دوستان من 30 سالمه و از زمانی که یادم میاد همیشه پدر و مادرم من رو ندیده میگرفتن. متاسفانه بطور کلی توی فرهنگ خانوادگی ما فرزند دختر جایگاه کمی داره. من خیلی تلاش کردم با درس خوندن و داشتن شغل خوب و تا حدی که میتونستم توجه اونها رو جلب کنم ولی هیچوقت موفق نشدم. با کسی ازدواج کردم که اصلا نمی پسندیدن و برای همین با وجودیکه پدرم متموله جهازی که به من داد اینقدر کم بود که هر کس خونه ام میومد تعجب میکرد. البته اون کیس هایی هم که خودشون برام انتخاب میکردند واقعا مناسب نبودند! وقتی هم که کنکور دادم رشته خیلی خوبی پذیرفته شدم ولی به خاطر مخالفت خانواده ام با شرایط دانشگاهم نتونستم برم. الان که ازدواج کردم هم به شدت تو زندگیم دخالت میکنن تا حدی که مثلا به من میگن به شوهرت بگو مدل موهاش رو این مدلی بزنه یا پیراهن فلان رنگ نپوشه و ...
الان 1 ساله که از ایران اومدم و مادرم فقط 2 بار به من زنگ زده و هر بار هم که بهش زنگ زدم یا کاری داشته و خیلی راحت میگه بعدا بهت زنگ میزنم و نزده یا اینکه غر میزنه که چرا خونه فلانی نمیرید یا به دایی ات مثلا زنگ نزدی و ... حتی پدر و مادرم پیش خانواده شوهرم از من بد میگن. خانواده شوهرم سرشون به کار خودشونه و با ما کاری ندارن ولی این رفتار پدر و مادرم من رو خیلی آزار میده. نمیدونم چطور باید با این موضوع کنار بیام و آروم باشم. شوهرم هم داره از بیقراری من آسیب میبینه. کسی تجربه مشابهی داره؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)