به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 24
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 27 مهر 97 [ 23:54]
    تاریخ عضویت
    1392-5-21
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    4,488
    سطح
    42
    Points: 4,488, Level: 42
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 19 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Unhappy بی انگیزگی مفرط و نزدیگ شدن به پوچی

    سلام /این موضوعو چندماه پیش مطرح کردم ولی چون بدلایلی نتونستم پیگیریش کنم و بسته شده مجدد مطرح میکنم /من حدودا 34 سالمه و از سن سی سالگی تقریبا دچار بحران بی انگیزگی تو تمام مسایل زندگی شدم و اصلا تمایلی به ادامه زندگی ندارم. البته نه اینکه فکر خودکشی باشم ولی اصلا لذتی نمیبرم و گذشته وآینده اصلا برام مهم نیس و از خودم و عمری که گذراندم راضی نیستم. درواقع هیچ چیز اینقدر منو تحریک نمیکنه که بخاطرش حرکت کنم. مشاوره و روانپزشک هم رفتم ولی جوابی نگرفتم . شروع این مشکل با ایجاد سوال "هدف از زندگی چیست"و " هدف آفرینش چیست"تو ذهنم ایجاد شد و نتونستم جوابی حداقل درمورد خودم براش پیدا کنم. با برخورد با ناعدالتیهای اجتماع که درمورد من خیلی اتفاق افتاده میتونم بگم تقریبا دیگه انگیزم نزدیک به صفر شده. نزدیک به دو سال بیکارم ولی دو سال قبل بیکاریم این مشکلم شروع شد . باکسی هم حرفی نزدم چون اصلا کسی نمیفهمه حرف و حس و حالمو . حتی ازاینکه این عمر و سلامتیو دارم هدر میدم عذاب وجدان دارم و از خدا میخوام عمرمو بده به اونا که لذت میبرن.دوسدارم همش بخوابم و اصلا انگیزه ای برای فعالیتهای معمولی هم ندارم. حتی فیلم دیدن و یا موسیقی گوش کردن.مگه میشه آدم از هیچی خوشش نیاد؟مرده متحرک شدم.اینارو نگفتم که با حرفا روحیه بدید چون کارم از این چیزا گذشته . امیدوارم مشکلم قابل درک باشه. بازم سوالی بود بگین توضیح میدم .چیزی بنظرتون میاد بفرمایید

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 27 مهر 97 [ 23:54]
    تاریخ عضویت
    1392-5-21
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    4,488
    سطح
    42
    Points: 4,488, Level: 42
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 19 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    جواب چندتا از دوستان رو هم بدم که قبلاجواب داده بودند و کمکی باشه برای ادامه
    درجواب اینکه چه جایگاه ایده آلی درنظر دارم باید بگم هیچی تو ذهنم درنظر ندارم برای آینده
    اینکه باید هدفهای بزرگو به کوچکتر تقسیم کنم حرف درستیه ولی نه برای من که اصلا هدفی و انگیزه ای ندارم
    من قدر نعمتها و داشته هامو میدونم و اصلا خود اینها منو درگیرتر میکنه که چرا با داشتن اینهمه نعمت از جمله سلامتی از هیچی لذت نمیبری
    و اینکه گفتند هدف وظیفه هست نه نتیجه باید بگم من حتی وظیفمم نمیدونم و بدونم هم انگیزه انجامشو ندارم
    و اینکه چرا بعضیا مثل من به اینچیزا فکر میکنن و خیلیام نه رو نمیدونم
    تو این مدت سعی کردم با ورزش و مطالعه و بالا بردن آگاهی وضع رو بهتر کنم ولی نمیشه . الانم اصلا شب و روزم ریخته بهم .
    بازم راهنمایی و یا چیزی بذهنتون میرسه بفرمایید

  3. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 22 خرداد 99 [ 18:46]
    تاریخ عضویت
    1397-2-08
    نوشته ها
    137
    امتیاز
    2,714
    سطح
    31
    Points: 2,714, Level: 31
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 130 در 77 پست

    Rep Power
    26
    Array
    سلام من 29 سالمه پسرم مشکل شما رو 4-5 ساله دارم 2 سال اخیر شدید شده این 5 سال هم باعث افت تحصیلی کاری و اجتماعی من شده...

