سلام دوستان عزیز همدردی
نمیدونم باید از کجا بنویسم و چطور بنویسم. اگر به تاپیکهای قبلی من سر بزنید تا حدودی با اوضاع و شرایط الان من آشنا میشید. (به استاد دانشگاهم وابستگی شدید دارم)
در حال حاضر از نظر احساس و عواطف دارم روی خودم کار میکنم. خدارو شکر وابستگی خیلی خیلی کم شده. ولی دلم میخواد پیشرفت کنم و نمیتونم.
نمیدونم چطور میشه به کارهایی که دوست دارم برسم و براش وقت بذارم. دوست دارم توی رشته خودم آدم مطرح و مهمی بشم. متاسفانه کسانی که باهاشون سر و کار دارم از نظر روحی و سطح فکری با من مطابق نیستند. حس می کنم با همه فرق دارم. حس پرنده ای رو دارم که توی یه قفس اسیر شده. چطور میتونم پیشرفت کنم؟
مشکل دیگه ای که باهاش مواجهم حساسیت زیاد روی ظاهر و انداممه. تا یه دختر خوش لباس و زیبا رو میبینم با خودم مقایسه میکنم. دوست دارم از همه بهتر باشم. میدونم شدنی نیست و گاهی زجر میکشم. برای همین رژیم غذایی سخت دارم و 46 کیلو شدم. خودم از این لاغری مفرط لذت میبرم ولی میدونم بقیه با این قضیه مشکل دارند. یا مثلا زیاد آرایش میکنم و لباس میخرم. همیشه دوست دارم مدل مو و ظاهرمو تغییر بدم و بازم راضیم نمیکنه. احساس میکنم یه جوری بیماری شده این قضیه.
برای بهتر شدن اوضاع و موفق شدن از کجا شروع کنم؟
راستی رابطم با استادم کم کم کم شده. باهاش حرف زدم که سر کلاس هم نرم و آخر ترم بهم 12 بده. چون نتونستم کلاسمو عوض کنم. به نظرتون اشتباه نکردم؟ نباید قوی میبودم و در کنار بچه های از کلاس استفاده میکردم؟ (نمیدونم چرا استادم بعد از تموم شدن رابطه اینقدر باشعور شده و فاز پدرانه برداشته که راحت فراموشش کنم؟)
یه مشکل دیگه هم اینه که یکی از پسرهای دانشگاه از رابطه سابق من و استاد خبر داره. ( زمانی که خیلی حالم بد بود باهاش درد دل کردم. سنش زیاده. سی و پنج ساله ست. قصدم این بود که ازش راهنمایی بگیرم) حالا هر وقت میبینمش خجالت میکشم و حس بدی دارم. احساس میکنم تو دلش به سادگی من میخنده.
میخوام قوی و موفق بشم. از کجا شروع کنم؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)