به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 12
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 تیر 92 [ 18:54]
    تاریخ عضویت
    1391-12-09
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    1,385
    سطح
    20
    Points: 1,385, Level: 20
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    214

    تشکرشده 192 در 82 پست

    Rep Power
    28
    Array

    Drool برنامه درستی برای زندگی ندارم

    سلام دوستان عزیز همدردی
    نمیدونم باید از کجا بنویسم و چطور بنویسم. اگر به تاپیکهای قبلی من سر بزنید تا حدودی با اوضاع و شرایط الان من آشنا میشید. (به استاد دانشگاهم وابستگی شدید دارم)
    در حال حاضر از نظر احساس و عواطف دارم روی خودم کار میکنم. خدارو شکر وابستگی خیلی خیلی کم شده. ولی دلم میخواد پیشرفت کنم و نمیتونم.
    نمیدونم چطور میشه به کارهایی که دوست دارم برسم و براش وقت بذارم. دوست دارم توی رشته خودم آدم مطرح و مهمی بشم. متاسفانه کسانی که باهاشون سر و کار دارم از نظر روحی و سطح فکری با من مطابق نیستند. حس می کنم با همه فرق دارم. حس پرنده ای رو دارم که توی یه قفس اسیر شده. چطور میتونم پیشرفت کنم؟
    مشکل دیگه ای که باهاش مواجهم حساسیت زیاد روی ظاهر و انداممه. تا یه دختر خوش لباس و زیبا رو میبینم با خودم مقایسه میکنم. دوست دارم از همه بهتر باشم. میدونم شدنی نیست و گاهی زجر میکشم. برای همین رژیم غذایی سخت دارم و 46 کیلو شدم. خودم از این لاغری مفرط لذت میبرم ولی میدونم بقیه با این قضیه مشکل دارند. یا مثلا زیاد آرایش میکنم و لباس میخرم. همیشه دوست دارم مدل مو و ظاهرمو تغییر بدم و بازم راضیم نمیکنه. احساس میکنم یه جوری بیماری شده این قضیه.
    برای بهتر شدن اوضاع و موفق شدن از کجا شروع کنم؟
    راستی رابطم با استادم کم کم کم شده. باهاش حرف زدم که سر کلاس هم نرم و آخر ترم بهم 12 بده. چون نتونستم کلاسمو عوض کنم. به نظرتون اشتباه نکردم؟ نباید قوی میبودم و در کنار بچه های از کلاس استفاده میکردم؟ (نمیدونم چرا استادم بعد از تموم شدن رابطه اینقدر باشعور شده و فاز پدرانه برداشته که راحت فراموشش کنم؟)
    یه مشکل دیگه هم اینه که یکی از پسرهای دانشگاه از رابطه سابق من و استاد خبر داره. ( زمانی که خیلی حالم بد بود باهاش درد دل کردم. سنش زیاده. سی و پنج ساله ست. قصدم این بود که ازش راهنمایی بگیرم) حالا هر وقت میبینمش خجالت میکشم و حس بدی دارم. احساس میکنم تو دلش به سادگی من میخنده.
    میخوام قوی و موفق بشم. از کجا شروع کنم؟

  2. 4 کاربر از پست مفید sara.s تشکرکرده اند .

    bahar.shadi (یکشنبه 18 فروردین 92), taraneh89 (یکشنبه 18 فروردین 92), باران بهاری11 (دوشنبه 19 فروردین 92), صبا_2009 (یکشنبه 18 فروردین 92)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 26 مهر 97 [ 09:20]
    تاریخ عضویت
    1390-5-27
    نوشته ها
    1,398
    امتیاز
    13,057
    سطح
    74
    Points: 13,057, Level: 74
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 193
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Social1000 Experience PointsVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    8,610

    تشکرشده 8,998 در 1,493 پست

    Rep Power
    155
    Array
    سلام سارای عزیزم

    از خودت شروع کن گلم.

    خودت رو دوست داشته باش. همینطور که هستی! حتی اگر لاغری ، حتی اگر به زیبایی دیگران نیستی. مهم زیبایی درونته و اعتماد به نفست.

