از اینکه چند سالی توی بازار ایران کار کردم و تجربه های خوبی کسب کردم ،توی 25 سالگی بالاخره تصمیم گرفتم کسب و کار خودم رو توی کشورهای دیگه شروع کنم ... برای این شروع ، خیلی زحمت کشیدم و خیلی خون دل خوردم ... کسی از اطرافیان و اجداد! تا به حال این مسیر رو نرفته بود و من داشتم ریسک بزرگی میکردم .. بالاخره بعد از رفتن به جاهای مختلف و تحقیق کردن و... ، مقصد رو انتخاب کردم... اما بعد از چند ماه اقامت و زمانی که داشت کم کم کار شکل میگرفت، کم کم خبر از ایران میرسید که پدر و مادرم بخاطر دوری من ، دارن اذیت میشن ... توی یک دو راهی قرار گرفته بودم ،اگر میخواستم برگردم ، به کار و زحمات من لطمات زیادی وارد میشد و حتی میتونست کاخ ارزوهام فرو بریزه و اگر اونجا میموندم پدر و مادرم از دوری من رنج میبردن... توی ذهنم توجیهات مختلفی شکل میگرفت برای موندن ... اما بالاخره تصمیم گرفتم برای مدت کوتاهی برگردم ... یکی از جاهایی که حضور خدا رو کاملا حس کردم همون زمان بود .. چرا که وقتی برگشتم ، شرایط به طرز عجیبی طوری رقم خورد که اون مقطع دیگه نتونستم برگردم... اما نکته مهم تر این بود که حدود دو ماه بعد شرایط کاری همینجا برام فراهم اومد که همون دو ویژگی قائم به فرد بودن و بین المللی بودن رو داشت ... منتهی این بار فرصت بیشتری برای حضور کنار خانواده داشتم...



    حالا میخوام از شما یک سوال بپرسم :
    تا حالا خیلی دعا کردید و از خدا خواستید که همسری باب میلتون سر راهتون قرار بده... یک اقا پسری میاد خواستگاری با همون شرایطی که شما مدنظرتون هست منتهی به شما اجازه ادامه تحصیل یا اشتغال نمیده و فقط گیرشما همینه، سر یک دوراهی هستید ، انتخاب شما چی هست؟


    فکر میکنید نظر خدا در مورد این شرایط چی هست؟ مثلا فرض کنید وارد یک مشورت با خدا میشید چی میگه؟ میگه ردش کن یا قبولش کن ؟ من با توجه به شناختی که از خدا دارم فکر میکنم مخالف این هست که یک دختر خانم بخاطر اشتغال یا ادامه تحصیل شرایط ازدواج خوبی که براش پیش میاد رو رد کنه... سر این دو راهی که یک راهش راه زینت داده شده دل خودمون هست که برای انتخاب اون راه کلی توجیه داریم و راه دیگه اش راه بندگی خدا هست ، انتخاب درست کردن خیلی سخت و مهم هست ... معمولا اینجور جاها اگه بحثی هم شکل بگیره ، با خدا میگیم.. ببین خدا جون ، درسته شما نظرت اینه که من فعلا بین مهم و مهم تر ، مهمتر رو انتخاب کنم ، اما شما خیلی چیزها رو در نظر نمیگیری ها .. اخه اینقدر من درس خوندم ، اینقدر زحمت کشیدم اینقدر میخواستم خدمت کنم و.... برای همین این ازدواج به صلاح نیست ... درسته در عمل وارد این بحث با خدا نمیشیم اما در ناخوداگاه خودمون این بحثها و کشمکشها رو داریم....


    میدونید چرا میگم خدا مخالف اشتغال و تحصیلی هست که مانع ازدواج بشه؟ چون اگه موافق باشه یعنی موافق این شرایطی هست که توی کشور ما هست و این همه دختر خانم صرفا بخاطر ادامه تحصیل و اشتغال ، ازدواجشون رو عقب انداختن ... یا ازدواج نکردن چون مشغول تحصیل بودن تا سنهای بالا ، یا ازدواج نکردن چون الزام داشتن طرفشون با کار و تحصیلشون مشکلی نداشته باشه...



    بعد این همه سال ، قطب نمای زندگی من که ایا دارم جهت درستی رو میرم یا نه ، "حال خوب داشتن " هست ... شما ممکنه ازدواج هم بکنید و بعد ازدواج اجازه اشتغال و ادامه تحصیل داشته باشید اما حال خوبی نداشته باشید و ممکن هم هست با فردی ازدواج کنید که به شما اجازه ادامه تحصیل و اشتغال نده ، اما اینقدر به شما عشق بده و اینقدر برای شما گزینه های جایگزین کار و تحصیل بوجود بیاد که "حال خوب " داشته باشی... معمولا ادمهای مذهبی ، زمانی حال خوبی پیدا میکنن ، که توی دو راهی بندگی یا بردگی (دل) ، راه بندگی رو انتخاب کرده باشن ... ولو اینکه شاید به ظاهر به خواسته های دلیشون هم نرسیده باشن ...



    وقتی میخوای امپول بزنی ، اون تزریقات چی بهت میگه :"شل کن عزیزم ، شل کن! " .. به نظر من زندگی هم مثل همون امپول زدن هست .. در برابرش خیلی نباید چقر و سفت و سخت بود ... یکجاهایی باید شل کنی و انعطاف داشته باشی ... نباید بگی الا و بلا من همین رو میخوام ... به جای اینکه روی خواسته خودت اصرار بورزی بهتره روی چارچوبهای زندگیت اصرار داشته باشی... یعنی ... اگه کسی میخواد صاحب علم باشه ، نگه الا و بلا باید من برم دانشگاه وقتی از خیلی از کانالهای دیگه میشه صاحب علم شد ... وقتی کسی میخواد توی معنویت رشد کنه نگه الا و بلا من باید یک مجتهد بشم در حالیکه میشه با خیلی کارهای دیگه هم به اون معنویت رسید .. وقتی کسی میخواد خدمت کنه نگه الا و بلا من باید یک پزشک حاذق بشم .. کسی که میخواد ثروتمند بشه نگه الا و بلا باید فلان بیزینس رو داشته باشم در حالیکه راههای زیادی برای ثروتمند شدن هست ....


    أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ
    آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟

    ( زمر / 36 )


  12. 6 کاربر از پست مفید محمد 93 تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (پنجشنبه 03 اردیبهشت 94), فرشته مهربان (پنجشنبه 03 اردیبهشت 94), فرشته اردیبهشت (جمعه 04 اردیبهشت 94), مهندس خانوم (جمعه 04 اردیبهشت 94), مصباح الهدی (پنجشنبه 03 اردیبهشت 94), شمیم الزهرا (جمعه 04 اردیبهشت 94)

  13. #27
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    سلام به همگی
    شب آرزوها مبارک..امیدوارم همه آرزوهاتون براورده بشه...
    خواستم بگم این خواستگارم کنسل شد یعنی زنگ نزدند اصلا!!!! و خیلی هم خوب شد چون هنوز آمادگی ندارم....
    اما یه نکته ای دقت کردین من توی این تاپیکم یه سوالات دیگری داشتم ولی بعضی پستها چیزهای دیگر را می گفتند و من دغدغه اون موقعم اصلا اون نبود و برام آنها مطرح نبودند.البته خیلی ممنون ولی گاهی حاشیه رفته بود و من خیلی ذهن خوانی شدم اینجا....
    موضوع من تو عنوانم شفاف بود ولی گاها به چیزهای دیگری پرداخته شد...

    ببخشید که نام نمی برم ولی از همگی واقعا متشکرم. سعی می کنم فعلا نکات ضروری را بگم... اما شاید بعدا بخوام دوباره توضیحات دیگه هم بدم در جواب برخی از دوستان عزیز که زحمت کشیدند.
    **************
    آقای فدایی یار ارتون واقعا خیلی خیلی متشکرم. خیلی خوب مساله منو فهمیدین و حاشیه نرفتین و دقیقا روی مشکل من که براتون بیان می کردم مانور دادین....کاملا صحبتهای شما متینه و درسته من نباید این جوری راجع به عذاب وجدان فکر می کردم
    در مورد پدرم خیلی نکات خوبی اشاره کردین و حتما رعایت می کنم... اینکه می گید حرف دلم را نگفتم و تلنبار شده به نوعی درسته ولی به نوعی هم نه... فکر می کنم این اواخر کاملا حرف دلم را برای پدرم نوشتم و انتقاداتم از ایشون...
    خیلی پیشنهادات خوبی در این ارتباط برام نوشتین... اتفاقا اومدم براتون بنویسم که در این ارتباط چه کار کردم و مشورت بگیرم به نظر شما چی کار کنم دیگه و چرا بعضا نتیجه معکوس گرفتم و ترسم در این ارتباط را به شما بگم.تا وسطهاش هم نوشتم .اما می دونید این دوباره برمی گرده به یه سری نگرانی بی خود یا شاید غرور کاذب من! و منصرف شدم.
    همین طور دیگه حس می کنم همه پستهای منو می خونند و من خوشم نمیاد دیگه یه تصویر پررنگ تر بسازم و از ارتباطهای پدر و دختری خودم و بابام بگم... دیگه واقعا خوشم نمیاد... اصلا شاید رفتم یه تالار دیگه پیدا کردم اونجا حرفم را زدم از این به بعد ؛)... بعد اون ویژگی منفی من متاسفانه هنوز سرجاشه که مشکلم را نمی تونم به کسی که می شناسدم بگم.

    نمی دونم چرا همه پستهای منو می خونند و کنار هم می ذارن.آخه مگه من مدیر همدردیم؟! راستش راجع به این موضوع خیلی حسم منفی شده.خیلی...حتی احتمالا این دو تا تاپیک آخرم را ببرم تو بخش خصوصی...
    ولی شاید اگر بحث حاشیه نمی رفت (ولی مطمئنم یه سری نکات را بگم کامل حاشیه می ره و می ره روی چیزهای "نباید" و بحث منحرف میشه و گاهی هم متهم می شم.) و شما نظراتتون را می گفتید احتمال داشت یه چند تا ایده خوب هم به ذهن شما برسه برای رویا رویی با بابام یا اینکه پیشگیری از رفتارشون ... (اینکه من با بابام حرف بزنم که نشد ایده.این کار انجام شده)

    بعد هم من فقط این دو تا تاپیک آخرم راجع به پدرم نوشتم و فقط همین دو تاپیک آخر نمی تونستم و حتی قبلی اتفاقی نشد که حرفم را بگم ولی به من می گن شما "همیشه" این مشکل را عنوان کردین و تعمیم می دن به همه تاپیکهای من و اینکه می گن من همیشه نمی تونم حرف اصلیم را بگم... پس فردا میام می گم این مشکل بابام بعد می گن آهان بابای شما همیشه اینجوریه... در حالیکه اصلنم همیشه این جوری نیست. منم رو پدرم حساسم.خوشم نمیاد قضاوت بشن... شاید اشتباه باشه ولی دقیقا الان حسم این جوریه...

    *******************************
    در مورد مساله ایمان راست می گین. من خیلی بد قضاوت کردم. می گن :
    (عیب پاکان زود بر مردم هویدا می شود / موی اندر شیر خالص زود پیدا شود)

    شاید تعداد نفرات خوب این شکلی اتفاقا هم زیاد باشه... یعنی به طور کلی این مسالهه عمومی نیست و سلیقه ای است ولی چون یکی دو مورد در این زمینه اینجوری بوده و خیلی موارد هم پای تلفن اینجوری کنسل شده باعث شد منم اشتباه تعمیم بدم و این موضوع برام بولد بشه.وگرنه مثلا برادران من یا خیلی های دیگه اصلا خشک هم نیستند ولی معتقدند و معیارهای دیگه هم دارند.
    این نکات که در مورد نحوه بیان موضوع ادامه تحصیلم گفتین ممنون.مورد توجهم قرار می دم. خیلی درست بود... از نظر شیدا هم در این زمینه خیلی استفاده کردم و ممنون.

    بعد یه نکته ای که من هیچ وقت از اینکه این معیار تحصیل و شغلم را حذف کنم یا چی کارش کنم نزدم. چون نمیشه حذف بشه. حتی ذهن من شستشو داده بشه پدرم روی این موضوع حساس هست. و اینکه من همیشه اینو تو تاپیکهام گفتم درست نیست.چون همیشه نبوده... واقعا همیشه این موضوع را به عنوان مساله که از بقیه سوال بپرسم نبوده.ممکنه به یکی دیگه راهنمایی کردم ولی برای خودم نپرسیدم. اینجا هم با توجه به این خواستگار خاص در موردش پرسیدم.

    و نکته دیگه اینکه این آقای معرف چون معلم هستند پدرم خیلی دوستشون دارند و راست می گید آدم خیلی خوبیه... ولی شاگردانشون اعتقادات "خاص "مذهبی زیاد دارند با توجه به نوع مدرسه که در حیطه معارف و علوم انسانی است.
    منم تو ظواهر مذهبی غرق نیستم.مثلا این طوری نیست همیشه برم مسجد و اینا... من روحیات معنویم زیاده... وگرنه مثلا حساسیت روی ظاهر مذهبی اصلا ندارم. تازه مثلا بیشتر خوشم میاد یکی ظاهرش معمولی باشه از نظر مذهبی و ادعای مذهبی بودن هم نکنه ولی متوجه بشم چقدر قلبا معنویه و معتقد... این خیلی مورد پسند منه.

