افکار مثبت ااما اتفاقات منفی وبد... مشکل کار کجاست؟؟؟!!!

[فا میناک]

سلام... حتما شما دوستان تا بحال شنیدەاید کە افکارتونو روی موج مثبت قرار بدین تا اتفاقات خوب در زندگیتون رخ بدهند، و برعکس افکار منفی اتفاقات بد و منفی بسوی خودش جذب میکنه!!
من حقیقتا تا حدود زیادی منفی گرا هستم،این منفی گرایی من هم بی دلیل نیست و به گذشته دور و نزدیک برمیگرده.. اما با اینحال همیشه سعی کردم افکارمو رو موج مثبت قرار بدم، اما همیشه بدونه استثنا اتفاقات بد واسم اتفاق می افتد یا کاملا برعکس چیزیکه بهش فکر میکردم اتفاق می افته..خلاصه، برعکس قانون (راز) تو زندگیم تطبیق میشه..واقعا مشکل کار کجاست؟چونکه اگر واقعا با افکار مثبت میشه خوشیو شادی به زندگی وارد کرد پس چرا برای من برعکس اتفاق می افته؟

[گلاب]

سلام
مطالبی که مینوسیم کاملا نظر شخصیمه و.به نظر من قانون راز به اون شکلی که گفته شده اصلا درست نیست.اینکه به هر چیز فکر کنی به همان چیز میرسی اشتباه است.خیلی اتفاقات تو مسیر وجود داره که دست منو شما نیست.ولی خیلی تاکید شده به فال نیک زدن و خوش بین بودن.خوشبین بودن هم دلیل بر این نمیشه که حتما اون اتفاقی که در ذهن داریم بیوفته.یک علتش این هست که زمان حال و اکنون ،به خاطر افکار منفی از دستمون نره.و از لحظه استفاده درست کنیم و نگران نباشیم.یا وقتی قراره یک فرد مثلا سخنرانی کنه،افکار مثبت بهش کمک میکنه تا اعتماد به نفس پیدا کنه و کارش رو در آرامش و درست انجام بده.ولی اگر یه نفر سوار هواپیما میشه فکر کنه میخاد سقوط کنه یا فکر کنه سالم میرسه هیچ کدوم از این افکار باعث تغییر نتیجه نمیشه.ولی اگر فکر مثبت کنه و فکر کنه سالم و بی خطر میرسه در واقع کمک کرده به آرامش اون لحظه خودش و خودش را الکی درگیر یک فکر منفی نکرده ،و در اصل با فکر مثبت به سلامتی روح خودش کمک کرده و روی نتیجه هیچ تاثیری نداشته!نگرانی و فکر منفی آثار بد توی روحیه و بعدش روی جسم میزاره(مثل بیماری ام اس و..)
داشتن فکر مثبت باعث میشه امید به آینده و تلاش در راستای رسیدن به خاسته ها بوجود بیاد.مثلا یه نفر فکر میکنه در کنکور موفق میشه و برای رسیدن به نتیجه دلخواهش تلاش میکنه و این تلاش و امید به خاطر فکر مثبتی هست که داشته،ولی اگر فکر میکرد که حتما شکست میخوره ،این فکر منفی جلوی تلاش رو میگرفت.پس نباید فکر مثبت و منفی رو مساوی با نتیجه دلخواه دونست.

[فا میناک]

سلام..مرسی گلاب جون از بابت پاسختون... مثه اینکه تایپکم زیاد واسه اعضا گروه جالب نیست به غیر از شما کس دیگه ای مشارکت نکرده، متاسفانه.مرسی گلاب جان..

[یاس پاییزی]

سلام ....

خوش اومدی به همدردی ...

بنظرت مشکل کار کجاست؟!

اول به متن ارسالیت رجوع میدم:

من حقیقتا تا حدود زیادی منفی گرا هستم،


اما با اینحال همیشه سعی کردم افکارمو رو موج مثبت قرار بدم، اما همیشه بدونه استثنا اتفاقات بد واسم اتفاق می افتد

واقعا مشکل کار کجاست؟چونکه اگر واقعا با افکار مثبت میشه خوشیو شادی به زندگی وارد کرد پس چرا برای من برعکس اتفاق می افته؟

این مسئله شما همه به نوعی درگیرش هستن چون هیچ مثبت و منفی مطلقی وجود نداره و برداشت هر شخصی بهش دامن میزنه...

