به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 44

Threaded View

  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 اردیبهشت 95 [ 11:39]
    تاریخ عضویت
    1391-3-30
    نوشته ها
    135
    امتیاز
    5,578
    سطح
    48
    Points: 5,578, Level: 48
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    196

    تشکرشده 193 در 77 پست

    Rep Power
    30
    Array

    Unhappy توهین به من و خانواده م در بحث های عادی زنا شویی (( دیگه هرچی به زبان ش میرسه میگه ))

    با سلام خدمت همه دوستان عزیز

    تشکر میکنم از مدیر سایت همدردی که چنین فضایی را ایجاد کردند تا من

    و امثال بنده بتونیم مشکلات مون را مطرح کنیم و مشاوره بگیریم ....


    مشکل اخیری که یک هفته ای هست برای بنده درست شده و اصلا

    فکرش را هم نمیکردم اینجوری بشه برایتان بازگو میکنم تا شما قضاوت

    کنید و راهکاری دهید ......


    =================================

    همانطور که قبلا هم عرض کردم بنده همسر قبلی م را با یک بچه

    پسر (( اون موقع 6 ساله )) به دلیل مشکلات :

    ارتباط با مرد دیگر ( چندین بار )

    فحاشی به بنده و خانواده

    و ......

    طلاق دادم و اکنون بچه م 9 ساله ش تمام شده و البته حضانت

    اصلی ش تا 15 سالگی با مادرش هست ولی 2 روز آخر هفته را

    میاد پیش من و با من زندگی میکنه

    ==============================

    الاایوحال بعد از 2 سال مجردی خانمی مطلقه ولی بدون بچه توسط

    خاله بنده به من معرفی گردید و خوب جلسه اول همدیگه را دیدیم


    و خلاصه این ازدواج سر گرفت ...................

    =================================

    ایشون خانم خیلی خوبی هست

    ساده س

    مهربون

    خدایی برای شخص من خیلی کارها کرد که شاید کمتر

    کسی میکرد


    به عنوان مثال :


    من دیسک کمر دارم و نباید زیاد رانندگی کنم

    بنده به تازگی خونه خریدم ولی خوب خونه من تا محل کارم راه ش

    دور و تقریبا 1:30 دقیقه باید رانندگی کنم

    برای همین برای فروش گذاشتم ولی مشتری براش پیدا نشد


    خلاصه ایشون از خودش خونه داره

    به پیشنهاد و اصرار خودش خونه ایشون را

    اجرا دادیم و اومدیم یه خونه تقریبا نزدیک محل کار من کرایه کردیم

    این خونه اصلا جالب نبود

    مثلا تراس نداشت

    انباری نداشت

    رو به افتاب نبود و ......

    ولی با این حال ایشون 8-9 ماهی را زندگی کرد و چیزی هم نگفت

    تا این آخری ها که دیگه خسته شده بود کمی غرغر کرد و خلاصه

    باز به پیشنهاد خودش خونه خودش را فروختیم و اومدیم نزدیک تر

    به محل کار من و یه خونه خریدیم

    البته اینجوری به محل کار من خیلی خیلی نزدیک شدیم یعنی 7-8 دقیقه

    راه

    البته از خانواده خودم خیلی دور شدیم

    پدر و مادر خودش هم که شهرستان هستند ....

    =================================

    مشکل من با ایشون اینه که

    وقتی سر یه چیزی با هم بحث مون میشه چشم ش را میبنده

    و دهنش را باز میکنه
    و شروع میکنه به توهین کردن

    انگار که همین الان الان توی دادگاه داریم از هم جدا میشیم

    و داره عقده های دلش را خالی میکنه


    به عنوان مثال :::::

    روزی اولی که
    من ایشون را دیدم از لحاظ ظاهری زیاد باب میل من نبود

    چون ایشون تو این دو سال جدایی ش سختی کشیده بود و خیلی

    لاغر و از بین رفته بود


    خلاصه به ایشون گفتم که به درد هم نمیخوریم و بهانه اخلاق کردم


    اما ایشون پا فشاری کرد و مدام میومد و میرفت و میگفت من تو را

    دوست دارم

    من ازت خوشم اومده

    من عاشق ت شدم

    تو همونی هستی که من میخوام

    تا حتی یک روز صبح جمعه ایشون رفته بود یه جعبه شیرینی خریده

    بود و اومد خونه ما و خلاصه زنگ زد و من هم در خواب خوش بیدار شدم

    و ایفون جواب دادم و دیدم ایشون هست

    خلاصه اومد بالا و با مادر م صحبت کرد و گفته بود با پسر ت حرف بزن

    بگو من دوست ش دارم و خلاصه نمیدونم چطوری

    ولی دیگه ازدواج سر گرفت

    ===============================

    و اما مشکل و بحث اخیر ما ::