    در مورد نحوه برگزاری جلسات که می گم در خواستگاری سنتی مورد اختلافه.من ترجیح می دم پدر پسر هم تو همون جلسات اول بیاد. این موضوع من که در فکر منه به خاطر پدرم هست که براشون این خیلی مهمه و حتی ممکنه پدر پسر را ببینند و حساس بشن و نظرشون تغییر کنه. متاسفانه تو بعضی خانواده های سنتی این حق را به خانواده دختر نمی دن که از اول پدر داماد دیده بشه.درحالی که خودشون حق دارند. و ما که نمی تونیم مستقیم مطرح کنیم و حتی وقتی تلویحا اینو می گیم که مثلا با پدرتون هم تشریف بیارید آنها فکر می کنند ما چقدر آنها را پسندیدیم و دیگه جوابمون مثبته!!! و می ترسند حتی که یعنی تموم شد ماجرا... و بعضا قبول نمی کنند!!! نمی دونند که مثلا هنوز هفت خان مونده... در حالی که همون اول می شد من یه نفر را تا جلسه 5 نکشم تا بعد فرض با پدرش بیاد و بعد پدرم مساله داشته باشه... و وقتی هم که با پدرشون میان تو ذهنشون اینه که یعنی ماجرا تموم شده...(در بعضی از رسومات)

    یا در زمینه تحقیقات در جلسات خواستگاری که غالبا می ذارن آخر آخر. مثلا یه بار پدرم از پسر در جلسات اول یه چیزی پرسید که شما محل کارتون دقیقا کجاست؟ اونجا مثلا فلان شخص را می شناسید و... مثلا بابام می خواستند یه سری موضوعات را اول بدونند. بعد این در ذهنشون به وجود میاد که یعنی اینها ما را پسندیدند! ولی من هنوز تا اون موقع هیچی نمی تونم بگم و شناخت لازم دارم. از طرفی تو تحقیق های مشکل پدرم با توجه به تجربه اخرم می تونه مواردی حذف بشه و به نظرم بهتر هست که به جای مثلا بعد از جلسه 10 و تصمیم گیری نهایی همین بعد از چند جلسه اولیه یه سری اعتمادها کسب بشه نه اینکه طرف مقابلم دل ببنده و در آخر... یا اینکه نباید فکر کنه چون پدرم داره ازش محل کارش را می پرسه و یا یکی از دوستاش را این یعنی من پسندیدم .نخیر هنوز معلوم نیست...
    بعد خیلی سخته من بخوام اینها را توضیح بدم و موقعیتش درست پیش بیاد و سوء برداشت نشه و موجب عقب نشینی بی خودی نشه... (این موضوع که شما می دونید من تلویحا به خواستگار بیان می کنم که جلسات زیاد برای شناخت لازمه این اختلاف سلیقه در نحوه برگزاری جلسات را پوشش نمی ده و باز هم ممکنه تعدادی جلسات بی خودی گذاشته بشه)

    به نظرم می رسه این ایده ها اگر تو جلسات خواستگاری سنتی رعایت می شد حداقل تو بعضی تجربیات من خیلی اوقات می تونست پیشگیری کننده از بعضی مسائل باشه. من این جوری فکر می کنم.نمی دونم چقدر میشه اجراش کرد. و چه جوری میشه رسم و رسوم آنها را با این موضوع هماهنگ کرد .

    فعلا به خاطر محدودیت زمانی که دارم برای یه سری کارهام برام سخته بیام تایپ کنم و ذهنم را درگیر این موضوع. الان هم که فعلا موردی مطرح نیست خدا را شکر.... ترجیح می دم طی دو هفته آینده ذهنم را به کارم بدم (نه به این موضوع)تا یه مشکل دیگه به مشکلاتم اضافه نشه.

    ضمن اینکه مساله اصلیم تو این تاپیک که عذاب وجدان بود تقریبا حل شد و از همگی خیلی خیلی ممنونم که بهم کمک کردین.
    به خصوص آقای فدایی یار از شما خیلی تشکر می کنم که واقعا مشخص بود برای من وقت زیادی گذاشتید و این همه تایپ کردید. امیدوارم بتونم استفاده کنم.
    برای همگی در این شب آرزو ها اگر لایق باشم دعا می کنم به آنچه که دوست دارید برسید
    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه

  14. 3 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    parsa1400 (جمعه 04 اردیبهشت 94), فدایی یار (جمعه 04 اردیبهشت 94), فرشته اردیبهشت (جمعه 04 اردیبهشت 94)

  15. #28
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط shivaram نمایش پست ها
    سلام مصباح. دوست خوبم
    من مثل بقیه دوستان اینقدر بلد نیستم این قضایا رو که بخوام راهنمایی کنم چون تجربه ای ندارم.
    اما میخوام اول این رو بگم که من از این پشت حس میکنم ماشالله خدا رو شکر زندگیت خیلی خیلی خیلی خوبه.
    همین که تا این تعداد خواهان داشتی که تا این حد معیارهات رو ریز میشی نشونه ی خیلی خیلی عالی هست.
    اول میخواستم بگم پروسه ی خواستگار دیدن رو اصن کنسل نکن چون شاید یه کیس خوب رو از دست بدی اما بعد فکر کردم که خدا رو شکر حالا که مقدار حق انتخابات بالاست میتونی یه مدت کوتاه رو بزاری رو حل مسائلت و بعد با خیالی اسوده تر پروسه رو ادامه بدی.

    در مورد کارت حس میکنم هنوز کار ثابتی نداری. اگه سعی کنی زودتر کار کردنت رو شروع کنی میتونی این مساله رو تقریبا حل شده بدونی چون کسی که جلو میاد یعنی با این مسئله مشکلی نداشته و اگه هم داشته باشه عنوان میکنه. دیگه لازم نیست زیاد نگران این باشی که ادم مذهبی که پا پیش گذاشته برخوردش مقابل این قضیه چه خواهد بود.

    یه چیز دیگه هم میخوام بگم نمیدونم درسته یا نه اما یکی از اقوام نزدیک من خیلی اصرار روی مذهبی بودن خواستگار داشت و نتیجه این بود که افرادی که بهش معرفی میشدن از اون طرف افتاده بودن یه جورایی! مثلا یه حتی موردی اومده بود که کلا با ادامه تحصیل و کار کردن مخالف بود. چادر و حجاب جلوی حتی محارم جزو واجباتش بود با این که هم این اقا و هم خود دختر پزشک بودن. اون هم بعد یه مدت که بعد کلی کیس دیدن فرد مناسبش رو پیدا نکرده بود دلسرد شده بود. کاری که کرد این بود که معیار مذهبی بودن رو ظاهرا برداشت (به معرف ها اعلام کرد از واجبات نیست و خودش بررسی میکرد که طرف چه حدی از ایمان رو داره) با یک پسر کاملا میانه رو ازدواج کرد که هم دینداره و هم مدرن دینداره. یعنی درس خوندن و کار کردن طرفش رو بد نمیدونه و با این که خودش هم تحصیلاتش پایین تره افتخار هم میکنه که همسرش ادم موفقیه و به نظرم این عالیه.

