به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 25
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 26 اردیبهشت 90 [ 08:15]
    تاریخ عضویت
    1389-9-14
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    1,898
    سطح
    25
    Points: 1,898, Level: 25
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 14 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    از شوهرم بیزار شدم

    با سلام

    من زنی 30 ساله ه[/b]
    ستم. 6 سال است ازدواج کرده ام و حاصل این ازدواج یک دختر 2 ساله

    من و شوهرم به طور کاملا سنتی ازدواج کردیم. هر دوتامون دارای تحصیلات عالیه و بهترین موقعیت شغلی و اجتماعی هستیم.

    شوهرم آدم بسیار سردی است. اصلا نمیتواند از لحاظ عاطفی منو ارضا کنه. نمیتونه منو درک کنه...
    نیازهامو بشناسه....
    ابراز عشق و علاقه کنه...

    با اینکه مرد بدی نیست و کاری به من نداره و من کاملا آزادم اما از بعد از به دنبا اومدن دخترم نسبت به شوهرم و خانوادش حس بدی پیدا کردم....این حس روز به روز بیشتر شده که الان تقریبا به تنفر منجر گردیده.

    من آدم شاد و شادابی هستم. زندگی پور هیجان و گرم دوست دارم. اما شوهرم بر عکس من خیلی ساکت و تنبل هستش...حوصله هیچ کاری رو نداره.

    از سرکار که برمیگرده فقط دراز میکشه...و من باید ازش پذیرایی کنم....بچه رو نگه دارم...و بقیه کارهای خونه رو انجام بدم.

    کار بیرون و کار خونه و نگهداری بچه خیلی منو خسته میکنه و احتیاج دارم کسی باشه که تسکینم بده....بهم محبت کنه...آرامش بده....ولی حیف....که اون بویی از ابراز عشق و عاطفه نبرده

    حتی تو مسایل زناشویی هم من هیچ لذتی از با اون بودم نمیبرم.

    در مورد احساساتم و نیازهام بارها باهاش صحبت کردم و ازش خواستم بهم توجه کنه اما اون میگه از من این کار رو نخواه....من نمیتونم بهت بگم دوستت دارم...

    منم دیگه بیخیالش شدم....کم کم نقشش تو زندگیم کم رنگ و کم رنگ شده....

    وقتی نیست راحترم....وقتی میاد خونه استرس بهم دست میده....

    خودم رو تو اتاقا پنهون میکنم که کمتر باهاش مواجه بشم.

    میترسم اگه به این وضع ادامه بدم دچار ناراحتی اعصاب یا افسردگی بشم.

    از لحاظ مالی هیچ وابستگی بهش ندارم. درآمد خودم انقدر هست که بتونم یه زندگی خوب با دخترم داشته باشم بدون حضور شوهرم که نبودنش بهتر از بودنشه....

    چند وقته خیلی جدی دارم به جدایی فکر میکنم. شوهرم هم فهمیده که من دیگه دوسش ندارم....اما هیچ سعی بر درست کردن خودش نمیکنه....بلکه با تهدیداش داره منو بیشتر از خودش دور میکنه....

    هنوز در این باره با کسی صحبت نکردم. حتی پدر و مادرم.

    لطفا منو راهنمایی کنید....که آیا باز هم به این زندگی بی روح ادامه بدم و به خاطر اینکه سایه پدر بالای سر اون باشه تحمل کنم که با اینکار هر روز عصبی تر و بداخلاق تر میشم و در تربیت اون فرشته کوچولو قصور میکنم.

    یا از شوهرم جدا شم و با دخترم زندگی شاد و آرومی داشته باشم.

    ممنون میشم منو راهنمایی کنید.

