به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 23
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 30 فروردین 93 [ 12:27]
    تاریخ عضویت
    1392-7-23
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    641
    سطح
    12
    Points: 641, Level: 12
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    76

    تشکرشده 40 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون دوستای خوبم.بله.حتما اجازه نمیدم بچه دار شم.
    تصوری که تو ذهنم دارم طلاق مثل انتخاب بین بد و بدتره.
    ولی با این توضیحات یعنی بعدش شما حاضر میشید برگردید به همون زندگی کسل کننده ولی تنها نباشید؟

  2. #12
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,202

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array
    سلام و عرض احترام

    نقل قول نوشته اصلی توسط arc.f نمایش پست ها
    تا الان چند تا مشاور عوض کردیم هرسری هم گفتن چند ماه دیگه صبر کن.راستش دیگه حوصله توضیح دادن این همه مشکل برا مشاوری که فقط میگه چند ماه صبر کن رو ندارم.
    من 10سال زندگی کرده بودم
    که مشاوره به من گفت صبر کن
    8 ماه را تنهایی بدون وجود همسرم صبر کردم
    مشکلم رو هم حداقل برای 8تا مشاور از سیر تا پیاز گفته بودم (تا بتونم ارجح ترین مشاوره و راهکار را بدست بیاورم)
    خیلی خیلی هم حوصله کردم

    تجربه طلاق رو ندارم ، اما سئوالات ذهن شما ، یه روزی هم در آسمان ذهن من پرواز می کرد
    شاید تجربه ام به دردت بخوره


    نقل قول نوشته اصلی توسط arc.f نمایش پست ها

    میخواستم بپرسم ایا با این حال پشیمون هستید؟

    اگر بدون بازسازی خودم ، و بدون کسب کردن مهارت ، طلاق می گرفتم صددرصد پشیون می شدم ، (صرف موقعیت مالی و حمایت پدر و مادرمون نمیشه گفت شرایط لازم را برای طلاق دارا هستیم و بعد از طلاق مشکلی نخواهیم داشت)
    چون طلاق هم مثل ازدواج یه تصمیم و یه انتخاب بزرگ هست ،
    اون موقع ها ، اکثرا یه من توصیه شده بود که طلاق بگیرم ، من هم به همه می گفتم باشه ، طلاق می گیرم ، ولی نه خیلی با عجله و زود ، مثل موقع عقد و ازدواج
    این بار می خواهم با صبر و سنجیدن همه مسائل طلاق بگیرم تا پشیمون نشوم





    نقل قول نوشته اصلی توسط arc.f نمایش پست ها

    ایا زندگی هرچند تلخ ودست کشیدن از ارزوها بهتر از مطلقه بودنه؟

    در هر شرایطی که باشی ، دست کشیدن از آرزوها ، یعنی کشتن امید ، بنابراین هیچگاه امیدت رو خاموش نکن

    میشه توی هر شرایطی بود ، اما آروزها را دنبال کرد و بهشون رسید
    کم نیستند افرادی که که با داشتن شرایط سخت ، به موفقیت های زیادی رسیده اند
    من هم انسانی هستم ، مثل بقیه ، با همون توانایی ها و قابلیت ها ، منتها با کم و زیاد در استعدادها
    من حق دارم خوشبخت باشم و خوشحال و در آرامش زندگی کنم
    منتها این حق باعث نمیشه من دست از تلاش و مبارزه بردارم
    یه نوزاد رو تصور کن ، از زمانی که پا به دنیا میذاره ، تا زمانی که کم کم عقلش می رسه ، چقدر رنج میکشه ،
    از همون تنفس اولیه تا گریه کردن و شیر خوردن ، دندان درآوردن و .... همه و همه ،
    به نظرت آیا این پرسش درست هست که " آیا دست کشیدن نوزاد از زحمت اولین تنفس و مردن بهتر از زجر کشیدن برای اولین تنفس نیست؟ "





