به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 23
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 مهر 94 [ 16:52]
    تاریخ عضویت
    1393-9-02
    نوشته ها
    54
    امتیاز
    1,526
    سطح
    22
    Points: 1,526, Level: 22
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 74
    Overall activity: 36.0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    69

    تشکرشده 37 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array

    مشکلات من با خانواده بخاطر پیشنهادخواستگارهای نامناسب

    سلام . به خدا دبگه طاقتم تموم شده از بس تو زندگیم حرس میخورم و نمک میترسم چهارسال دیگه سرطان بگیرم ،به همون خدا هیچکیم ندارم مریض شدم به دادم برسه
    راهنمایی کنید چکار باید بکنم
    ،دلم میخواد تموم صورت و بدنمو با ناخن هام بکنم شاید از این عذاب دوساله راحت شم
    حدود سه چهار دقیقه ای ازخونه ما یک مغازه ای هست، از دوسال ونیم پیش که لیسانس من میخواست تموم بشه مادرم غیر مستقیم بهم گفت این هست و خوشحالی و ذوق و..
    حالا چی مغازه سیب و گوجه! ،من ادم خجالتی هستم و طرز رفتارصحیح رو درخیلی جاها نمیدونم،در مقابل مادرم سکوت،یعنی بی محلی کردم. چندبار دیگه هم مدام اسم این یارو رو باخود و بیخود میاورد و من محلش نمیدادم شاید تموم کنه،اما نه! اون سکوت رو علامت رضا فرض کرده بود!! از دوسال پیش که تموم کردم و اومدم خونه 6ماه بی محلیش کردم و وقتی جواب نداد ،الان یک سال و نیمه کاره هر روز و یا الان که کمتر شده هفته ای یکباره منه
    که میگم ای مثلا مادر من من دختر مهندستو چه طوری در حد سیب و خبار فروش میبینی ولی فایده نداره ،به خدا به قران الان دارم گریه میکنم، چ.ن ئیگه نمیدونم چه جوری باید به این ادم بگم ، اینقدر منو پایین نیار ، بابام هم جوری رانندگی میکنه و از کنار میره انگار میخواد بره تو مغازش.تاهر قدرکه بتونم با مامان بایام بیرون نمیرم
    ولی گاهی ضروریه ،درضمن مادرم ارثی پارانوئید داره ،یعنی مادرش و تموم خواهرش هم پارانوئید دارن ،یعنی بدبینی عجیب و غریب دارن توحرفای ادم دنبال سرنخ هستن و هرچقدر باهاشون مداراکنی و توجیح کنی بیشتر مشکوک میشن که حتما چیزی هست و تموم ادمها و روابط رو بد میدونن غیر از خودشون. امشب دیگه طاقتم تموم شده و گریم سرازیر. متاسفانه بابام هم یکسالی هست رفتارش مثل مادرمه ،یعنی ده دقیقه که بری در مغازه و بیای رفتار دیوونه وار مادرمو داره و مشکوکه. برا همین مجبورم دکتر جایی میخوام برم با خودمامانم برم که کمتر حرف زشت بشنوم.
    ازقضیه منحرف نشیم. از عید بار دومه که دارم با مادرم دعوامیکنم میگم بابامردم زیر دکتر خونشون راه نمیدن تو برا باقالی فروش ذوق میکنی برا دختر مهندست؟ هیچ فایده نداری دوباره فرداصبحش در مغازه این یاروه ، در مغازه رفتنش به درک فوقتی از خونه میریم بیرون مدام چشم میندازه نغازه یارو یه نگاه به اون میکنه یه نگاه به من و ذوق میکنه. من نمیتونم اینقدر حقیر شدن روتحمل کنم ، من حالم بهم مبخوره از میوه فروش اشغال عوضی و امثالش ،اصلا اشغال نیس. من نمیخوام اینقدر تحقیر شم. نمیتونم تحمل کنم.
    باها با خودم حرف میزنم که بابا مامانت ضعف اعتماد به نفس داره ،مامانت مریضه پارانوئید داره ،میگهخ مامانت حسودی میکنه دخترش شوهر خوب کنه ، میگم مامانت نمیخواد مال باباتوبده جهاز خوب بخره ،به خودم میگم محل نزار هرکاری میخواد بکنه تو توجه نکن بهش بی محلیش کن ،میبینی که عوض نمیشه و فردای دعوا روز از نو روزی از نوه ،
    به خدا پوست و استخون شدم از بس حرص میخورم ،تموم صورتم اب شده.تحمل رفتارای مادرموندارم ،این یه رفتارش که بابام هم کمکش میکنه رو دیگه تاب نمیارم.
    شاید بگید شوهر خوب کن ، منو اصلا کسی نمیبینه که بخوام شوهر کنم ، از خونه بیرون نمیرم تا این یارو منو نبینه ، از خونه بیرون نمیره چون مادرم به تهمت میزنه ، میخوام ادامه تحصیل بدم ساید اونجا شوهر خوب پیدا کنم ولی مگه این جریانات میزاره ؟ ماهی یکبار از خونه میرم بیرون حالم عوض شه ، فرداش مامانم میپره میره دم دکون باقالی فروشه، مامان من اصلا خرید نمیکنه مگه میوه گندیده هو پلاسیده هاشو. میوه رو از میدون میخره
    باید تا چند روز به این جریان فکر کنم که کارای مادرمو بهش بی تفاوت شم ،به هیچی زندگیم نمیرسم
    دارم خفه میشم ، دلممیخواد صورت مادرمو با ناخن هام بکنم زبونشو دربیارم تا شاید رفتارش با ما بهتر شه . مگه من ادم نیستم؟ چرا باید از این مادر خودخواهم که تموم دارایی پدرمو به نام خودش سند زده و الان نمیخواد دخترش شوهر خوب داشته باشه و اون پولا خرج جهاز خوب بشه
    نمیدون م چرا همه از اون برخورد اول میشناسنش که چه جوریه، فکر نکنید توهم دارما، مثال میزنم ، چهار ماه پیش یه دارویی خارجی بود بهش دادم بره بخره وقتی رفته بود اونجا به نسخه پیچ اونجا ادرس داده بود دارو رو بیاره در خونمون! البته نیاورد،منتظر بود من برم!! یکی دوبار دیگه اون نسخه تمدید شد. دو هفته پیش زنگ زدم واسه دارو از دکتر داروخانه سوال بپرسم همین مزدکه گوشیو برداشت ،گفتم گوشیو بدید به دکتر ،گفت من دکترم!!! گفتم با دکتر کار دارم گفت داروخانه فلان!!(اسم داروخانه دیگه ای که این مرده توش کار میکرد نزدیک خونه مابود) گفتم گوشوی بدید به دکتر داروخونه گفت نیست چکارش دارید ، دلم میخواست 2555 تا فحشش بدم خودمو کنترل کردم گفتم به شما مربوط نیست. کاش فهمیده باشین چی میگم
    دیگه تحمل ندارم ،هر چی باهاش عوا میکنم هییییییییییییییییچ فایده ای نداره و رفتارش همون رفتاره دیروزشه. نمیدونم با این رفتاراش چه بکنم. نابود شدم. 16سال درس خوندنم نابود شده دارم به یه روانی تبدیل میشم،نمیدونم باید چکار کنم

