به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 25
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 آبان 98 [ 08:57]
    تاریخ عضویت
    1392-11-03
    نوشته ها
    432
    امتیاز
    10,650
    سطح
    68
    Points: 10,650, Level: 68
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 200
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,639

    تشکرشده 1,769 در 422 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    72
    Array

    و این منم ... زنی تنها در آستانه فصلی سرد

    چقدر غروب روزهای پاییز دلگیره ...
    شروع زندگی مشترکم هم از پاییز بود ...
    و چقدر تنهام ...
    چقدر زود اشکام سرازیر میشه ...
    چرا ؟ چرا ؟ چرا؟
    تاوان انتخاب اشتباه ؟
    تاوان کناه؟
    تاوان نادانی ؟
    اسم این روزای سخت چیه ؟ تجربه ؟
    آیا من توان مقابله با این مشکلات رو دارم ؟
    خونسردم... آرام و ریلکس ... اما ته قلبم ته ذهنم پر از تشویش و اضطرابه
    آرام باش ... مهربان باش ... محبت کن ... صبوری کن تا روزای خوب بیاد ...
    به گذشته فکر نمیکنم ... اما به آینده چی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    به همون روزای خوب
    آینده ای که با پذیرفتن خیانت برنامه ریزی شده ... پذیرفتم که ممکنه باز هم خیانت ببینم ... یا اصلا با هوو کنار بیام... پذیرفتم
    یک هفته خونه پدرم نرفتم ... روی رفتن ندارم ... دل رفتن هم ندارم
    برم به دیدن پدر مادری که من رو تو اوج ناامیدی سرکوفت کردن ؟
    برم به دیدن خواهری که از بد و بیراه های شوهرم روی نگاه کردن به صورتش رو ندارم ؟
    برم به امید نوازش پدری که منو قربانی آبروش کرد ؟
    پدری که منو سپرد دست مردی که بخاطر فحاشی و توهینی که به همسر و دخترش کرده اجازه ورود به خونش رو نمیده ...
    امروز دلم خیلی گرفت وقتی مادرم گفت پدرم گفته من اون مرد رو تو خونم راه نمیدم ... اگه قبولش نداره چرا دخترش رو سپرده دستش ... تازه با یه پس گردنی که برو زندگیتو بساز .....
    من تنها قادر به ساختن این زندگی هستم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    نصیب من از این زندگی چیست ؟؟؟
    و هزاران علامت سوال دیگه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    آدمک آخر دنیاست بخند
    آدمک مرگ همین جاست بخند
    دست خطی که تورا عاشق کرد، شوخی کاغذی ماست بخند
    آن خدایی که بزرگش خواندی، به خدا مثل تو تنهاست بخند ...

  2. 15 کاربر از پست مفید terme00 تشکرکرده اند .

    m.reza91 (سه شنبه 01 مهر 93), meinoush (چهارشنبه 02 مهر 93), paiize (چهارشنبه 02 مهر 93), parsa1400 (یکشنبه 06 مهر 93), roozbeh220 (یکشنبه 06 مهر 93), saba02 (چهارشنبه 02 مهر 93), SpecialBoy (دوشنبه 14 مهر 93), فرشته اردیبهشت (چهارشنبه 02 مهر 93), نیکیا (شنبه 05 مهر 93), آرام دل (چهارشنبه 02 مهر 93), تیام (شنبه 05 مهر 93), رنگین (سه شنبه 01 مهر 93), شیدا. (سه شنبه 01 مهر 93), شاپرک 114 (چهارشنبه 02 مهر 93), صبا_2009 (سه شنبه 01 مهر 93)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 17 دی 94 [ 13:03]
    تاریخ عضویت
    1393-5-19
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    1,480
    سطح
    21
    Points: 1,480, Level: 21
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 214 در 65 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اِلای چِشَم ترمه جون
    چِدِس عزیز جونم؟؟؟؟
    نمیتونی با خواهرت روراست باشی؟؟؟بهش بگی شوهرم به تو گیر میده،بیزحمت تحمل کن...
    خواهرا مهربونن،هرچند من این نعمتو ندارم
    قربونت برم تو نتونی این زندگی رو بسازی پس کی بسازه
    شخصیتتو با خوندن تاپیک هات تا حدودی دستم اومده.میدونم تا جوووووووووووووش نیاری کاری نمیکنی،خوب همچین جواهری نمیتونه خودشو جمع و جور کنه؟
    ببین نمیدونم الان در چه وضعی هستی...
    ولی میخوام دوستانه بهت بگم که
    خودتو دوباره بساز.مث درختی که زمستون برگاش ریخته و حالا بهارش اومده
    به خودت انرژی مثبت بده،امید بده
    به همه چیز یه جور دیگه نگاه کن.یه جوری که خدا رو توش ببینی
    چشماتو ببند و خودتو تو حالتی که میخوای تصور کن.چقد فاصله داری؟همون قدر انرژی بگیر...حتی بیشتر
    خدا واسه بالا کشیدن ما 14 تا طناب فرستاده پایین.یکی از یکی محکمتر
    به یکی شون متوسل شو،اصن به همه شون.خودتو بکش بالا
    به همه مهربونی کن،با همه اون جور که درسته رفتار کن و در عوض منتطر جوابش از خود مهربونی باش،نه از طرفی که در حقش لطف کردی
    شاید اون لیاقت مهربونی کردن به تو رو نداره چه برسه به تلافی محبت
    الانه تو،اون چیزی نیس که خدا میخواد گلم
    هر کسی که خدا بیشتر دوسش داشته باشه بیشتر امتحانش میکنه،کم نیاریا...محکم باش و قوی
    ............
    آدمای محکم دو رو برشون پر از مشکله ولی تو دلشون آرامشه چون میدونن یکی اون بالاست که تا اجازه نده برگ از درخت نمی افته
    از یه روز خاص شروع کن
    اولش سخته.چون خوب زندگی کردن سخته
    ولی عادت میکنی چون ذاتت خوبه
    دیگه وقتتو نمیگیرم گلم
    ویرایش توسط ققنوس : چهارشنبه 02 مهر 93 در ساعت 08:39