    یه چیز دیگه هم میخوام بگم که خودم در حال حاضر اعتقادم رو بهش از دست دادم اما به شما میگم. مامانم همیشه میگه که اگه یه چیزی بخواد جور بشه از یه جایی و به یه طریقی جور میشه که تو ذهنت هم تصورش رو نمیکردی. میگه خدا اگه بخواد این طوری جور میکنه. امیدوار باش که خدا برات خواهد خواست.

    موفق باشی

    سلام دوستم.خوبی؟
    لطف کردی نظرت را بهم گفتی و ممنون.نکته مفیدی بهم یاداوری کردی...
    کار و بار اونور خوب پیش می ره؟
    راستش دیشب خیلی تو یادم بودی... جدی می گم...همش این پستت میومد تو یادم...
    گفتم امروز بیام بهت یه نکته ای بگم.اگر قابل بدونی... البته ببخشید نخواسته می گم.آخه تو دلم می موند:)
    *************
    ببین دوستم درک می کنم واقعا درک می کنم که چقدر مشکلت برات ناراحت کننده شده... شاید تو بگی خوش به حال من و فکر کنی من هیچ مشکلی دیگه تو دنیا ندارم و فقط مشکلم همینه.می خواستم بهت بگم که این طوری ها نیست...
    ببین من خودم یه ویژگی دارم متاسفانه(که الان فهمیدم چقدر هم بده!) آدمی هستم که مشکلاتم را نمی گم... اینجا بعضا گفتم ها(که مرتبط با موضوع خواستگاریم بوده.اصلا من اینجا که وارد می شم با فرض مشاوره خواستگاری وارد می شم و حرفام در این زمینه شده)... ولی کلا مدلم اینه که مشکلاتم را نمی گم . یعنی تو دنیای واقعی که کاملا یه آدم بی مشکل فرض می شم. دوستام همش از من راهنمایی می خوان ولی من مشکل پیدا می کنم یا ناراحت می شم هیچی به روی خودم نمیارم. این شاید برخلاف ذات خودم باشه(چون وقتی بالاخره می گم خیلی احساسم خوب میشه به خصوص وقتی با کسی رودرواسی نداشته باشی)... اما چیزهای خوب همیشه تو زبونمه... یعنی وقتی خوشحال بشم یا یه چیز خوب برام پیش بیاد حتما می گم...
    این باعث میشه این فرض در ذهن اطرافیان به وجود بیاد که من آدم بی مشکلی هستم..... در صورتی که این طور نیست...
    مطمئنا هیچ وقت این طور نیست... اصلا چنین آدمی وجود نداره...

    ببین دوستم ما یه قانون داریم به نام قانون پایستگی مشکل! این قانون می گه:
    مشکل نه به وجود میاد و نه از بین می ره! بلکه از شکلی به شکل دیگر تبدیل می شه!!!

    یعنی چی؟ یعنی همه آدم ها مشکل دارند. بلا استثنا! فقط شکل مشکلاتشون فرق داره....
    و یعنی اینکه تو همه دوران زندگی مشکل هست... بلا استثناء فقط شکلشون فرق داره...

    ببین عزیزم هرکسی فکر می کنه شکل مشکل مال خودش سخت تره و خوش به حال اون یکی...
    در صورتی که اصلا این طوری نیست... چون ما که اون شکل را تجربه نکردیم و از دور داریم نگاش می کنیم.اگر تجربش می کردیم می فهمیدیم واااای خدایا همون شکل مال خودم بیشتر به من می خورد...

    بعد اینکه ما فکر می کنیم این مشکل حل بشه دیگه راحت می شیم...
    در صورتی که طبق این قانون نه خیر... مشکل از بین نمی ره فقط شکلش فرق می کنه. منظورم چیه؟
    منظورم اینه که مثلا ما الان می گیم ازدواج نکردیم. خب این یه مشکله! مشکل بزرگی هم هست خداییش:) ولی وقتی ازدواج کنیم فکر می کنی دیگه مشکل نداریم؟ چرا داریم... اون موقع هم یه مشکلات دیگه برامون حتما پیش میاد.... دیدی؟ این مشکل حل می شه و تبدیل به یه مشکل دیگه میشه...

    درواقع هر مرحله از زندگی مشکلات خاص خودش را داره.هر کس هم مشکلات خاص خودش را داره...

    شیوا جان ببین چون اینجا به اقتضای فضای مجازی کادر نگاه ها رفته روی این موضوع خاص من و در کنارش من مشکلات دیگه ام را بیان نمی کنم و اون اخلاق خاص را هم دارم؛ این تصویر اشتباه به وجود میاد که چه مشکل کمی دارم یا فقط این مشکل را دارم...
    در صورتی که واقعا هم این طور نیست.اصلا حتی شاید همین مشکلم هم برای یکی دیگه خیلی سخت باشه... شاید اگر یه بار تو تجربه یکی از خواستگاری های منو داشتی ضربه احساسی خیلی خیلی شدیدتری از من می خوردی! یا مثلا اگر اخلاق بابای منو بابای تو داشت شاید بعضی احساسات منفی منو بیشتر درک می کردی... یا اعصاب خورد کنی هایی که داشتم... یا خیلی چیزهای دیگم ...
    کسانی که تجربه های جدی خواستگاری داشتند می دونند فرایند خواستگاری به خودی خود چقدر استرس زاست و چقدر ذهن آدم را درگیر می کنه.. اگر یکی یه شرایط خاص هم بغلش داشته باشه (مثل من که شرایطها و پارامترهای خاص کنارش دارم) این فرایند و تکرارش خیلی می تونه سوهان روح طرف باشه... جدی می گم. اصلا مقایسه این فرایند با یه مهمانی ساده قابل قبول نیست...
    برای همین هیچ وقت فکر نکن زندگی کسی بهتر از توست... از دور هیچ وقت نمیشه زندگی بقیه را قضاوت کرد... کلا قضاوت کردن کار خیلی سخت و پیچیده ایه وقتی بعضی چیزهای پشت پرده را ندانی دیگه واویلا...