    نقل قول نوشته اصلی توسط arc.f نمایش پست ها

    ایا طلاق واقعا اینقدر وحشتناکه؟
    بستگی داره وحشتناک را به چه چیزی تعبیر کنم
    یه زمانی ، خیلی روی طلاق فکر می کردم
    همش ذهنم درگیر بود
    نشستم و با خودم چندین ساعت بدون ترس و واهمه ، همه چیز را مجسم کردم
    تک تک ترس هایم را روی کاغذ نوشتم
    و بعد هر کدوم رو موشکافی کردم
    ترس از حرف مردم
    ترس از نگاه اجتماع
    ترس از تنهایی
    ترس از دست دادن
    ترس عدم مقبول بودن
    ترس از شکست در زندگی
    ترس از عدم پیدا کردن گزینه مناسب بعدی برای ازدواج
    ترس از بدون همدم و مونس بودن
    ترس از اینکه من هیچکس رو ندارم ف که حتی برایم یه آبگرم کن رو درست کنه یا یع گونی برنج رو جابه جا کنه
    و خیلی ترس های دیگه
    بعد نشستم جلوی همه این ترس هایم نوشتم "چـــرا"
    چرا من می ترسم از تنهایی ، چرا می ترسم از حرف مردم ، .....

    بعد واقعا فکر کردم و دیدم خیلی از ترس هایم بی مورد بود ، جز چندتایی
    اون هم ترس از اینکه ، " نکنه من همه تلاشم رو برای ساختن نکرده باشم ، و بدون فکر و بدون دیدم مثبت های زندگی ، زندگی زناشویی ام رو از دست داشته باشم "

    بعد نشستم به شوهرم فکر کردم
    به خوبی ها و بدی هایش
    شاید بدی هایی داشت که اطرافیانم نمی پسندیدند ، اما من خودم را ملاک قرار دادم ، توانایی ها و تحمل خودم رو سنجیدم
    در نهایت دیدم چه زندگی کنم و چه طلاق بگیرم ، لفظ " ماندن و یا رفتن " مهم نیست ، چگونه ماندن در زندگی و چگونه رفتن از زندگی خیلی مهم تر هست

    تصمیم گرفتم بمانم و بسازم
    از اون زمان 5 سال می گذر
    5 سال پر از فراز و نشیب ، با کلی بالا و پایین ، حتی اخیرا بحران خیلی شدیدی رو هم پشت سر گذاشتم
    جایی که الان هستم ، اگرچه ایده ال مطلق نیست ، اما من دوستش دارم ، و از موقعیت و زندگی که دارم ، رضایت دارم
    تصمیم درست هم یعنی همین
    یعنی سنجیدن مشکلات و موانع ، سنجیدن توانایی ها و قابلیت هامون ، و برقرار کردن تعادل و حس رضایت بین مشکلات و توانایی های حل اونها


  3. 7 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    ava.f (پنجشنبه 05 دی 92), khaleghezey (پنجشنبه 05 دی 92), khoshkhabar (شنبه 21 دی 92), میشل (پنجشنبه 05 دی 92), محمد هم دل (یکشنبه 10 فروردین 93), الهام20 (یکشنبه 08 دی 92), ساحل75 (جمعه 06 دی 92)

  4. #13
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بر دوستان عزیز

    این گل تقدیم به بالهای صداقت گرامی همیشه فکر میکردم شما که به همه انرژی میدین و راهنمایی میکنین توی زندگیتون حتما خیلی خوشبخت بودین از اول و هیچ مشکلی نداشتین ولی بقول خودتون زهری که آدم رو نکشه قویترش میکنه خیلی خوشحالم توی جامعه ای زندگی میکنن که بانوانی محکم و قوی مثل شما داره که میتونن واسه همسر و خواهر و دختر شیش ماهم الگوی مناسبی باشن خدا حفظتون کنه ایشالله

