به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 92 [ 16:27]
    تاریخ عضویت
    1392-7-18
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    42
    سطح
    1
    Points: 42, Level: 1
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    مشكل من با مامان و بابام (ديگه ز دستم در رفته شمار دردا)

    سلام
    اميدوارم خوب باشيد
    خب من يه نوجوان بد بختم ١٥-١٦ سالمه
    دوم دبيرستان
    نمي دونم توي اين انجمن بايد مي پرسيدم يا نه به هر حال اگه اشتباست ببخشيد
    مشكل من اينه كه منو درك نمي كنند
    مي خوان منو بكشند
    نمي فهمند كه منم صبر دارم
    ممكنه از زندگي ببرم
    مامان و باباي من مذهبي اند
    خيلي با افراط و چرت و پرت
    منم هستم اما يه سري چيزايي رو كه اونا مي گند من قبول ندارم
    مثلا آمريكا رفتن چون كشور كافرهاست اشكال داره
    اولن اونا از ما در بعضي موارد مقيد ترند دومن چه ربطي داره؟
    سومن...
    دليل زياده
    من هوشم بد نيست
    تعريف نمي كنم از اين كارا بلد نيستم
    مدرسمون توي شهرمون كه نسبتا خيلي شهر پر جمعيتيه كه اسمشو نمي گم تهران نيست! بعد از تيزهوشان يا اوله يا دوم
    سر كلاس بعضي موارد رو فقط من مي فهمم
    بعضي هااا
    اونا كه خيلي سخته و اينا
    من دوست ندارم درس بخونم
    به چه دردي مي خوره؟ آخه حالا رتبه يك كنكور بشم فايدش چيه؟
    من هدفم اين نيست
    سال اول دبيرستان ما درس خاصي نداشتيم واسه همين من درس نمي خوندم توي اينترنت بودمو كاراي كامپيوتري مي كردم
    معدلم ١٨/٠٧ شد
    مامانو بابام سر اين معدل منو كشتند خفه كردند
    حالا امسال قرار شده فقط هفته اي ١ ساعت اونم پنجشنبه ها كامپيوتر داشته باشم
    كه من نمي تونم
    خيلي كمه
    استفادم از كامپيوتر با بقيه ي همسالام فرق داره
    اونا بازي مي كنند و ...
    اما من برنامه نويسيو اينا مي خونم و كار مي كنم و ازش لذت مي برم
    درست سال پبش من درس نخودم اما امسال بخوام و نخوام درسا طوريه كه بايد بخونم نمي تونم بزنم به بي خيالي
    اما در كنارش كامپيوتر هم مي تونم كار كنم
    الان با همشون دعوا دارم روزا تظاهر مي كنم به درس نخوندن فقط تي وي مي بينم يا مي خوابم تا اونا كوتاه بيان اما وقتي اونا خوابن درس مي خونم چون نمي تونم بي خيالش بشم
    حالا من چيكار كنم؟ كار از حرف زدنو اينا هم گذشته
    مامانم مي گه : مشاور هم بگه تو بايد اينطوري كه من مي گم باشي
    اين مشكل اول
    مشكل دوم :
    من از بچگي تا حالا پامو كج نزاشتم دوست دخترو اين كثافت كاريا برام معني نداره
    اما بم هميشه شك دارند هميشه
    مثلا ما مدرسه بعضي وقتا ٣ تعطيل مي شيم بعضي وقتا ١
    اونروزايي كه تا ١ هستيم
    من مي رم تو كتاب خونه المپياد مي خونم تا ٣