    مطمئن باش مشکلات تو برای خودت ساخته شده و قابل حله چه بسا یه مشکل دیگه را داشتی در مورد تو می تونست بحران زا باشه.....
    در مورد ازدواج هم همین طور... ما هردومون یه مشکل داریم فقط شکلش خیلی فرق می کنه...اما شاید هر دومون داریم آسیبهایی می خوریم که میزان احساس منفیش یکی باشه...
    لطفا این پست را بخون: #77
    *********
    برات آرزو می کنم که همین مشکلاتت به خوبی خوب حل بشه ... و شیرینی حل آن را حس کنی...
    آدم وقتی مشکلش را حل می کنه یا خدا کمکش می کنه که حل بشه خیلی بهتر می تونه قدر سایر نعمتهای خدا را بدونه ... وقتی مریض می شی بعدش قدر سلامتیت را بهتر می دونی.. مگه نه؟ خب وقتی تو ازدواجت مشکل داری فردا قدر همسرت را بهتر می دونی و مشکلاتش را کمتر حس می کنی و لذت هم بیشتر می بری....

    راستی ممنون از امیدواریت ان شاالله حرف تو در من صدق کنه و خدا از جایی که فکرش را نمی کنم برام مشکلم را حل کنه... فقط یه چیزی... این دعا وقتی در حقم مستجاب می شه که تقوای الهی را رعایت کنم. چون شرط اون آیه رعایت تقواست... وگرنه نمی تونم از خدا چنین توقعی داشته باشم چون خودش تو اون آیه گفته به این شرط!. پس دعام کن بتونم تقوا را رعایت کنم....

    خوشبخت بشی دوست گلم
    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه
    ویرایش توسط مصباح الهدی : جمعه 04 اردیبهشت 94 در ساعت 22:58

  16. 2 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    shivaram (یکشنبه 06 اردیبهشت 94), فدایی یار (جمعه 04 اردیبهشت 94)

  17. #29
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    سلام مجدد خدمتتون دارم خانم مصباح الهدی مطمئنم به امید خدا به نتایج خوبی خواهید رسید و از این بابت واقعا خیلی خوشحالم.

    این که میگن هر سری یک عقلی داره واقعا برای من تایید شدست من خودم خیلی وقت ها یا بهتره بگم همیشه توی کارام مشورت میکنم و همیشه میبینم که دیگران از چه زوایای قشنگی به قضیه نگاه می کنند که اصلا برای من نقطه کور بوده و بهش حواسم نبوده... البته یه وقت ادم توی دنیای مجای مشورت میگیره(که بحث خاص خودشو داره) یه وقت در دنیای واقعیت... فکر کنم شما شده ترس از چیزایی مثل افشا شدن احساس ها و دغدغه های درونیتون و ترس از پیش داوری ها و فکر طرف مقابل راجب موضوع شما و چیزای مشابه یکی از عمده ترین دلایلی هست که(کلا راجب هر موضوعی که نیاز به مشورت دارید) باعث میشه به کسی چیزی نگید برای مشورت و هم فکری و به نظرم به غرورتون ربطی نداره این نگفتن ها... منم این طوری بودم یک زمانی(اگرم موضوعمو به حتی قابل اعتماد ترین دوستم می گفتم بعدش همش کلی فکرایی توی سرم می اومد چرا گفتی و... و البته درست هم فکر می کردم) ولی شکر خدا راهشو بهم نشون داد و الان برای هر موضوعی خیلی راحت میتونم نظر همه رو بدونم حتی !! بدون این که اونا یک ذره !!! متوجه بشند من برای خودم ازشون سوال پرسیدم

    ببنید یکی از اصولی که من باید توی کارم شرطی بشم این هستش که قبل رفع هر عیبی باید ببینم دلیل اون مشکل چی بوده که اون عیب و مساله پیدا شده و بعد رفع دلیل بعدش حالا عیبو بر طرف کنم...دلیلی که باعث میشه شما این حالت ها بهتون دست بده و حتی توی دنیای مجازی ! هم نتونید به چیزای واضحی برسید و در واقع مشکلتون رو واضح بگید همین ترس هایی هست که گفتم... ممکنه توی واقعیت یا این جا بیاید از حس و حالتون و ... به کسی بگید گیریم حتی راهنمایی هم بشید یا نه ولی بعدش فکرای بدش اعصابتون رو خورد کنه چرا گفتم..حالا طرفم راجبم چی فکر میکنه و... این سیکل معیوب باعث میشه که بخواید ناخودگاه خودتون همه چی رو به صورت فردی تجربه کنید و بعدش مگه عمر ادم چقدره که همه چیز رو خودش تجربه کنه اونم با ازمون و خطا بعدش بگه اره کاش اون موقع این کارو می کردم و غافل که بعضی چیرا دیگه تکرار نمیشه مثلا نمونه بارزش شما اوایل توی جلسات خواستگاری حضوری با اقا پسر یک نکته ی مهمی رو میذاشتید توی جلسه 5 بررسی می کردید که اگه کلا این 5 جلسه گیریم صد در صد به توافق پیش رفته باه ولی اون مساله جلسه ی 5 که دیدید با طرف توافق ندارید اون قدر باعث شده که دیگه کلا منصرف بشید وبعدش تازه شده براتون تجربه که برای موارد بعدی اونو جلسه ی اول قبل هر چیزی مطرح کنید اگه با طرف توافق داشتید بعدش تازه موارد بعدی رو بررسی کنید و این تجربه رو خودتون با ازمون و خطا بدست اوردید و چیزای مشابه مثلا(این قسمتو بعد خوندن کامل پستتون دوباره به این جای نوشتم اضافه کردم و این که من واقعا فکر می کردم مشکل خاصی بوده و بالا اون نظرو دادم که اخر پستتون متوجه شدم موضوع چی بوده و ظاهرا به خاطر پدر اقا پسر و.. که در انتهای پستم نظرمو میگم که بهتره یک تجدید نظری داشته باشید ..)
    پس لطفا اگه خواستید توی یک تاپیکی با مضمون راحت گفتن حرف دلتون به بقیه و گرفتن راه کار بدون داشتن این حس ها و... مطمئن باشید راه کارهای عالی از دوستان خواهید گرفت و من خودمم روشمو میگم مطمئن باشید این قدر در تصمیمات بعدیتون راحت میشید که دیگه سعی می کنید همیشه توی تصمیم های مهم از عقل بقیه هم استفاده کنید بدون داشتن هیچ عذاب وجدانی و خیلی راحت بدون این که لزوما به همه مخصوصا دنیای واقعیت به هر کی که شما رو میشناسه راجب مشکلتون ازش نظر بخواید بدون این که اون اصلا متوجه بشه.حالا ان شالله این تاپیکتون به نتیجه رسید اگه خواستید و تاپیک دیگه ای زدید اون جا بهتون کامل توضیح میدم که این روشو از کجا یاد گرفتم و چطوری عمل باید کرد و... اگه هم این تاپیک قفل نشده بود و نخواستید تاپیک دیگه ای بزنید اخراش بهتون کوتاه اشاره میکنم و مطمئنم بهتون کمک میکنه.