    اگر درونت رو زیبا کنی و اعتماد به نفس داشته باشی و خودت رو بدون آرایش و مدل مو تنها با یک ظاهر مرتب و ساده باز هم دوست داشته باشی و خودت

    این زیبایی و
    علاقه رو باور کنی دیگران هم باورت می کنن. اصلا دیگران چیزی رو باور می کنن و می بینن که تو ببینی و باور کنی.

    این یک قانونه در جهان هستی عزیزم.

    چرا فکر می کنی باید از صفر شروع کنی؟ اصل وجودیت رو هرگز زیر سوال نبر.

    تو فقط باید باورها و رفتارهای غلطتت رو اصلاح کنی همین.

    مثلا قوی شدن از دید تو چیه؟

    یک دفتر شیک و خوب برای خودت با خودکارهای رنگی زیبا بخر.

    تو چه نقاطی احساس ضعف می کنی؟ نقاط ضعفت رو لیست کن!

    تو چه نقاطی احساس قوت می کنی؟ نقاط قوتت رو هم لیست کن!

    بعد بیا و نقاط قوتت رو پرورش بده! همون استعدادهای خدادادیت رو می گم.

    در این راستا این کتاب رو هم بخر و بخون ، خیلی مفیده :






    بعد چیزهایی که توش ضعف داری رو سعی کن به یک حد مطلوبی برسونی و جلوش یک پاراگراف راه کار بنویس.

    مثلا : من اعتماد به نفسم رو باید تقویت کنم (جملاتت رو مثبت بنویس حتی اگر توش ضعف داری! مثلا ننویس من اعتماد به نفسم پایینه!)

    راه حل : بر اساس آیتم های اعتماد به نفس فلان کتاب ، هر روز به این قضیه برای افزایش اعتماد به نفسم می پردازم!

    و مثال های دیگه ای که خودت میدونی!


    سعی کن رابطت رو با خداوند بهتر کنی حالا که بهت فرصت بازگشت داده.

    عبادت رو حتما انجام بده ولو در حد چند کلام ساده و درد و دل دوستانه. این کار بسیار آرومت می کنه.

    بعدا که نرمال شدی میتونی با تحقیق به باورهای مذهبی هم با اعتقاد بپردازی.

    چون عبادات روزانه نظیر نماز و دعا تنها برای آرامش روح ما و اتصال روحمون به منبع اصلی هستی یعنی خداونده.

    از طرفی ما رومنظم می کنه و بهمون کلی روحیه و انرژی مثبت و امیده میده.

    میتونم بگم دین ( که مفهومش برای نسل جوان ما بد جا افتاده) دستورات و برنامه هایی برای زندگی بهتره از جانب خداوند.

    و کتاب قرآن در دین اسلام بهترین برنامه ها رو برای زندگی سالم و نرمال بشری داره.

    اینو من به تحقیق بهش رسیدم.

    آیان عربیش ، خوندنش به انسان آرامش میده و معنی و تفسیرش به زندگی برنامه و جهت درست.

    هر چیزی هم بخوای توش داره.

    اما اول خودت رو پیدا کن تا بتونی به خدا و باورهای درست برای زندگی برسی.

    فرمولش چندان پیچیده نیست.

    اگر دوست داشتی بیشت برات صحبت کنم باز هم میام.

    ضمنا کار درستی کردی که سر کلاس استادت دیگه نمیری! چون ممکنه احساساتت هنوز مجاب نشده باشه!

    بهتره تا میتونی از هر چی مربوط به گذشته های تلخته فاصله بگیری و زندگی جدیدی رو با باورهای جدید شروع کنی!

    این تاپیک هم برات میتونه مفید باشه.


    لینک 1

    موفق باشی گلم


    روزی تو خواهی آمــــــــد از کوچه های باران

    تا از دلـــــــم بشويي غمهاي روزگـــــاران...