    حالا مامانم كه اينو فهميده ديوونم كرده
    مي گه كجا بودي سيم جيم مي كنه
    هرچقدرم كه دليل بيارم ثابت كنم همش شك داره مثلا مي گم از معونمون بپرس
    تو خونه هم نمي خونم چون تي وي رو روشن مي كنند تمركز مي خوام نمي شه
    وقتي اينو مي گم ،مي گند تو تو خونه درس نمي خوني حالا اينطوري مي كني؟
    من تنها اشتباهي كه كردم اين بود توي تابستون با يكي از دوستاي مدرسم واسه مسخره بازيو شوخي چهار تا حرف عاشقانه نوشتيم واسه شوخي از شانس بد من اينا خوندند و مامانم زد تو دلنم از دلنمم خون مي اومد تا يه هفته ثابت كردم بابا الكب بوده حتي به رفيقمم زنگ زدم اما باور نكردند
    من كه موبايل ندارم
    اونم ممنوعه
    شبا بايد ساعت ١١ حداكثر تا ١٢ خواب باشم وگرنه يك شرري به پا مي كنه كه آرزوي مرگ مي كنم
    باور كنيد به هر كدوم از هم كلاسيام يا هم مدرسه ايام كه مي گم اصن باورش نمي شه
    من حالم از هرچي زن و جنس مونثه به هم مي خوره اين از مامانم ،خواهر كوچيكمم كه ديگه واويلا
    حالا آخه دوست دختر من كو؟
    بابا من اصن ٢-٣ تا دوست پسر هم بيشتر ندارم حالا دخترش كو؟
    چيكار كنم؟ هر كاري فكرشو بكنيد كردم
    باور كنيد حتي توي كوچه و خيابون من سرم يا تو آسفالته يا تو سنگ فرش خيابون
    رفيقام بم مي گنه تو ديوونه اي
    منتي سر كسي نيست نمي خوام گناه كنم اما انصافا اينا چرا اينطوري مي كنند
    هميشه بداخلاقم اخمو آخه يكي نيست بگه كدوم دختري با من دوست مي شه؟
    معون پرورشيه مدرسمون به من ديروز گفت : سلام آقاي دربو داغون
    هركي مي بينه قيافه ي منو تعجب مي كنه پارسال شادشاد امسال اخمو
    به خدا اينقدر گريه كردم چشام هرروز قرمزه
    درجه ي چشمام هم بالا رفته ،مسئول سايتمون تو مدرسه خيلي بد اخلاقه يعمي به قول معروف زبان زد عام خاصه اما به من مي گه چرا اخم مي كني؟
    ديگه نمي دونم از چي بكشم
    خب مگه من كيم؟ كه اينقدر تحمل كنم؟
    حتما بايد جنازه ي منو ببينند تا بس كنند؟
    آخه ديگه من حتي نمي فهمم گريه چيه فقط اشكام مي آن من نمي فهمم
    بيشتر دردو دل بود تا سوال چون من ديگه راهي سراغ ندارم
    راستي بابام از مامانم بدتره!
    بابام جلوم خوش اخلاقه پشت سرم بدتر مي كنه
    اينقدر شكسته شدم كه هركي منو بابامو مي بينه يا فكر مي كنه داداشيم يا فكر مي كنه من از اون بزرگترم
    مامانم ٢٠ سال اختلاف سني داره با من
    بابام هم ٢٣ سال
    پدرم در اوند بسكي آرزوي مرگ كردم
    انصافا الان من برم با يه دختري دوست بشم مسئولش منم؟
    آخه من كه معصوم نيستم منم از هوس بازي خوشم مي ياد اما خب حالا كه گيرشو مي دن پدرمم در مي آرن اگه اينكارو نكنم ضرره
    خواستيد با منطق رياضي ثابت مي كنم!
    همدم كه ندارم بازم قبلا مي شد آهنگ گوش بدم اما الان همونم ازم گرفتن