    اما تفاوت من با شما شاید تو این هست شما هنوز نمیدونین مشکل از کجاست

    بنظر من مشکل شما این هست ادم باهوش و با احساسی هستین و ضربه عاطفی بدی خوردین
    جامعه رو هم با دید باز نگاه می کنین یعنی بی شعور نیستین سطحی نگاه کنین..

    من پیشنهادم این هست بهتون سعی کنین تخریبی که این مدت خوردین توجه کنین که چقدر تخریب شدین و سعی کنین با چیزای کوچیک دلخوش باشین.

    متاسفانه این برای من سازگار نشده... نیاز عاطفی شما ارضا بشه انگیزش هاتون فعال میشه و همون ادم قبلی میشین متاسفانه گرفتار تنهایی مفرط شدین همین

  4. 2 کاربر از پست مفید Telegramid_TrueMotion تشکرکرده اند .

    ammin (سه شنبه 02 مرداد 97), Pooh (دوشنبه 01 مرداد 97)

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 04 مهر 97 [ 04:52]
    تاریخ عضویت
    1397-4-29
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    282
    سطح
    5
    Points: 282, Level: 5
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 11 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    روزتون بخیر
    اول اینکه باید تحت هم درمان دارویی باشید هم روانشناسی. اون دارو درمانی نیاز به دوستان سابقه کامل از روحیه و زندگی شما داره و نیاز به مصاحبه بالینی داره و کار روانپزشکه. ببینه افسردگی مینوره ماژوره اختلال عاطفه هست بای پلاره چیه؟
    ولی در مورد بخش روان درمانی، بنظر من وقتی خدا بهتون عمر و سلامتی داده، یعنی یه چیزی تو وجود شما دیده. این حرف شما کفران نعمت که زندگی منو بگیر. خودتون رو لایق بهترین چیزها بدونید. احساس لیاقت داشته باش. شکرگذاری پروردگار باشین تا خدا هم نعمتهایش به شما رو بیشتر کنه.
    احتمالا تو چندتا زمینه به شکست خوردین. ولی شکست لازمه موفقیته. هیچکس بدون تجربه جاهای بالا نرسیده.
    شما اول باید ببینی چه چیزایی تو زندگی ناراحتت میکنه. از اینکه از چی ناراحت میشی باید بفهمی چه چیزایی دوست داری. چیزایی که دوست داری بهشون برسی رو تو هر دسته بنویس. هدفهای قبلیت که بهشون رسیدی رو بنویس و جلوش علت موفقیتت رو هم بنویس. مثلا تو حوزه عاطفی. مالی. سلامتی و... بعد پلن کن، ریز به ریز مثل یه پروپوزال بدونی مرحله بعد میخوای چی کار کنی. چطوری بهشون برسی. هرچی رسیدن بیشتر، کسب لذت و رضایت بیشتر. از اول خیلی از خودت انتظارات بالا نداشته باش. یواش یواش
    تو فلسفه اش نرو هدف آفرینش چیه و... مگه شما فیلسوفی؟ ببین دلت چی میگه در مورد اعتقاداتت
    همزمان دارو هم استفاده کنید و انشالله جواب میگیرین.

  6. کاربر روبرو از پست مفید Prime تشکرکرده است .

    ammin (سه شنبه 02 مرداد 97)

  7. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,893

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.

    من تاپیک قبلیتون یه پست گذاشته بودم. الان هم همونا رو میگم. و حرف تازه ای ندارم.

    فقط در مورد یه سری حرفاتون اینجا...

    نقل قول نوشته اصلی توسط vahid* نمایش پست ها
    تو این مدت سعی کردم با ورزش و مطالعه و بالا بردن آگاهی وضع رو بهتر کنم ولی نمیشه .
    بازم راهنمایی و یا چیزی بذهنتون میرسه بفرمایید


    به نظر من یه مدت بی خیال مطالعه و بیشتر فهمیدن بشید. ولی ورزش رو ادامه بدید. البته ورزشی که انفرادی باشه به نظرم تاثیرش کم باشه براتون. ورزشهای گروهی تر رو برید.