    ویرایش توسط bahar.shadi : یکشنبه 18 فروردین 92 در ساعت 13:35

  4. 7 کاربر از پست مفید bahar.shadi تشکرکرده اند .

    sara 65 (یکشنبه 18 فروردین 92), sara.s (دوشنبه 19 فروردین 92), taraneh89 (سه شنبه 20 فروردین 92), ویدا@ (یکشنبه 18 فروردین 92), بابک 1369 (دوشنبه 19 فروردین 92), باران بهاری11 (دوشنبه 19 فروردین 92), روژان20 (یکشنبه 18 فروردین 92)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 تیر 92 [ 18:54]
    تاریخ عضویت
    1391-12-09
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    1,385
    سطح
    20
    Points: 1,385, Level: 20
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    214

    تشکرشده 192 در 82 پست

    Rep Power
    28
    Array
    مرسی بهار جان از لطفی که به من داری و همیشه برای تاپیکهام وقت میذاری. دفترچه ای که گفتی رو سالهاست دارم. و همیشه برنامه هامو توی اون دفتر مینویسم. اگر از عهده کارهایی که توی اون دفتر نوشتم بر بیام به خودم هدیه میدم. (من خیلی به خودم هدیه میدم، بی مناسبت، با مناسبت) خودمو ظاهرمو هم خیلی دوست دارم. منتها اگه از عهده کارهایی که در خودم میبینم و انتظار دارم برنیام افسردگی میگیرم.
    من عاشق خودمم. ولی همیشه برتر بودن و اول بودن برام ارزش زیادی داره. مثلا توی یه کاری که خودم سررشته ندارم (مثل نقاشی) ولی همیشه علاقه شخصیم بوده؛ وقتی یه دختری رو میبینم همسن و سال خودم که نمایشگاه زده و منو هم دعوت کرده، میرم کارهاشو میبینم، وقت میذاریم راجع به کاراش حرف میزنیم، یه دفعه حجم اطلاعاتی که داره منو شگفت زده میکنه و تا چندروز خودمو سرزنش میکنم که چرا نقاشی رو بوسیدم گذاشتم کنار!
    یا مثلا میرم لباس میخرم یه دفعه یه لباس خوشگل تن یکی میبینم، تا نرم یکی بهترشو نخرم دلم آروم نمیشه.
    راجع به کار خودم (موسیقی) یه دفعه یه پسری رو میبینم با یه کوله پشتی بلند شده از یه شهرستان دور افتاده اومده داره با بهترین گروهها کار میکنه و خودش بند داره و کار ضبط میکنند، میام شب میشینم یه دل سیر گریه میکنم.
    خیلی حس حسادت و مقایسه در من شدیده. حالا ممکنه خودم تو یه سری کارها از اونها بالاتر باشم (مثل این که چند تا زبان رو تسلط دارم و نویسنده و شاعرم) اما انگار تا توی همه چی اول و برتر نشم یا حداقل به یه نقطه قابل اطمینان توی کارم نرسم آروم نمیشم.
    بعد هم این که من خیلی دوست داشتن و دوست داشته شدن برام اولویت داره. اگه همین الان که با استادم رابطه رو کات کردم، یه لحظه حس کنم حس توجه و اطمینانش به من کم شده، روانی میشم. به خودم گفتم دوری و دوستی، وگرنه قادر به تموم کردنش نبودم. در مورد همه چیز برام این موضوع صدق میکنه. کلا یه جورایی این مسائل تو زندگی بدجوری برام اهمیت داره.

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    غرور و خودشیفتگی در این حد
    و اونوقت مهرطلبی در حد مازوخیسم؟!!!!
    متولد چه ماهی هستی؟... همینجوری.

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 تیر 92 [ 18:54]
    تاریخ عضویت
    1391-12-09
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    1,385
    سطح
    20
    Points: 1,385, Level: 20
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    214

    تشکرشده 192 در 82 پست

    Rep Power
    28
    Array
    خرداد

    - - - Updated - - -

    مهر طلبی در حد مازوخیسم فقط در مورد شریک جنسی جواب میده دوستم. توی زندگی واقعی من خیلی عشقولانه ام. منتها وای به روزی که این دوتا با هم قاطی بشن

    - - - Updated - - -

    البته مغرور و خودشیفته هم نیستم... یه جاهایی هم خیلی خودمو دست کم میگیرم. اما حس میکنم نسبت به همسن و سالهای خودم یه ده پله ای بالاترم حداقل. ( همسن و سالهای من به جز عده خاصی اکثرا خالطورند)

  8. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    سلام سارا

    اول اينكه فكر مي كنم اگه از يك مشاور كمك بگيري ضرر نكني.

