به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 13
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 27 تیر 02 [ 16:26]
    تاریخ عضویت
    1393-10-17
    نوشته ها
    75
    امتیاز
    7,668
    سطح
    58
    Points: 7,668, Level: 58
    Level completed: 59%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive5000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 66 در 34 پست

    Rep Power
    0
    Array

    کمک کنید. همسرم را به شدت کتک زده ام.

    کمکم کنید. اشتباه وحشتناکی مرتکب شدم!
    بالاخره شد آن چه نباید می شد.
    عاشق همسرم هستم.
    14 سال است که با هم زندگی می کنیم و دو فرزند داریم. یک دختر 10 ساله و یک پسر 4 ساله.
    باور بفرمایید عین واقعیت است. همسرم را از صمیم قلب دوست دارم. به یک معنا عاشقش هستم. اما متاسفانه برای بار سوم کتکش زدم.
    بار اول حدود 8 سال قبل بود. از تهران به شهرستان نقل مکان کرده بودیم. خانواده اش چند روز مهمانمان بودند. عصر جمعه رفتند. همسرم خیلی دلش گرفته بود. سعی کردم آرامش کنم. شروع به بهانه گیری های الکی کرد. جزئیاتش را به یاد نمی آورم . اما هر چه بود صرفا بهانه گیری و دلتنگی بود. شروع کرد به بد و بیراه گفتن به من. هنوز صدای دخترم که آن زمان 2 سال داشت و تازه زبان باز کرده بود را از یاد نمی برم که با زبان کودکانه اش می گفت مامان بابا لطفا با هم دعوا نکنید.
    به آشپزخانه رفته بودم که پشت سرم وارد شد. من هم خسته شده بودم. ناگهان گفت که تو در حد آلت تناسلی بابای من هم نیستی! خواستم واکنش نشان دهم. مرا هل داد و به زمین انداخت . دیگر نمی توانستم جلوی خودم را بگیرم. بلند شدم و شروع به زدن کردم. دست خودم نبود. او هم فهمیده بود که چه حرف زشتی زده. فقط التماس می کرد. خواستم به پدرش زنگ بزنم و موضوع را به او بگویم. بنده خدا فکر می کرده که دل دخترش را با سر زدن به او شاد کرده است در حالی که بیشتر با رفتنشان او را افسرده کرده اند. اما همسرم نگذاشت. چون مطمئن بود اگر پدرش بفهمد که دخترش چنین عبارت زشتی به کار برده خودش او را از بین خواهد برد. او یک مرد به شدت تعصبی و غیرتی است.
    آن شب گذشت. همسرم دخترمان را در آغوش گرفت و خوابید. فردا هم نگران بود. اما من آرام شده بودم. در ناحیه قفسه سینه اش احساس درد می کرد. به شدت مضطرب شده بودم و احساس عذاب وجدان داشتم. دکتر رفتیم و گفت چیزی نشده . فقط یکی از دنده هایش ضرب دیده بود و به مرور خوب شد.
    شش سال گذشت. دعواها و نیش و کنایه هایش را در خصوص مسایل مختلف زندگی که شاید در 90 درصدش مقصر نبودم مرتب می شنیدم و تحمل می کردم. هر وقت کفری ام می کرد نهایت کاری که می کردم این بود که خودم را بزنم و ناقص کنم. البته تعدادش خیلی زیاد نبود. زندگی آرامی داشتیم.
    اما منزل پدری را تقسیم کردیم و مبلغ نسبتا خوبی نصیب من شد. برای این پول نقشه ها و طرح ها داشتم. اما پایش را در یک کفش کرده بود که باید خانه بخریم. من با خرید خانه اصلا موافق نبودم و قصد سرمایه گذاری در زمینه خاصی را داشتم که الان ثابت شد حق با من بوده و آن پول به راحتی می توانست در حال حاضر حداقل 20 برابر شود. با دختر و پسرمان که آن زمان فقط یک سال داشت با کمترین امکانات دنبال خانه گشتیم. خیلی در فکر فرو رفته بودم. من با خرید خانه موافق نبودم. توافق کردیم که آن خانه را به نامش بزنم و به جای مهریه اش باشد. می خواستم از نظر قانونی دینی بر عهده ام نباشد. بعدا می توانستم از فرصت های سرمایه گذاری ای که در آینده پیش می آید استفاده کنم و بنای زندگی را از نو بسازم. باید تصور می کردم که این ارثیه از اساس وجود نداشته است!
    خانه را بدبختی تهیه کردیم و به نامش زدم. اما چند وقت بعد با هم بحثمان شد. از خانه اصلا راضی نبود و مرا به شدت ناراحت کرد. وقتی از او خواستم که لااقل در برگه ای امضا کند که آن خانه را در قبال مهریه دریافت کرده راضی به امضا نشد. دیگر نمی توانستم خودم را کنترل کنم و دعوا و کتک کاری مفصلی با هم کردیم. اتفاقا مصادف با شب های قدر هم بود. خیلی به درگاه خدا گریه کردم. با خدا عهد کردم که هر مساله ای هم که قرار است اتفاق بیافتد دست روی همسرم بلند نکنم ولو این که بدترین جنایت ها را هم مرتکب شده باشد.
    از آن زمان تا کنون اتفاقات زیادی افتاده است. گاهی اوقات در دعواها وقتی صدایم را بلند می کردم با کنایه می گفت بیا مرا بزن. من هم می گفتم که محال است دست رویت بلند کنم.