  2. کاربر روبرو از پست مفید shabnam22 تشکرکرده است .

    danger (یکشنبه 23 فروردین 94)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 22 اردیبهشت 02 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1393-10-26
    نوشته ها
    357
    امتیاز
    15,299
    سطح
    79
    Points: 15,299, Level: 79
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 91.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    526

    تشکرشده 1,129 در 328 پست

    Rep Power
    101
    Array
    شبنم خانم یکم آرومتر انقد تند نرو


    خوبه یاد بگیریم که به هیچ کس توهین نکنیم.سواد و مدرک و شغل آدما نمی تونه دلیلی برای احترام یا بی احترامی نسبت به اونا باشه.هر کسی برای خودش شخصیتی داره که قابل احترامه.


    بعدشم اینکه الآن دیگه همه مهندس هستن و نیاز نیست شما انقدر تکرار بفرمایید من مهندسم.به لطف دانشگاه آزاد و پیام نور الآن دیگه همه مهندس هستناین همه مهندس بیکار داریم باز این آقا خوبه که به شغلی مشغولن.


    شما هم نیاز نیست با ناخن صورت خودت یا مادرتو چنگ بزنی.خیلی آروم و منطقی بشین با مادرت حرف بزن که این آقا مطابق معیارای من نیست.اگرم باز مادرت این قضیه رو تکرار کرد نسبت به حرفاش بی توجه باش انگار که نمیشنوی و عصبانی هم نشو کم کم خودش بیخیال میشه.از شما که مهندسی خیلی بعیده

    موفق باشی شبنم

  4. 6 کاربر از پست مفید آی تک تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 22 فروردین 94), کیت کت (شنبه 22 فروردین 94), واحد (شنبه 22 فروردین 94), به دنبال خوشبختی (شنبه 22 فروردین 94), بابک 1369 (شنبه 22 فروردین 94), شیدا. (شنبه 22 فروردین 94)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 مهر 94 [ 16:52]
    تاریخ عضویت
    1393-9-02
    نوشته ها
    54
    امتیاز
    1,526
    سطح
    22
    Points: 1,526, Level: 22
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 74
    Overall activity: 36.0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    69

