سلام دوستای خوبم
از همه تون ممنونم به خاطر اینکه این مدت تحملم کردین این آخرین تاپیکه که اینجا میذارم
از مدیر سایت کمال تشکر رو دارم
من اومده بودم اینجا درد دل کنم و راهکار بگیرم ولی نشد همه ش متهم شدم.... ولی مهم نیست
شاید اگه فقط یه نفر اینجا شرایط منو داشت حرفمو درک میکرد نمیخوام بگم مشکل من از همه حادتره نه من همیشه خدا رو به خاطر نعماتی که بهم داده شکر کردم
ولی دوستانی که این مدت سرزنش کردن محکوم کردن .... باید بدونن هرکسی مشکل داره و مشکلش داره اذیتش میکنه که میاد اینجا
من اکثر تاپیکهای این سایت رو خوندم میدونم مشکلات بدتر از من وجود داره ولی اکثر افراد با همسرشون خانواده همسرشون خودشون کارشون ..... مشکل دارن کمتر کسی مثل من هست که با خانواده خودش و عزیزانش که همخونش هستن مشکل داره
کمتر کسی مثل من هست که از بچگی تا الان که 30 سالشه هنوز طعم تلخ تبعیض رو توی تک تک لحظاتش حس کنه
کمنر کسی مثل من هست که هر روز صبح با چشمان خواب آلود و اعصاب داغون روزشو شروع کنه و باید سر کار چون هر روز بعد از 11 ساعت کار وقتی میره خونه آسایش نداره که بتونه 1ساعت بخوابه ولی اگه برادرش بخواد بخوابه تلویزیون باید خاموش باشه و همه باید خفه خون بگیرن تا اون بخوابه چون فقط اون خسته میشه
کمتر کسی مثل من هست که وقتی از شوهرش و خانواده شوهرش تعریف میکنه مادرش اخم میکنه و هیچی نمیگه و حتی یکبار به خاطر خوبیهایی که در حق دخترش کردن حرفاشو تایید نمیکنه
کمتر کسی مثل من هست که برادرش پیش شوهرش بدترین توهینا رو بهش میکنه ولی هیچی نمیتونه بگه چون پدر و مادرش حق رو به برادرش میدن و باز دست آخر متهم میشه
کمتر کسی مثل من هست که همیشه به خاطر شغلش و رشته اش توی خونه مسخره میشه (بماند که تو بهترین دانشگاه دولتی درس خونده باشه و بدون پارتی باباش و سرمایه خودش زحمت کشیده و سرکار رفته و همزمان هم دانشگاه تدریس کنه و هم توی سازمان دولتی و هم توی یه شرکت خصوصی کار کنه ) چون مثل برادرش دکتر نیست و از نظر اونا فقط پزشکی شغله و فقط دکتران که زحمت میکشن و بقیه باید برن بمیرن...
کمتر کسی مثل من هست که شاگرد اول دوران فوق لیسانس و عاشق ادامه تحصیل بوده و در مقابل چشمان بهت زده اساتید و همکلاسیهاش ادامه نداده چون خانواده پولدارش گفتن برو سرکار ادامه تحصیل چه فایده داره رشته تو ارزش ادامه تحصیل نداره...
کمتر کسی مثل من هست که تمام کارهای عروسیشو با شوهرش انجام بده مرخصی بگیره و بره کاراشو بکنه و حتی ییییییییککککککککک بار پدرش برادرش خواهر بزرگش یه تعارف واسه کمک نکنن
کمتر کسی مثل من هست که اول جوونی انقدر طرد شده و سرخورده و افسرده باشه که حس کنه دیگه رمقی براش نمونده.....
کمتر کسی مثل من هست که با اینکه عاشق بچه س ولی فقط میخواد یه بچه داشته باشه چون میترسه اگه دو تا بشه ممکنه نتونه بینشون عادلانه رفتار کنه و یک انسان بدبخت و سرخورده و عقده ای به جامعه اضافه بشه
من میرم که به درد خودم بمیرم
بازم از همگی ممنونم از تمام خانمها و آقایونی که اینجا هستن یه خواهش دارم :
زمانی بچه دار شین که بدونین انقدر عاقل شدین که میتونین عشقتون رو بینشون تقسیم کنین
والسلام
علاقه مندی ها (Bookmarks)