    راستي من اراده ي ضعيفي ندارم بعد از ٢ سال اعتياد به خودارضايي كه اونم بيشتر دليله عاطفي داشت به ياريه خدا و يك نفر ترك كردم، چندين ماهه!


    به هر حال هر كسي اين متنو خوند يا جواب داد پيشا پيش ممنون!

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 اسفند 95 [ 10:04]
    تاریخ عضویت
    1392-5-09
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    2,688
    سطح
    31
    Points: 2,688, Level: 31
    Level completed: 59%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    16

    تشکرشده 31 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام پسر خوب


    من از اونجا که مامان یه پسر همسن شما هستم میتونم درک کنم که مادرت چقدر نگران اینده شماست. ولی نوجونی خودم رو هم خیلی خوب به خاطر دارم و حس شما را می شناسم.

    ببین مامان شما ممکنه در مورد مسائلی مثل امریکا رفتن نظر متفاوتی داشته باشه شما هم نظر خودت را داری و این اختلاف دیدگاه همیشه هست بین من و پسرم هم هست. با این حال من در هر صورت مامانش هستم و اونو با طرز فکرش دوست دارم . مطمئنم مادر شما هم این حسو داره. منطقی نیست که اجازه بدی اختلاف دیدگاه شما اینقدر ناراحت کننده باشه.

    ادمها میتونن نظرات متفاوتی با ما داشته باشن. این حق اونهاست.

    اما مسئله دیگه اینه که ما همیشه نگران اینده شماییم و خیلی خیلی خودمونو مسئول اون میدونیم. وقتی بچه ها روی پای خودشون بایستن کمی حس مسئولیت ما کم میشه. شاید بعضی وقتا

    زیادی سخت بگیریم یا حتی غیر منطقی باشیم. لطفا از این زاویه به موضوع نگاه کن تا راحتتر با اون کنار بیای.

    مثلا وقتی مامان تو معدل تو را دیده احتمالا فکر کرده که اگه حواسش به درست نباشه تو اینده و خوشبختی که میتونی و لایقشی، را داری از دست میدی.

    پسر خوب، شاید اگر مدتی روی برنامه اونها رفتار کنی و خیالشون راحت بشه که حواست به درست هست یه برنامه سبکتری برات در نظر بگیرن. باشون لجبازی نکن و منطقی تر با موضوع رفتار کن.

    راستی پسر منم درسش خوبه یکی از این بزرگترین تفریحاتش برنامه نویسیه. دقیقا مثل تو...
    ولی من میبینم که وقتی زیاد درگیر یک برنامه میشه تمرکزش از روی درساش کم میشه. سعی کن کار با کامپیوترتو کم کنی و خودتم حواست به خودت باشه ولی اگه همونطوری که گفتم رفتار کنی، احتمالا مامانت نظرش نسبت به ساعت کار با کامپیوتر عوض میشه.

    به هر حال همه ما تا وقتی در خانواده هستیم، باید قوانین خونه رو رعایت کنیم....
    به غرورمونم بر نخوره

    اگر با استعداد نبودی و حقت یه آینده خیلی درخشان نبود هیچکس بهت سخت نمی گرفت. پس تمام این مسائل ارزششو داره...

  3. 2 کاربر از پست مفید هوای صبح تشکرکرده اند .

    Pooh (جمعه 19 مهر 92), tanahtarin-tanha-tanha (جمعه 19 مهر 92)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 92 [ 16:27]
    تاریخ عضویت
    1392-7-18
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    42
    سطح
    1
    Points: 42, Level: 1
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    حالا اگه من نخوام توی این خونه باشم چی؟
    این چه وضعیه نشد که
    متاسفانه شما دوست ندارید درک کنید
    زمان طلاییه عمر من الانه
    وقتی ۲۰ سالم که شد دیگه برنامه نویسی فایده نداره که
    الان وقتیه که بیشترین استفاده رو می تونم از استعداد و عقلم بکنم
    می خوام در راه کامپیوتر ازش استفاده کنم
    نه درسای چرت و پرت
    اصن این همه مهندسو دکتر توی این مملکت
    خب حالا چی شد؟
    هیچی
    یه وقت یکی مثل بیل گیتس و استیو جابز بدون مدرک توی دنیا غوغا به پا می کنند یه وقتی هم یه عالمه آدم به یه مشت مدرک هیچ گلی به سر دنیا نمی زنند فقط سرمایه ی مملکت رو هدر می دند!