    یا مثلا اگر ورزش انفرادی مثل شنا میرید، به یکی که اونجاست بگید بیا مسابقه بدیم کی زودتر طول استخر رو میره.

    یه مسابقه شرکت کنید. حتی اگر ساده است. مثلا یه مسابقه تلویزیونی.

    برخلاف چیزی که خودتون فکر میکنید به نظر میاد انگیزه دارید. انگیزه از احساس نیاز سرچشمه میگیره. و الان شما میدونیدکه مثلا نیاز دارید شغل داشته باشید. نیاز دارید حس سودممندی داشه باشید. ولی چون زوم میکنید روی نکات منفی اش، ناامیدی درونتون ایجاد میشه و بی انرژی میشید برای دست به عمل زدن.

    نیاز به هدف بزرگی توی زندگی نیست. آدم هدف بزرگ داشته باشه خوبه. ولی خیلی وقتها همین زندگی روزمره و اقتضاهاش کافیه برای زندگی.


    اینام جزو حرفهای خودتون توی تاپیک های قبلیتونه:

    نقل قول نوشته اصلی توسط vahid* نمایش پست ها
    من حتی الان به گذشته خودم نگاه میکنم میگم من واقعا اینهمه انگیزه رو برای کارایی که انجام دادم از کجا آوردم . چون اگه امروز قرار بود اونکارهارو انجام بدم مطمئنا انجام نمیدادم چون انگیزم صفره صفره
    دقیقا مساله همینه. وقتی هی بخواید دنبال معنی و هدف و نتیجه یه کاری باشید، متوقف میشید. در گذشته کارها رو انجام میدادید چون فقط روی اقتضاها کارها رو انجام میداده اید. الان هم همین کار رو کنید. کاری که الان باید بکنید چیه؟ اینکه دنبال شغل باشید. خب این دنبال شغل بودن چی رو ایجاد میکنه؟ اینکه مثلا روزنامه های نیازمندی رو مرتب بررسی کنید و تماس بگیریدو مراجعه کنید و از طرفی شاید لازمه مهارتهای خاصی رو یاد بگیریرد. مثلا نرم افزارهای حسابداری. یعنی در کل ببینید توی هر لحظه برای رفع اون نیازی که دارید، چه کاری میتونید کنید.

    بقیش هم که همون زندگیه عادیه. هر وقت گرسنه بشه آدم غذا میخوره. هر وقت قبض برق بیاد قبض پرداخت میکنه. هر وقت سینک خراب بشه درستش میکنه. هر وقت یه دوست رو ببینه باهاش حرف میزنه. هر وقت مادرش صداش کنه و کاریش داشته باشه میره کمک. هر ووقت خرید لازم باشه برای خونه خرید میکنه. هر وقت یکی دو روز تعطیله میزنه میره یه تفریحی بیرون شهر. هر وقت بنزین ماشینش تموم شد بنزین میزنه. سه شنبه هام سینما فیلم قشنگ داشته باشه میره نیم بها سینما. هر وقت یه بچه ومئ گفت حوصلم سر رفته یا بیا بازی میره یکم باهاش بازی و ......

    اینا همش زندگیه. و قرار نیست دنبال چیز پیچیده ای بود. من خدا رو شکر یکم به این حالت پذیرش زندگی معمولی رسیده ام.

    یه نویسنده هست. رمان نویس. به نام آلبر کامو. ایشون یکی از رمان نویس ها و نمایشنامه نویس های معروف بوده. کلا اعتقادش هم این بوده که دنیا پوچه. ولی یه مستند من ازش دیدم. میگفت اتفاقا همین که به نظرم میاد همه چی پوچه باعث میشه همه چیز رو بخوام تجربه کنم و زندگی رو حس کنم. (البته نقل به مضمون کردم. جملش دقیقا این نبود).

    یا به قول خیام:
    من ندانم که مرا آمکه سرشت.... از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت
    جامی و بتی و بربتی بر لب کشت.... این هر سه مرا نقد و تو را نسیه بهشت.