    تشکرشده 37 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اینو یاد م رفت یگم ، امروز بعد از دو سال دعوا که میگم تو چه جوری به باقالی فروش رو در حد من میبینی جوابم میده ، این سنش بالا نیستا ، مثل کی بگم مثل داداشت مثل فلانی بابام همکاری مکنه فوقش همسنه شبنمه!!
    مامانم مشغل عقلی حاد نداره ها ، کلی حساب کتاب زیر دشتشه از جزییات حقوق بابام تا تمام خرج و مخازج ها تا تعداد کرایه خونه ای که دریافت نکرده ، بعید میدونم برا پسر مهندسش بره یکی مثل باقالی فروش بگیره ، دنیا دستشه ها

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط آی تک نمایش پست ها
    شبنم خانم یکم آرومتر انقد تند نرو


    خوبه یاد بگیریم که به هیچ کس توهین نکنیم.سواد و مدرک و شغل آدما نمی تونه دلیلی برای احترام یا بی احترامی نسبت به اونا باشه.هر کسی برای خودش شخصیتی داره که قابل احترامه.


    بعدشم اینکه الآن دیگه همه مهندس هستن و نیاز نیست شما انقدر تکرار بفرمایید من مهندسم.به لطف دانشگاه آزاد و پیام نور الآن دیگه همه مهندس هستناین همه مهندس بیکار داریم باز این آقا خوبه که به شغلی مشغولن.


    شما هم نیاز نیست با ناخن صورت خودت یا مادرتو چنگ بزنی.خیلی آروم و منطقی بشین با مادرت حرف بزن که این آقا مطابق معیارای من نیست.اگرم باز مادرت این قضیه رو تکرار کرد نسبت به حرفاش بی توجه باش انگار که نمیشنوی و عصبانی هم نشو کم کم خودش بیخیال میشه.از شما که مهندسی خیلی بعیده

    موفق باشی شبنم

    عزیزم اولش بگم من مهندس دانشاه دولتی خیلی خوبم
    اما اصلا من علاف بی سواد شت حقیر ، اقا حرفم اینه من نمیخوااام مامانم برای این ادم ذوق کنه ، نمیخوام منو در حد این ائم ببینه ، این که به اختیارمه ريال این که دیگه توهین نیست،زیاده روی نست ، شما تند رفتی ،من حق خودمو میخوام اصلا من یک سیکلیم اینو نمیخوام میخوام با بیل گیتس ازدواج کنم این حقو که دارم که شخصیت و وجود خودمو حفظ کنم ، شمام قبل از توهین و خندین دقیق بخوان تا منظورمو بفهمی دوست محترم وگرامی

    - - - Updated - - -

    ای تک جان دیدی شما تند رفی تاپیک من رو نخونده؟ میگم دوساله درام بهش میگم من نمیخوام اینو حتی باهاش دعوا میکنم ، الان روز اوله که برم باهاش منطقی بگم ؟ مامانم نفهمبده من ابنو نمبخوام مطابق معیار هام نیست؟؟
    خواهشا تاپیک رو دقیق و درست بخونید

    - - - Updated - - -

    بیخیال نشده ، دو ساله ، هر روزش مثل ددیروزشه ، فراموشش نمیشه ، بیخیال نمیشه
    به قران نمیشه نشده که الان اومدم اینجا میگم یکی به دادم برسه اینقدر حرص نخورم شما اومدی حرصمو در اوردی
    میگم نمیتونم دیکه تحمل کنم دوساله تحمل کردم هر روز هرروز ، دیگهنمیتونم بیخایل بشم
    اگه میشد که اینجا نمیومدم

    - - - Updated - - -

    میگم مادرم پارانوئید داره ،مادرش براش مادری نکرده اونم نمیخواد بکنه ، حسوده حسوده ،هست ،یکبار یکی اومده بود کامپیوترمو درست کنه ، فکر میکرد دوستمو خونه رو به یه وضعی دراورد تا بگه ما بدبختبم بالباس راحتیاش نشست وسط پذیرایی و...
    یکی دوبار دیگم همچین موضوعی شد

  6. کاربر روبرو از پست مفید shabnam22 تشکرکرده است .

    danger (یکشنبه 23 فروردین 94)

  7. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 07 آبان 01 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1393-1-11
    محل سکونت
    مگه فرقی داره!؟
    نوشته ها
    809
    امتیاز
    24,401
    سطح
    95
    Points: 24,401, Level: 95
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 949
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,979

    تشکرشده 3,495 در 804 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    191
    Array
    سلام

    متاسفانه الگوی رفتاری شما پرخاشگرانه یا انفعالیه ، و این باعث اضطراب و استرس شما میشه و آرامش رو ازتون می گیره. تاپیکای قبلیتون هم همگرا با همین موضوعه.

    موضوع پیچیده نیست، به شما موردی برای ازدواج پیشنهاد شده حالا شما می خواید اون رو رد کنید. رفتارهای دیگران مهم نیست . مهم نیست که مادرتون ذوق می کنه و ... . برای دیگران زندگی نکنید حتی اگه مادرتون باشه.