    - - - Updated - - -

    حالا اگه من نخوام توی این خونه باشم چی؟
    این چه وضعیه نشد که
    متاسفانه شما دوست ندارید درک کنید
    زمان طلاییه عمر من الانه
    وقتی ۲۰ سالم که شد دیگه برنامه نویسی فایده نداره که
    الان وقتیه که بیشترین استفاده رو می تونم از استعداد و عقلم بکنم
    می خوام در راه کامپیوتر ازش استفاده کنم
    نه درسای چرت و پرت
    اصن این همه مهندسو دکتر توی این مملکت
    خب حالا چی شد؟
    هیچی
    یه وقت یکی مثل بیل گیتس و استیو جابز بدون مدرک توی دنیا غوغا به پا می کنند یه وقتی هم یه عالمه آدم به یه مشت مدرک هیچ گلی به سر دنیا نمی زنند فقط سرمایه ی مملکت رو هدر می دند!

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 فروردین 97 [ 14:43]
    تاریخ عضویت
    1392-6-14
    نوشته ها
    72
    امتیاز
    3,965
    سطح
    40
    Points: 3,965, Level: 40
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 185
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    28

    تشکرشده 23 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام . داداشی . منم خیلی تنهام . سرنوشتمو تو تاپیکم بخون . می خوام ازت در خواس دوستی کنم . با من دوست می شی؟

    - - - Updated - - -

    سلام . داداشی . منم خیلی تنهام . سرنوشتمو تو تاپیکم بخون . می خوام ازت در خواس دوستی کنم . با من دوست می شی؟

  6. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.

    یه سوال.
    به نظر خودتون در روز چند ساعت نیاز دارید روی درسهاتون کار کنید؟

    یه چیز دیگه هم میخواستم بگم. اون هم اینه که راحت و بدون بی احترامی و پرخاش، حرف دلتون رو به پدر و مادرتون بزنید.
    خب اونا مثلا از کجا بدونن شما وقتی تلویزیون رو روشن میکنن نمیتونید روی مباحث المپیاد تمرکز بگیرید؟

    شما میگید کار از حرف زدن و اینا گذشته. ولی من فکر کنم نرفتید با آرامش و راحت خواسته هاتونو بهشون بگید.

    ببینید نمیشه مثل حرف زد. چون اونوقت حرف زدن فایده نداره و اونا هم هی میگن . بعد هر دو طرف آخرش مثل میشن. هیچ کدوم حرف اون یکی رو نمیفهمه.

    باید اینجوری حرف زد. دوستانه با احترام و واضح.

    شما باید خیلی راحت حرفتون رو بزنید. مثلا بگید مامان وقتی تلویزیون روشنه من نمیتونم تمرکز بگیرم. بخاطر همین اگه اجازه بدید روزهایی که تا یک کلاس دارم میرم کتابخونه.

    یا بگید مامان من جز ساعتهایی که تو مدرسه هستم به نظرم برام کافیه روزی 4 ساعت هم رو درسهام کار کنم. خب این حدودا دوازده ساعت روزم. از دوازده ساعت دیگه اش هم که خب 8 ساعتش خواب برام لازمه. ولی توی چهار ساعت باقی مونده نیاز به تفریحات و رسیدن به چیزایی که بهشون علاقه دارم هست.

    یا هر چیز دیگه که خودتون فکر میکنید جزء حرفای دلتون هست، رو با یه بیان خوب و منطقی و محکم، و در آرامش بیان کنید.

    اینجوری اونها هم درکتون میکنن و همراهیتون میکنن.

    ضمنا شما نباید زمینه ی سین جیم کردن رو براشون فراهم کنید. خب وقتی بدون اطلاع مو ساعت دیرتر رفتید خونه معلومه که مادرتون نگران میشه. مسلما اگر روز قبلش بهش گفته بودید راستی مامام من فردا بعد از کلاس میرم کتابخونه و دو ساعتی دیرتر میام، او هم نگران نمیشد و سین جیم نمیکرد.