    آقا وحید... من دقیقا حس شما رو میفهمم و اونقدر توی همین فکر پوچی غلط زدم و دیدم تهش هیچی نیست جز آزار خودم و اطرافیانم.

    خیلی وقتا ما نمیدونیم وقتی داریم میریم مثلا نون بخریم، اون عبور ما توی خیابون، ممکنه چه تاثیرهای پنهانی داشته باشه که خودمون ازش بی خبریم ولی حکمتیه. مثلا ما یه بار توی یه شهر غریب راه رو گم گرده بودیم و هر کوچه ای واردش میشدیم که بتونیم بریم توی خیابون اصلی] ته کوچه بن بست بود. وارد یه کوچه دیگه شدیم و باز از دور که نگاه میکردیم یه در خونه پیدا بود و فکر کردیم حتما اینم بن بسته و خواستیم بر گردیم. که یهو یه دوچرخه از اون ته کوچه نمایان شد. و فهمیدیم کوچه به در اون خونه منتهی نمیشه و احتمالا یه خمی اون طرفش هست که در دید ما نیست. و رفتیم و بله... بن بست نبود و گویا تنها کوچه ای بود که بن بست نبود اونجا و راه داشت به خیابون اصلی.

    حالا اگه اون دوچرخه سار رو ندیده بودیم، پیدا نکرده بودیم. حضور اون دوچرخه سوار اونجا برای ما یه حکمت داشت. یه فرشته نحات بود. در صورتی که حتما خودش اصلا خبر نداشت اون لحظه حضورش برای ما چقدر مهم و موثر بوده.

    شمت و من باید سعی کنیم درست رفتار کنیم. همین. اون چیزی که به نظرمون درست میاد رو انجام بدیم. همین. همین هم که سعی کنیم از چیزهایی که بده و به اصطلاح گناهه دوری کنیم. شاید حضور ما خیلی چیزها بری خلقت خدا داشته باشه که خودمون بی خبریم. یکم آدم این جوری فکر کنه بهتر میشه حالش.

    اما خب برای نیازهامون هم باید برنامه بریزیم. مثلا خود منم 30 سالمه ولی شغل ندارم. منم انگیزه بالایی برای شغل داشتن ندارم و منم کلا آدم اهل مادیات و پول دوستی نیستم که مثلا بگم دوست دارم مثل بقیه دخترا هی برم خرید و .... ولی خب به جایی رسیدم که خداوکیلی دیگه روم نمیشه برای هر پیزی دستم جلوی بابام با این سن و سال دراز باشه. خب همین حد هم به نظرم انگیزه کافی میشه برم دنبال کار پیدا کردن. حالا ممکنه کار هم گیرم نیاد. ولی خب حداقل خودم و خانوادم میفهمیم دارم تلاش میکنم براش و شرمندگی خودم و سرزنش های اونها هم کمتر میشه و این اوضاع رو نرمال تر میکنه.

    خیلی سخت نگیرید زندگی رو.

    ضمنا من توی تاپیک اولتون دیدم که خانم مجرد یه تاپیک از من بهتون معرفی کرده بودن. اصلا خودم یادم به این تاپیکم نبود. وقتی خوندمش تعجب کردم که چقدر حرف زده ام و چقدر تکرارییییی.... واااااییییی.... همین جا از تمامی اعضا به خاطر اینکه اونقدر دختر لوس حرف گوش نکن حرافی بوده ام معذرت میخوام. یا خداااا.... چقدر حرف میزده ام... حرف هم گوش نمیکرده ام.... ببخشید همگی.

  8. کاربر روبرو از پست مفید Pooh تشکرکرده است .

    ammin (سه شنبه 02 مرداد 97)

  9. #6
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 اردیبهشت 03 [ 19:47]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,972
    امتیاز
    33,707
    سطح
    100
    Points: 33,707, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,401

    تشکرشده 6,419 در 1,797 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    این مراحلی که توضیح دادید وجایی که هستید سراغاز یک تولد تازه و نگاه نو به زندگیه.اگر در مورد آفرینش و هدف از زندگی سوالاتی داری واین به تو انگیزه میده میتونی یه تایپیک جدا باز کنی و اهداف و نظر و نتیجه ای که بقیه بهش رسیدن رو ببینی....اما اگه خودت به اندازه کافی به این فکر کردی و به نتیجه ملموسی نرسیدی بهتره خودت رو از این سوالات کلان دور کنی.