    پاسخ شما به خانم آی تک جزء دسته ی پرخاشگری محسوب میشه. یکم فکر کنید ببینید اگر می خواستید یک پاسخ جرأتمند به ایشون بدید چی می گفتید. اگر این تمرین رو بتونید انجام بدید قطعا می تونید پدر مادرتون رو هم

    راضی کنید. دو تاپیک زیر بهتون کمک می کنند:

    http://www.hamdardi.net/thread-12372.html

    http://www.hamdardi.net/thread-18343.html
    من دیوانه چو زلف تو رها می‌کردم / هیچ لایق‌ترم از حلقه زنجیر نبود




  8. 10 کاربر از پست مفید m.reza91 تشکرکرده اند .

    (آسمانی آبی) (شنبه 22 فروردین 94), anisa (یکشنبه 23 فروردین 94), danger (یکشنبه 23 فروردین 94), khaleghezey (شنبه 22 فروردین 94), shabnam22 (شنبه 22 فروردین 94), فرشته اردیبهشت (شنبه 22 فروردین 94), واحد (شنبه 22 فروردین 94), اقای نجار (شنبه 22 فروردین 94), بابک 1369 (شنبه 22 فروردین 94), شیدا. (شنبه 22 فروردین 94)

  9. #5
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,023 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    سلام شبنم جان

    دلیل اینکه پدر و مادر شما اصرار دارن تا شما با این اقا ازدواج کنی چیه؟

    وقتی به اونا میگی که من فلانیرو نمیخوام چی میگن؟

    این اقا رسما اومده خواستگاری شما؟واسطه ای فرستاده ؟

    چرا سرکار نمیری؟ماهی یکبار کلا از خونه میری بیرون؟

    شما چند تا بچه هستید تو خونه؟





    نترس انقدر...اگر شما نخوای هیچکس نمیتونه به زور ببرتت سر سفره عقد ...چون این ازدواجا از لحاظ شرعی باطله....
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  10. 5 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    danger (یکشنبه 23 فروردین 94), khaleghezey (شنبه 22 فروردین 94), shabnam22 (شنبه 22 فروردین 94), واحد (شنبه 22 فروردین 94), نادیا-7777 (یکشنبه 23 فروردین 94)

  11. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 مهر 94 [ 16:52]
    تاریخ عضویت
    1393-9-02
    نوشته ها
    54
    امتیاز
    1,526
    سطح
    22
    Points: 1,526, Level: 22
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 74
    Overall activity: 36.0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    69

    تشکرشده 37 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam123 نمایش پست ها
    سلام شبنم جان

    دلیل اینکه پدر و مادر شما اصرار دارن تا شما با این اقا ازدواج کنی چیه؟

    وقتی به اونا میگی که من فلانیرو نمیخوام چی میگن؟

    این اقا رسما اومده خواستگاری شما؟واسطه ای فرستاده ؟

    چرا سرکار نمیری؟ماهی یکبار کلا از خونه میری بیرون؟

    شما چند تا بچه هستید تو خونه؟





    نترس انقدر...اگر شما نخوای هیچکس نمیتونه به زور ببرتت سر سفره عقد ...چون این ازدواجا از لحاظ شرعی باطله....