    اما در مورد اين حس كه دوست داري تو همه چيز سرآمد باشي، به اين فكر كن كه كسي مثل بتهوون يا نقاش معروفي مثل ونگوك چي كار كردن تو زندگيشون. اونا نه مثل تو زيبا بودن و نه مسلط به چند زبان و نه اهل شعر و نويسندگي و نه ورزشكاراي حرفه اي بودن ولي كل دنيا در تمامي دوره هاي بعد از خودشون اونا رو مي شناسند، اگر اونها هم نياز به توجه و مهرطلبي و خاص بودن داشتن، همه ي اين نيازهاشون برطرف شد.

    چطوري؟

    فقط تو يه شاخه ادامه دادن و بهترين شدن.
    مثل همون پسري كه از يه شهر دورافتاده پا ميشه مياد و بهترين ميشه.
    مي دوني چرا بهترين ميشن؟

    براي اينكه ذهن و وقتشون صرف چيزهاي متنوع نمي كنند، رو يه چيز تمركز مي كنند و تو همون هم موفق مي شوند. حتي اگه استعدادشون تو اون شاخه هم كم باشه با پشتكار و ممارست به بهترين مي رسند.

    فيلم Forrest Gump رو ديدي؟ پسري كه با وجود بهره هوشي كم يكي از ثروتمندان آمريكا شد. فقط با تمركز بر يك كار و ممارست در هر كاري بهترين شد.

  9. 2 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    taraneh89 (سه شنبه 20 فروردین 92), باران بهاری11 (دوشنبه 19 فروردین 92)

  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 تیر 92 [ 18:54]
    تاریخ عضویت
    1391-12-09
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    1,385
    سطح
    20
    Points: 1,385, Level: 20
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    214

    تشکرشده 192 در 82 پست

    Rep Power
    28
    Array
    بله حق با شماست صبا جان. اما یه کسی مثل مایکل جکسون که من اونو به عنوان الگوی زندگی قبول دارم توی تمام اون چیزایی که من دوست دارم و بهشون فکر میکنم سرآمد بود. خواننده، موسیقیدان، کوریوگرافر، نقاش، رقصنده، بازیگر، شاعر و ترانه سرا و نویسنده و در کنار همه اینا یه انسان نیک و فعال برای حقوق بشر و آزادی دنیا ...(اما عشق اولش موسیقی بود) مثل من که عشق اولم موسیقیه ولی به چیزای دیگه هم فکر میکنم.
    نمیدونم که مایکل چی کار کرد که به اینجا رسید. توی دست نوشته هاش نوشته (جوری کار میکرده انگار فردایی وجود نداره) منم همینو میخوام... میخوام جوری کار کنم انگار واقعا فردایی نیست. دیشب 9 ساعت تمام پشت ساز نشستم، میدونم خنده داره و احتمالا توی این مملکت خودمو پاره هم کنم آخرش میشم شهناز تهرانی!
    همینا منو زجر میده. میدونم که مایکل جکسون توی تمام زندگیش تنها بود و با دردی که از بیماریها و فشاری که حسادتها بهش وارد میکرد دست و پنجه نرم میکرد. صورت زیبایی نداشت و چه بسا یک سیاه بود که جوامع نژاد پرست براش تره هم خورد نمیکنند. اما پیشرفت کرد. من همین پیشرفتو میخوام. میخوام کسی باشم که همه ستایشش میکنند

  11. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    سارا خانم من اينقدر و به خوبي تو مايكل جكسون رو نمي شناسم.
    واسه همين يه سوال واسم پيش اومد،
    مايكل جكسون اين كارا براي دل خودش و براي عشقي كه به اون كارا داشته مي كرده يا مي خواسته شهرت بدست بياره و همه ستايشش كنند؟
    مي خواسته خودش رو ثابت كنه يا تلاشش باعث شده كه به همه ي دنيا ثابت بشه؟

    من فكر مي كنم مايكل جكسون اگه يه روز مي رفت يه نمايشگاه نقاشي و حس مي كرد به اينكار علاقه داره، بجاي سرزنش كردن خودش و صرف وقتش در حسرت گذشته و ديگران وقتش رو صرف اون علاقه ميكرده، درسته؟