    این که شما توی تاپیکاتون مخصوصا قبلی ها واضح مشکلتون رو نگفتید به نظرم دلیلش همون چیزای بالا بود که گفتم البته شما می تونستید با یک عضویت دیگه عضو شید خیلی راحت همه ی سوالاتون رو بپرسید ولی اون موقع شاید اون قدر که دوستان راجبتون شناخت دارند و بهتون کمک می کنند دیگه اتفاق نمی افتاد... و این که با همین عضویت اصلی خودتون نمی خواید همه چیز رو بگید مخصوصا تصویر بقیه راجب پدرتون واقعا به نظرم این قدر مردم مشکل و دغدغه های خودشون رو دارند که تصویری که توی ذهن شما بزرگه توی ذهن بقیه بیاد و بخواد ماندگار هم بشه...در واقع این یکی دیگه از نگرانی های دیگه شماست که وجود خارجی نداره... البته شما میدونم دوست ندارید بقیه با لحن بد صحبت کنند مخصوصا راجب پدرتون ولی دیگه باید پذیرفت ...یک نفر ممکنه رفته باشه خواستگاری دختری که دقیقا پدر اون خانم رفتار مشابه پدر شما داشته اون وقت طرف داغ دلش تازه بشه و با لحن تند تر بنویسه و... پس لطفا این چیزا رو سعی کنید زیاد به دل نگیرید...ضمنا همون طور که شخصیت ادما میتونه خوب قضاوت بشه میتونه بد هم قضاوت بشه پس واقعا نگران چیزی به تعبیر خودتون بر چسب زدن بقیه نباشید وقتی می گید بر چسب یعنی واقعیت نداره پس نگران نباشید ازش رد بشید.

    (میگم واقعا خدا چقدر به بعضی ها که یک چیزو نداده به یکی دیگه خوبش داده... مثلا چقدر شما دقیق دقت دارید روی حرف کسی که گفته مثلا شما همیشه با پدرتون این مشکلو داشتید شاید اون بنده خدا مثلا فقط تاپیک اخرا شما رو اونم سریع گ و گذرا خونده و این براش تداعی شده و این حرفو زدند ولی شما این قدر با حساسیت بالا بهش توجه دارید که چرا بقیه یا اون فرد این طوری فکر کرده... )

    ببنید من عقیده ندارم شما خیلی احساساتی هستید یا ناز نازی یا چیزای مشابه و به نظرم این رفتارای شما برای یک خانم طبیعی هستش این که شما میاید تاپیک می زنید و به بعضی چیزا ریز و دقیق شدید به دلیل روحیه واکاوانه شماست که می خواید بهبودش ببخشید و من که هیچ کدوم این ویژگی های شما رو سرکوب و نهی نمی کنم... و این به دلیل ویژگی های شخصی شماست.

    حس منفی شما ... وقتی که گفتید اخیرا راجب خوندن پست های اخیر شما و دو تاپیک اخیرتون که راجب مشکلتون گفتید و... الان یک حس منفی براتون ایجاد شده به این فکر کردم که اگه این حس منفی از اون حس منفی هایی باشه که نسبت به بنده خدا اون اقای واسطه و پدرتون پیدا کردید از اون حس هایی هستش که گفتم وجود خارجی نداره... و این خودش خیلی خوبه یعنی موضوع مطرح شده راجب پدرتون اون قدر ها که برامون تداعی شده منفی و... نیست و این حس شماست که ان شالله به امید خدا قابل حل هستش ... ( البته اینم اضافه کنم بعد فهمیدن موضوع اصلی پدرتون بعدش این قسمتو اضافه میکنم و کمی نظرم عوض شد و حق دارید یک حس منفی براتون ایجاد شده )

    این که میخواید تاپیکتون رو ببرید به بخش خصوصی هر طور صلاحه فقط بعد به نتیجه رسیدن این کارو بکنید به نظرم... راجب اون ایده رویایی با پدرتون اگه فکر می کنید این جا کار به حاشیه کشیده میشه و به نتیجه نمی رسید من میخوام حسابو شارژ کنم چون هم از یکی از دوستان محترم میخوام نظری بپرسم به طور خصوصی و هم از مدیر همدردی.. اگه این امکانش باشه خواستید و مایل بودید اون جا مطرح کنید خوشحال میشم بهتون کمترین کمکی بکنم.


    کانال ورودی خواستگار های شما ... میگم همون شاید چون خواستگار های شما از کانال مذهبی بودن وارد میشند مثلا مثل همین معرفی که گفتید باعث شده این دیدگاه در شما بوجود بیاد که مذهبی ها با اون ایمان مد نظ شما مخالف کار و .. هستند..به نظرم به معرف های دیگه هم اجازه بدید کسی رو معرفی کنند بد نیست...اونایی هم که تلفنی کنسل میشده واقعا به نوعی شاید حق داشتند که ان شالله دیگه این طوری نمیشه.مثلا البته من خودمو نمی خوام بگم ادم مذهبی هستم ولی با عقایدی که دارم اهل هیئت رفتن نیستم شایدم غرور دارم ولی پای حرف هر کسی که همین طوری بخواد مدح بگه نمیشینم به هر حال مثلا ترجیح میدم پی گیر سخنرانی های فلان استادی باشم که قبولش دارم وتنها گوش بدم و راجبش بعد تحقیق کنم و مطالعه و.. مثلا همین اقای پناهیان که فکر کنم شما لااقل توی تایپک نمازتون چند بار از ایشون گفتید...( راستی یک موضوع کلا خارج از بحث پیشنهاد میکنم به سایتشون سر بزنید اگه مجوعه ی سخنرانی های ایشون در رابطه با فسلفه ی رنج با نام تنها مسیر رو نشنیدید بشنوید البته خیلی زیاده خیلی دید خوبی به من داد)
    به هر حال منم راجب دیدگاه مذهبی راجب طرف مقابل باهاتون هم نظر هستم و منم این طوری رو بیش تر می پسندم.ولی تا وقتی شما از یک کانال مثلا باز بعضی ها از مجالس زنانه دوره ی قران و.. خب نمیشه واقعا به همه تعمیم داد.باید بقیه رو هم دید و بررسی کرد این که فکر کنیم معیار مذهبی بودن برامون مهمه و طرفو باید حتما از جایی مثل حوزه یا مسجد یا مجالس دوره ی قران یا این جا ها لزوما انتخاب کنیم رو من اصلا قبول ندارم.
    راستش من این قسمتو متوجه نشدم ((

    بعد یه نکته ای که من هیچ وقت از اینکه این معیار تحصیل و شغلم را حذف کنم یا چی کارش کنم نزدم. چون نمیشه حذف بشه. حتی ذهن من شستشو داده بشه پدرم روی این موضوع حساس هست. و اینکه من همیشه اینو تو تاپیکهام گفتم درست نیست.چون همیشه نبوده... واقعا همیشه این موضوع را به عنوان مساله که از بقیه سوال بپرسم نبوده.ممکنه به یکی دیگه راهنمایی کردم ولی برای خودم نپرسیدم. اینجا هم با توجه به این خواستگار خاص در موردش پرسیدم.))