    آمار ازدواج نه تنها توی ایران بلکه توی کل دنیا اومده پایین یکی از علت هاش اینه که پسرای امروزی مثل مردای قدیم بابا و بابابزرگ مسئولیت پذیریشون کمتره و بقول معروف دوست دارن خوش باشن واسه همین تا میتونن ازدواجشون رو میندازن عقب. من خودم بعضی وقتا از روی شیکم سیری(واقعا میگم شیکم سیری) به خانومم میگم بابا چرا من ازدواج کردم و چه اشتباهی کردم الان مجرد بودم راحت بودم و بدون هیچ مشکل و دردسری و از این حرفای صدمن یه غاز.

    یه باز شب بیدار شدم وقتی خانومم باردار بود نشستم نیگاش کردم بخدا قند توی دلم آب شد همه سلول های بدنم داشت به تکاپو میوفتاد بخودم افتخار کردم یه همچین همسری دارم خیلی حس خوبی داشتیم غرق در لذت بودم اونموقع.حالا هم که خدا مهدیه سادات رو بهم داده شیش ماهشه صبحا وقتی بیدار میشه چشاش رو باز میکنه خداااااااااااااااااااا اینقدی ناز میشه وقتی دست و پاهاش رو میکشه و خمیازه میکشه و کارای دیگه( اینارو وقتی بچه دار بشی متوجه میشی ) پیش خودم میگم ایکاش زودتر میرفتم خواستگاری همسرم.

    اینو متوجه شدم دیدن یه لحظه همسرم وقتی خوابیده یا دختر خوشگلم میارزه به کل لذت های دوران مجردیم توی 27 سال

    بعضی وقتا یه چیزایی لذتبخشه که ما آدما میبینیم ولی متوجه نمیشیم.وقتی متوجه میشیم که ترس از دست دادنشو داریم یا اینکه از دستشون دادیم

    مشکل شماهم ایشالله حل میشه بانو خدا بزرگه پسرا توی سن پایین نه اینکه بخوان شوهر خوبی نباشن و مغرور باشن و از اینچیزا نه واقعا مهارت کافی رو ندارن من خودم توی 27سالگی وقتی با همسرم عقد کردیم خیلی از مهارت های زندگیم رو از توی همین تالار و امثال بانو بالهای صداقت گرامی یاد گرفتم

    زندگی ارزش جنگیدن رو داره بانو

  5. 5 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    ava.f (پنجشنبه 05 دی 92), میشل (پنجشنبه 05 دی 92), الهام20 (یکشنبه 08 دی 92), بالهای صداقت (پنجشنبه 05 دی 92), شیدا. (پنجشنبه 05 دی 92)

  6. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 30 فروردین 93 [ 12:27]
    تاریخ عضویت
    1392-7-23
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    641
    سطح
    12
    Points: 641, Level: 12
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    76

    تشکرشده 40 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط بالهای صداقت نمایش پست ها
    سلام و عرض احترام



    من 10سال زندگی کرده بودم
    که مشاوره به من گفت صبر کن
    8 ماه را تنهایی بدون وجود همسرم صبر کردم
    مشکلم رو هم حداقل برای 8تا مشاور از سیر تا پیاز گفته بودم (تا بتونم ارجح ترین مشاوره و راهکار را بدست بیاورم)
    خیلی خیلی هم حوصله کردم

    تجربه طلاق رو ندارم ، اما سئوالات ذهن شما ، یه روزی هم در آسمان ذهن من پرواز می کرد
    شاید تجربه ام به دردت بخوره




    اگر بدون بازسازی خودم ، و بدون کسب کردن مهارت ، طلاق می گرفتم صددرصد پشیون می شدم ، (صرف موقعیت مالی و حمایت پدر و مادرمون نمیشه گفت شرایط لازم را برای طلاق دارا هستیم و بعد از طلاق مشکلی نخواهیم داشت)
    چون طلاق هم مثل ازدواج یه تصمیم و یه انتخاب بزرگ هست ،
    اون موقع ها ، اکثرا یه من توصیه شده بود که طلاق بگیرم ، من هم به همه می گفتم باشه ، طلاق می گیرم ، ولی نه خیلی با عجله و زود ، مثل موقع عقد و ازدواج
    این بار می خواهم با صبر و سنجیدن همه مسائل طلاق بگیرم تا پشیمون نشوم