    گفتي مايكل گفته جوري فكر ميكرد كه انگار فردايي وجود نداره!!
    اين يعني اينكه اگه امروز اخرين روز دنيا باشه بجاي اينكه وقتت رو با حسرت و آه پر كني بهتره به علاقه هات بپردازي. يعني خودش رو از لذت آخرين طراحي رقص، آخرين موسيقي، آخرين شعر و ... محروم نمي كرده.
    ویرایش توسط صبا_2009 : دوشنبه 19 فروردین 92 در ساعت 15:08

  12. 2 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    taraneh89 (سه شنبه 20 فروردین 92), باران بهاری11 (دوشنبه 19 فروردین 92)

  13. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 25 خرداد 92 [ 12:49]
    تاریخ عضویت
    1392-1-19
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    47
    سطح
    1
    Points: 47, Level: 1
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 21 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط sara.s نمایش پست ها
    ولی دلم میخواد پیشرفت کنم و نمیتونم.
    سلام
    گاهي تنبلي خودمون گردن نتونستن ميندازيم
    شما بايد با اراده مصمم و قوي شروع كني و مطمئن باش كه مي توني چون كار نشدني نيست

    نقل قول نوشته اصلی توسط sara.s نمایش پست ها
    نمیدونم چطور میشه به کارهایی که دوست دارم برسم و براش وقت بذارم. دوست دارم توی رشته خودم آدم مطرح و مهمی بشم.
    كافيه با برنامه اقدام كني و برنامه ريزي داشته باشي
    واسه لحظه به لحظه زندگيت
    برنامه هاي بلند مدت و كوتاه مدت بريز و تلاشتو زياد كن و در صورت تنبلي كردن خودتو تنبيه كن ( مثلا من خودمو تنبيه مي كردم كه بايد 100 هزار تومن براي داداشام خريد كنم خيلي سخت بود واسم اونم وقتي كه كل پولي كه داشتم رو ....)
    نقل قول نوشته اصلی توسط sara.s نمایش پست ها

    متاسفانه کسانی که باهاشون سر و کار دارم از نظر روحی و سطح فکری با من مطابق نیستند. حس می کنم با همه فرق دارم. حس پرنده ای رو دارم که توی یه قفس اسیر شده. چطور میتونم پیشرفت کنم؟
    از اين افراد دوري كن و حتي اگر خيلي تنها شدي به كتاب و خدا مراجعه كن كه خدا بهترين دوست و بهترينه ياره
    اين حس به نظرم به خاطر شاد نبودنته
    شاد باش
    قدر نفس كشيدن رو بدون
    واسه فهميدنش يه بار برو به بچه هاي بي سرپرست معلول ،سرطاني ها و خانه هاي سالمندان سر بزن ...بعد مي بيني گاهي ما چقدر ناشكريم
    نقل قول نوشته اصلی توسط sara.s نمایش پست ها
    مشکل دیگه ای که باهاش مواجهم حساسیت زیاد روی ظاهر و انداممه. تا یه دختر خوش لباس و زیبا رو میبینم با خودم مقایسه میکنم. دوست دارم از همه بهتر باشم. میدونم شدنی نیست و گاهی زجر میکشم. برای همین رژیم غذایی سخت دارم و 46 کیلو شدم. خودم از این لاغری مفرط لذت میبرم ولی میدونم بقیه با این قضیه مشکل دارند. یا مثلا زیاد آرایش میکنم و لباس میخرم. همیشه دوست دارم مدل مو و ظاهرمو تغییر بدم و بازم راضیم نمیکنه. احساس میکنم یه جوری بیماری شده این قضیه.
    برای بهتر شدن اوضاع و موفق شدن از کجا شروع کنم؟
    خوب اين مشكل به خاطر نبود اعتماد به نفسه كه فكر مي كنم
    بايد تمرين كني
    خودتو باور كني
    تو مي توني
    اين باوريه كه من دارم