    هفته گذشته رفته بودیم ولایت شون یه سری به پدر و مادرش بزنیم

    اونجا مادرش خیلی اصرار کرد که بزار 4-5 روزی بمونه

    منم بهش گفتم میخوای بمونی بمون

    که ایشون گفت نه شوهر م نمیتونم تنهاش بزارم



    تو برگشتن من بهش گفتم :

    چون تک دختری توباید به همینجا شوهر میکردی که پیش

    مامانت بودی .....


    آقا ما این حرف زدیم

    وای ایشون فکر کرد من دارم مسخرش میکنم و دارم بهش توهین میکنم

    و میخوام بگم حیف من که تو را گرفتم و تو به درد همینجا میخوری

    و من از تو سرترم و .......


    خلاصه تو راه دعوامون شد و توی دعوا دیگه هرچی از دهن ش

    درومد گفت :


    فکر کردی کی هستی !!!

    فکر کردی چی هستی !!!

    تو نه تیپ داری ...

    نه هیکل داری ...

    نه قیافه داری .........

    من از همه تون سر ترم

    من از خواهراتم سر ترم

    برو با اون بچه بی تربیت ت ....

    تو همون زن های ..... به درد ت میخورند نه من ....

    اون خواهرت با اون .....

    برو با اون مامان .......

    اون پدر ..........


    خلاصه که انگار دقایق آخر و میخوایم الان امضا کنیم و

    از هم جدابشیم

    و میخواد دیگه عقده های دلش را خالی کنه ....

    =============

    اصلا من شوکه شدم

    نمی دونم دیونه شده

    به سرش زده -- اصلا معلوم نیست چش شده !!!!


    برای توضیحات بیشتر و کمک به بنده

    ایشون اردیبهشت ماه ی هستند ....


    *************************************

    بنظرتون چیکار کنم ؟؟؟؟

    واقعا دیگه داره عصبی م میکنه !!!!

    سر هر چیز کوچیکی یه توهین هایی میکنه که اصلا

    فکرشم نمیکردم

    چند هفته ای هست که زندگی مون شده بحث و دعوا .....


    منم خیلی سعی میکنم فراموش کنم

    بیخیال بشم چرا ؟؟؟

    چون پای یه بچه دیگه در میان هست

    به طلاق فکر نکنم ولی خودش نمیزاره ...............


    میدونم که بار آخرش نخواهد بود

    چرا ؟؟؟

    چون این بار دفعه سوم ش بود که قول داده بود دیگه این حرف های

    مفت نزنه

    ولی بازم نمیتونه خودش را کنترل کنه

    و میدنم دوباره هر چیز دیگه ای ممکنه به زبان بیاره ......



    و البته خوب که این حرف ها را میزنه میاد و میگه :

    ببخشید -- من ببخش -- من غلط کردم

    من اشتباه کردم

    من ضر مفت زیاد میزنم تو من ببخش

    من فکر کردم تو میخوای من مسخره کنی

    و .......


    بهش میگم ببخشید تو

    برای من چه فایده ای داره .... !!!

    تو دیگه جایی برای بخشش نذاشتی .............



    لطفا راهنمایی م کنید با این توهین ها و عدم کنترل

    زبان و گفتار ایشون در هنگام بحث های زنا شویی

    چیکار کنم ......


    ویرایش توسط tanhaei : شنبه 15 آذر 93 در ساعت 11:35

  2. 3 کاربر از پست مفید tanhaei تشکرکرده اند .

    parsa1400 (یکشنبه 16 آذر 93), szd (شنبه 15 آذر 93), من راضیه هستم (چهارشنبه 27 اسفند 93)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: دوشنبه 26 بهمن 94, 19:57
  2. (توهم همه چیز دانی ) استفاده نادرست از شبکه های اجتماعی و توهم دانش
    توسط مدیرهمدردی در انجمن مهارتهای ارتباطی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 10 بهمن 94, 17:26
  3. پاسخ ها: 31
    آخرين نوشته: چهارشنبه 09 مرداد 92, 19:59
  4. همسرم مدام بهانه جویی میکنه و میگه دیگه نمی تونه با من باشه
    توسط felecity در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: دوشنبه 09 بهمن 91, 05:32

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:45 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.