نظرمو در چند خط میگم بدون توضیحات اضافی ،امیدوارم مفید و موثر باشه:

- اصولیترین کار اولیه اینه که ارزش ها و اصول،خوب و بدها و منفی و مثبت رو یکبار با یک معیار و میزان مشخصی برای خودمون مشخص کنیم تا دستخوش نظرات متعدد و متفاوت دیگران نشیم و خودمون و ذهنمون رو همیشه آشفته و درگیر و سردرگم نکنیم...تا اینجا 90 درصد کاره...

- وقتی تصمیم به تغییر شرایط پیرامونمون میگیریم اگه بخوایم تاثیرش رو ببینیم باید از خودمون شروع کنیم این خط و سلسله ی تاثیرگذاری رو... تا در نهایت بازخورد خوبش به خود ما برگرده .

- اتفاقاتی که میفته نوع و میزان اثرگذاریش به خود ما برمیگرده-تا اونجایی که برای بعضی افراد اتفاقات بد باعث تاثیرات مثبت میشه- اون بد رو همچینم بد نمیدونن ! مطلبش مفصله .

- مدوامت در "یک تفکر مثبت سازنده" نتایج مثبت سازنده به بار میاره .

- خالص بودن،خالص کردن و چیزی که تو فرهنگ ما خلوص نیت داشتن گفته میشه؛ مجموعه ای از مثبت ها و خوب هارو به سمت ما سرازیر میکنه که اگه بتونیم ببینیم و مغتنم بدونیم دیگه خوشحال و شاد و خندونیم...

و در آخر،
یک تعبیر زیبای بسیار عمیق که به ذهنم رسید همین الان یهویی نمیدونم از کی :

- جاده اگه دست انداز نداشت در امتداد طولانی و یکنواختش ما به خواب میرفتیم...
بعضی ها که بیداری رو دوست ندارن ممکنه همیشه خواب باشند!


*این جمله هم که بعضی از اثرات فکر مثبت هستش از نوشته گلاب خانوم عزیزم ضمیمه میکنم:
- داشتن فکر مثبت باعث میشه امید به آینده و تلاش در راستای رسیدن به خواسته ها بوجود بیاد.





پ.ن:

جواب تیتر سوال خلاصه تر اینکه /:

1-کمرنگ بودن افکار مثبت نسبت به افکار منفی و نامتناسب بودنشون در رابطه با موضوع و مسئله.
سردرگمی رو از خودمون دور کنیم - افکار و تلقین های مثبت هرچه باور پذیرتر و امکان پذیر تر بهتر...

2-همراستا نبودن دوتا چیز : یکی فکر،دیگری عمل...

گاهی فکرمون درسته و مثبت اما قدم هایی که برمیداریم و کارهای که میکنیم در مسیر و راستای یک منفی هستند.بنابراین میشود آنچه که نمیخواستیم بشود...


درباره قانون راز هم که بنظر شخصی من قانون نیست و اگه بپذیریم که قانون هست مثل قانونهایی که همیشه و همه جا و توسط همه کس! اجرا نمیشندو حتی بعضیا دورش میزنند




* امیدوارم همه موفق باشند و شادکام

[فا میناک]

مرسی یاس پاییزیە عزیز... مرسی از اینکە وقت گذاشتید...ممنون

[فا میناک]

از هر چیزی تعریف کنم یه چیزی میشه.. خیلی کم با صدای بلند از چیزی تعریف میکنم... حتی در مورد خودم.. بیشتر در مورد خودم صدق میکنه.در مورد ارتباطاتم... خوب حالا حتما خواهید گفت چقدر خرافاتیه...مثلا همه چی بر وفق مراد تا مادامیکه با خودم نگفتم... "خدارو شکر همه چی خوبه "، همینکه ابراز رضایت کنم، همه چی خراب میشه.صد در صد یه اتفاق بد رخ میده..که بیشتر در مورد ارتباط با شوهرم هست.. حتی در مورد کار...حتی در مورد آشپزی .در مورد همه چی.... اصلا یه وضعیه...