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 اسفند 89 [ 16:18]
    تاریخ عضویت
    1389-9-01
    نوشته ها
    72
    امتیاز
    2,516
    سطح
    30
    Points: 2,516, Level: 30
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    83

    تشکرشده 84 در 37 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: از شوهرم بیزار شدم

    -----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
    با اینکه مرد بدی نیست و کاری به من نداره و من کاملا آزادم اما از بعد از به دنبا اومدن دخترم نسبت به شوهرم و خانوادش حس بدی پیدا کردم....این حس روز به روز بیشتر شده که الان تقریبا به تنفر منجر گردیده.
    -----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
    پس چرا باید از اومدنش دچار استرس شین؟
    جداشدن در این مورد پاک کردن صورت مسئله ای نه چندان سخته. قبول دارم رفتار شوهرتون درست نیست ولی اگه قبول داشته باشیم هیچ کس کامل نیست و به جای این افکار کمی به تغییر فکر کنیم و به راه حل تحملش خیلی آسون میشه.
    تا حالا به عواقب و تاثیر طلاق رو فرشته کوچولوتون فکر کردید؟
    فکر میکنید فقط شمایید که مشکل دارین؟
    فکر میکنین تنها چیزی که دختر کوچولوی شما نیاز داره تامین مالی زندگیشه که شما به راحتی از پسش برمیاین؟
    راستی رفتار شوهرتون با دخترتون چطوریه؟

  3. 5 کاربر از پست مفید PUPAK تشکرکرده اند .

    PUPAK (شنبه 27 آذر 89)

  4. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 25 مهر 92 [ 09:18]
    تاریخ عضویت
    1388-10-19
    نوشته ها
    1,262
    امتیاز
    11,056
    سطح
    69
    Points: 11,056, Level: 69
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,891

    تشکرشده 4,928 در 1,071 پست

    Rep Power
    142
    Array

    RE: از شوهرم بیزار شدم

    سلام rosha2 عزیز؛ به کلبه همدردی خوش آمدی

    عزیزم به اخلاقهای خوب شوهرت نگاه کن. همین که بد دل نیست و جلوی فعالیت اجتماعیت رو نمی گیره و تونستی یه موقعیت خوب شغلی داشته باشی، خدا رو شکر کن.
    اگه مثل خیلی از مردای ایرانی بد دل بود و مدام کنترلت می کرد که کجا رفتی و با کی بودی، ولی جونش برات در می رفت، آیا راضی بودی؟
    باور کن تحمل دومی صد چندان سخت تره، چون اونجور دوست داشتن مثل دوست داشتن یه پرنده ست که تو قفسش کردی و از زیباییش لذت می بری!!!
    اینو گفتم که بدونی خیلی از خانمهای ما گرفتار مشکل دومی هستن و واقعا در رنجند و اصلا فرصت نمی کنن استعدادهایشون رو بالفعل کن چه برسه که به موقعیت شغلی مناسب برسن.

    دوست عزیز اینها رو گفتم تا با تکیه به نکات مثبت شوهرت کمی دلگرم بشی و بخاطر اونها دوستش داشته باشی.

    گفتی شوهرت از وقتی فهمیده شما دیگه دوستش نداری، تهدیدت می کنه. خوب این نشون می ده بهت علاقه داره ولی راه ابرازشو بلد نیست.


    ببین عزیزم شاید شوهر شما ذاتا آدم سردمزاج یا درونگرایی باشه. اگه اینطوره با قهر کردن و کناره گیری شما وضعیت نه تنها بهتر نمی شه بلکه بدتر هم میشه.
    اگه قصد تغییرش رو دارین (که به نظر من کاملا ارزشش رو داره)، باید اول رو خودتون کار کنین. تنوع تو زندگیتون ایجاد کنین و با این تنوع ها هم به خودتون، هم به دخترتون و هم به همسرتون انژری مثبت بدین. (یادتون باشه شما زن خونه و مدیر خونه هستین.)
    برای شروع بجای اینکه وقتی شوهرت میاد بری توی یه اتاق بری، به خودت برس؛ آرایش کن، لباس خوب بپوش و جلوی چشمش باش. (البته توقع نداشته باش که در همون اول بیاد سراغت و همه اخلاقهای بدشو یه راست بزاره کنار) اما به خودت عادت بده که وقتی میاد خونه بهترین و قشنگترین زن دنیا باشی. اصلا فرض کن یه مهمون غریبه داره میاد خونه.
    برنامه ریزی کن که با دخترت برین بیرون و از همسرت هم بخواه که با شما همراه بشه و با هم یه قدمی بزنین. البته اوایل خیلی مدتش رو طولانی نکن و بزار خستگی کار از تنش بیرون بره.
    خلاصه که واقعا قبول کن که مدیر زندگی هستی و زندگی ات دچار یکنواختی شده و این وظیفه مدیره که به اعضا روحیه و انگیزه بده و شرایط رو تغییر بده، نه اینکه زندگی رو کلا تعطیل کنه.