    نتیجه اینکه سراغاز یه زندگی جدید تغییری در روحیه و افکار خودت هست.لذت جویی مثل یه حباب که داخل بطری پرآب هست هیچ وقت از بین نمیره فقط جابجا میشه.به نظر میرسه لازمه یه پوست اندازی انجام بدی از کوچکترین کاری که بهت انگیزه ولذت میده شروع کنی مهم نیست ۳۴ سال گذشته باب میلت بوده یا نه همیشه میشه از صفر شروع کرد.این مساله ای که درگیرش هستی سندروم سی سالگی هست.ممکنه از سن ۲۵ سالگی شروع بشه.

    هر زمان که افکارت تغییر کنه و شروع به حرکت کنی براحتی متوجه نتایج امیدوار کنندش میشی.

    حرف خیلی زیاده و خودت خیلی بهتر میدونی اما نقطه شروع و پوست اتدازی دست خودته.
    این یه لینک در مورد سندروم سی سالگیه


    http://www.hamdardi.net/thread-42847.html

  10. کاربر روبرو از پست مفید ammin تشکرکرده است .

    vahid* (سه شنبه 02 مرداد 97)

  11. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 27 مهر 97 [ 23:54]
    تاریخ عضویت
    1392-5-21
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    4,488
    سطح
    42
    Points: 4,488, Level: 42
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 19 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Telegramid_TrueMotion نمایش پست ها
    بنظر من مشکل شما این هست ادم باهوش و با احساسی هستین و ضربه عاطفی بدی خوردین
    جامعه رو هم با دید باز نگاه می کنین یعنی بی شعور نیستین سطحی نگاه کنین..
    سلام/دوست عزیز من ضربه عاطفی خاصی نخوردم(ازنوع جنس مخالف) و هرچی بوده مسایل معمول زندگی بوده که برای هرکسی پیش میاد در ارتباط با اطرافیانش

  12. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 27 مهر 97 [ 23:54]
    تاریخ عضویت
    1392-5-21
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    4,488
    سطح
    42
    Points: 4,488, Level: 42
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 19 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Prime نمایش پست ها
    سلام
    روزتون بخیر
    اول اینکه باید تحت هم درمان دارویی باشید هم روانشناسی. اون دارو درمانی نیاز به دوستان سابقه کامل از روحیه و زندگی شما داره و نیاز به مصاحبه بالینی داره و کار روانپزشکه. ببینه افسردگی مینوره ماژوره اختلال عاطفه هست بای پلاره چیه؟
    ولی در مورد بخش روان درمانی، بنظر من وقتی خدا بهتون عمر و سلامتی داده، یعنی یه چیزی تو وجود شما دیده. این حرف شما کفران نعمت که زندگی منو بگیر. خودتون رو لایق بهترین چیزها بدونید. احساس لیاقت داشته باش. شکرگذاری پروردگار باشین تا خدا هم نعمتهایش به شما رو بیشتر کنه.
    احتمالا تو چندتا زمینه به شکست خوردین. ولی شکست لازمه موفقیته. هیچکس بدون تجربه جاهای بالا نرسیده.
    شما اول باید ببینی چه چیزایی تو زندگی ناراحتت میکنه. از اینکه از چی ناراحت میشی باید بفهمی چه چیزایی دوست داری. چیزایی که دوست داری بهشون برسی رو تو هر دسته بنویس. هدفهای قبلیت که بهشون رسیدی رو بنویس و جلوش علت موفقیتت رو هم بنویس. مثلا تو حوزه عاطفی. مالی. سلامتی و... بعد پلن کن، ریز به ریز مثل یه پروپوزال بدونی مرحله بعد میخوای چی کار کنی. چطوری بهشون برسی. هرچی رسیدن بیشتر، کسب لذت و رضایت بیشتر. از اول خیلی از خودت انتظارات بالا نداشته باش. یواش یواش
    تو فلسفه اش نرو هدف آفرینش چیه و... مگه شما فیلسوفی؟ ببین دلت چی میگه در مورد اعتقاداتت
    همزمان دارو هم استفاده کنید و انشالله جواب میگیرین.
    سلام/ چند سال پیش هم تحت درمان روانشناسی بودم و هر روانپزشکی و درمانی و حتی روانشناس هم عوض کردم و روانپزشک داروهام هم عوض کرد و مقدارشو زیاد کرد (تو زمان طولانی و دوره ای)ولی تاثیری تو حال من نداشت و خوابمو زیاد کرده بود و مسایل دیگه که تاثیری تو بهبودم نداشت
    بابت سلامت و عمرم هم ناشکر نیستم . منظور من اینه که چون استفاده ای ازش نمیبرم یجور عذاب وجدان در من وجود داره
    از مهمترین چیزایی که منو عذاب میداده بی عدالتی هست . نه فقط درمورد خودم که درمورد همه و در حال حاضر به چیزی تمایل و کششی ندارم و وقتی انگیزه ای نباشه حرکتی نیست. شما وقتی نتونی خودتو از درون برای فعالیتی قانع کنی پس نمیتونی اونکارو انجام بدی
    فلسفه بمعنای پیچیدش و اینکه خدا چرا مارو آفریده حق با شماست چون درکش برای مخلوق که جزیی از کل هست سخت یا ناممکن باشه ولی ندونستن اینکه اصلا چرا باید بیدار شی چرا باید فلان کارو بکنی و چراهای زیاد دیگه بی انگیزم کرده