    یک ماه قبل با ترس نزد من آمد. فهمیدم که با مرد دیگری ارتباط اینترنتی داشته و عکس هایی را هم رد و بدل کرده است. آن مرد را تقریبا می شناختم. آن مرد با من تماس گرفت و می خواست تحریکم کند. اصلا ناراحت نشدم. به همسرم حق دادم. لابد ایراد از من بوده که او جذب مرد دیگری شده است. هر وقت ابراز پشیمانی می کرد در آغوشش می گرفتم و دستم را روی دهانش می گذاشتم که یعنی ساکت شو واصلا به این موضوع فکر نکن. می گفت فکر می کردم ممکن است مرا طلاق بدهی و از خانه بیرون کنی و من به او اطمینان می دادم که موضوعی پیش نیامده و هر کس ممکن است مرتکب اشتباه شود و مقصر اصلی خودم من هستم که شاید نتوانسته ام از نظر عاطفی چنان که باید و شاید به تو برسم.
    اما بروم سر اصل موضوع: بنا به دلایلی که شاید به موقعش خدمت دوستان توضیح بدهم صبح ها مجبورم ساعت 7:15 صبح دخترم را به مدرسه برسانم. وقتی به خانه بر می گردم منتظر می مانم تا همسرم آماده شود و سپس راس ساعت 8 صبح او و پسرم را سوار ماشین می کنم . همسرم را جلوی باشگاه ورزشی پیاده می کنم و پسرم را به مهد کودک می رسانم و سپس دنبال کارهای خودم می روم. عملا صبح ها سرویسم .
    آن روز صبح به شدت خسته بودم. گلویم درد می کرد و اصلا حال خوشی نداشتم. به سختی بلند شدم. دخترم دیرش شده بود . همسرم با ناراحتی شروع به داد و فریاد کرد که چرا از اول صبح دارم انرژی منفی می دهم و چرا وقتی از خواب بیدار شده ام خوش اخلاق و خوشخلق نیستم. از این دارم دخترم را که هر روز دیرش می شود سرزش می کنم ناراحت شده بود. وقتی می خواستم او را سوار ماشین کنم. پسرم شروع به بهانه گیری کرد . باید زودتر می رفتم برای همین پسرم را هم دعوا کردم که چرا مزاحم رفتنمان شده. همسرم خودش را به جلوی در رساند و دعوای مفصلی کرد. مشخصا پسرمان را خیلی دوست دارد .
    وقتی دخترم را به مدرسه فرستادم احساس کردم غرور و شخصیتم خیلی جریحه دار شده است. تصمیم گرفتم آن روز همسرم را به باشگاه نبرم تا جریمه شود. وقتی به خانه برگشتم گفتم که تو را نمی برم و باید خودت بروی تا یاد بگیری احترام شوهرت را نگه داری.
    عصبانی شد. وارد اتاق خودمان شدم. وقت دندانپزشکی داشتم. به بهانه رفتن به دندانپزشکی عکس دندانم را از کمد برداشتم و خواستم از خانه خارج شوم. حسابی کفری شده بود. به من گفت تو یک ذره غیرت نداری. اگر غیرت داشتی حاضر نمی شدی زنت سوار آژانس شود. و لگدی حواله ام کرد!
    آآآآآآآآآآتتتتتتتتتتتتتتت تششششششششششششششششششششش گرفتم! به من گفت بی غیرت! بله ! من بی غیرت بودم. منی که وقتی دیدم با مرد غریبه ای در ارتباط است نه تنها برخوردی با او نکردم بلکه اصلا به رویش هم نیاوردم. گوشی اش را نگرفتم. هنوز هم هر روز ساعت ها پای گوشی در فضای مجازی چرخ می زند. دعوایش نکردم. اما الان داشت به من می گفت بی غیرت.
    تمام مشکلاتی که در این چند ماه اخیر داشتم، سر و صدای همسایه ها، ضررهای چند صد میلیونی مالی، گیر دادن های بچه ها ، ضعف اعصاب، خستگی مفرط آن روز صبح ، بیماری کبدی و .. همه دست به دست هم دادند که به او حمله ور شوم. اول دو بار محکم به دهانش کوبیدم و بعد با کمربند به جانش افتادم.
    از خوانندگان این صفحه عذر خواهم که این قدر به تفصیل ماجرا را برایتان می نویسم. چون می خواهم حتی الامکان چیزی از قلم نیافتد و همان دو سه نفری هم که موضوع را می خوانند و قصد همدردی و ارایه راهکار دارند بتوانند بهترین مشاوره را داشته باشند.
    بعدا از رفتارم پشیمان شدم. آن شب به پایش افتادم و ساعت ها زار زدم و اشک ریختم تا مرا ببخشد. و او مرا بخشید. مشکلی هم نداشت. اما بعد از سه روز احساس درد بدی در ناحیه قفسه سینه اش می کرد. الان که به پزشک مراجعه کردیم فهمیدیم که مثل دفعه قبل دنده اش آسیب مختصری دیده و ممکن است حدود یک ماه درد داشته باشد.
    از یک طرف نمی توانم درد کشیدنش را ببینم و از طرف دیگر کاری از دستم بر نمی آید. دوباره دعواها و نیشه و کنایه هایش شروع شده است. دوباره همان بحث های همیشگی . الان دیگر مرا مقصر همه چیز می داند. می گوید باعث شده ای که تا یکی دو ماه نتوانم به باشگاه ورزشی بروم. می گوید دنده ام را شکسته ای در حالی که پزشک می گوید فقط رگ به رگ شده است.
    دوستان اگر ممکن است به بنده دو راهکار ارایه دهند:

    1. راهکار کوتاه مدت: چه کنم که در این روزهای پیش رو هم خودم کمتر عذاب وجدان داشته باشم و هم این که چگونه رفتار محبت آمیزی داشته باشم که کاملا از دلش در بیاید و مرا از صمیم قلب ببخشد و یادآوری نکند.
    2. راهکار بلند مدت: چه کنم که دیگر از این اتفاقات برای همیشه نیفتد.