    در هر شرایطی که باشی ، دست کشیدن از آرزوها ، یعنی کشتن امید ، بنابراین هیچگاه امیدت رو خاموش نکن

    میشه توی هر شرایطی بود ، اما آروزها را دنبال کرد و بهشون رسید
    کم نیستند افرادی که که با داشتن شرایط سخت ، به موفقیت های زیادی رسیده اند
    من هم انسانی هستم ، مثل بقیه ، با همون توانایی ها و قابلیت ها ، منتها با کم و زیاد در استعدادها
    من حق دارم خوشبخت باشم و خوشحال و در آرامش زندگی کنم
    منتها این حق باعث نمیشه من دست از تلاش و مبارزه بردارم
    یه نوزاد رو تصور کن ، از زمانی که پا به دنیا میذاره ، تا زمانی که کم کم عقلش می رسه ، چقدر رنج میکشه ،
    از همون تنفس اولیه تا گریه کردن و شیر خوردن ، دندان درآوردن و .... همه و همه ،
    به نظرت آیا این پرسش درست هست که " آیا دست کشیدن نوزاد از زحمت اولین تنفس و مردن بهتر از زجر کشیدن برای اولین تنفس نیست؟ "







    بستگی داره وحشتناک را به چه چیزی تعبیر کنم
    یه زمانی ، خیلی روی طلاق فکر می کردم
    همش ذهنم درگیر بود
    نشستم و با خودم چندین ساعت بدون ترس و واهمه ، همه چیز را مجسم کردم
    تک تک ترس هایم را روی کاغذ نوشتم
    و بعد هر کدوم رو موشکافی کردم
    ترس از حرف مردم
    ترس از نگاه اجتماع
    ترس از تنهایی
    ترس از دست دادن
    ترس عدم مقبول بودن
    ترس از شکست در زندگی
    ترس از عدم پیدا کردن گزینه مناسب بعدی برای ازدواج
    ترس از بدون همدم و مونس بودن
    ترس از اینکه من هیچکس رو ندارم ف که حتی برایم یه آبگرم کن رو درست کنه یا یع گونی برنج رو جابه جا کنه
    و خیلی ترس های دیگه
    بعد نشستم جلوی همه این ترس هایم نوشتم "چـــرا"
    چرا من می ترسم از تنهایی ، چرا می ترسم از حرف مردم ، .....

    بعد واقعا فکر کردم و دیدم خیلی از ترس هایم بی مورد بود ، جز چندتایی
    اون هم ترس از اینکه ، " نکنه من همه تلاشم رو برای ساختن نکرده باشم ، و بدون فکر و بدون دیدم مثبت های زندگی ، زندگی زناشویی ام رو از دست داشته باشم "

    بعد نشستم به شوهرم فکر کردم
    به خوبی ها و بدی هایش
    شاید بدی هایی داشت که اطرافیانم نمی پسندیدند ، اما من خودم را ملاک قرار دادم ، توانایی ها و تحمل خودم رو سنجیدم
    در نهایت دیدم چه زندگی کنم و چه طلاق بگیرم ، لفظ " ماندن و یا رفتن " مهم نیست ، چگونه ماندن در زندگی و چگونه رفتن از زندگی خیلی مهم تر هست