  4. 2 کاربر از پست مفید ققنوس تشکرکرده اند .

    SpecialBoy (دوشنبه 14 مهر 93), terme00 (چهارشنبه 02 مهر 93)

  5. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    سلام ترمه جان

    از خوندن پست های اخیرت خیلی ناراحت شدم، امیدوارم هرچه زودتر به آرامش ی که انتظارشو داری برسی.


    آینده ای که با پذیرفتن خیانت برنامه ریزی شده ... پذیرفتم که ممکنه باز هم خیانت ببینم ... یا اصلا با هوو کنار بیام... پذیرفتم
    این جملات یعنی چی؟ یعنی از شما همچین تعهدی گرفتن؟ و شما هم حق اعتراض ندارین.

    عزیزم میدونم مشکلات خیلی بدی و پشت سر گذاشتی اما همین که تا همینجاشم اومدی زندگی بهت نشون داده که تواناییشو داری.

    1.سعی کن برای مدتی به مشکلاتت فکر نکنی، ققط به آرامش خودت فکر کنی.
    مثلا کارهایی و انجام بدی که فکرتو بسمت مشکلاتت سوق نده.

    2.با دوستات قرار بذار برو کوه، ورزش بکن. ( من خودم یک تردمیل تو خونه داریم، وقتی فکرم مشغول مسله ای میشه که نباید بشه و اذیت آوره، کمی نرمش میکنم بعد میرم رو تردمیل و هرچی بیشتر فکرم مشغول میشه سرعت تردمیل و بیشتر میکنم.)
    اینطوری هم ورزش کردم هم یراه مناسب پیدا کردم برای آرامش بیشتر.

    3.یا با دوستات مهمونی ترتیب بده! اصلا سعی کن وقتتو بیشتر با دوستات بگذرونی تو خونه تنها نمون که فکرای مسموم بذهنت بیاد با دوستات دوره های مختلف بذار.

    4 .برو موسسات مختلف که علاقه ای تو زمینه کاریشون داری، چیزهای مختلفی یاد بگیر، اینجوری سرت بیشتر گرم میشه.

    5.اصلا فکر نکن الان که خانوادت پشتت نیستن، دیگه شدی حامی نداری، عزیزم همه ما انسان ها دارای بزرگترین حامی هستیم اونم خداست، پدر و مادرم بواسطه خداوند بودن که حامیت بودن، میتونی اینجوری فکر کنی که خدا خودش خواسته از این به بعد تنها حامیت باشه.

    به خدا توکل کن، هروقت ترسیدی و احساس تنهایی کردی، قران بخون .
    میتونی حتی تفسیرهای قرانی و بخونی و اطلاعاتتو در مورد قران و نهج البلاغه بیشتر کنی. اینجوری هم برات یک سرگرمی میشه هم همین اطلاعاتت تو زندگیت بهت خیلی کمک میکنه.