  2. 2 کاربر از پست مفید بابا. تشکرکرده اند .

    Eram (دوشنبه 17 دی 97)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 مرداد 98 [ 00:30]
    تاریخ عضویت
    1396-6-04
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    4,103
    سطح
    40
    Points: 4,103, Level: 40
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger Second Class
    تشکرها
    244

    تشکرشده 259 در 139 پست

    Rep Power
    40
    Array
    چرا به مشاور حضوری مراجعه نمیکنید.
    این خیلی خوبه که دنبال راهکار هستین و قبول دارین رفتاراتون غلطه.
    ولی من فکر میکنم مشکل خیلی پیچیده تر از این باشه که بخواین تو مشاوره مجازی حلش کنید.

  4. 3 کاربر از پست مفید Happy.girl.69 تشکرکرده اند .

    abs (دوشنبه 17 دی 97), گیسو کمند (یکشنبه 16 دی 97)

  5. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    سلام

    شما چرا همش از یه طرف بوم می افتید ?!
    یا سیاه و کبود میکنی ،
    یا خیانت میکنه میگی عیبی نداره اشتباه از منه !


    همسرتون اشتباه بزرگی مرتکب میشه اما شما با کتک زدن یا هر واکنش غلط دیگه ای توپو میندازی توی زمین خودت
    اجازه نمیدید یکم هم ایشون عذاب وجدان بگیره

    اجازه ندادید همسرتون هم کمی در خلوت خودش به اشتباهات خودش پی ببره و دنبال راه حل باشه .
    اجازه ندادید همسرتون ناراحتی ها و دلشکستگی هاتونو ببینه .


    در حال حاضر اصلا فرصت مناسبی برای هیچ حرفی نیست
    نه محبت نه قول و قرار نه تنبیه نه توبیخ


    یه مدت هر دوتون توی حال خودتون باشید
    اگه میشه چند روز شبها دیرتر بیایید و صبحها زودتر برید که کمتر همو ببینید .
    بعدشم باید برید پیش مشاور حضوری .
    اینجا میتونید شارژ آزاد بگیرید ?


    قبل از خیانت همسرتون ارتباط عاطفیتون چهطور بود ?
    خلوتتون شاد بود ? هیچوقت چیزی نبود که بخواهید درستش کنید ?

    وقتی میخواستید مهاجرت کنید همسرتون راضی بود یا به اصرار شما از خانواده اش جدا شد ?
    در شهرتون دوست و همنشین و فامیل داره یا تنهاست ?
    اگر داره میشناسیدشون ?
    ویرایش توسط گیسو کمند : دوشنبه 17 دی 97 در ساعت 00:03

  6. 5 کاربر از پست مفید گیسو کمند تشکرکرده اند .

    elisa jan (شنبه 22 دی 97), Eram (دوشنبه 17 دی 97), tavalode arezoo (یکشنبه 12 اسفند 97), نازنین2010 (دوشنبه 17 دی 97)

  7. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,893

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.
    حالتون خوبه؟

    دیشب میخواستم جواب بدم، ظرفیت سه پستم تموم شده بود.

    متاسفم از اتفاقی که افتاده. شما در حد توصیفی که کرده اید، ذات خوبی دارید. فقط گویا در کنترل خشم کمی ضعف دارید. که با یادگیری مهارتهای ارتباطی و همینطور مهارتهای کنترل واکنشهاتون میتونید رفع کنید مشکلتون رو به نظرم.

    اما مساله دیگری که به نظر من میاد، اینه که خانم شما هم اشتباهاتی در رفتار و عملکرد داره که او هم باید اشکالاتش رو رفع کنه.

    اما اینکه این نیش و کنایه زدنها و غر زدنهای ایشون، خستگی ها و بی اعصاب بودنهای شما و... ریشه اش از کجاست و به صورت ریشه ای چطور میشه حلش کرد، به نظرم از حد توان فضای تالار خارجه و بهتره از مشاوره خانواده حضوری بهره بگیرید. چون به نظرم شنیدن حرفهای دو طرف لازمه و هر دو طرف ضعفهایی در رفتارشون داشته اند.


    اما در این شرایط تا بهبود جسمی همسرتون، کنارشون باشید و با حفظ مرز حق خودتون و حق ایشون، منتظر بهبودش باشید و بعد اقدام برای مشاوره حضوری کنید.

    منظورم از مرز حق خودتون و ایشون اینه که هم رفتار ایشون بر لگد زدن به شما و ان برخورد و ان لفظ درست نبوده، و هم دست بلند کردن شما، ان هم در ان حد با کمربند زدن.