[فرشته مهربان]

با سلام

توجه و تمرکز شدید شما روی مسائل و آنالیز مثبت یا منفی بودن آنها و .... و دغدغه نتیجه .... باعث میشه نوع تعبیر و نگاه شما به گونه ای رقم بخورد که این تصور را داشته باشید و مهمتر اینکه وقتی اتفاقی می افتد حتی در ظاهر تلخ .... واقعیت این است که لزوماً بطور مطلق منفی نیست و ... نگاه و نگرش و رحیه و افکار ما می تواند به آن جهت دهد تا جایی که از تلخ ترین وقایع بهره برداری مثبت و سازنده کنیم .... مثلاً مصیبت از دست دادن یک عزیز که تقدیر و قضای حتمی هم هست پیش می آید و برای ما فقط جلوه منفی دارد .... اما اگر نوع نگرش و آگاهی ما نسبت به مرگ درست باشد و حتی نسبت به اون عزیز رابطه و تعلق خاطر ما عمیق و عقلائی باشد .... صبر و پذیرش و به سوی کسب آرامش رفتن و کنار آمدن با واقعه به صورت پویا پیش خواهد آمد ... و فرد مثبت اندیش اینگونه می بیند که این واقعه باعث شد من صبرم بیشتر بشه .... حواسم را جمع اعمالم کنم که یک روزی نوبت من هم میشه .... فهمیدم تعلقات دنیای مادی نباید مرا چنان وابسته سازد که رفتن برایم سخت شود و ..... حواسم باشد فرصتها را از دست ندهم و ..... دریافتهای دیگری که فرد می بیند اگر این واقعه نبود این بهره ها را از آن نمی برد ......

نوع و زاویه و عمق نگاه ما مهم است اما مهمتر از آن اضطراب زدایی بخصوص اضطراب ها و وسواسی که ناشی از کمالگرایی غیر منعطف هست که آدمی را از سیال و روان و سهل بودن به سوی سخت و زمخت شدن و ترس و اضطراب آینده و نتیجه را داشتن می برد ...

در خصوص قانون جذب هم من در تکمیل حرفهای خوب گلاب عزیز باید بگویم که قانون جذب یک نگاه امانیستی یعنی انسان محور است و اتفاقا ًیک روی سکه آن یاس و ناامیدی و ترس است . درست هست که انسان از خالق خود قدرتهایی گرفته که با برنامه ها و دستورات خاصی می تواند بالفعلش کند اما همه اینها در ذیل اراده خالق هست و جایی که خالق نخواهد نمیشود و آنجا که خالق چیزی را بخواهد و اراده کند قانون جذب هم لازم ندارد ...

ساده ترین ایرادی که به قانون جذب وارد است این است که اگر مطلوب الف را مثلاً چند نفر بطور جدی خواهان باشند و این مطلوب هم یکی باشد .... و چند نفر هم بنا به قانون جذب مطالبه اش کنند .... تکلیف چیست .... نیروهای جذب این چند نفر که به سوی او روان می شود چه بر سر مطلوب خواهد آورد ؟ جذب کدامیک می شود ؟ جذب هرکدام شود آیا یعنی خود مطلوب انتخاب گر است ؟ در اینصورت قانون جذب نقض نمیشود ؟ آیا باید گفت مثل قانون بقا هرکی زور امواج جذبش بیشتر شد برنده است ؟ و این با زندگی ذیشعور انسانی که تنازع بقا را در روابط انسانی نفی می کند همخوانی دارد ؟ و ..... بگذریم از اهداف پشت پرده این نوع ترویج ها حتی اثراتش از نظر روانشناختی و ..... که این مجال جای آن نیست ...

شما در پی رفع وسواس فکری و کمالگرایی و نتیجه مداری و منفی نگری برآیید .... دیگر برایتان مهم نخواهد بود که چه اتفاقی می افتد بلکه مهم این خواهد بود که چگونه با بهره وری آنرا مدیریت کنی و حتی لذت ببری از مدیریت سازنده اتان ....

[khaleghezey]

تجربه خودم رو میگم.

توی بیست و یک سالگی درزمانی که باید اوج میگرفتم درامد ماهیانه خوبی داشتم تیو بازار خیلی خوب ولی حساب کتاب نداشتن کلی بدهی آوردم بالا.

تقریبا 20 سالم بود مادرم فوت کرد.

الان از نظر مالی وضعیت با ثباتی دارم فعلا بازار بصورت کلی خوب نیست خیلی ولی ایشالله درست میشه از سال دیگه همون تجربه قبلیم باعث شد هواسم بیشتر جمع کنم.

در مورد مادرم فوت کرد:همیشه پیش خودم میگم برو خدارو شکر کن 20 سال بالا سرت بود هرچی که لازم بود ازش یادگرفتی و محبتش رو نثارت کرده دیگه بقیه این سمیر رو خودت باید تنهایی طی کنی.خیلی اوضاعم بهتر از دوستایی که داشتم و اصلا از اول مادر نداشتن.

مثبت نگاه کنیم باعث میشه چیزهای ریز رو هم ببینیم و منفی نگاه کنیم باعث میشه چیزهای بزرگ رو هم کوچیک ببینیم.

