سلام دوستان نماز و روزه هاتون قبول باشه
راستش امروز داشتم تو نت چرخ می زدم که این سایت رو دیدم
خیلی خوشم اومد و اومدم ثبت نام کنم
راستیتش خواستم باهاتون مشورت کنم
راجع به یک موضوع که ذهنم رو بد جور درگیر کرده
قصه ام طولانی اما خواهش می کنم کمکم کنید
یادم کلاس اول راهنمایی بودم که واسه خونه همسایمون مستاجر اومد
تو اون خونواده یه دختری بود که از همون بچگی که می دیدمش قلبم تپ تپ می زد اون هم هم سن و سال خودم بود آرزوم بود ببینمش خلاصه الان که ۱۷ ساله هستم و بد جوری عاشقش شدم
جریان از اون جا شروع شد که من از بچگی تو کامپیوتر خیلی وارد بودم تا اینکه امسال مادر همین دختر به من گفت کامپیوتر داداش کوچیک همین دختر خراب شده من رفتم درستش کردم و از اون موقوع دو هفته ای یکبار تو خونشون به همین بهونه می رفتم
تا اینکه یک روز از کنارم رد شد صدای نفساش قلبم رو فشار داد نمی دونم انگار قلبم وایستاد دست خودم نبود رنگم سرخ شد به هر بهونه ای بود از تو خونشون اومدم بیرون و از اون روز شب ها تا صبح بیدارم شاید باورتون نشه اما خیلی تحقیق کردم خیلی پرسیدم واقعا دختر پاکیه این رو مطمئنم شاید پیش خودتون بگید سنت واسه آشنایی خیلی کم خودمم قبول دارم اما می ترسم از دستش بدم آخه همین چند وقت پیش یه خواستگار رو رد کرد تو رو خدا کمکم کنید به نظرتون. بهش بگم یانه ؟ یا صبر کنم چند سال دیگه
در آخر بگم من سربازی معافم و درسم هم بسیار عالیه و عضو بنیاد نخبگان هم بودم اما از اون روز نگاه به کتاب هم نمی تونم بکنم و تک فرزند خونواده هم هستم
قد و هیکلمم عالیه و تنها مشکل صورتم شکستن بینم که بد جوری اذیتم می کنه و باید دو سال دیگه عمل کنم
این بود قصه زندگی من
ببخشید زیاد شد
ممنون میشم اگه کمکم کنید
علاقه مندی ها (Bookmarks)