  7. کاربر روبرو از پست مفید Pooh تشکرکرده است .

    tanahtarin-tanha-tanha (جمعه 19 مهر 92)

  8. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 92 [ 16:27]
    تاریخ عضویت
    1392-7-18
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    42
    سطح
    1
    Points: 42, Level: 1
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نه دیگه نشد
    من گفتم که همیشه ۳ می یام خونه
    اما حالا اون رفته فهمیده من ۱ تعطیل می شم اومده گیر می ده
    عزیز جان حرف فایده نداره که
    من یه عالمه حرف زدم
    اینا گوش نمی دند
    تی وی رو اول کم می کنند بعد انگار نه انگار روز از نو روزی از نو
    بعد مامان من به من می گه:
    المپیاد نمی خواد بخونی همین درستو بخون
    کار از حرف گذشته
    من اینقدر با منطق حرف زدمو جواب دری وری شندیم دیگه منطق هم یادم رفته!

    - - - Updated - - -

    نه دیگه نشد
    من گفتم که همیشه ۳ می یام خونه
    اما حالا اون رفته فهمیده من ۱ تعطیل می شم اومده گیر می ده
    عزیز جان حرف فایده نداره که
    من یه عالمه حرف زدم
    اینا گوش نمی دند
    تی وی رو اول کم می کنند بعد انگار نه انگار روز از نو روزی از نو
    بعد مامان من به من می گه:
    المپیاد نمی خواد بخونی همین درستو بخون
    کار از حرف گذشته
    من اینقدر با منطق حرف زدمو جواب دری وری شندیم دیگه منطق هم یادم رفته!

  9. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 13 آبان 97 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1392-2-03
    نوشته ها
    230
    امتیاز
    5,609
    سطح
    48
    Points: 5,609, Level: 48
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 141
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    291

    تشکرشده 315 در 142 پست

    Rep Power
    36
    Array
    عزیز من پسر خوب تو تو سن هیجانات و تو سنی هستی که بیشترین توقعات رو از دنیای اطرافت داری...


    بزار من برات توضیح بدم من کسی بودم که تو کلاس زبانمون مختلط بود دو تا پسر رو میشناختم از نوجووانی دوست پسر دوست دختر نبودیم اما میشناختم:

    اولی درس خون و شاگرد 1 کلاسشون بود ، عشق بازی های کامپیوتری بود - از سال دوم تو آزمون های قلمچی شرکت میکرد ترازش خوب بود همیشه ، به همین روش ادامه داد ، تو پیشدانشگاهی عاشق شد و همین باعث شد رتبش بد بشه و دانشگاه دولتی شهر دیگه قبول شد ، الانم شنیدم خیلی اذیت میشه اونجا

    دومی کسی بود که اونم عشق بازی های کامپیوتری بود و تکنولوژی و کل پولای باباش رو خرج خرید کنسول بازی و این چیزا کرده بود ، مثل تو رویای خارج رفتن داشت ، قرار بود تابستون سال سوم دبیرستان بره آلمان که نشد و درس نخوند و مجبور شد بره رشته موسیقی و بعدشم خبری ازش نشد شنیدم که رفتن غرب تهران

    سومی تو کلاس زبانمون دختری بود که فوق العاده جوگیر بود عشق هالیوودذ و این حرفا اونم کنکورشو نخوند بهش میگفتم بخون میگفت قراره منو بفرستن اونور آخرشم نشد و موند پشت کنکور اونم ازش خبری نشد