  5. 11 کاربر از پست مفید هستی تشکرکرده اند .

    هستی (یکشنبه 14 آذر 89)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 26 اردیبهشت 90 [ 08:15]
    تاریخ عضویت
    1389-9-14
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    1,898
    سطح
    25
    Points: 1,898, Level: 25
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 14 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: از شوهرم بیزار شدم

    با تشکر از شما

    به نظر شما کسی که 36 سال با این شرایط زندگی کرده قادر به تغییر است؟
    من 6 سال سعی کردم بهش بفمونم از زندگی با اون چی میخوام اما فایده نداشت.
    میگه زبون منو ببر اما ازم نخوا بهت بگم دستت دارم...
    مگه من چقدر ظرفیت دارم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!!!

    میدونم این مشکل فقط مال من نیست...اکثر مردهای ایرانی در ابراز احساسات مشکل دارن...
    شاید توقع من از زندگی بالاست...شاید به خاطر تلاش زیادی که برای ساختن زندگیم کردم توقعم بالا رفته...دوست دارم همه چی اونطور باشه که من دوست دارم.

    ولی خیلی خسته ام....شونه هام تحمل این همه بی محبتی و فاصله رو نداره....

    با خودم فکر میکنم شاید منو دوست نداره و اگه با کس دیگه ای ازدواج کنه خوشبخت تر شه....
    دلم برای اونم میسوزه که نمیتونه اونطور زندگی کنه که دلش میخواد و به خاطر من تحت فشاره....

    رفتارش با دخترمون خوبه...دوستش داره اما حوصله بازی و سر و کله زدن با اونو رو هم زیاد نداره....

    من با دخترم بازی میکنم....با هم میخندیم...سر و صدا میکنیم...بهش شادی و هیجان میدم...در مقابل اون خوابه...

    یعنی من این حق رو ندارم با کسی زندگی کنم که بهش عشق بورزم و شاد باشم و از زندگیم لذت ببرم!!!!!!!!!!!!

    من اشتباه خودم رو قبول کردم که از اول این ازدواج اشتباه بود ...چون اون عوض نشده ...این منم که دیگه در مقابل رفتارهای سرد اون کم آوردم و خسته شدم...


  7. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 اسفند 89 [ 16:18]
    تاریخ عضویت
    1389-9-01
    نوشته ها
    72
    امتیاز
    2,516
    سطح
    30
    Points: 2,516, Level: 30
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    83

    تشکرشده 84 در 37 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: از شوهرم بیزار شدم

    عمیق ترین کلمه "عشق" است... به آن ارج بنه
    بی رحم ترین کلمه" تنفر" است...از بین ببرش
    خود خواهانه ترین کلمه" من" است...از ان حذر کن
    بازدارترین کلمه "ترس"است...با آن مقابله کن
    سازنده ترین کلمه "صبر"است... برای داشتنش دعا کن.
    سست ترین کلمه "شانس"است... به امید آن نباش.
    ضروری ترین کلمه "تفاهم"است... آن را ایجاد کن.
    اصلی ترین کلمه "اطمینان"است... به آن اعتماد کن.
    بی احساس ترین کلمه "بی تفاوتی"است... مراقب آن باش.
    موقرترین کلمه "احترام"است... برایش ارزش قایل شو.
    عاقلانه ترین کلمه "احتیاط"است... حواست را جمع کن.
    سخت ترین کلمه "غیرممکن"است... وجود ندارد.
    مخرب ترین کلمه "شتابزدگی"است...مواظب پلهای پشت سرت باش.

    کشنده ترین کلمه "اضطراب"است...آن را نادیده بگیر.
    صبورترین کلمه "انتظار"است... منتظرش باش.
    ارزشمندترین کلمه "بخشش"است... سعی خود را بکن
    قشنگ ترین کلمه "خوشروئی"آست... راز زیبائی در آن نهفته است.
    رساترین کلمه "وفاداری"است... سر عهدت بمان.

  8. 3 کاربر از پست مفید PUPAK تشکرکرده اند .