    تصمیم گرفتم بمانم و بسازم
    از اون زمان 5 سال می گذر
    5 سال پر از فراز و نشیب ، با کلی بالا و پایین ، حتی اخیرا بحران خیلی شدیدی رو هم پشت سر گذاشتم
    جایی که الان هستم ، اگرچه ایده ال مطلق نیست ، اما من دوستش دارم ، و از موقعیت و زندگی که دارم ، رضایت دارم
    تصمیم درست هم یعنی همین
    یعنی سنجیدن مشکلات و موانع ، سنجیدن توانایی ها و قابلیت هامون ، و برقرار کردن تعادل و حس رضایت بین مشکلات و توانایی های حل اونها

    ممنون بال های صداقت.ممنون که تجربه هاتون رو در اختیارم گذاشتین.من هم فکر میکردم شما همیشه خوشبخت بودین.وقتی میبینم کسی در چنین شرایطی بوده و الان به خوشبختی رسیده انگیزه میگیرم.
    چشم.امامن نمیونم باید چیکارکنم.اوایل ازدواج مدت ها همسرم از رابطه زناشویی مون ناراضی بود که متاسفانه نه اون بلد بود چطور این نارضایتی وراهکارهارو به من گه و نه من بلد بودم چطور ماهرانه این نارضایتی رو برطرف کنم.و به خاطر این جریان لطمه های روحی شدیدی خوردم اما تمام تلاشم رو کردم والان تونستم رابطه خیلی خوبی رو ایجاد کنم.الان اونطور که خودش میگه از همه نظر ازم زضایت داره به جز وقتی که خیلی عصبی میشم(خودم میدونم اون موقع واقعا حال بدی دارم).
    ولی من دیگه دلی برای این زندگی ندارم و چون علاقم نسبت بهش خیلی کم شده نمیتونم از بدیهاش چشم پوشی کنم.دست خودم نیست.

    ولی الان میخوام همونطور که شما گفتین لااقل برای اخرین بار تمام تلاشم رو کنم.اما نمیدونم چیکار باید کنم دیگه؟؟هرکار بگین حتما انجام میدم.؟؟

  7. کاربر روبرو از پست مفید ava.f تشکرکرده است .

    khaleghezey (پنجشنبه 05 دی 92)

  8. #15
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 06 تیر 93 [ 06:00]
    تاریخ عضویت
    1392-1-22
    نوشته ها
    523
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,312

    تشکرشده 1,508 در 444 پست

    Rep Power
    64
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط بالهای صداقت نمایش پست ها

    جایی که الان هستم ، اگرچه ایده ال مطلق نیست ، اما من دوستش دارم ، و از موقعیت و زندگی که دارم ، رضایت دارم
    تصمیم درست هم یعنی همین
    یعنی سنجیدن مشکلات و موانع ، سنجیدن توانایی ها و قابلیت هامون ، و برقرار کردن تعادل و حس رضایت بین مشکلات و توانایی های حل اونها
    بالهای صداقت عزیز، حرفهات خیلی رنگ شعار داره. به نظر میرسه هنوز بعد از 5 سال توی همون دوره ماندن و ساختن هستی و این جملاتت هم تلاشی برای

    ادامه همون مسیری است که شروع کردی. اینها رو نوشتم فقط برای کمک به خودم که باور نمیکنم واقعا اینطوری باشه و بشه این قبیل زندگیهای شکست خورده رو

    درست کرد. فقط شاید بشه از طلاق گذشت و از حالت آزاردهنده رابطه رو خارج کرد. بعید میدونم بشه به یک رابطه دوست داشتنی رسید.

    خانم بالهای صداقت، لطفا اگه امکانش هست لطف کنین برام واضح تر توضیح بدین.

  9. کاربر روبرو از پست مفید toojih تشکرکرده است .

    شیدا. (پنجشنبه 05 دی 92)

  10. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 30 فروردین 93 [ 12:27]
    تاریخ عضویت
    1392-7-23
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    641
    سطح
    12
    Points: 641, Level: 12
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    76

    تشکرشده 40 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بال های صداقت ُفرشته مهربانُ مدیر همدردی!!!
    خواهش میکنم به من بگید چیکار کنم ؟ به خدا دیگه مغزم خسته و افسرده شده هیچ راهی به ذهنم نمیرسه.