    درکنار همه ی اینا از وظایف همسریت کم نکن. به وظایفت برس ولی به همسرت گیر نده، با اعتماد بنفس باش تو کارهات! اما فعلا تا مدتی محدود و تعیین شده کار به کار همسرت نداشته باش. ( ینی دارم میگم اگه بتونی مدتی کلا نسبت به کارهای شوهرت و حتی وظایفش بی تفاوت باشی خیلی خوبه، شما یک مدت و واسه آرامش خودت معین کردی تو این مدت کاری به کار کارهای شوهر نداری میخوای خودتو اصلاح کنی، همین، خودت و اشکالاتتو، پس بحث کردن با شوهر ممنوع، یا گیر دادن به شوهر ممنوع! اعتراض هم نکن! تو تمام وظایف یک همسر خوب و انجام بده، بذار وقتی به چشمات نگا میکنن کمی از مظلومیت شما خجالت در چشمانشون ظاهر بشه)

    شاید همسرت بکمک خدا با دیدن تغییرات شما دست از کاراش برداره.
    اگه هم اینکارو نکردن حداقلش اینه که شما اون حس وابستگی و از روی ایشون برداشتی وابستگیتو کمتر کردی. قوی تر شدی.

    نیازی نداری حتما تمام وقتتو با همسرت پر کنی برای خودت برنامه ها سرگرمی های دیگه ای هم ترتیب دادی.

    ترمه جان، شما سرکار هم میری؟ یا اگه نمیری میتونی بری سرکار؟ اینطوری میتونی مستقل هم بشی.و پس اندازی جداگانه برای مواقع ضروری داشته باشه حداقلش اینه که شما دیگه نیازی به حامی مالی درمواقع لزوم نخواهی داشت.

    همین که بتونی خودتو از نظر مالی و عاطفی و معنویات ساپورت کنی و استقلال لازم و پیدا کنی و وابستگیتو از این لحاظا کم کنی خودش خیلی موثره هم تو زندگیت هم تو روحیاتت.

    پس اول همه ی اینارو از جمله آرامش خودتو فراهم کن، بعدا بفکر بقیه مراحل باش، اول باید بمعنای واقعی آرامش برسی بعد فکر راه حل باشی نه اینکه فقط کلمه آرامش و بنویسی!! مرحله اول خیلی مهمه و حیلی هم تو تصمیمات ت تاثیر گذاره.
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : چهارشنبه 02 مهر 93 در ساعت 10:21

  6. 6 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    ammin (چهارشنبه 02 مهر 93), maedeh120 (چهارشنبه 02 مهر 93), paiize (چهارشنبه 02 مهر 93), SpecialBoy (دوشنبه 14 مهر 93), terme00 (چهارشنبه 02 مهر 93), فرشته اردیبهشت (چهارشنبه 02 مهر 93)

  7. #4
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 خرداد 03 [ 00:09]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,973
    امتیاز
    33,800
    سطح
    100
    Points: 33,800, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,405

    تشکرشده 6,420 در 1,798 پست

    Rep Power
    0
    Array
    [color="#000080"] سلام.ترمه باهات توی این تایپیک وپستت همدردی نمیکنم. چون معنی تمام حرفات ،فریاد بی ارادگی خودته.من سرزنشت نمیکنم.اماحرفاتو به زبان واقعی ترجمه میکنم؛تومیگی من محکوم شرایطم من توان ارتباطیم ضعیفه۰من سرچشمه های منطقم ضعیفه نمیتونم حرف منطقی بزنم وروش پافشاری کنم نمی تونم خودم باشم.کاری ندارم شرایط قبلی خانواده تو من وخیلی از دوستان چی بوده ولی مشکل خیلی ازما ها طوری نیست که نیازبه روانکاوی یاهیپنوتیزم درمانی داشته باشه. چون قدرت اراده وتفکروعمل منطقی وموجه هرمرز وسدی رو میشکنه. دیگه قرون وسطی نیست. منظورمن این نیست تبدیل شو به یک زن سرکش وخودسر درکلاه شرع مستقل وموجه. یه مدت ازتکنیک توقف فکرشروع کن کاری به حرفای پدرت ومادرت دعواهای شوهرت تهدیداتش،خیانتها توی افکاروذهنت نداشته باش ،الان توکجاوایسادی. چرا اینجا(توی این زندگی )هستی؟ [/color‏[‏اول جواب این سوال کلیدی روبه خودت وبه مابده.
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.