    بنابراین در حد خطای خودتون عذاب وجدان و پشیمانی داشته باشید، نه کمتر، نه بیشتر.
    ایشون هم باید بخش خطای خودشون رو بپذیرند.

    بیش از این در حد سواد من نیست. امیدوارم یا متخصصین تالار بیان کمکتون کنن یا بتونید زودتر از مشاوره حضوری کمک بگیرید.

    شاید این لینکها هم کمکتون کنه. به خصوص متمرکز باشید روی پست های مدیر همدردی، فرشته مهربان، و در کل پستهایی که زمینه سبز دارند.

    http://hamdardi.net/thread-13112.html

    http://www.hamdardi.net/thread-45198.html

    http://www.hamdardi.net/thread-45143.html

    http://www.hamdardi.net/thread-45198.html

  8. کاربر روبرو از پست مفید Pooh تشکرکرده است .


  9. #5
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    269

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    سعی کنید هر وقت عصبانی از همسرتون هستید با ایشون رابطه زناشویی داشته باشید
    تا هم خشمتون خالی کنید هم علاقه همسرتون رو بدست بیارید
    دقیقا در تمام حالاتی که شما گفتید وقت برای همچین عملی به جای کتک کاری بوده
    در روابط زناشویی هورمونی ترشح میشه که حال جفتتون خوب میکنه و از سر لج کردن میافتید
    تا میبینید شما یا ایشون رفتید سمت عصبانیت و یا ناراحتی این کارو انجام بدید
    پیاز خام توی سالاد با گوجه استفاده کنید و بخورید
    تخم مرغ اب پز زیاد استفاده کنید
    خرما استفاده کنید
    موز رسیده زیاد استفاده کنید
    کاکائو استفاده کنید
    اگر دلتون خواست به یکرواندرمانگر یا سه شنبه ها برنامه دکتر بابایی زاد در شبکه سلامت ساعت نه ببینید خیلی خوب میتونه تاثیر بزاره

  10. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 آذر 00 [ 21:47]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    421
    امتیاز
    12,188
    سطح
    72
    Points: 12,188, Level: 72
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 262
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    662

    تشکرشده 635 در 275 پست

    Rep Power
    68
    Array
    فکر میکنید در این رفتار های بی پروا و جسورانه همسرتان نقش شما چیست؟

    لگد پرانی و فحش و خیانت چرا سعی نکردید برخورد منطقی داشته باشید تا کار به کتک کاری کشیده نشه؟

    خودتون فضا دادید تا بی احترامی کنه

    چرا این فرصت را بهش نمیدی که به اشتباهاتش فکر کنه؟

    عذر خواهی شما برای چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  11. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    115
    Array
    با سلام
    اینکه نوشته‌اید نتوانسته‌اید خودتان را کنترل کنید و چنین دچار خشونت شده‌اید نشانه بدی است و حتما در اولین فرصت، یک وقت مشاوره بگیرید و روش‌های کنترل خشم را یاد بگیرید وگرنه خدایی نکرده ممکنه دفعه دیگه بلای بزرگتری بر سر خود و همسرتان بیاورید. موضوعات دیگر را هم زیرمجموعه همان مشاوره پی‌گیری کنید.
    موفق باشید
    هر چیز که در جُستن آنی، آنی

    مولانا

  12. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 آبان 98 [ 08:57]
    تاریخ عضویت
    1392-11-03
    نوشته ها
    432
    امتیاز
    10,650
    سطح
    68
    Points: 10,650, Level: 68
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 200
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,639

    تشکرشده 1,769 در 422 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    72
    Array
    سلام
    به نظر من شما
    1- مهارت های ارتباطی رو تقویت کنین
    وقتی همسرتون ناراحته و شمادارید آرومش میکنید چی میشه که به فحش و کتک کاری ختم میشه و اینکه زندگی شما جریان داره با نیش و کنایه همسرتون و خود زنی شما
    به نظر میرسه شما نمیتونید به خوبی از مشکلات و خواسته هاتون تو زندگی مشترک صحبت کنید و در کنار ایشون به آرامش برسید
    2- رفتار جراتمندانه را یاد بگیرید
    شما وقتی برای سهم الارثتون برنامه دیگه ای داری ولی به اجبار و برخلاف میل باطنی تسلیم خواسته همسرتون میشید در واقع توانایی نه گفتن ندارید

    http://www.hamdardi.net/thread-18343.html

    http://www.hamdardi.net/thread-7531.html

    از این لینک ها استفاده کن مطالب رو مطالعه کن با کمی تغییرات در رفتارتون میتویند نحوه برقراری درست ارتباط رو با همسرتون یادبگیرین طوری که منجر به کتک کاری نشه
    آدمک آخر دنیاست بخند
    آدمک مرگ همین جاست بخند
    دست خطی که تورا عاشق کرد، شوخی کاغذی ماست بخند
    آن خدایی که بزرگش خواندی، به خدا مثل تو تنهاست بخند ...