  11. #17
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 دی 94 [ 10:58]
    تاریخ عضویت
    1392-7-02
    نوشته ها
    186
    امتیاز
    3,023
    سطح
    33
    Points: 3,023, Level: 33
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    499

    تشکرشده 142 در 78 پست

    Rep Power
    29
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط بالهای صداقت نمایش پست ها

    لفظ " ماندن و یا رفتن " مهم نیست ، چگونه ماندن در زندگی و چگونه رفتن از زندگی خیلی مهم تر هست


    arc.f جون این جمله رو هزابار بخون و با خودت تکرارش کن.
    فک کنم یه کمک بزرگ تو این شرایطت همین جمله باشه.

    - - - Updated - - -

    عزیزم تو تاپیکم خوندم که نوشته بودی:
    خوش به حالت که هنوز دوسش داری و دلت واسش تنگ میشه.

    ببین اصن اینجوری که تو فک میکنی نیس.
    منم مثل تو بودم.الانم خیلی وقتا میشم.
    واقعا خیلی روزا که تنها میمیونم میشینم یاد کاراش میوفتم واقعا ازش بدم میاد.احساس میکنم دوس داشتن ادمی که این بلاهارو سرم اورده و باخونوادم این رفتارارو میکنه (خیلی ببخشید) خریته.

    درست وقتی تاپیک "میخوام بتونم به طلاق فک کنم" رو داشتم دیدم طلاقم اره یه گزینه س.
    اما خیلی تو این تالار گشتم.دیدم اوووووووووووووو.هنوز چه همه کار هست که نکردم.
    چه همه خلاقیت عاشقانه.چه همه سیاست های زنونه.چه همه از خودگذشتگی.چه همه صصصصبررر.
    خیلی خانوما که میگفتن قدر خونه و زندگیتونو بدونین.با همه این مشکلات.واسه ترمیمش تلاش کنین.

    الان روحیه م خییلییی بهتره.
    چون از طلاق نمیترسم.
    ازادامه زندگی هم نمیترسم.

    من باخودم به این نتیجه رسیدم:
    طلاق یه گزینه س.هروقت بخوام میتونم انتخابش کنم.
    اما میخوام یه وقتی انتخابش کنم که همه گزینه های دیگه رو انتخاب کرده باشم.که اگه برگشتم به پشت سر به خودم افتخار کنم.
    که هیچ وقت حسرت زندگیم به دلم نمونه.که کاش شوهرم بود و فلان کارو واسش میکردم.
    هنوز 20سالمه.فک کنم وقت واسه خیلی کارا دارم.

    - - - Updated - - -

    عزیزم.
    چرا دس روی دس گذاشتی داری اب شدن رابطه تونو و تحلیل رفتن خودتو نیگاه میکنی؟؟

    این که بشینی بدیهاشو یادت بیاری چی میشه؟؟

    ببین من فک میکنم تو اصن نمیخوای به خودت زحمت بدی.نشستی منتظر یه معجزه ای که شوهرتو درس کنه.
    دوربین رو گرفتی سمت اون.یه دیو ازش ساختی.
    خودتم شدیدا یه ادم بیچاره و شکست خورده میبینی.
    داری هرروز اونو دیوتر میبینی و خودتو ضعیف تر.

    جون من برو تو این تاپیک: http://www.hamdardi.net/thread-12049.html
    من از وقتی این تاپیکو خوندم کلی روحیه گرفتم.

    - - - Updated - - -

    بین کسی اینجا بهت نمیگه طلاق نگیر.
    فقط میگن عجله نکن

    انقدر هم منتظر نباش فرشته مهربون یا....
    بیا کمکت.تو این تالار پر از تاپیکهای مشابه هست.
    بگرد پیدا کن.خودت به خودت کمک کن.