  8. 7 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    anisa (جمعه 04 مهر 93), paiize (چهارشنبه 02 مهر 93), SpecialBoy (دوشنبه 14 مهر 93), terme00 (چهارشنبه 02 مهر 93), فرشته اردیبهشت (چهارشنبه 02 مهر 93), تیام (شنبه 05 مهر 93), دختر بیخیال (چهارشنبه 02 مهر 93)

  9. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 آبان 98 [ 08:57]
    تاریخ عضویت
    1392-11-03
    نوشته ها
    432
    امتیاز
    10,650
    سطح
    68
    Points: 10,650, Level: 68
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 200
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,639

    تشکرشده 1,769 در 422 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    72
    Array

    آینده ای که با پذیرفتن خیانت برنامه ریزی شده ... پذیرفتم که ممکنه باز هم خیانت ببینم ... یا اصلا با هوو کنار بیام... پذیرفتم


    این جملات یعنی چی؟ یعنی از شما همچین تعهدی گرفتن؟ و شما هم حق اعتراض ندارین.
    مدیر گفت مشاور گفت پدر و مادرم گفتن ... همه گفتن ممکنه بازم شوهرت دنبال این دوستیا بره و حتی گفتن به این معنی نیست که شمارو دوست نداره ... خوب منم باید قبول کنم دیگه ...که شوهرم منو دوست داره و ممکنه دخترای دیگه رو هم دوس داشته باشه
    مادرم که مستقیم گفت خیلی از مردا هستن دوست دارن دوتا زن داشته باشن
    بله نمیتونم اعتراض کنم .... اگه اعتراض کنم مجازات میشم ... اگه اعتراض کنم بی شرفم ... همسرم و مادرش به من میگن بی شرف ... میگن اگه شرف داشتی نمیذاشتی کسی از مشکلاتت با خبر بشه ...

    ترمه جان، شما سرکار هم میری؟ یا اگه نمیری میتونی بری سرکار؟ اینطوری میتونی مستقل هم بشی.و پس اندازی جداگانه برای مواقع ضروری داشته باشه حداقلش اینه که شما دیگه نیازی به حامی مالی درمواقع لزوم نخواهی داشت.
    من شاغلم ... شغلمم خیلی دوس دارم .. وقتم کامل پره و آرامشی که دارم مدیون همین کارم هستم چون اگه خونه میموندم تا به حال دیوونه شده بودم ... دیروز تا ساعت 6 موندم سر کار .دلم نمیخواد برم خونه ... دوس ندارم برم خونمون ... دوس دارم بمونم سرکار


    چون معنی تمام حرفات ،فریاد بی ارادگی خودته.من سرزنشت نمیکنم.اماحرفاتو به زبان واقعی ترجمه میکنم؛تومیگی من محکوم شرایطم من توان ارتباطیم ضعیفه۰من سرچشمه های منطقم ضعیفه نمیتونم حرف منطقی بزنم وروش پافشاری کنم نمی تونم خودم باشم
    آره من محکومم ... چون نمیتونم اعتراض کنم ... چون نمیتونم یه آدم روانی و جانی که منتظره یه تلنگره که شر به پا کنه رو تحمل کنم ... شوهرم مدام میگه تقصیر خودته میخواستی به خانوادت نگی که من چه بهت خیانت کردم
    آدمک آخر دنیاست بخند
    آدمک مرگ همین جاست بخند
    دست خطی که تورا عاشق کرد، شوخی کاغذی ماست بخند
    آن خدایی که بزرگش خواندی، به خدا مثل تو تنهاست بخند ...

  10. 2 کاربر از پست مفید terme00 تشکرکرده اند .

    paiize (چهارشنبه 02 مهر 93), SpecialBoy (دوشنبه 14 مهر 93)

  11. #6
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط terme00 نمایش پست ها
    آره من محکومم ... چون نمیتونم اعتراض کنم ... چون نمیتونم یه آدم روانی و جانی که منتظره یه تلنگره که شر به پا کنه رو تحمل کنم ... شوهرم مدام میگه تقصیر خودته میخواستی به خانوادت نگی که من چه بهت خیانت کردم
    همسرت جانی نیست ترمه. یه ضعف عمده تو شخصیتش داره. اگر می اومد پیش روانشناس و همکاری می کرد خیلی خوب بود. البته می گی روانشناس خوب هم نزدیک محل زندگیت نیست.