  13. 2 کاربر از پست مفید terme00 تشکرکرده اند .

    m.reza91 (چهارشنبه 26 دی 97), گیسو کمند (سه شنبه 18 دی 97)

  14. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 27 تیر 02 [ 16:26]
    تاریخ عضویت
    1393-10-17
    نوشته ها
    75
    امتیاز
    7,668
    سطح
    58
    Points: 7,668, Level: 58
    Level completed: 59%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive5000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 66 در 34 پست

    Rep Power
    0
    Array
    از لطف دوستان متشکرم
    به نظرم رسید بهتر باشد مجددا نکاتی را در تکمیل توضیحات قبلی بنویسم.
    ای کاش کسی باشد که مرا راهنمایی کند .
    مشاوره حضوری؟ او دنبال مشاوری است که به نفعش نظر بدهد.
    به نظرم باید برای بار سوم زندگی ام را از صفر شروع کنم . باورتان می شود؟
    دفعه اول سال 1389 بود. مبلغ ده میلیون تومان را با سختی پس انداز کرده بودم. آن موقع تهران زندگی می کردیم. زیاد با مباحث مربوط به سرمایه گذاری آشنایی نداشتم و در آغاز زندگی بودیم. نیمی از آن پول را به شخصی دادم تا برایم کار کند. متاسفانه کلاهبردار از آب در آمد و فرار کرد. مبلغ کلاهبرداری اش حدود 600 میلیون تومان می شد. دیگر خبر ندارم که کجاست و چه کار می کند. شکات زیادی داشت حتی رای دادگاه هم به نفعمان صادر شد. اما دیگر نشد که بشود. من فقط یک اشتباه کوچک مرتکب شده بودم. در حالی که اگر آن مبلغ را در آن زمان سکه خریده بودم در کمتر از دو سال نزدیک به 100 میلیون تومان سود می کردم. در آن زمان در یکی از مناطق جدید التاسیس شیراز زمین هایی با مبلغ 10 میلیون تومان می دادند و پس از دو سال کمتر از 150 میلیون تومان نمی دادند.
    من و همسرم شیرازی هستیم و دختر دایی و پسر عمه . زندگی در تهران بسیار سخت شده بود. تصمیم گرفتیم به شیراز برویم . متاسفانه شیراز کلان شهر محسوب می شد و هر کار کردم نتوانستم به آن جا انتقالی بگیرم. مرا به شهرستانی کوچک در 100 کیلومتری شیراز منتقل کردند. خیلی خوب بود. وقتی سال 90 به آن شهرستان رفتیم، تازه مزه زندگی راحت را چشیدم. خانه ای بزرگ و ساکت . آرامشی را که سال ها در انتظارش بودم بالاخره یافتم. محیط اداره بسیار گرم و راحت بود. ما همکار نبودیم. در واقع خانواده بودیم. فاصله منزل تا اداره فقط 5 دقیقه بود. خیلی عالی بود. خیلی.
    اما همسرم از همان روزهای اول بنای ناسازگاری را گذاشته است. قبل از خروج از تهران به او گفته بودم که پس از دو سال سکونت در آن شهرستان مقدمات انتقال به شیراز را فراهم می کنم. ولی نشد. بخشی را خودم نخواستم. اما بخش عمده اش ناشی از مشکلات و موانع حقیقی زندگی بود. آخر من کارمند یک لاقبا چگونه می توانستم از پس هزینه های زندگی در شیراز بر بیایم؟ اصلا علت اصلی فرار ما از تهران وجود همین مشکلات بود. آیا باید از چاله در آمده و در چاه می افتادیم؟ سر این موضوع با همسرم خیلی بحث می کردم. اما نمی توانستم او را قانع کنم. آیا شما خانم های تالار هم همین روحیه را دارید یا فقط همسر من به این صورت است؟ آیا وقتی شرایط تغییر کرد انسان هم نباید موضع خود را تغییر دهد؟ به فرض که من گفته بودم بعد از دو سال به شیراز نقل مکان خواهیم کرد. اما وقتی محیط زندگی در آن شهرستان به مراتب بهتر است چرا نباید از موضع قبلی کوتاه آمد؟
    امکانات؟؟ آیا در این زمان که دهکده جهانی و ارتباطات در حد اعلاست دیگر نیازی به حضور فیزیکی در جاهای شلوغ وجود دارد؟ من در این سال ها از تمام امکاناتی که یک تهران نشین بهره مند است استفاده کرده ام. اما زحمت ترافیک و دود و سر و صدا و ضعف اعصاب را نداشته ام. وقتی همه چیز با یک دکمه در فضای مجازی قابل تهیه است چه نیازی به درد سر؟ در عین حال هر وقت خواست او را به شیراز بردم و در هر پاساژ و مرکز خریدی و هر جای دیگری که خواست او را بردم.
    دید و بازدید؟ هر وقت اراده کرد و در توانم بود او را نزد خانواده اش بردم. خواهر و برادرش هم ساکن شیرازند و گاهی به او گوشزد می کنند که بیشتر از آن ها پدر و مادرش را می بیند. واقعا فکر می کند اگر در شیراز باشد می تواند هر روز در کنار آن ها باشد؟
    در طول این سال ها تفکر مثبت را فراموش نکرده و نمی کنم. بالاخره همای سعادت روی خوشش را به من نشان داد و خانه پدری را در سال 94 تقسیم کردیم و سهم الارث خود را برداشتیم. مبلغی که به من رسید حدود 100 میلیون تومان بود. هر وقت بحث تقسیم خانه پیش می آمد فورا با سخنرانی های چند ساعته قصد داشت مرا مجاب کند که بهترین کار خرید خانه است. می گفت می خواهم در خانه خودم ساکن شوم. دیگر از مستاجری خسته شده ام. مرا واداشت که به صاحب خانه آن شهرستان زنگ بزنم و او را برای بلند شدن از خانه اش آماده کنم. من متاسفانه فقط می توانستم شنونده باشم. هر چند که اهداف دیگری برای آن پول داشتم. اما نمی توانستم حرف بزنم.اگر شما جای من بودید چه می کردید؟ کسی که اگر کمی زیاد و کم کنید از کوره در می رود و مجددا سخنرانی مفصلتری می کند؟
    یادم می آید که شب ها را به بهانه اضافه کاری در محل کار می ماندم و خودخوری می کردم. آخر چرا من نباید اختیار مال خودم را داشته باشم؟ البته یک جنبه نگرانی ام این بود که اگر فعالیت هایم به ثمر ننشیند و مانند دفعه قبل شکست بخورم احتمالا باید خود را برای مرگی خاموش توسط او آماده کنم. بالاخره تصمیم گرفتم خانه ای بخرم و به نامش کنم . البته به عنوان مهریه. در واقع به خودم گفتم که فرض می کنم اصلا چنین پولی وجود نداشته است. به هر حال فرصت های دیگری هم احتمالا در راه بودند و می توانستم مجددا شکارشان کنم.