    PUPAK (شنبه 27 آذر 89)

  9. #6
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 مرداد 94 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1387-6-12
    محل سکونت
    همدردی
    نوشته ها
    2,295
    امتیاز
    31,060
    سطح
    100
    Points: 31,060, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    11,614

    تشکرشده 12,542 در 2,269 پست

    Rep Power
    256
    Array

    RE: از شوهرم بیزار شدم

    رشا عزیز

    "من 6 سال سعی کردم بهش بفمونم از زندگی با اون چی میخوام اما فایده نداشت."
    "دوست دارم همه چی اونطور باشه که من دوست دارم."


    توجه به این دو جمله که در ارسال قبلی گفتین ، از نظر من کلید حل این معماست.
    اگه همسرتون بوئی از انسانیت برده ، یعنی اینکه در زمان "بله" گفتن برچسب حیوان به او نزدید و یا اطرافیان نمی گویند که او حیوان صفته ، پس ارزش محبت دیدن و محبت کردن رو داره.
    بنظر من شما و همسرتون زندگی رو صحنه مبارزه کردین و به زور می خواهید محبت دریافت کنید. محبت و ابراز محبتی ارزش داره که خود جوش باشه نه اینکه شما یاد آوری کنید و او بگه "دوستت دارم" تازه چه برسه به این حالت که در گفتن تصنعی این دو کلمه هم خساست به خرج بده.

    حالا راه حل :
    1- "من 6 سال سعی کردم بهش بفمونم از زندگی با اون چی میخوام اما فایده نداشت." حالا یک ماه نه بیشتر سعی کن بفهمی که اون از زندگی با شما چی می خواد. یه کاری کن که به زبون بیاره و اینها رو یادداشت کن.

    2-"دوست دارم همه چی اونطور باشه که من دوست دارم." :
    مگه زندگی مشترک تشکیل ندادید ؟
    یه بخشی هم اجازه بده در زندگی اونجوری باشه که همسرت دوست داره . نمی گم عادلانه که عادلانش 50-50 هست. او هم در زندگی حق نفس کشیدن داره.

    تنفر رو از خودت دور کن . حداکثر بگو این رفتارش رو دوس ندارم . اگرچه زندگی هائی رو هم شاهد بودم که سالهای ابتدائی زندگی حس تنفر و انزجار از همدیگه داشتند اما بمرور عاشق هم شدن.

    و برعکس شما "از اول این ازدواج اشتباه بود" ، این ازدواج خوبی بوده و این شمائید که می تونید رابطه های تخریب شده رو از نو بسازید (ذره ای در این جملات شعار نمی دم) ، اون دو توصیه رو عمل کنید بمدت یکماه ، نتیجه اش رو بعد از یکماه بگوئید.
    در این مدت بیشتر از اینکه به "من" فکر کنید به "او " فکرکنید. تا بعد برسیم به "ما"

    خوشبخت باشید

  10. 11 کاربر از پست مفید baby تشکرکرده اند .

    baby (یکشنبه 14 آذر 89)

  11. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 دی 91 [ 15:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-20
    نوشته ها
    614
    امتیاز
    10,182
    سطح
    67
    Points: 10,182, Level: 67
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 268
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,396

    تشکرشده 2,459 در 516 پست

    Rep Power
    76
    Array

    RE: از شوهرم بیزار شدم

    بهتون توصيه مي كنم كتاب "مردان مريخي و زنان ونوسي" را بخونين. در ضمن، حتما اون را به شوهرتون هم بدين تا بخونه. بهتون قول ميدم اگه اين كتاب را بخونين تازه مي فهمين مردا و زنها اصلا از زندگي شون چي مي خوان و شما 6 سال راه غلط را طي مي كردين.
    در ضمن حتما بايد شوهرتون هم اين كتاب را بخونه.
    سخت نگيرين، اگه يك ماه به حرفاي ما گوش بدين و درست عمل كنين، زندگي تون ميشه هموني كه هر دوتون مي خواهيد.
    اين جا مشكلات شديدتر از شما، يه ماهه حل شده.

  12. 4 کاربر از پست مفید tesoke تشکرکرده اند .

    tesoke (شنبه 27 آذر 89)

  13. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 06 مهر 90 [ 10:04]
    تاریخ عضویت
    1388-10-03
    نوشته ها
    269
    امتیاز
    3,717
    سطح
    38
    Points: 3,717, Level: 38
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 83
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    890

    تشکرشده 902 در 220 پست

    Rep Power
    41
    Array

    RE: از شوهرم بیزار شدم


    منم با جناب بی بی کاملاً موافقم، هر چند می دونم تو این شرایط روحی براتون واقعاً مشکله، ولی سعی کنید فعلاً تا یه چند وقتی بیشتر از اینکه به خودتون و نیازهاتون توجه کنید به شوهرتون توجه کنید، حتماً تو رفتارش تاثیر می ذاره.