    تو تحصیلکرده و باهوشی. به جای مرثیه سرایی و یاس و ناامیدی، بشین در مورد شخصیت همسرت مطالعه کن.
    حالا که به مشاور خوب دسترسی نداری، خودت دست به کار شو. اینقدر بخون تا یاد بگیری باید چیکار کنی.


    ترمه جان،
    اگر ناراحته که به دیگران گفتی خیانت کرده، پس واقفه که کارش زشته. ناراحته که این کار را کرده.
    اگه کار خوبی بود یا اگر ناراحت نبود که لازم به مخفی کاری نبود. اون فقط نمی دونه و نمی تونه این رفتار را چطور باید کنترل کنه.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  12. 6 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    ammin (چهارشنبه 02 مهر 93), anisa (جمعه 04 مهر 93), Sara1370 (چهارشنبه 02 مهر 93), SpecialBoy (دوشنبه 14 مهر 93), terme00 (چهارشنبه 02 مهر 93), فرشته اردیبهشت (چهارشنبه 02 مهر 93)

  13. #7
    Banned
    آخرین بازدید
    سه شنبه 08 مهر 93 [ 14:37]
    تاریخ عضویت
    1393-5-09
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    816
    سطح
    15
    Points: 816, Level: 15
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 138 در 54 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ببین عزیزم مشکل تو اینه که نمیتونی گذشته رو فراموش کنی
    و شوهرت هم بخاطر غرورش اصلا نمیخواد قبول کنه که اشتباه کرده و کوتاه بیاد
    به هرحال این چیزیه که وجود داره و تو نمیتونی برگردی به گذشته
    پس باید همین زندگی رو بسازی نا امیدی از مرگ هم بدتره
    زندگی Reset نداره باید همین زندگی رو ادامه بدی
    پس تلاش کن و بسازش با تیکه انداختن های شوهرت با بی محلی های شوهرت با فحاشی های شوهرت کی میدونه شاید شوهرت دیگه خیانت نکنه
    ترس از مرگ بدتر از خود مرگ هست
    پس نترس از خیانت که از خود خیانت بیشتر تیشه میزنه به زندگیت

    خودت رو تغییر بده و منتظر تغییر شوهرت باش بدون که با خوبی سنگ رو هم میشه رام کرد

    به خودت بگو انقدر خوبی میکنم تا رام شه
    میدونم شاید این فکر تو سرت بیاد که این شوهر بداخلاق ارزش خوبی نداره
    اما این حرف رو نزن تو مال شوهرت هستی و شوهرت مال تو
    اون بد هست خب تو خوبش کن
    سعی کن براش عالی باشی از هر نظر خوش اخلاق شاد خوش خنده .....
    رفتارای خوب یاد دادنی نیست حتما خودت میدونی چیه
    ضعیف نباش وقتی بگی نمیتونم نمیتونی با یه تیکه انداختنش تسلیم نشو
    به خودت بگو من1ماه تموم خوبی میکنم ببینم چه تغییری تو زندگیم حاصل میشه

    تحول نتیجه تهوعه باید سختی بکشی تا موفق شی

    راز موفقیت تسلیم ناپذیریه
    درمقابل رفتار بدش تسلیم نشو

    جان عزیزت1ماه کارایی که گفتم رو بکن باور کن نتیجه میگیری
    هرچی بلا هست از ضعیف بودن و تسلیم شدن هست

  14. 6 کاربر از پست مفید Fateme1985 تشکرکرده اند .

    ammin (چهارشنبه 02 مهر 93), anisa (جمعه 04 مهر 93), Sara1370 (چهارشنبه 02 مهر 93), SpecialBoy (دوشنبه 14 مهر 93), terme00 (چهارشنبه 02 مهر 93), تیام (شنبه 05 مهر 93)

  15. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام ترمه جان و بقیه دوستان همدردی

    من مدتها بود این طرفا نیومده بودم.

    ترمه جان اینکه میتونی با این زندگی کنار بیای یانه و اینکه چه راههای رو در پیش بگیری دوستان ظاهرا زیاد راهنماییت کردن

    من یه راهنمایی دیگه برات دارم درآمدت رو به طور کامل پس انداز کن بذار انقدر پس انداز داشته باشی که اگر لازم شد بدون نیاز به خانوادت مستقل زندگی کنی

    نمیدونم نظرم مطابق قانون همدردی هست یانه ولی شما در عین حال که تلاشت رو برای ساختن همین زندگی میکنی حواست به این مطلب هم باشه که اگه کارت به جدایی کشید باید پس انداز داشته باشی اون موقع دیگه پدر مادرت هم لازم نیست موافق جدایی باشن.