    دنبال خانه گشتیم. اما امان از چشم و همچشمی. برادرم خودش را تا خرخره در قرض فرو برد و خانه ای در یکی از مناطق مرکزی شیراز خرید. اما آیا من باید مانند برادرم رفتار می کردم؟ دیگر برادر و مادرم هر کدام رویه ای برای خودشان پیش گرفتند و خانه هایی مناسب خودشان خریدند. آیا من هم باید چنین می کردم؟
    با دختر 4 ساله و پسر 6 ماهه مان صبح ها از آن شهرستان بیرون می زدیم و در بنگاه های مختلف شیراز می گشتیم. تابستان و هوا گرم بود. طفل معصوم لج می رفت و اذیت می شد و ما را نیز به زحمت می انداخت ولی به هر حال امر خانم بود و باید اجرا می شد. بالاخره خانه ای مناسب پیدا کردیم. قلبا راضی به خرید خانه نبودم. اما بالاخره بدون این که چندان مقروض شویم آن را خریدیم. مختصری خرجش کردیم. عالی شد. اما کار انتقالی ام جور نشد و در آن شهرستان ماندیم و هنوز هم هستیم. خانه را به مستاجر دادیم و هنوز هم میان مستاجر ها دست به دست می شود و ما هر سال یک بار می رویم و قراردادی تنظیم یا تمدید می کنیم و پول مختصری می گیریم و همین!
    دو سه ماه از خرید خانه گذشته بود. ظهر یکی از روزهای ماه رمضان بود و هوا بسیار گرم. نیاز به کمی استراحت داشتم. ناگهان سر قضیه ای که نمی دانم واقعا چه بود بحثمان شد. کار به شماتت من رسید. در خصوص من از کلماتی نظیر بی عرضه و حواس پرت و ... زیاد استفاده می کند. ناگهان گفت که رفته ای و برای من خانه ای سر قله قاف خریده ای! من هم خیلی ناراحت شدم. سریع قلم و کاغذ و جوهر آوردم تا اقرار کند که خانه را در ازای مهریه اش قبول کرده است. حاضر نشد. من هم خیلی ناراحت شدم. یادم افتاد که چه برنامه هایی که برای آن پول نداشتم. از همه خواسته هایم گذشتم و او را در اولویت قرار دادم و اکنون داشت همه را به هیچ می انگاشت. دعوایمان شد و متاسفانه کار به کتک کاری کشید.
    بعدا خیلی به دست و پایش افتادم و عذر خواهی کردم و اشک ریختم. ابتدائا مرا بخشید . اما هنوز یک روز هم نگذشته بود که شماتت ها و زخم زبان ها شروع شد. متاسفانه منزل یکی از اقوام برای افطاری دعوت بودیم و پس از آن در مسیر بازگشت در جاده در حالی که بچه ها خواب بودند یک ساعت تمام آزارم داد و من فقط عذر خواهی می کردم.
    سال بعد یعنی سال 96 دوباره در ماه رمضان گویی دوباره روزگار دریچه ای تازه برای موفقیتم گشود. با سرمایه گذاری در بازارهای مالی آشنا شدم که بنا به دلایلی از جزئیات آن خودداری می کنم. متاسفانه حتی یک ریال هم پس انداز نداشتم. اما او حدود 25 میلیون تومان در بانک گذاشته بود. حالا از کجا آورده بود خود داستان دیگری دارد. به هر حال مال خودش بود. خیلی نگران بودم. می دانستم به محض این که به او بگویم قصد چه کاری را دارم مثل همیشه فورا و بی برو برگرد و بدون ذره ای فکر مخالفت می کند. به هر حال وقتی من حرفی می زنم لابد اشتباه است!! شب هنگام وقتی از جلسه برگشتم با آرامش موضوع را با او در میان گذاشتم . با اکراه قبول کرد و مبلغ کمی به من قرض داد . پس از چند ماه وقتی دید دارم موفق می شوم ما بقی پس اندازش را هم در اختیارم گذاشت و این چنین بود که ناگهان اوضاع دگرگون شد.
    به هر کس می گویم باورش نمی شود. شاید خوانندگان تالار هم فکر می کنند دارم بلوف می زنم. در هر حال توانستم پس از نزدیک به یک سال یعنی تا تابستان 97 این مبلغ را به 850 میلیون تومان برسانم.
    حال شما خواننده محترم قضاوت کن! اگر من سهم الارث را در اختیار داشتم آیا الان یک میلیاردر نبودم؟
    البته اوضاع آن طوری که می خواستم پیش نرفت. هر چند همه وقایع را کاملا پیش بینی کرده بودم. می دانستم زمان خروج از بازار چه موقع است. اما کمی طمع کردم. هدف را رسیدن به یک میلیارد تومان قرار داده و اکنون در یک قدمی اش بودم. اما شکست خوردم . اگر آن پول را داشتم مسلما قبل از سقوط خارج می شدم. چون به مرز روانی ارضای مالی رسیده بودم.
    الان از کار اداری بیرون آمده ام. چون مبلغ نسبتا خوبی در اختیار دارم که می توانم به عنوان سرمایه جهت معاملات بعدی از آن استفاده کنم. هنوز هم مستاجریم . اما من خانه همسایه را هم رهن کرده ام و از آن به عنوان دفتر کار استفاده می کنم. همه چیز همان طوری ا ست که دوست دارم. فقط یک چیز می لنگد و آن هم عقاید همیشگی همسرم است. می گوید تا حالا مشکل انتقالی داشتی و دیگر سر کار نمی روی. پول هم که داری. من آن خانه ای را که خریده ایم نمی خواهم . آن را می فروشیم. فقط 100 میلیون در اختیارت باشد و آن را به میلیارد برسان. اما با پول باقیمانده باید خانه ای در مرکز شیراز بخریم!!!!
    من می دانم که باید کل پول را برای خرید خانه بدهم. دیگر پس اندازی برایم باقی نمی ماند. باید برای بار سوم از صفر شروع کنم و نمی توانم. باید این بار در مقابلش بایستم. اما نمی توانم. توانش را ندارم. حدس می زنم بتوانم تا پایان سال 98 با سود حاصل از سرمایه گذاری هایم نزدیک به دو میلیارد تومان دارایی داشته باشم. چرا بیشتر صبر نمی کند؟ از طرفی شاید نتوانم. پس اگر در مقابلش بایستم و موفق نشوم زخم زبان ها و دعواها و خرد شدن های مکررم را باید شاهد باشم.
    من چه باید بکنم؟؟