    اول در جواب ای تک و رضا:گاهی گفتار ادم نشونه محتویات دلش و منظورش نیست و من تو این زمینه استادم. البته اگه موضع من پرخاشگرانه بود موضع ای تک هم با برداشت یک طرفه از حرف من و بعد خندین و مسخره کردن بیکارا درست نبود ،ایشون میتونست من رو ادم کوته فکر وخودنمایی تصورکنه ولی توی تاپیکی من نیاز جواب مشکلم هستم نیاد اون برخورد رو بکنه. من اگه مهندس مهندس کردم خطاب به اعضای این سایت نبود،دراصل خطاب به مادرم بود تا شاید شرایط رو درک کنه که نمیکنه.من که مادرم مدلی نیست که بشینم کنارش از معیار بگم،باید اینطوری بهش بگم من مهندسم اون نیست اون درس نخونده یعنی معیار من رو نداره من همچین ادمی رو نمیخوام، نه اینکه من اینجا منظورم باشه من تحصیلکردم!! اینها خطاب به مادرمه . وگرنه هرکی معیاری داره شاید یک فوق لیسانسی هم پیدا بشه از خودش باشه زن یک مغازه دار با حقوق بالای چندمیلیون بشه(البته این اقا در این سطح نیست،کلی گفتم) و تو هرقشری خوب و بد هست. ولی من مغازه ای نمیخوام.تمام
    اما جواب مریم ، سوالای شما خوبن ولی جواب دادنش به شما سخته و باقدرت ایجاد سوتفاهمه من شاید من رو مشکل دار تشخیص بدبد
    اول عیب خودمو بگم ،من حساس و زودرنجم و اصطلاح بیخیالش شو و هرکاردوس داری بکن رو بلد نیستم برخلاف مادرم و دوتاخواهرم هم خود کم بینی شدید ندارم شاید حتی از اون طرف پل افتاذم من.
    اما کاش به واؤه پارانوئید و بدبینی و شکاکی مفزطی که من در مادرم و خانواده مادریم بهش اشاره کردم توجه کنید این خیلی جدیه. این حالت بی فرهنگیش و شاید نه کامل پارانویا تو خیلی از شهرای ایران بیداد میکنه توخابگاه با پوست و جون این رو حس کردم.
    ببین مادرم ما خیلی زیاد در تربیت و بزرگ کردن ماقصور کرده و این بخاطر این بوده که الگوش مادربزرگ الان حدود نود ساله منه.که مادرم خیلی چیزای بد ازش یادگرفته و دقیقا اونو کپی میکنه. بحث ظلمایی کا از بچگی تا الان مادرمن درحقم کرده تو این تاپیک نمیگنجه
    مادرمن یادگرفته به بچه هاش سختی بده نه به این خاطر که چند سال دیگه زندگی راحتی براشون اماده کنه ،نه . به خاطر اینکه خودش موقع پیریش سختی نکشه یا به کسی محتاج نباشه یا حتی پز اموالشو بده و درکل یعنی همه چیز مال اونه اون زحمت کشیده مالشه حقشه ! گور پدر بچه ها
    شاید موضوعی که منو داره اینقدر اذیت میکنه دقیقا جواب سوال شما باشه ، مشکل من خواستگاری کسی نیس ، که خب اونو راحت میشه نه گفت و تموم میشه میره.
    دیگه تاحاییکه من دیدم پسرا تا از دختر مطمئن نشن خواستگاری نمیرن خودشونو کنف کنم ،درمورد من که ادمها اینجوری بودن .مشکل دقیقا اینه که مادرمنه که منو پیشنهاد میده با زفتارش ،یا کاری میکنه که ادمها به خودشون اجازه هر پرروگی رو بدن و درواقع مارو پایین میاره تابقیه و صد البته خودش بالا بره ،برخلاف اکثریت قریب به یقین مادرا که از بچه هاشون چه بد چه خوب تعریف میکنن ،مادرمن مدااام بدگویی بچه هاشو میکنه همیشه به خواهر برادراش بدگویی رو کرده و میکنه تا اینجوری به خودش احساس خوب بودن دست بده یا خودشوخوب جلوه بده
    مادرمن با رفتارو گفتارش به ادمهایی که به هرحال درسطح مانیستن اجازه خیلی چیزا رو میده ، مادرپدر من زیر طبقه اجنماعیمون که متوسطه،لباس میپوشن خرید میکنن یا رفتار میکنن حتی گاهی مثل گداها و مسکین ها فقط برای سود خودشون ،چون اینجوری ابروی ماکه بچه هاش باشیم رو میبرن، ببرای اینکه به سود بیشتری برسه یا به پس انداز خودش اضافه کنه فارغ از اینکه ادم شخصیت و وجود داره. میدونید درجواب اعتراض من چی میگه؟ دولت هن هرساله بارها چادر گدایی میزنه ما از دولت کمتریم؟!!!!