    واقعا خوشحال شدم وقتی گفتید تونستم بهتون کمک کنم... و دلیلش این هست که خیلی خلقیات مشترکی مخصوصا راجب فکر کردن در شما دیدم که خودم داشتم و دارم و هر چه بیش تر توی مدتی که این جا هستید نظراتتون رو خوندم متوجه شدم که درست فکر میکنم... یکی از عمده دلایلی که تونستم بیش تر همدردی کنم رو همین موضوع میدونم خودم این شرایطو تجربه کردم و می کنم... میخواستم برم خواستگاری هنوز معلوم نبود جواب طرف مقابلم بهم مثبته اصلا یا نه به این فکر می کردم دوران عقد رو بگم فلان قدر بعد پدرشون بگند زیاده چه کنم ..امروز نوشته های قبلیمو میخوندم واقعا خندم گرفت از دغدغه هایی که هیچ وقت عینیت و وجود خارجی نداشت که اصلا بخواد بگیره و...


    اما فکر کنم متوجه شدم موضوع شما با پدرتون چی هست ...ببنید حس میکنم پدر شما از اون دسته افرادی هستند که فکر می کنند پسر به پدر میره یا همچیم چیزی... و طبق تجربه میخوان حتما پدر رو ببینند تا اینده پسر رو پیش بینی کنند...البته یکم که فکر می کنم میبینم زیادم واقعا بی ربط نیست... ولی واقعا این از اون معیار هایی هست شاید یکی از هفت خان های پدرتون که به نظرم واقعا سخت گیرانه هست و خدایی ناکرده شاید باعث به این باشه هیچ وقت هیچ فردی مناسب شما پیدا نشه!!!...

    ببنید برای ازدواج باید بعضی فیلتر ها رو گذاشت که خود شما هم بهتر می دونید... بعضی معیار ها رو میگم من سری(که البته باید خیلی کم باشه و در حد خطوط قرمز هر فرد چه خودش و چه خانوادگی) یعنی تا اگه از از یکی طرف مقابلمون رد نشد دیگه نیازی به بررسی نداره و فارغ از بررسی بقیه جوانب خوبش و باید کنارش گذاشت... و بعضی معیار ها رو میگم موازی یعنی باید همه ی اینا رو با هم بررسی کرد و در نهایت به نتیجه رسید

    مثلا یک پسر ممکنه مذهبی باشه اول بگه کلا هر دختری چادری نبود برای من خواستگاری نرید هر چقدر هم بقیه چیزاش خوب باشه حتی زحمت اینو به خودش نمیده ایا اون دختر مانتویی به خاطر این پسر بعد ازدواج ممکنه چادری بشه یا نه... باز یک خانواده دختر ممکنه اگه فردی بره خواستگاری دخترشون مثلا سربازی نرفته باشه نادید ردش کنند و بقیه خوبی هاشو بررسی نکنند و من همینا رو هم قبول ندارم ولی معقول تره ...

    اما معیار موازی مثلا من میرم خواستگاری دختری میبینم مثلا از نظر ظاهری اون طوری که میخوام نیست ولی به دلمم میشینه...بعدش میبینم مثلا در عوض خانواده ی با فرهنگ و متشخص و با ادبی هستند...از طرفی میبینم توی محله ی خوبی نیستند مثلا ولی باز میبینم مثلا نه اصلا با بقیه جمع غالب اون منطقه فرق دارند و در نهایت میام این معیار های موازی رو بررسی میکنم و جمع بندی میکنم و برایند می گیرم روی هم رفته و در مجموع میبینم از یک حد وسط معقول بیش تر میشه امتیازش یا کمتر که اگه با اختلاف منطقی از متوسط بالاتر باشه دیگه انتخابش میکنم.

    ولی این که بخواد پدر پسر از اول در نگاه پدر شما خوب به نظر بیاد و اگه نیومد کلا رد بشه واقعا ببخشید غیر منطقی هستش در واقع این معیار سری پدرتون به نظرم باید موازی باشه !!!... همون طور که پدر شما براتون عزیز هستند و هر طور هستند ایشونو با تمام وجود دوست دارید طرف مقابلتون هم همین طوری هستش و اگه خواستگاری هر دختری بره و هر چقدر هم خوب باشه و متوجه بشه دلیل منفی اونا مثلا به خاطر پدر اون فرد هستش واقعا حق داره ناراحت بشه زیاد و به نظرم کسی که ناراحت نشه و به خاطر یک فردی که قراره شاید زنش بشه بخواد پدرش که عمری براش زحمت کشیده (در بدترین حالت که به دنیا اوردش فقط و براش کار دیگه نکرده باشه) رو کنار بذاره و طرف مقابلش رو راضی کنه باید درش شک کرد و کسی که میاد بعدش دلیل بیاره که به نظرم اصلا قابل توجیه نیست به هر حال پدر و مادر ادم نه عوض شدنی و نه قابل تغییر و نه قابل قایم کردن هستند و اگه قراره پسری پذیرفته بشه یا دختری باید هیچ اکراه و خجالتی از این بابت نداشته باشه. و این طوری اگه قرار باشه به خاطر صداقت به پسری دلیل جواب منفی رو بدید به نظرم اون تصویر زیبای خود و خانوادتون رو خراب می کنید.


    ببنید نظر من کارشناسی نیست ولی اینو میخواید از هر کارشناسی بپرسید با تعریفی که من از معیار سری و موازی گفتم ببنید... معیار پدرتون راجب پدر پسر نباید جز معیار سری باشه... معیار سری شما چیزایی مثل عقاید مذهبی طرف ... نمیدونم کفویت فرهنگی داشتن... کفویت اصالت داشتن و این چیزا باید باشه و پدر پسر باید جز معیار های موازی باشه... یعنی شما اشکال نداره پدر پسر رو هم برای پدرتون مهم باشه ولی نه اگه نمره ی پدر ایشون از نظر پدر شما زیر متوسط بود کلا رد بشه و بقیه خوبی هاشون رو نبنید و رد بشند...بلکه مامان ایشون وسایر اعضای خانواده ایشون هم باید دیده بشه و روی هم رفته نظر بدید و میانگین بگیرید .... اینو به جد و هشداری میگم این طوری به مشکل می خورید چون هیچ خانواده ای پیدا نخواهد شد که هم پسر به دل پدرشما بشینه هم پدر و هم سایر چیزای شما و پدرتون درست مطلوب بشه خب حالا وصلت انجام بشه