  15. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 27 تیر 02 [ 16:26]
    تاریخ عضویت
    1393-10-17
    نوشته ها
    75
    امتیاز
    7,668
    سطح
    58
    Points: 7,668, Level: 58
    Level completed: 59%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive5000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 66 در 34 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط خادم رضا نمایش پست ها
    سلام
    سعی کنید هر وقت عصبانی از همسرتون هستید با ایشون رابطه زناشویی داشته باشید
    تا هم خشمتون خالی کنید هم علاقه همسرتون رو بدست بیارید
    دقیقا در تمام حالاتی که شما گفتید وقت برای همچین عملی به جای کتک کاری بوده
    در روابط زناشویی هورمونی ترشح میشه که حال جفتتون خوب میکنه و از سر لج کردن میافتید
    تا میبینید شما یا ایشون رفتید سمت عصبانیت و یا ناراحتی این کارو انجام بدید
    پیاز خام توی سالاد با گوجه استفاده کنید و بخورید
    تخم مرغ اب پز زیاد استفاده کنید
    خرما استفاده کنید
    موز رسیده زیاد استفاده کنید
    کاکائو استفاده کنید
    اگر دلتون خواست به یکرواندرمانگر یا سه شنبه ها برنامه دکتر بابایی زاد در شبکه سلامت ساعت نه ببینید خیلی خوب میتونه تاثیر بزاره
    ممنون از وقتی که گذاشتین و پاسخی که دادین.
    لطفا پست آخر بنده را هم مطالعه بفرمایید و در صورت امکان نظر بدهید.
    رابطه زناشویی ما فوق ا لعاده است. بسیاری از فانتری هایی که خیلی از زوجین حتی جرات تصورش را هم نمی کنند با هم داشته ایم.
    بعد از این مساله هم چندین بار با هم رابطه گرم داشته ایم.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط terme00 نمایش پست ها
    سلام
    به نظر من شما
    1- مهارت های ارتباطی رو تقویت کنین
    وقتی همسرتون ناراحته و شمادارید آرومش میکنید چی میشه که به فحش و کتک کاری ختم میشه و اینکه زندگی شما جریان داره با نیش و کنایه همسرتون و خود زنی شما
    به نظر میرسه شما نمیتونید به خوبی از مشکلات و خواسته هاتون تو زندگی مشترک صحبت کنید و در کنار ایشون به آرامش برسید
    2- رفتار جراتمندانه را یاد بگیرید
    شما وقتی برای سهم الارثتون برنامه دیگه ای داری ولی به اجبار و برخلاف میل باطنی تسلیم خواسته همسرتون میشید در واقع توانایی نه گفتن ندارید

    http://www.hamdardi.net/thread-18343.html

    http://www.hamdardi.net/thread-7531.html

    از این لینک ها استفاده کن مطالب رو مطالعه کن با کمی تغییرات در رفتارتون میتویند نحوه برقراری درست ارتباط رو با همسرتون یادبگیرین طوری که منجر به کتک کاری نشه
    سلام بر شما.
    ممنون از وقتی که گذاشتین و پاسخی که دادین.
    لطفا آخرین پست بنده رو هم مطالعه بفرمایید.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط Pooh نمایش پست ها
    سلام.
    حالتون خوبه؟

    دیشب میخواستم جواب بدم، ظرفیت سه پستم تموم شده بود.