    نقل قول نوشته اصلی توسط rosha2
    [size=medium]
    ...اما از بعد از به دنبا اومدن دخترم نسبت به شوهرم و خانوادش حس بدی پیدا کردم....این حس روز به روز بیشتر شده که الان تقریبا به تنفر منجر گردیده...
    چرا بعد از به دنیا اومدن دخترتون؟ افسردگی بعد از زایمان درمان نشده ندارید؟
    [size=medium]فراغ و وصل چه باشد، رضای دوست طلب *** که حیف باشد از او غیر از او تمنایی[/size]

  14. 3 کاربر از پست مفید green تشکرکرده اند .

    green (دوشنبه 15 آذر 89)

  15. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 18 اردیبهشت 92 [ 16:23]
    تاریخ عضویت
    1389-4-01
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    4,956
    سطح
    45
    Points: 4,956, Level: 45
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2,162

    تشکرشده 2,174 در 573 پست

    Rep Power
    83
    Array

    RE: از شوهرم بیزار شدم

    سلام
    به قول خودتون برای این زندگی و ساختنش خیلی زحمت کشیده اید حیف نیست حالا دارید به جدایی فکر می کنی؟
    کاری که جناب baby گفت و انجام بده. مطمئن باش 100% هم مطمئن باش که شما با تغییر در رفتارهای خودت می تونی شوهرت و دلخواه خودت کنی. اما این فکر و از ذهنت بیرون کن که می تونی اونو تغییر بدی. قرار نیست او تغییر کنه و از فردا راه بره و بگه دوستت دارم. فقط قراره زندگیتون دلخواه هردوتون بشه.
    پس ببین او از زندگی چی می خواد؟ خودت از زندگی تنفر نداشته باش. جذاب و دلچسب شوهرت باش . به جای فرار ازش و قایم شدن تو اتاقها جلوش راه برو تنازی کن بدون اینکه انتظار داشته باشی او به به و چه چه راه بندازه. شادیت و نشون بده حتی به خاطر مسایل کوچک. گاهی با خودت یا دخترت حرف بزن اما خطابت به همسرت باشه. مثلا دختر کوچولوی من چقدر خوشحالم امشب سه تایی با هم داریم تلویزیون نگاه می کنیم و امثال اینا.
    نتیجه می ده.
    در ضمن اینم بدون بعضیا شخصیتشون خونسرده .
    به قول پدرم زندگی مثل یه رشته مو می مونه یه سرش دست زن و یه سرش دست مرد باید با هم راه بیان وگرنه اگه یه طرف بکشه پاره می شه.
    موفق باشید

  16. 5 کاربر از پست مفید sisili تشکرکرده اند .

    sisili (یکشنبه 14 آذر 89)

  17. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 15 دی 91 [ 00:17]
    تاریخ عضویت
    1389-5-09
    نوشته ها
    212
    امتیاز
    2,617
    سطح
    31
    Points: 2,617, Level: 31
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 133
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    491

    تشکرشده 492 در 162 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: از شوهرم بیزار شدم

    خواهر من مشکل شما شاید یه جور مشکل بی مشکلی باشه ؛ از ما گفتن

  18. 2 کاربر از پست مفید flag تشکرکرده اند .

    flag (شنبه 27 آذر 89)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ریزش مو و اعتیاد پدرم و بیزاری از هویتم - چه کنم؟
    توسط Yellow.king در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 66
    آخرين نوشته: چهارشنبه 23 تیر 95, 21:31
  2. ما مشکلی نداریم اما سر کوچکترین چیزا بطور افتضاحی باهم قهر میکنیم
    توسط Agreen در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 22
    آخرين نوشته: سه شنبه 05 شهریور 92, 21:05
  3. کم کردن میزان خواب
    توسط داملا در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: شنبه 05 شهریور 90, 07:46
  4. همه چیزدرموردچاقی
    توسط tina_asheghetanha در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: پنجشنبه 09 خرداد 87, 07:10

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:04 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.