    و سعی کنید توی معیار های سری و موازیتون تجدید نظری بکنید.(ببخشید من دیگه پیشنهادمو نگفتم که چیکار کنید وقتی میگید با پدر اقا پسر تشریف بیارید خانواد ه ی پسر همه چیزو تمام شده نبییند و بدونند تازه هنوز شروعت یک راه سخت رو در پیش دارند !!! و دلایلم رو هم گفتم امیدوارم بتونید پدرتون رو هم قانع کنید بعدش خواستید نظرمو میگم همچنین راجب تحقیق که گفتید)

    البته واقعا دغدغه ی ازدواج خیلی انرژی بره فکر میکنم این چیزی نیست که شما الان بخواید بذاریدش کنار تا موقعی که خواستگار باز براتون بیاد.بلکه طوری که از بقیه کاراتون نیفتید باید واقعا به فکر تعدیل معیار ها باشید و به نتیجه برسید تا وقتی خواستگار اومد عجله ای تصمیمی نگیرید یا با شک و تردید و بدونید دقیقا می خواید چه کنید.


    خوشحالم مشکل عذاب وجدانتون حل شد.ان شالله مشکل ریختن همه چی در خودتون هم حل بشه و راحت تر از فکر و تجربه ی بقیه استفاده کنید و همچنین با تعدیل معیار هاتون با فردی که واقعا شایسته شماست ازدواج کنید و خوشبخت تر بشید. من واقعا خوشحال میشم کمترین کمکی بتونم بهتون بکنم و از لطف شما هم ممنونم.
    بدون تعارف قبول کنید شما خانم هستید(هر چند برای پسر ها هم من نمی گم چون باید انتخاب کنند لزوما دستشون بالاتره و محدویدتی ندارند)این افرادی که شما مد نظر دارید که هفت خان شما و پدرتون رو رد می کنند اونا هم ممکنه فیلتری به اسم سن جز فیلتر های سری شون باشه و همچین پسر 27 ساله که وجود خارجی داشته باشه (که اگه باشه )ترجیح بده خواستگاری دختری 22 ساله مثلا بره و بهش بگند مثلا خانمی 26 ساله هم هست خیلی غیر منطقی رد کنه و اصلا لحظه ای هم فکر نکنه. واقعا دوست ندارم روزی برسه که افسوس این روز ها رو بخورید که بگید چه چیزایی براتون مهم بود و خیلی خدایی ناکرده دیر بشه و مجبور بشید یا ازدواج نکنید یا خیلی دیگه اون موقع از معیارهایی که الان براش کسی هست ولی یک زمانی نباشه باز کوتاه بیاید.حس میکنم شما یا فرزند بزرگ خانواده هستید که این قدر بعضی چیزا خیلی برای پدرتون مهم هست یا خدایی ناکرده ایشون تجربه ی بدی دارند ولی این که شما فرزند ارشد باشید رو بیش تر میدونم ولی من به عنوان کسی که تجربه ازدواج بقیه اعضای خانوادم رو داشتم واقعا بعضی چیزا اصلا برای انتخاب مهم نیست و نباید باشه و بعضی چیزا مهمه.واقعا نمی دونم چرا دیدن پدر پسر یک معیار مهمه برای پدر شما شاید منم قانع شدم یه وقت مثلا بحث اعتیاده شاید یک چیزی اونم شاید..یه وقت نه از روی حسه و... و باید مشخص بشه به نظرم تا بهتر بتونید ایشون رو قانع کنید.(کاش میشد می گفتید دلیل پدرتون چی هست و میخوان چی رو بررسی کنند دقیقا؟)

    البته بنده که بنده ی قابلی نیستم ولی اگه قابل باشم دیشب پیش یکی از عزیرترین عزیزان خدا نایب الزیارتون بودم و براتون از صمیم قلب و ویژه دعا کردم .همچنین ممنون بابت دعای دیشبتون.

  18. کاربر روبرو از پست مفید فدایی یار تشکرکرده است .

    مصباح الهدی (جمعه 04 اردیبهشت 94)

  19. #30
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    سلام آقای فدایی یار
    از دعای خیرتان در شب آرزوها واقعا متشکرم
    واقعا خیلی از نکاتی که برایم داشتین متشکرم. ایراداتتان کاملا وارد هست و قبول دارم...
    استفاده کردم. خیلی...


    شاید باورتون نشه من فردا اشتراکم تمام میشه ولی هنوز با وجود چندین بار پیام خصوصی نه فرشته مهربان و نه مدیر همدردی برایم تو انجمن خصوصی پست نگذاشتند و انگار هزینه ام را هم ریختم دور!
    البته مهم نیست... دیگه هم بهشون پیام نمی دم...
    چون من از همه کس قطع امید کردم.ان شاالله خدا خودش مسیرم را هموار کنه و به وعده اش عمل...

    نمی دونم متاسفانه یا خوشبختانه مادر خواستگار امروز زنگ زد و قرار شده فعلا یک جلسه بیان...
    برام دعا کنید اگر صلاح نیست همین جلسه معلوم بشه...
    خیلی خیلی به دعا احتیاج دارم.دعام کنید بتونم از ته دلم به خدا اعتماد کنم...


    ********
    و نکته اینکه در دو پست قبل تر ابتدائا کمی با حالت ناراحتی متنم را نوشته ام و کنایه آمیز... این روزها بنا به دلایلی حالم واقعا خوب نیست از دوستان عذر خواهی می کنم که بعضا زود رنجی من و احساسات منفی من را که توام با حاشیه رفتن بوده تحمل کردند!!! و احیانا اگر (هرچند غیر مستقیم) ناراحت شده اند من را ببخشند.

    سپاس فراوان ازهمگی
    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه
    ویرایش توسط مصباح الهدی : یکشنبه 06 اردیبهشت 94 در ساعت 01:32

  20. 2 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    meysamm (شنبه 12 اردیبهشت 94), فدایی یار (یکشنبه 06 اردیبهشت 94)


 
صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. قیافه و قد خواستگارم با معیارای من نمیخونه
    توسط sahra123 در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 23
    آخرين نوشته: جمعه 19 اردیبهشت 93, 11:12
  2. پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: یکشنبه 28 مهر 92, 19:53
  3. آیا معیارهام درسته؟
    توسط goleyad در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 48
    آخرين نوشته: شنبه 31 فروردین 92, 21:08
  4. آیا معیارم درسته؟
    توسط F_B در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 37
    آخرين نوشته: یکشنبه 22 خرداد 90, 19:53
  5. پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: یکشنبه 18 اسفند 87, 18:14

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:39 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.