    درضمن مادرمن یکجور ببیخشیئ نمیدونم اسمشو چی بزارم شاید بی جنبگی بهتر باشه،یه جوربی جنبگی افزوده بر شکاکیش داره،مثال اینکه اگه با یکی پشت تلفن حرف عادی زدی مثلا سفارش تایپ دادی فکر میکنه تودیگه از فردا با این ادم داری مراحل عاشقی رو طی میکنی بعد هم نتیجه میگیره اگه نشده اون تورونخواسته!! اوضاع مارو. یه مثال دیگه تو این موضوع بزنم یکی دوسال پیش تو ایستگاه اوتوبوس بودیم،من تاحدکمی خوش پوش و خوش ظاهر میام میشم توجامعه، البته این یک یدوساله که این شرایط اینقدر حالمو گرفته که اصلا به خرید لباس دیگه میلی ندارم.یه پسریه ای تو ایستگاه یه نگاه به ما کرد! باورتون نمیشه اگه جلوشو نگرفته بودم دست بپسر رو گرفته بود میگفت بیا این مال تو. اینقدر حالم بد بود از رفتارش که خیلی خودموکنترل کردم از اتوبوس پرتش نکردم پایین که این چه رفتاری بود کردی.
    اینها اینقدر خودشونو بدبخت جلوه میدن،که یکی دوسال پیش برای خرید چیزی رفته بودیم مغازه ای. این مغازه از چندسال پیش اشنابود و قسمت تعمیری داشت وگاهی مجبور میشدیم وسیله مون رو بدیم ببرن تعمیر کنه،یه قطعه خاص که نمیتونم اسمشو بگم، اینقدر مادرم ندارم ندارم کرده بود که اینها واقعا فکرمیکردن ما به نون شبمون محتاجیم. اون سال پیش که مارفتیم اونجا برای خرید ،صاحبش که شریکش ب.د قبلا، یک رفتاری میکرد انگار من رفتم خودمو نشون اون بدم یا برااون رفتم ،یه مرد بالای چهل و پنج سال متاهل!! به جا جواب دادن ما برای خرید مدام میگفت اگه دوسم داشت که ولم نمیکرد ،مکررا. من اولش تو این باغ ها نلودم که این چی میگه ،پرسیدم این ضرب المثله؟ مامانم گفت زنت ولت کرده ؟گفت زنم که ولم نمیکنه!! دیدم ول کن نیس خشکم زده بود باید باهاش چه برخوردی کنم از داخل هم داشتم خورد میشدم،به زور ماجرا رو جمع کردم و
    فتیم پس فردا میام تودلم گفتم دیدار به قیامت. اخر سر هم بهش گفتم شاید یکی اصلا نخواد شوهر کنه و اون همچنان تو حالت سرخوشی خودش بود و خنده به لب. که اومدیم بیرون .میدونید درد کجاست؟ درد اونجاست که از فرداش هرچی بیرون میرفتم مادرم فکر میکرد من میرم اینو ببینم!!!! کلی پرت و پرت تحویل بابام داده بود از توهامت ذهنش. اینقدر مامانم بی غیرته که چندماه بعدش دوباره رفتن بابابام درمغازش تازه اومد بهم گفت ، اون مرده گفت اون دخترت عجب چیزیه!! یعنی بده. نمیدونید این حرفا رو که میزنم چه خالی دارم از درون. ولی چاره ندارم.
    پس جوابت میشه نه پسر تا مطمئننشه که خواستگاری نمیره هرکی میخواد باشه. خ.استگاری که درد نداره ادم فوقش یه نه میگه،این مثه یه درد مزمنه . دراصل مامانم میگه بیا دختر منو بگیرو مال تو.ما بدبختیم هرکسی به خودش هر اجازاه ای میده. منتظره من برم در مغازش اعلام وجود و علاقه کنم! این مادرمه که با ذوق کردناش و توهماش که حتی فکر میکنه من با همین باقالیه دوستم منو داغون کرده و نزاشته فکر کنم و به زندگیم برسم،چون همیشه ذهنم درگیر اینجور مشائل بی ارزش که واقعا برای خیلیا روتین زندگیشون هم نیست، شاید اگه این دوسال گذاشته بود فکر کنم یه جهتی برا خودم انتخاب کرده بودم ،به غیر از قانع کردنش، که اخیرا فهمیدم پرانوئید داره و اصلا قانع کردن یک پارانوئیدی اشتباهه و وجود نداره
    میخواید یه چیزی رو اضافه کنم؟ مادر من یه دختر دیگشو هم همینجوری وشوهر داده ،با خر کردنش ،میدونید بیست ساله خواهر من مدام میگه طلاق میخوام و باز مامانم به رفتارش ادامه میده؟ میدونید یکبار حتی طلاق کرده و به اجبار و چیزایی که من درجریانش نیستم رجوع کرده؟ میتونید بفمید این مادرمن چقدر خودخواهه؟
    همیشه دروسوالم که ایا فکر میکنه من با خواستگاری اومدن این ادم خوشحال میشم و رام میشم درحالیکه حتی اه مجبور بشم برم گدایی باهمچین ادمی ازدواج نمیکنم..یا تو این فکره که زوری شوهرم بده؟ چون هیچکدومش امکان نداره از طرف من
    میدونید کلا فکر کردن با پدرم دوتایی که چون خرج دانشگاه(خرج خورد وخوراک وخابگاه) دادن میتونن برن دادگاه از من شکایت کنن ،بگن این دختر ما خرج براش شده ، جشن و کنسرت میره ولی شوهر نمیکنه برگه ازدواج اجباری با باقالی فروشش رو صادر کنید(دلیل دارم که اسم دقیق شغل رونمیارم) اینها فکر کردن میتونن بخاطر خرجی دادن یا وشهر نکردن از دخترشون شکایت کنن که چرا ازدواج نمیکنه با هرکسی واین چیزا با اینکه میدونم چرته ،ولی گاهی میترسوندم و حتی ازارم میده