    مدیران همدردی ببخشید اگه کمی بر خلاف قوانینتون حرف زدم بالاخره واقعیت زندگی این هست که باید بخش بد قضیه رو هم دید و پیش بینی لازم رو برای بدترین اتفاقها که شاید در جای خودش بهترین اتفاقات هم باشن، داشت.
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  16. 9 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    ammin (چهارشنبه 02 مهر 93), anisa (جمعه 04 مهر 93), paiize (چهارشنبه 02 مهر 93), SpecialBoy (دوشنبه 14 مهر 93), terme00 (چهارشنبه 02 مهر 93), فرشته اردیبهشت (چهارشنبه 02 مهر 93), میشل (چهارشنبه 02 مهر 93), شیدا. (چهارشنبه 02 مهر 93), صبا_2009 (چهارشنبه 02 مهر 93)

  17. #9
    Banned
    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 مهر 93 [ 18:17]
    تاریخ عضویت
    1393-6-15
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    123
    سطح
    2
    Points: 123, Level: 2
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 16 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    یه سوالی ذهن منو مشغول کرده ببخشید میپرسم تو نیاز شوهرت رو برطرف نمیکردی که خیانت کرد منظورم اینه ردش میکردی که خیانت کرد
    آخه من خیلی شوهرم رو خیلی رد میکنم اونم همش گله میکنه و ایراد میگیره الان با خوندن تاپیکت ترسیدم بهم خیانت کنه
    چه دنیاییه آخه همش زن ها باید بترسن از خیانت مرد ولی زن ها اصلا فکرخیانت هم تو سرشون نباشه

  18. #10
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 خرداد 03 [ 00:09]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,973
    امتیاز
    33,800
    سطح
    100
    Points: 33,800, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,405

    تشکرشده 6,420 در 1,798 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ترمه تو چندمرحله کلی روبایدطی کنی تا صورت مسأله مشخص بشه؛۱_آیا میخوای باشوهرت زندگی کنی؟ آیا دراین مورد تردید داری ودنبال انگیزه برای موندن هستی دراین صورت تایپیکی بااین موضوع ایجاد کن تابا دوستان مزیاومعایب روبشماری و اگر راهی برای انگیزه هست پیداکنی.۲_آیا میخوای ادامه بدی پس مشخص کن اولا انگیزت چیه برای ادامه دادن ثانیا میخوای چه چیزی رو درخودت یازندگی تغییربدی یاچه رفتاری روپیش بگیری یاچه رفتاری روترک کنی۳_آیا فقط میخوای روی خودت وافکارت کارکنی پس صورت مسأله این رو مشخص کن۴_هنوزآشفته وسردرگمی بگو آشفته ام و نوع آشفتگیت روتوضیح بده. اما سوای اینها تو یک انسان هستی که درمسیر زندگیت،چندساله متأهل شدی هیچ کس نمیتونه آینده چه خبره قدرمسلم امیدبه زندگی وداشتن افکارمثبت و نیک حفظ آرامش وسلامتی جسمی وروحی خودت هست اینها سرمایه هایی هستندکه برای پیمودن وانتخاب هر راهی نیاز داری
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.

  19. 7 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    anisa (جمعه 04 مهر 93), paiize (چهارشنبه 02 مهر 93), SpecialBoy (دوشنبه 14 مهر 93), terme00 (چهارشنبه 02 مهر 93), فرشته اردیبهشت (چهارشنبه 02 مهر 93), میشل (چهارشنبه 02 مهر 93), شیدا. (چهارشنبه 02 مهر 93)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ترس های مبهم و استرس
    توسط مدیرهمدردی در انجمن اضطراب و استرس
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 31 خرداد 92, 12:37
  2. داستان غم زندگیه من
    توسط پدربزرگ در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: جمعه 23 تیر 91, 11:05
  3. داستان زندگی کارافرین برتر کشور..احد عظیم زاده
    توسط بهار.زندگی در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 13 تیر 91, 14:49
  4. نقش ورزش در کاهش استرس(مدیریت استرس)
    توسط keyvan در انجمن تاثیر متقابل ورزش و روان
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: جمعه 21 فروردین 88, 10:57
  5. داستانی از عشق (داستان کوتاه)
    توسط هوشیار در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: سه شنبه 19 شهریور 87, 17:12

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:31 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.