    آخرین نفری که تو کلاس زبان مونده و الان ترم آخره من بودم و همشون رفتن و هیچ خبریم ازشون نشد و من با همکلاسیای جدیدم درس میخونم ،بازر بهت بگم که منم خیلی رویا پرداز بودم همیشه دوست داشتم بزرگ بش برم آمریکا همیشه فرهنگشون رو تقلید میکردم، تحت تاثیر فیلم های فانتزی و هالیوودی بودم و خودمو اونجا تصور میکردم، خیلی مغرور بودم خیلی و از بقیه که به نظر عادی میومدن دوری میکردم ، با خیلی ها سرسنگین بودم و دل خیلی ها رو بدون اینکه بفهمم شکستم ، یه مدت سعی کردم از اسلام متنفر بشم اما بعدش شدیدا پشیمون شدم ، و در مورد درس منم آخر عاقبتم شد دانشگاه آزاد ( فقط خوبیش اینه که اون رشته ای که میخواستم قبول شدم ) منم شاید وضعیتم بدتر میشد اما به لطف مامانم خیلی بالا سرم بود همیشه تو مدرسه میومد کارامو پیگیر میشد و همیشه میگفت درس بخون، تلفن ها رو پیگیری میکرد ، هر کس زنگ میزد از اسم و نام پدر و جد آبادشو میپرسید که همیشه منو مسخره میکردن ، من کفری میشدم اما الان که میبینم میرم بغلش میکنمممم چون میدونم بدتر از این ممکن بود سرم بیاد ، میفهمم چقد تلاش کرد برا اینکه من درس بخونم اخه همیشه بر این عقیده بود دوست نداره استعداد های بچه هاش خفه بشن یا نادیده گرفته بشن


    در مورد تو باید بگم این چیزا خوبه ، پدر و مادرت هم خیلی خوبن که سعی میکنن کمکت کنن باور نمیکنی نتیجش رو سال کنکور ببین اگه به حرفشون گوش کنی همون موقع دستشون رو میبوسی ، تنها چیزی که الان بهت میتونم بگم اینه که پسر خوب فقط درس بخون ، تو این سن نوجوانی هر کاری میخوای بکن اما درساتو بخون وقتی تموم شد هر کاری خواستی بکن هر کاری دوست داشتی ، سعی کن به پدر و مادرت گوش بدی ، نتیجش رو میبینی ، میبینی که چند سال بعد خیلی ها به حالت غبطه میخورن که ای کاش ما هم پدر و مادرمون اهمیت میدادن ..
    آزمون های آزمایشی رو پشت گوش ننداز که حالا کو تا چن سال دیگه ، کنکور فقط یک سال نیست چهار سال دبیرستان رو باید فول باشی تا نتیجه بگیری ، امیدوارم به حرفام گوش بدی و موفق باشی

    - - - Updated - - -

    عزیز من پسر خوب تو تو سن هیجانات و تو سنی هستی که بیشترین توقعات رو از دنیای اطرافت داری...


    بزار من برات توضیح بدم من کسی بودم که تو کلاس زبانمون مختلط بود دو تا پسر رو میشناختم از نوجووانی دوست پسر دوست دختر نبودیم اما میشناختم:

    اولی درس خون و شاگرد 1 کلاسشون بود ، عشق بازی های کامپیوتری بود - از سال دوم تو آزمون های قلمچی شرکت میکرد ترازش خوب بود همیشه ، به همین روش ادامه داد ، تو پیشدانشگاهی عاشق شد و همین باعث شد رتبش بد بشه و دانشگاه دولتی شهر دیگه قبول شد ، الانم شنیدم خیلی اذیت میشه اونجا

    دومی کسی بود که اونم عشق بازی های کامپیوتری بود و تکنولوژی و کل پولای باباش رو خرج خرید کنسول بازی و این چیزا کرده بود ، مثل تو رویای خارج رفتن داشت ، قرار بود تابستون سال سوم دبیرستان بره آلمان که نشد و درس نخوند و مجبور شد بره رشته موسیقی و بعدشم خبری ازش نشد شنیدم که رفتن غرب تهران