    متاسفم از اتفاقی که افتاده. شما در حد توصیفی که کرده اید، ذات خوبی دارید. فقط گویا در کنترل خشم کمی ضعف دارید. که با یادگیری مهارتهای ارتباطی و همینطور مهارتهای کنترل واکنشهاتون میتونید رفع کنید مشکلتون رو به نظرم.

    اما مساله دیگری که به نظر من میاد، اینه که خانم شما هم اشتباهاتی در رفتار و عملکرد داره که او هم باید اشکالاتش رو رفع کنه.

    اما اینکه این نیش و کنایه زدنها و غر زدنهای ایشون، خستگی ها و بی اعصاب بودنهای شما و... ریشه اش از کجاست و به صورت ریشه ای چطور میشه حلش کرد، به نظرم از حد توان فضای تالار خارجه و بهتره از مشاوره خانواده حضوری بهره بگیرید. چون به نظرم شنیدن حرفهای دو طرف لازمه و هر دو طرف ضعفهایی در رفتارشون داشته اند.


    اما در این شرایط تا بهبود جسمی همسرتون، کنارشون باشید و با حفظ مرز حق خودتون و حق ایشون، منتظر بهبودش باشید و بعد اقدام برای مشاوره حضوری کنید.

    منظورم از مرز حق خودتون و ایشون اینه که هم رفتار ایشون بر لگد زدن به شما و ان برخورد و ان لفظ درست نبوده، و هم دست بلند کردن شما، ان هم در ان حد با کمربند زدن.

    بنابراین در حد خطای خودتون عذاب وجدان و پشیمانی داشته باشید، نه کمتر، نه بیشتر.
    ایشون هم باید بخش خطای خودشون رو بپذیرند.

    بیش از این در حد سواد من نیست. امیدوارم یا متخصصین تالار بیان کمکتون کنن یا بتونید زودتر از مشاوره حضوری کمک بگیرید.

    شاید این لینکها هم کمکتون کنه. به خصوص متمرکز باشید روی پست های مدیر همدردی، فرشته مهربان، و در کل پستهایی که زمینه سبز دارند.

    http://hamdardi.net/thread-13112.html

    http://www.hamdardi.net/thread-45198.html

    http://www.hamdardi.net/thread-45143.html

    http://www.hamdardi.net/thread-45198.html
    سلام بر شما.
    ممنون از وقتی که گذاشتین و پاسخی که دادین.
    لطفا آخرین پست بنده رو هم مطالعه بفرمایین.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط گیسو کمند نمایش پست ها
    سلام

    شما چرا همش از یه طرف بوم می افتید ?!
    یا سیاه و کبود میکنی ،
    یا خیانت میکنه میگی عیبی نداره اشتباه از منه !


    همسرتون اشتباه بزرگی مرتکب میشه اما شما با کتک زدن یا هر واکنش غلط دیگه ای توپو میندازی توی زمین خودت
    اجازه نمیدید یکم هم ایشون عذاب وجدان بگیره

    اجازه ندادید همسرتون هم کمی در خلوت خودش به اشتباهات خودش پی ببره و دنبال راه حل باشه .
    اجازه ندادید همسرتون ناراحتی ها و دلشکستگی هاتونو ببینه .


    در حال حاضر اصلا فرصت مناسبی برای هیچ حرفی نیست
    نه محبت نه قول و قرار نه تنبیه نه توبیخ


    یه مدت هر دوتون توی حال خودتون باشید
    اگه میشه چند روز شبها دیرتر بیایید و صبحها زودتر برید که کمتر همو ببینید .
    بعدشم باید برید پیش مشاور حضوری .
    اینجا میتونید شارژ آزاد بگیرید ?


    قبل از خیانت همسرتون ارتباط عاطفیتون چهطور بود ?
    خلوتتون شاد بود ? هیچوقت چیزی نبود که بخواهید درستش کنید ?

    وقتی میخواستید مهاجرت کنید همسرتون راضی بود یا به اصرار شما از خانواده اش جدا شد ?
    در شهرتون دوست و همنشین و فامیل داره یا تنهاست ?
    اگر داره میشناسیدشون ?
    سلام بر شما
    ممنون از وقتی که گذاشتین و پاسخی که دادین.
    در پست تازه ای سعی کردم بیشتر توضیح بدم.
    ممنون می شم اگر نظر بدین.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط نازنین2010 نمایش پست ها
    فکر میکنید در این رفتار های بی پروا و جسورانه همسرتان نقش شما چیست؟

    لگد پرانی و فحش و خیانت چرا سعی نکردید برخورد منطقی داشته باشید تا کار به کتک کاری کشیده نشه؟

    خودتون فضا دادید تا بی احترامی کنه

    چرا این فرصت را بهش نمیدی که به اشتباهاتش فکر کنه؟

    عذر خواهی شما برای چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    سلام بر شما.
    ممنون از وقتی که گذاشتین و پاسخی که دادین.
    پست جدیدی گذاشتم که فکر کنم نکات بیشتری رواز مشکلات من و همسرم آشکار کنه.
    ممنون می شم اگر نظر بدین.


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:31 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.