سلام
اميدوارم خوب باشيد
خب من يه نوجوان بد بختم ١٥-١٦ سالمه
دوم دبيرستان
نمي دونم توي اين انجمن بايد مي پرسيدم يا نه به هر حال اگه اشتباست ببخشيد
مشكل من اينه كه منو درك نمي كنند
مي خوان منو بكشند
نمي فهمند كه منم صبر دارم
ممكنه از زندگي ببرم
مامان و باباي من مذهبي اند
خيلي با افراط و چرت و پرت
منم هستم اما يه سري چيزايي رو كه اونا مي گند من قبول ندارم
مثلا آمريكا رفتن چون كشور كافرهاست اشكال داره
اولن اونا از ما در بعضي موارد مقيد ترند دومن چه ربطي داره؟
سومن...
دليل زياده
من هوشم بد نيست
تعريف نمي كنم از اين كارا بلد نيستم
مدرسمون توي شهرمون كه نسبتا خيلي شهر پر جمعيتيه كه اسمشو نمي گم تهران نيست! بعد از تيزهوشان يا اوله يا دوم
سر كلاس بعضي موارد رو فقط من مي فهمم
بعضي هااا
اونا كه خيلي سخته و اينا
من دوست ندارم درس بخونم
به چه دردي مي خوره؟ آخه حالا رتبه يك كنكور بشم فايدش چيه؟
من هدفم اين نيست
سال اول دبيرستان ما درس خاصي نداشتيم واسه همين من درس نمي خوندم توي اينترنت بودمو كاراي كامپيوتري مي كردم
معدلم ١٨/٠٧ شد
مامانو بابام سر اين معدل منو كشتند خفه كردند
حالا امسال قرار شده فقط هفته اي ١ ساعت اونم پنجشنبه ها كامپيوتر داشته باشم
كه من نمي تونم
خيلي كمه
استفادم از كامپيوتر با بقيه ي همسالام فرق داره
اونا بازي مي كنند و ...
اما من برنامه نويسيو اينا مي خونم و كار مي كنم و ازش لذت مي برم
درست سال پبش من درس نخودم اما امسال بخوام و نخوام درسا طوريه كه بايد بخونم نمي تونم بزنم به بي خيالي
اما در كنارش كامپيوتر هم مي تونم كار كنم
الان با همشون دعوا دارم روزا تظاهر مي كنم به درس نخوندن فقط تي وي مي بينم يا مي خوابم تا اونا كوتاه بيان اما وقتي اونا خوابن درس مي خونم چون نمي تونم بي خيالش بشم
حالا من چيكار كنم؟ كار از حرف زدنو اينا هم گذشته
مامانم مي گه : مشاور هم بگه تو بايد اينطوري كه من مي گم باشي
اين مشكل اول
مشكل دوم :
من از بچگي تا حالا پامو كج نزاشتم دوست دخترو اين كثافت كاريا برام معني نداره
اما بم هميشه شك دارند هميشه
مثلا ما مدرسه بعضي وقتا ٣ تعطيل مي شيم بعضي وقتا ١
اونروزايي كه تا ١ هستيم
من مي رم تو كتاب خونه المپياد مي خونم تا ٣
حالا مامانم كه اينو فهميده ديوونم كرده
مي گه كجا بودي سيم جيم مي كنه
هرچقدرم كه دليل بيارم ثابت كنم همش شك داره مثلا مي گم از معونمون بپرس
تو خونه هم نمي خونم چون تي وي رو روشن مي كنند تمركز مي خوام نمي شه
وقتي اينو مي گم ،مي گند تو تو خونه درس نمي خوني حالا اينطوري مي كني؟
من تنها اشتباهي كه كردم اين بود توي تابستون با يكي از دوستاي مدرسم واسه مسخره بازيو شوخي چهار تا حرف عاشقانه نوشتيم واسه شوخي از شانس بد من اينا خوندند و مامانم زد تو دلنم از دلنمم خون مي اومد تا يه هفته ثابت كردم بابا الكب بوده حتي به رفيقمم زنگ زدم اما باور نكردند
من كه موبايل ندارم
اونم ممنوعه
شبا بايد ساعت ١١ حداكثر تا ١٢ خواب باشم وگرنه يك شرري به پا مي كنه كه آرزوي مرگ مي كنم
باور كنيد به هر كدوم از هم كلاسيام يا هم مدرسه ايام كه مي گم اصن باورش نمي شه
من حالم از هرچي زن و جنس مونثه به هم مي خوره اين از مامانم ،خواهر كوچيكمم كه ديگه واويلا
حالا آخه دوست دختر من كو؟
بابا من اصن ٢-٣ تا دوست پسر هم بيشتر ندارم حالا دخترش كو؟
چيكار كنم؟ هر كاري فكرشو بكنيد كردم
باور كنيد حتي توي كوچه و خيابون من سرم يا تو آسفالته يا تو سنگ فرش خيابون
رفيقام بم مي گنه تو ديوونه اي
منتي سر كسي نيست نمي خوام گناه كنم اما انصافا اينا چرا اينطوري مي كنند
هميشه بداخلاقم اخمو آخه يكي نيست بگه كدوم دختري با من دوست مي شه؟
معون پرورشيه مدرسمون به من ديروز گفت : سلام آقاي دربو داغون
هركي مي بينه قيافه ي منو تعجب مي كنه پارسال شادشاد امسال اخمو
به خدا اينقدر گريه كردم چشام هرروز قرمزه
درجه ي چشمام هم بالا رفته ،مسئول سايتمون تو مدرسه خيلي بد اخلاقه يعمي به قول معروف زبان زد عام خاصه اما به من مي گه چرا اخم مي كني؟
ديگه نمي دونم از چي بكشم
خب مگه من كيم؟ كه اينقدر تحمل كنم؟
حتما بايد جنازه ي منو ببينند تا بس كنند؟
آخه ديگه من حتي نمي فهمم گريه چيه فقط اشكام مي آن من نمي فهمم
بيشتر دردو دل بود تا سوال چون من ديگه راهي سراغ ندارم
راستي بابام از مامانم بدتره!
بابام جلوم خوش اخلاقه پشت سرم بدتر مي كنه
اينقدر شكسته شدم كه هركي منو بابامو مي بينه يا فكر مي كنه داداشيم يا فكر مي كنه من از اون بزرگترم
مامانم ٢٠ سال اختلاف سني داره با من
بابام هم ٢٣ سال
پدرم در اوند بسكي آرزوي مرگ كردم
انصافا الان من برم با يه دختري دوست بشم مسئولش منم؟
آخه من كه معصوم نيستم منم از هوس بازي خوشم مي ياد اما خب حالا كه گيرشو مي دن پدرمم در مي آرن اگه اينكارو نكنم ضرره
خواستيد با منطق رياضي ثابت مي كنم!
همدم كه ندارم بازم قبلا مي شد آهنگ گوش بدم اما الان همونم ازم گرفتن
راستي من اراده ي ضعيفي ندارم بعد از ٢ سال اعتياد به خودارضايي كه اونم بيشتر دليله عاطفي داشت به ياريه خدا و يك نفر ترك كردم، چندين ماهه!
به هر حال هر كسي اين متنو خوند يا جواب داد پيشا پيش ممنون!
علاقه مندی ها (Bookmarks)