شغلم رو میخوام عید عوض کنم از تکنیک مثبت اندیشی استفاده میکنم هرروز بخودم انرژی مثبت میدم در موردش فکر میکنم حرف میزن کار سختیه قرار شروع کنم ولی با انرژی که بخودم میدم این جرات رو پیدا میکنم تا عید اینکار رو شروع کنم شاید بتونم ادامه اش بدم و موفق بشم شایدم نه ولی اینو به خودم یادآوری میکنم:

آدم های بزرگ ساخته شدن برای روزهای بزرگ
این طرز فکر وقتی دارم بهم این اجازه رو نمیده کم بیارم وقتی انرژی کمی دارم و ناامید دارم میشم اینو بخودم یادآوری میکنم:
به من میگن آقا سد علی نه چغندربیک .
بعدشم پیش خودم تصویر سازی میکنم صحنه ای که میخوام بسازم رو مثلا میخوام مغازه جگرکی و کبابی بزنم مغازه خودم رو مجسم میکنم رفتاری که باید داشته باشم طرز برخوردم با مشتری و .... از اون طرف هم خودم را آماده میکنم با شرایط جدید و میرم پیش افرادی که تجربه دارن و از تجربه و نصیحت هاشون استفاده میکنم سعی میکنم با کمترین ریسک جلو بزارم.با دوستام مشورت میکنم.مرحله بعدی برای خودم پله موفقیت درست میکنم مثلا برنامه خودمو میگم

1.تا تابستون درامد 1 تومان بمونه + 1 تومان از شغل قبلیم
2.تا اخر سال 2 تومان از جگرکی + 1 تومان شغل قبلیم
3.سالهای بعد 3 تومان + 1 تومان یا بیشتر شغل قبلیم
4.بعد دوسال تغییر دکوراسیون مغازه و بزرگتر کردنش

پله پله جلو میرم رویاسازی نمیکنم برای خودم واقعیت ها رو یمبینمب رای رسیدن به اهدافم تلاش میکنمب هشون رسیدم عالیه نرسیدم تلاش میکنم برنامه ریزی جدید میکنم از خلاقیت هام استفاده میکنم از صحبت های دوستانم استفاده میکنم.
ولی نا امیدی هرگز
شکست معنایی نداره واسم یکبار تجربه اش کردم برای کل زندگیم کافیه همون یکبار

[عشق آفرین]

سلام. عزیزم فکر شما خرافات نیست. دقیقا همینطوره. تا میگی خدا رو شکر حل شد یه مساله دیگه رخ میده!
اتفاقا برعکسش هم صادقه! شما رو نمیدونم اما برای من که زیاد پیش اومده بگم یعنی این روزا میگذره؟ یعنی تموم میشه؟ و چند روز بعد میبینم همه چی به خوبی پایان یافت. از جایی که فکرش نمیکردم مشکلات حل شدن.
میدونید چرا؟ چون خاصیت دنیایی که درونشیم همینه. اینجا بهشت نیست. اگه خوشحالی، حالت بعدی ناراحتیه، اگه ناراحتی حالت بعدی خوشحالیه. نمیدونم میتونم منظورمو برسونم یا نه. مثلا امروز که خوشحالی مسافرت ازسفر میاد، چند مدت بعد ناراحتی که مسافرت میخواد بره و امروز که ناراحتی مسافرت میخواد بره، چند مدت بعد خوشحالی که باز داره بر میگرده. زندگی سراسر خوشی نیست. این گهی زین به پشت و گهی پشت به زین بودنه که زندگی رو پویا کرده. شما به لطف همین ناراحتی ها، از دست دادن ها، شکست ها مفهوم خوشحالی و آرامش، به دست آوردن و پیروزی رو درک میکنید.

اما چند مورد رو نباید نادیده گرفت:
1. گاهی آدم خودش برای خودش با بی فکری دردسر های مضاعف ایجاد میکنه. مثل دختری که وارد یه رابطه بی ثبات مثل دوستی با یه پسر میشه، خانواده هم بی اطلاع، بعد دچار دردسر میشه، طرف ترکش میکنه، یا خانواده میفهمه و سرزنش و دعوا و... بعد میگه چرا من از مشکلات فارغ نمیشم؟ این دیگه نتیجه کار خود فرده. مثلا شنیدین میگن فلانی پر حاشیه وپر دردسره هیشکی جرات نداره بره سمتش. چرا؟ چون فوضوله ، تو همه چی میخواد دخالت کنه، با همه بحثش میشه، زبونش نیش داره، باش حرف بزنی سبکت میکنه. همیشه هم یه مشکلی داره. چون همیشه یه جا دردسر درست کرده. نمیخوام با شما قیاس کنم. اما میخوام از خودتون بپرسید چقدر از این مشکلات سهم تصمیمات اشتباه خودمه؟