  12. 2 کاربر از پست مفید الهام20 تشکرکرده اند .

    ava.f (یکشنبه 08 دی 92), khaleghezey (یکشنبه 08 دی 92)

  13. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 30 فروردین 93 [ 12:27]
    تاریخ عضویت
    1392-7-23
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    641
    سطح
    12
    Points: 641, Level: 12
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    76

    تشکرشده 40 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون عزیزم. حتما این تایپیکو میخونم...
    تو این چند هفته خیلی از تایپیک ها رو خوندم و دیدم بعضیا که مشکلات خیلی بدتری دارن هنوز دارن برای زندگیشون تلاش میکنن و ...
    راهکارهای کاربرها و کارشناسا رو خوندم و... والبته خیلی چیزهارو یاد گرفتم وهمین ها باعث شد روحیه بگیرم وتلاش کنم وهمه مهارت های زنونم رو بکار بگیرم.وقتی بعد اون سه هفته ی خوب رابطمون دوباره خراب شد باز برگردوندمش به حالت خوب و الان همه چی خوبه اما من همش ظاهر سازی میکنم رفتارش خیلی بهتره ولی دیگه دیر شده دلم ازش خالی شده دوسش ندارم به علاوه مشکل اعتقادی هم که سرجاشه.
    وقتی دوسش داشتم حتی اگه رابطمون خوب نبود ولی امیدوار بودم اما الان با اینکه خیلی وقته دعوامون نشده چون هیچ حسی نسبت بهش ندارم سرد و بی انگیزم...

  14. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 24 دی 92 [ 22:58]
    تاریخ عضویت
    1392-8-24
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    145
    سطح
    2
    Points: 145, Level: 2
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registered100 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 9 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    منم در استانه طلاق هستم...اما خیالم راحته که همه جوره برای حفظ زندگیم تلاش کردم ولی چون سن شوهرم کمتر از من بود منو نفهمید
    شما همه تلاشتو بکن که بعد پشیمون نشی
    اما دوستانی که جداشدید یا می شید بیایید قوی باشیم و اینده بهتری رو جذب کنیم ونذاریم کسی به دید بد به ما نگاه کنه ما خدا رو داریم بهتر از همه مردم دنیا

  15. 2 کاربر از پست مفید azade66 تشکرکرده اند .

    ava.f (جمعه 27 دی 92), الهام20 (سه شنبه 01 بهمن 92)

  16. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 27 دی 92 [ 11:46]
    تاریخ عضویت
    1392-10-16
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    74
    سطح
    1
    Points: 74, Level: 1
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    18

    تشکرشده 8 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چ حرفهای قشنگی . کاش خانم منم راضی میشد بیاد مشاوره یا حداقل چشمش به این جور مطالب تو اینجور جاها بخوره تا از تصمیمی که داره پشیمون بشه و بدونه طلاق بی مورد چ عواقبی داره . خندم میگیره منی که انقدر دوستش دارم و برای برگردودندش به زمون و زمان چنگ انداختم ولی اون اینجوری بی مهری میکنه و طلاق میخاد .

    خدا کمکم کن .

  17. 2 کاربر از پست مفید shorosh1 تشکرکرده اند .

    ava.f (جمعه 27 دی 92), الهام20 (سه شنبه 01 بهمن 92)


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 04 اردیبهشت 96, 00:33
  2. درخواست راهنمایی در خصوصی شدت بالای حساسیت بین فردیی (راه حل پرسشنامه کمالگرایی هیل)
    توسط آقای ام در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 خرداد 95, 19:05
  3. برای گرفتم تصمیم نهایی برای جدایی دور شدن کوتاه مدت مفید است یا مضر؟
    توسط فرخ رو در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 خرداد 93, 22:39
  4. تنهایی - 24 سالمه، نمی خواهم با کسی دوست بشم، تنهایی اذیتم می کنه
    توسط sara19 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 30
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 آذر 91, 01:10

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:07 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.