    درمورد سرکار ، دودلیل من سه اسل پش تصادف کردم و یه سری مشکلاتی برام پیش اومده که هنوز نتونستم به شرایط خودم کنار بیام و خودمو با مشکلات جدیدم بپذیرم و بازندگی کنار بیام اعتماد به نفس کار روبه خاطر یکی دوتامشکل کمی بزرگی که برام پیش اومئه هنوز ندارم. و البته میخواستم درسمو ادامه بدم مثل تموم دوستام و دخترخاله هام. ولی مگه تو این شرایط ذهنی میشد درس بخونم
    از خونه قبلا دوسه ماه هم شده بیرون نرم، نود و پنج درصد موضوع دلیلش پارانوئید مادرمه که منو خونه نشین و منزوی کرده
    ما الان بغیر از من یک دختر و یه پسر دیگه تو خونه هستیم

  12. کاربر روبرو از پست مفید shabnam22 تشکرکرده است .

    danger (یکشنبه 23 فروردین 94)

  13. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 22 آبان 94 [ 21:48]
    تاریخ عضویت
    1393-8-06
    نوشته ها
    606
    امتیاز
    14,528
    سطح
    78
    Points: 14,528, Level: 78
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 322
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    775

    تشکرشده 2,481 در 570 پست

    Rep Power
    166
    Array
    سلام دوستم.

    اولا که راستش با ای تک موافقم...حتی لحنش بد نبود شاید اون شکلک هارو گذاشته که تو ناراحت نشی.اما یه جوارایی حرفش حقه....شاید پدر و مادرت دارن با دیدگاه اون به قضیه نگاه میکنند.....اما راست میگی اصلا شما حقت یه معیارهایی برای ازدواجت داشته باشی.

    خوب خانوم مهندس شما که ماشالا رنگ دانشگاه خوب و محیط فرهنگی با خودت دیدی...به قول دوستان سر کار برو تا دیده بشی،کلاس خاصی ثبت نام کن...

    در مورد اوضاع خونه و گیر دادن و این ها هم باید مبارزه مثبت کنی یعنی تلاشت برای ازادی از راه مثبتش مثل کار و کلاسی که گفتم بیشتر کنی.

  14. 7 کاربر از پست مفید کیت کت تشکرکرده اند .

    danger (یکشنبه 23 فروردین 94), khaleghezey (شنبه 22 فروردین 94), shabnam22 (شنبه 22 فروردین 94), واحد (شنبه 22 فروردین 94), نادیا-7777 (یکشنبه 23 فروردین 94), به دنبال خوشبختی (شنبه 22 فروردین 94), شیدا. (شنبه 22 فروردین 94)

  15. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 اردیبهشت 98 [ 15:58]
    تاریخ عضویت
    1393-11-09
    نوشته ها
    179
    امتیاز
    7,738
    سطح
    58
    Points: 7,738, Level: 58
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    132

    تشکرشده 652 در 153 پست

    Rep Power
    59
    Array
    بنده کاری به این آقای میوه فروش ندارم اما به صورت کلی باید بگم که؛ قبل از هر چیزی معیار هاتون رو برای ازدواج برای خودتون بنویسید و سعی کنید بر اساس اون حرکت کنید، و نه بر اساس رویا ها، همون طور که دوستمون اشاره کردن دکتر مهندس و امثالهم ریخته توی جامعه و مهم هم نیست که کدوم دانشگاه باشی، الان فرقی بین مدرک ها وجود نداره، فرق توی تلاش هاییی هست که کشیده شده و اون در راستای درست بوده باشه، یکی این تلاش رو گذاشته برای درسش و الان با اون درسش رفته سر کار و یکی دیگه بعد دیپلم تلاشش رو گذاشته سر کارش و الان یه شغل داره و....، فرق آدم ها سر انسانیتشون هست و...
    و اینجا اونایی باختن که بدون تلاش یه مدرک گرفتن و الان با توجه به شرایط جامعه، کاری نمی تونن انجام بدن. اینارو گفتم که به خاطر رسیدن به دکتر مهندس، خاستگاران شریف و انسان رو از دست ندید.
    چند سال پیش استادمون می گفت اگه اسم کسی رو نمی دونستید صداش بزنید مهندس حتماً بر نمی گرده، پس خودتون رو اسیر این واژه ها نکنید و مطمئن هم باشید ک خوشبختی و زندگی خوب در گرو مدرک و... نیست.

  16. 5 کاربر از پست مفید به دنبال خوشبختی تشکرکرده اند .

    danger (یکشنبه 23 فروردین 94), khaleghezey (شنبه 22 فروردین 94), کیت کت (شنبه 22 فروردین 94), واحد (شنبه 22 فروردین 94), شیدا. (شنبه 22 فروردین 94)

  17. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 تیر 00 [ 21:34]
    تاریخ عضویت
    1393-8-30
    نوشته ها
    137
    امتیاز
    10,896
    سطح
    69
    Points: 10,896, Level: 69
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 354
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,179