2.چرا باید مثبت اندیش بود؟ چون فکر مثبت آرامش خاطر رو برای تصمیم گیری درست میسر میکنه. چون فکر مثبت از هر موقعیتی استفاده میبره، چون فکر مثبتباور و هدف داره، چون فکر مثبت صبرو حوصله به همراه داره، و در نهایت چون فکر مثبت زیبایی ها رونشون میده، مفاهیم زیبا رو نمایان میکنه و خواسته ی فرد اینجوری محقق میشه. میدونی پدر من هیچوقت احساس خوشبختی نمیکنه. چرا؟ چون عیب رو میبینه اما زیبایی رو نمیبینه.خونه رو کاغذ دیواری کردیم. وارد خونه شد، این همه تغییر و زیبایی رو ندید ، مستقیم رفت کنار دیوار گفت چرا اینجا باد افتاده، خوب کار نکرده، این همه پول دادیم که.... هرکی واسش خرید کنه از خرید کردنش پشیمون میشه بس از همه چیزایراد میگیره، پیراهن چرا یقه اش اینجوره، پالتو چرا دگمه اش بزرگه، کراوات چرا پهنه، چرا باریکه، کفش چرا سگکش مربعیه...اینکه میگن مثبت فکر کنید واسه اینه که بتونی شاد باشی. بتونی لذت ببری، حد اقل از چیزایی که همه لذت میبرن.

3. تحمل... بعضیا خیلی کم تحمل هستند. همه چیز رو خیلی جدی میبینن، واسه همین همیشه فکر میکنن زندگی چقدر سخته ، چقدر مشکل دارن. اما سخت نگرفتن یعنی چی؟ یعنی گاهی باید بی خیال بود، گاهی باید به زندگی و مفهومش اشراف داشت. نمره ات کم شده؟ رو ماشینت خط انداختن؟ از هواپیما جا موندی؟ تو نانوایی ازت زدن جلو؟ تیمت باخته؟ کدومش ارزش به هم خوردن آرامشت رو داره؟ من میگم حداقل برای چیزی ناراحت شو که بخوای تغییری ایجاد کنی. شما چند پست بالاتر ناراحتی خودتون رو از سریع پاسخ نگرفتن ابراز کردید و سریع از اهمیت و بی اهمیتی گفتید. چرا انقدر زود ناراحت بشین و چرا اصلا پاسختون هم که ندن برنجید؟ دنیا به آخر رسیده؟ دلگیر نمیشدین بهتر نبود؟ اینا دیگه جزموارد انتخابیه که آدم بخواد ناراحت بشه یا نه.

خلاصه اینکه اگه مشکلات غیر طبیعی زیاده بدونید ریشه این همه دردسر کجاست، به تعبیر صحیح مثبت اندیش باشیم، و صبر و تحملمون رو افزایش بدیم. واسه بقیش هم که تو زندگی همه هست. یه مقدارشو باید تحمل کردو گذروند، چون نباید انتظار داشت که هرگز ناراحت نشد و عصبی و پریشان نشد. باقیشم باید به خدا توکل کرد. یه ضرب المثل هست که میگه:

اگه خدا رو باور داری از چی شکایت میکنی؟
اگه خدا رو باور نداری به کی شکایت میکنی؟

در آخر توصیه میکنم اگه حال روحیتون به هم ریخته هست حتما یه چکاپ کامل انجام بدین . مشکلات جسمی در حال بد ما بی تاثیر نیستند.

[فا میناک]

با تشکر فراوان از عشق آفرین جان و خاله ...عزیز.
هدف بیشتر من از نوشتن این مطلب این بود که ببینم هستند کسانی مثه من...که در مورد هر چیزی که به خوبی فکر کنند به بد تبدیل میشه و اینکه چرا اینجوریه.مثلا اگه با خودم بگم عجب لیوان خوشگلیه (با ترس به خودم خواهم گفت..اووووووه ...حتما یه بلایی سرش میاد که تعریف کردی)و حتما هم یه اتفاقی براش میفته یا میشکنه یا یکی میاد ورش میداره..حالا لیوان مثال بود.احساس میکنم نحسم.میدونین حسه بدیه بترسی از اینکه در مورد چیزی نتونی تعریف کنی حالا چه با صدای بلند یا فقط به خودت بگی.