    سومی تو کلاس زبانمون دختری بود که فوق العاده جوگیر بود عشق هالیوودذ و این حرفا اونم کنکورشو نخوند بهش میگفتم بخون میگفت قراره منو بفرستن اونور آخرشم نشد و موند پشت کنکور اونم ازش خبری نشد


    آخرین نفری که تو کلاس زبان مونده و الان ترم آخره من بودم و همشون رفتن و هیچ خبریم ازشون نشد و من با همکلاسیای جدیدم درس میخونم ،بازر بهت بگم که منم خیلی رویا پرداز بودم همیشه دوست داشتم بزرگ بش برم آمریکا همیشه فرهنگشون رو تقلید میکردم، تحت تاثیر فیلم های فانتزی و هالیوودی بودم و خودمو اونجا تصور میکردم، خیلی مغرور بودم خیلی و از بقیه که به نظر عادی میومدن دوری میکردم ، با خیلی ها سرسنگین بودم و دل خیلی ها رو بدون اینکه بفهمم شکستم ، یه مدت سعی کردم از اسلام متنفر بشم اما بعدش شدیدا پشیمون شدم ، و در مورد درس منم آخر عاقبتم شد دانشگاه آزاد ( فقط خوبیش اینه که اون رشته ای که میخواستم قبول شدم ) منم شاید وضعیتم بدتر میشد اما به لطف مامانم خیلی بالا سرم بود همیشه تو مدرسه میومد کارامو پیگیر میشد و همیشه میگفت درس بخون، تلفن ها رو پیگیری میکرد ، هر کس زنگ میزد از اسم و نام پدر و جد آبادشو میپرسید که همیشه منو مسخره میکردن ، من کفری میشدم اما الان که میبینم میرم بغلش میکنمممم چون میدونم بدتر از این ممکن بود سرم بیاد ، میفهمم چقد تلاش کرد برا اینکه من درس بخونم اخه همیشه بر این عقیده بود دوست نداره استعداد های بچه هاش خفه بشن یا نادیده گرفته بشن


    در مورد تو باید بگم این چیزا خوبه ، پدر و مادرت هم خیلی خوبن که سعی میکنن کمکت کنن باور نمیکنی نتیجش رو سال کنکور ببین اگه به حرفشون گوش کنی همون موقع دستشون رو میبوسی ، تنها چیزی که الان بهت میتونم بگم اینه که پسر خوب فقط درس بخون ، تو این سن نوجوانی هر کاری میخوای بکن اما درساتو بخون وقتی تموم شد هر کاری خواستی بکن هر کاری دوست داشتی ، سعی کن به پدر و مادرت گوش بدی ، نتیجش رو میبینی ، میبینی که چند سال بعد خیلی ها به حالت غبطه میخورن که ای کاش ما هم پدر و مادرمون اهمیت میدادن ..
    آزمون های آزمایشی رو پشت گوش ننداز که حالا کو تا چن سال دیگه ، کنکور فقط یک سال نیست چهار سال دبیرستان رو باید فول باشی تا نتیجه بگیری ، امیدوارم به حرفام گوش بدی و موفق باشی

  10. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 09 آبان 92 [ 17:41]
    تاریخ عضویت
    1392-7-25
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    61
    سطح
    1
    Points: 61, Level: 1
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط tanahtarin-tanha-tanha نمایش پست ها
    حالا اگه من نخوام توی این خونه باشم چی؟
    این چه وضعیه نشد که
    متاسفانه شما دوست ندارید درک کنید
    زمان طلاییه عمر من الانه
    وقتی ۲۰ سالم که شد دیگه برنامه نویسی فایده نداره که
    الان وقتیه که بیشترین استفاده رو می تونم از استعداد و عقلم بکنم
    می خوام در راه کامپیوتر ازش استفاده کنم
    نه درسای چرت و پرت
    اصن این همه مهندسو دکتر توی این مملکت
    خب حالا چی شد؟
    هیچی
    یه وقت یکی مثل بیل گیتس و استیو جابز بدون مدرک توی دنیا غوغا به پا می کنند یه وقتی هم یه عالمه آدم به یه مشت مدرک هیچ گلی به سر دنیا نمی زنند فقط سرمایه ی مملکت رو هدر می دند!