    نقل قول نوشته اصلی توسط sara.s نمایش پست ها

    راستی رابطم با استادم کم کم کم شده. باهاش حرف زدم که سر کلاس هم نرم و آخر ترم بهم 12 بده. چون نتونستم کلاسمو عوض کنم. به نظرتون اشتباه نکردم؟ نباید قوی میبودم و در کنار بچه های از کلاس استفاده میکردم؟ (نمیدونم چرا استادم بعد از تموم شدن رابطه اینقدر باشعور شده و فاز پدرانه برداشته که راحت فراموشش کنم؟)
    یه مشکل دیگه هم اینه که یکی از پسرهای دانشگاه از رابطه سابق من و استاد خبر داره. ( زمانی که خیلی حالم بد بود باهاش درد دل کردم. سنش زیاده. سی و پنج ساله ست. قصدم این بود که ازش راهنمایی بگیرم) حالا هر وقت میبینمش خجالت میکشم و حس بدی دارم. احساس میکنم تو دلش به سادگی من میخنده.
    میخوام قوی و موفق بشم. از کجا شروع کنم؟
    بزار هر چي دلش مي خواد بخنده
    ساده بودن كه يه حسنه به شرطي كه حماقت نداشته باشيم
    درد و دل هاتو با مادرت يا پدرت يا برادر يا خواهرت بكن اگه اونا هم نبودن با خدا دردودل كن
    مطمئن باش خدا هيچ وقت ايراد هاتو به رخ ات نمي كشه هميشه هم كمك مي كنه
    اميدوار باش
    تا نفس مي كشي فرصت داري نزار فرصت ها از دست بره
    چون هر چي فرصت بره جلوتر سخت تر ميشه
    ********
    ********
    خوب چرا انقد افسوس و ناراحتي و غم تووو نوشته هاته
    خوشحال باش
    امروز يه روز ديگه است به گذشته و اشتباهاتت فكر نكن فقط عبرت بگير تو امروز متولد شدي از امروز بهترين باش

  14. کاربر روبرو از پست مفید س ي م ي ن تشکرکرده است .

    باران بهاری11 (دوشنبه 19 فروردین 92)

  15. #10
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 اسفند 93 [ 18:59]
    تاریخ عضویت
    1391-12-18
    نوشته ها
    224
    امتیاز
    2,769
    سطح
    32
    Points: 2,769, Level: 32
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    92

    تشکرشده 345 در 153 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    خوب هستید ؟
    اینایی ک گفتین زیاد هم غیر عادی نیست البته مخصوصا تو محیط های شهری . والا اکثر بحث همکارای خانم من اینجا اینه که فلان جا فروش فوق العاده داره یا جنس های فلانی اصل ترکیه است و من خریدم جاتون خالییی ! ولی خوب برا من زیاد قابل درک نیست این چیزا چ اهمیتی دارن وقتی مشکلات خیلی بزرگتری هم داریم

    در مورد موفقیت به نظرم اگه موفقیت رو نقطه ای در نظر بگیریم و سعی کنیم هر طوری شده بهش برسیم اون موقع رسیدن بهش سخت میشه
    من خودم تو کارم اکثر چیزهایی که بهشون رسیدم اتفاقی بوده چون کارمو عاشقانه دوست دارم و هر لحظه ازش لذت می برم و پول و موفقیت در رده های بعدی هستن
    برای همین احساس می کنم خود به خود هر روزم آخرین روز زندگی مه :) البته من به قانون دفع بیشتر اعتقاد دارم تا جذب . یعنی تو زندگی اگه چیزی رو بخوام دنبالش نمی رم تا خودش بیاد سراغم


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. راه درستی رو دارم میرم؟
    توسط coastmelody در انجمن خواستگاری
    پاسخ ها: 21
    آخرين نوشته: شنبه 17 تیر 96, 21:12
  2. رابطمو قطع کردم آیا کار درستی کردم و حالم بهتر خواهد شد؟
    توسط ملن در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: پنجشنبه 06 مهر 91, 20:42
  3. هر کجا هستی با عشق زندگی کن
    توسط بالهای صداقت در انجمن داستان و حکایت آموزنده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 20 تیر 89, 09:38
  4. حاشا كه از هستی كم بیاورم!!!
    توسط غریب آشنا در انجمن عیدانه های همدردی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 22 اسفند 87, 15:37
  5. خودپرستی
    توسط lord.hamed در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 22 اسفند 87, 00:06

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:23 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.