سلام دوستان
من یه چند تا مشکل دارم که مطرح میکنم امییدوارم همفکری شما بتونه بهم کمک کنه تو حلش
واقعیتش من اواسط دهه سوم زندگی هستم و هنوز ازدواج نکردم. البته ظاهرم خیلی کمتر نشون میده.
خدا را شکر شرایط مالی، تحصیلی و خانوادگی خوبی هم دارم و فکر میکنم همین مساله هم تا حدی باعث عقب افتادن ازدواج ام شده باشه. همه اش تو خونه هی میگفتن حیف تو با فلانی ازدواج کنی... عجله کنی!
خیلی این مدت فکر میکنم به اینکه چرا تا حالا ازدواج نکردم چون شدیدا تنهایی و فشارهای جنسی (و بعضا خ ا) اذیتم میکنه. دیگه واقعا درمونده شدم. فشارهای جنسی دیگه برام سرسام آور شده... یه مدتی (مثلا یک ماه و اینها) خوبم همه چی آروم میپذره.. یه دفعه طوفانی میشه و معمولا هممن نمیتونم مقاومت کنم.... به گناه کشیده میشم... بعد میره تو مرحله افسردگی و خستگی... بعد دوباره به خودم دلداری میدهم توبه میکنم... بعد دوباره روز از نو و روزی از نو
نتایج تفکراتم اینه که اکثر دخترها به دلم نمی نشینند یا شرایط خانوادگی و ... به من نمیخوره. بیشترشون را ادامه نمیدهم. انهایی که شرایطشون خوب اما از نظر احساسی مردد هستم را ادامه میدهم ببینم چی میشه اما فایده ای نداره و بعد از چند جلسه دختر خانم متوجه تردید من میشه و انهم سرد میشه و رابطه تقریبا از هم میپاشه.
نمیدونم چرا همیشه دچار تردید هستم. الان کمی هم بدتر شدم هم به خاطر حرفهای اطرافیانم هم اینکه احساس میکنم در شرایط روحی درستی برای تصمیم گیری نیستم.
جند مورد بود که من دوستشون داشتم و از نظر احساسی مثبت بودم اما انها هم بعد معلوم شد که یک مشکلی هرکدوم داشتن... (یکی دو مورد هم آنها گفتن نه) خانواده میگن نمیفهمیم چرا تو اینهایی که شرایطشون خیلی خوب را نمی پسندی و دخترهایی که خیلی هم شرایط خوبی ندارن را جذب میشی. اینهم موجب شده دیگه الان به انتخاب های خودم هم شک کردم.
خودم فکر میکنم دلیل این مساله میتونه چند تا چیز باشه. یکی اینکه دخترهایی که شرایط شون از من پایین تر خیلی سعی در جذب من دارن ولی دخترهایی که شرایط خوبی دارن انتظار دارن من جذبشون کنم که منم چون خودم دچار تردید هستم نمیتونم. یعنی افتادم در یه سیکل معیوب.
من با توجه به تجربه های گذشته متوجه شدم جذب آدمهایی میشم که یه حس خوبی بهم بدن که از ظاهر شروع میشه تا اینکه خیلی بهم محبت کنن( یا احساس کنم طرف اینجوری)، انعطاف پذیر باشن... مهمترین چیز انگر از این جهت برام اینه که طرف نخواهد شاخ و شونه بکشه یا باهام مخالفت کنه ... مثلا اگه باهام بد اخلاقی یا تندی کنه تا حد زیادی علاقه ام را بهش از دست میدهم.
یه جورایی هم انگار از اینکه به کسی خیلی نزدیک بشم میترسم (یا اینکه کسی بهم خیلی نزدیک بشه) میترسم بعد نتونم تصمیم بگیرم و دردسر بشه...
حل این مسایل دو بخش داره یکی اینکه ریشه جی و دیگه اینکه راه حل کدام. لطفا تو نظراتتون این دو تا را اگه میتونین تفکیک کنین و خودم بیشتر دنبال راه حل هستم و یا راه حل هایی که بتونه ریشه این مسایل را بهم نشون بده و حل کنه.
بهتر بگم کلا در تصمیم گیری دچار مشکل هستم. الان خارج از کشور هستم و در مورد محل زندگی ام، نوع شغل آینده ام و ... هم همه اش تردید دارم. .. یه جورایی انگار گم شدم تو این دنیا...
ممنون از وقتتون
علاقه مندی ها (Bookmarks)