    - - - Updated - - -

    حالا اگه من نخوام توی این خونه باشم چی؟
    این چه وضعیه نشد که
    متاسفانه شما دوست ندارید درک کنید
    زمان طلاییه عمر من الانه
    وقتی ۲۰ سالم که شد دیگه برنامه نویسی فایده نداره که
    الان وقتیه که بیشترین استفاده رو می تونم از استعداد و عقلم بکنم
    می خوام در راه کامپیوتر ازش استفاده کنم
    نه درسای چرت و پرت
    اصن این همه مهندسو دکتر توی این مملکت
    خب حالا چی شد؟
    هیچی
    یه وقت یکی مثل بیل گیتس و استیو جابز بدون مدرک توی دنیا غوغا به پا می کنند یه وقتی هم یه عالمه آدم به یه مشت مدرک هیچ گلی به سر دنیا نمی زنند فقط سرمایه ی مملکت رو هدر می دند!
    دوست عزیز منم تقریبا هم سن شما هستم ... از وقتی که یادمه تو مسابقات علمی رتبه می اوردم معلمام همیشه میگفتن این پسر تیزهوشه و... اتفاقا پدر و مادرم هم خیلی به فکرم بودن ولی رو تفریحات و همین کامپیوتر و اینا اصلا کنترل نداشتن خلاصه نتیجش شد اینکه گناهی نبود که نکرده باشم !!! درسم به شدت افت کرد و خیلی مسائل دیگه
    نمیگم شما هم مثل من میشید ولی پدر و مادرت حتما از این قضیه میترسن
    به نظرم شما کمی بلند پروازی هم دارید ! اصلا مقایسه خودتون با بیل گیتس کار درستی نیست ( ببخشید ولی باید حقیقتو گفت ) !
    ایران یه جامعه مدرک گرا شده دوست من اگه مدرک نداشته باشی اصلا ادم حسابت نمیکنن
    شما به جای اینکه بگی من درس نمیخونم طوری درس بخون که رشته ی it یا نرم افزار رو توی بهترین دانشگاه های ایران قبول شی... اشتباه من و خیلیای دیگه رو نکن
    درضمن شما 2 سال دیگه میری دانشگاه و همه ی این مسائل تموم میشه ...
    دوستان منم به کمک احتیاج دارم
    http://www.hamdardi.net/thread-30835.html

  11. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 92 [ 16:27]
    تاریخ عضویت
    1392-7-18
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    42
    سطح
    1
    Points: 42, Level: 1
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان بد اخلاقی های من نتیجه داد
    مثلا الان سر کامپیوتر هستم و مامانم گفت : می زارم به عهده ی خودت ، خودت درستو بخون
    منم می خونم حرفی نیست
    دوست عزیز که آخرین پست رو گذاشتید
    من کاری به این کارا ندارم
    ببینید علم کامپیوتر چیزیه که حد اقل واسه ی من یادگرفتنش توی همین سن یا چند سال پیش هم کار مشکلی نبود
    بلند پرواز هم شاید باشم اما آدم به آرزو هاش زندس اگه همینارم نداشته باشم باید برم بمیرم
    در مورد گناه و اینا هم من علاقه ای به این دری وری ها ندارم
    ممنون از همه!

  12. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    امیدوارم پدر و مادرتون رو پشیمون نکنید.

    ضمنا اگر با رفتاری قاطعانه و بیان منطقی درخواستتون به خواستتون رسیدید بهتون تبریک میگم.

    ولی اگه منظورتون از بداخلاقی، قهر و خشونت و پرخاشگری و این چیزا بوده،باید بهتون بگم این روش همیشه جواب نخواهد داد.

    موفق و شاد باشید.


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:14 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.