مسئله اول من آدم خیلی رک و راستی ام و تو همه ابعاد زندگی و روابطم به صداقت و سادگی تمایل دارم همین صفاتم گاهی به ضررم هم تموم میشه.برعکس من ایشون خیلی پخته تر و خوش سرزبونن و حواسشون به همه چیز هست و اهل خوش و بش و تعارفات هستن. من نمیدونم ما میتونیم باهم کنار بیاییم یا نه ...
پرستو جان،
من خیلی مشکل شما را نمی فهمم.
با این مقدمه شروع کردید که ایشون خوش سر و زبون هست و راحت با دیگران اخت می شه و شما اینطور نیستید.بعد نتونستم بفهمم چطور شد که ربطش دادین به این که شما باید شش ماه ارتباط نداشته باشید تا روی این ضعف خودتون کار کنید.
مسئله دوم ایشون خیلی بااحساس تر و عاشق تر و خونگرم تر از من هستن و به قول خودش از دوری و انتظار خسته شدن . آمادگی فردی لازم برای ازدواج رو دارن فقط مونده تهیه مخارج عروسی و شرایط مسکن مون که هنوز جور نشده چون به توافق نرسیدیم کجا زندگی کنیم. ایشون همراه خانواده تو ایران زندگی میکنن و من همراه خانوادم خارج کشور هستیم. ایشون فرزند ارشدن و میخوان پیش خانوادشون باشن و مخالف زندگی مداوم در خارج کشورند و زندگی در خارج فقط به دلیل تحصیلی و موقتا قبول دارن و نمی خوان زیر چتر خانواده من به جایی برسند یا خارج برن. منم فرزند دومم و بعد عروسی فرزند اول خانواده الان شرایط خانواده ام طوری هست که فعلا حداقل تا یکسال آینده نیاز دارن من نزدیکشون باشم. و از طرف دیگه من به پیشرفت فکر میکنم و با زندگی در خارج کشور مشکلی ندارم و فکر میکنم ایمان آدم دست خودش هست هرچند قبول دارم تربیت بچه تو یه محیط باز به مراتب سخت تره موقع عقد قبول داشتم که بعد ازدواج تو یه خونه مستقل اما تو یه شهر با خانواده شون زندگی کنم ولی الان قبول این موضوع برام سختر شده و ترک کردن خانوادم و مکان و روش زندگی ای که بهش عادت کردم خیلی برام سخت میاد .........
موقع عقد پذیرفتین بیایین ایران. حالا می گین من چند سال زمان می خوام.
قبول کنید که بعد از عقد چند سال صبر کردن نه درست هست و نه راحت. اگر با این شرط عقد کردید بهتره بهش عمل کنی.
این که همسرت اینقدر عزت نفس و غرور داره که نمی خواد وابسته به خانواده شما باشه، باید برات افتخار باشه. نه این که بگی چرا نمی خواد با کمک خانواده ام بیاد اینجا.
راستش حس می کنم داری بهانه می آری. مثلا می گی خانواده ام به من نیاز دارند!! مطمئنی این حرف والدینت هست؟ اگه به شما نیاز داشتن، چرا شوهرت دادن؟
الان شجاعت این که ازش بگذرم و همه چیز رو فراموش کنم ندارم آخه با اینکه خانواده اش به اقتصادی فکر کردن معروفن ولی خودش تا جاییکه من ازش خواستم سعی کرده کم نزاره ولی خب باید قبول کنم حداقل فعلا نمیشه انطوری که من دوست دارم واسم خرج کنه چیزی که منو اذیت میکنه دیدن رفتار خانواده شوهر خواهرم بعد ازدواجش و وضع بقبه دخترای فامیل و دوستام هست سعی میکنم زندگی ام رو مقایسه نکنم اما گاهی دست خودت نیست می بینی بقیه رو میبینی و تو هم دلت میخواد زندگیت اینطوری باشه. این که همه با کسی ازدواج کردن که وضع مالی اش بهتر از خودشونه اونوقت من این همه سختی رو به جون خریدم که چی بشه.
از نظر امکانات رفاه نسبی داریم و وضعیت مالی مون بین فامیل خودمون سر ایم. از اول اینطور نبودیم . کودکی من تو سختی ها گذشت. شغل مادرم خانه دار پدرم آزاد
دو تا نقل قول خودت را دوباره بخون.
قرار نیست زندگی شما و همسرت تا همیشه اینطور بمونه. الان هم که شرایطش بد نیست و کارمنده. شما هم با دونستن شرایطش قبول کردی.
الان وقت فکر کردن به این موضوع نیست. اگه فردا یکی زندگیش از شما بهتر باشه، باز میخوای به جدایی فکر کنی؟
خانواده من خیلی دل خوشی از خانواده ایشون نداره یه دلیل اش آشنایی کمتر و تناسب نداشتن کلی دو خانواده است مخصوصا برادرم که چند سالی از من کوچکتره رسما با ازدواج من مخالفه و میگه تو لیاقتت بیشتر از اینهاست. خیلی حرفهاش اعصابم رو بهم میریزه.یکی نیست بهش بگه آخه بچه تو به ازدواج من چیکار داری؟ من فعلا بین برادرم و نامزدم لای منگنه ام و نمیدونم کدوم طرفو بگیره که اون یکی باهام درگیر نشه؟
خانواده شما و شما اگر تا این حد مخالف و مردد بودین، چرا عقد کردید؟ ایشون را که اتفاقی ندیدین. پیشنهادش را هم که ده سال پیش مطرح کرده و پاش وایساده.
یه اتفاق ناگهانی که نبوده.
شما اصلا نباید به برادرت اجازه بدی تو زندگی شخصی شما و همسرت دخالت کنه و همچین حرفی بزنه. مگه ایشون دوست پسر شماست که می گه لیاقتت بیشتر از اینه؟ اون آقا همسر شماست. اگر با برادرت قاطع و مجکم صحبت کنی، دیگه به خودش اجازه نمی دی این حرفها را بزنه. البته زمانی می تونی این کار را بکنی که خودت به یقین برسی. متاسفانه وقتی خودت تردید داری، دیگران هم راحت تو زندگیت دخالت می کنند و نظر می دن.
به نظر می رسه به طور کلی پشیمون شدی و تمایلت به جدایی، بیشتر از تمایلت به ادامه دادن هست.
بشین مزایا و معایب هر دو طرف قضیه را برای خودت بنویس و تصمیم نهاییت را بگیر.
با این شک و دودلی و بدقولی و بعضا توهین هایی که به همسرت می شه و کم و بیش به گوشش می رسه (لباقتت بهتر بود، شوهر خواهرم وضعش بهتره و ... )
ایشون هم ازت سرد می شه و دیگه راه برگشتی نمی مونه. پس زودتر تصمیم بگیر.
اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
مادر ترزا
ویرایش توسط شیدا. : یکشنبه 11 خرداد 93 در ساعت 20:47
علاقه مندی ها (Bookmarks)