    تشکرشده 383 در 100 پست

    Rep Power
    42
    Array
    سلام
    من مشکل شما رو درک میکنم، مادر من هم مشکلات اعصاب از جمله پارانوئید داره.
    به نظرم تنها راه حل این مشکل تقویت اعتماد به نفس و کم کردن حساسیت در شماست که البته تو این شرایط کمی دشواره ولی باید تلاشتونو بکنید. اگر تو تالار بگردید مقالات خوبی پیدا خواهید کرد و البته بد نیست با یک مشاور هم صحبت کنید.
    باید بدونید تمام راهها به شما ختم میشه و اگر ضعیف باشید دیگران براتون تصمیم میگیرند. حتی اگر اون ااقایون به خواستگاری هم بیان این شمایید که باید رد یا قبول کنید.
    نسبت به رفتارهای مادرتون بی تفاوت باشید و روش تمرکز نکنید. شما نه میتونی این مسئله رو حل کنید نه میتونید فرار کنید فقط باید باهاش کنار بیایید و سعی کنید تا تاثیرش تو زندگیتون کمتر شه.
    در مورد معیارهای ازدواج هم خوب فکر کنید مبادا برای فرار از خونه یا فقط برای اینکه طرف دکترا داره ازدواج کنید
    موفق باشید
    راستی یادم رفت عنوان تاپیکتون گویا نیست فکر کنم باید عوضش کنید
    ویرایش توسط اقای نجار : شنبه 22 فروردین 94 در ساعت 12:24

  18. 3 کاربر از پست مفید اقای نجار تشکرکرده اند .

    danger (یکشنبه 23 فروردین 94), shabnam22 (شنبه 22 فروردین 94), شیدا. (شنبه 22 فروردین 94)

  19. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    شبنم عزیزم دقیقا درکت میکنم که منظورت چیه ؟ چون اون شرایط رو هم در اطرافیانم و هم حتی در خودم دیدم . ولی چیزی که اون زمان درک نمیکردم الان با تمام وجود درک میکنم .
    مادرم از 18 سالگی هر خواستگاری رو با عزت و احترام و برو بیای زیادی پذیرا میشد ( البته اون زمانها تعدادخواستگارها خیلی زیاد بود ) خلاصه با شوق و ذوق وصف ناپذیری ازشون پذیرایی میکرد . ولی من از این کارش اونقدر حرص میخوردم که اصلا هیچ تمایلی برای ازدواج نشان نمیدادم . وقتی بهش اعتراض میکردم میگفت حالا دختر بهشون ندادیم که ندادیم نمیتونم که بهشون بی احترامی بکنم . پس ادبمون کجا رفته ؟ پیش خودم فکر میکردم چقدر مشتاقه تا از دست من خلاص بشه . یا از خونه بیرونم کنه .
    حتی مادرهایی رو میشناسم که از این هم فراتر میرفتند و خودشون دنبال خواستگار میگشتند . گرچه این شیوه ممکنه نتیجه عکس بده و بیشتر موجب فرار خواستگار بشه تا جذب اون . ولی الان میفهمم که نیت مادرم و نیت همه مادران دیگه فقط خوشبختی بچه هاشونه . هر چند ممکنه راهش رو کاملا بلد نباشند .

    عزیزم ارزوی مادرت اینه که دختر تحصیلکرده و با کمالاتش یک ازدواج خوب داشته باشه . و از بالا رفتن سن شما نگرانه . خوب زمان اونها دخترها تا بیست سالگی هم مجرد نمی موندند . درک موقعیت الان براشون سخته .

    پیشنهاد من اینه که روی رفتارهای مادرت تمرکز نکن . بلکه روی خودت و ارتقا علمی و درسی و شغلی خودت تمرکز کن . و به وقتش با یک ازدواج خوب مادرت رو هم خوشحالتر خواهی کرد .
    خوب یه دختر تحصیلکرده اگه بدون فعالیت و تلاشی بشینه کنج خونه . مادرش حق داره نگرانش بشه . مگه نه ؟

  20. 5 کاربر از پست مفید واحد تشکرکرده اند .

    danger (یکشنبه 23 فروردین 94), shabnam22 (شنبه 22 فروردین 94), نادیا-7777 (یکشنبه 23 فروردین 94), اقای نجار (شنبه 22 فروردین 94), شیدا. (شنبه 22 فروردین 94)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. فکر نکنید من یک پیرمرد 40-50 ساله هستم که از زنم جدا شدم
    توسط محمد 93 در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: سه شنبه 09 شهریور 95, 08:19
  2. مادر شوهرم حرمت ها را شکسته-پیشنهاد عجیب مشاور!!
    توسط z_vahed در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: پنجشنبه 05 مرداد 91, 10:12
  3. خواستگاری و چالش های پیش رو
    توسط جاودان در انجمن انتخاب و خواستگاری
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: پنجشنبه 06 مرداد 90, 09:57
  4. اخرین ارقام دستمزد هنر پیشه ها
    توسط کنجکاو در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 26 مرداد 89, 18:17

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:18 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.