  13. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 27 مهر 97 [ 23:54]
    تاریخ عضویت
    1392-5-21
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    4,488
    سطح
    42
    Points: 4,488, Level: 42
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 19 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Pooh نمایش پست ها
    سلام.

    یه مسابقه شرکت کنید. حتی اگر ساده است. مثلا یه مسابقه تلویزیونی.

    برخلاف چیزی که خودتون فکر میکنید به نظر میاد انگیزه دارید. انگیزه از احساس نیاز سرچشمه میگیره. و الان شما میدونیدکه مثلا نیاز دارید شغل داشته باشید. نیاز دارید حس سودممندی داشه باشید. ولی چون زوم میکنید روی نکات منفی اش، ناامیدی درونتون ایجاد میشه و بی انرژی میشید برای دست به عمل زدن.

    آقا وحید... من دقیقا حس شما رو میفهمم و اونقدر توی همین فکر پوچی غلط زدم و دیدم تهش هیچی نیست جز آزار خودم و اطرافیانم.
    اما خب برای نیازهامون هم باید برنامه بریزیم. مثلا خود منم 30 سالمه ولی شغل ندارم. منم انگیزه بالایی برای شغل داشتن ندارم و منم کلا آدم اهل مادیات و پول دوستی نیستم که مثلا بگم دوست دارم مثل بقیه دخترا هی برم خرید و .... ولی خب به جایی رسیدم که خداوکیلی دیگه روم نمیشه برای هر پیزی دستم جلوی بابام با این سن و سال دراز باشه. خب همین حد هم به نظرم انگیزه کافی میشه برم دنبال کار پیدا کردن. حالا ممکنه کار هم گیرم نیاد. ولی خب حداقل خودم و خانوادم میفهمیم دارم تلاش میکنم براش و شرمندگی خودم و سرزنش های اونها هم کمتر میشه و این اوضاع رو نرمال تر میکنه.

    .
    سلام
    انجام مسابقه و وارد این قبیل هیجانات شدن مثل مسکن عمل میکنه و بعد اون دوباره همون رویه قبل هست
    شما بمن میگی مثل گذشته عمل کنم ؟ احساس میکنم درک درستی از شرایط بنده ندارین. اگه میتونستم که خوب بود.
    من حتی میرم بیرون یا پارک میشنم ساعتها فعالیت دیگران و بچه هارو نگاه میکنم و مدام به این فکر میکنم که چه چیزی اونارو بحرکت میاره و نهایت شب میشه و بی نتیجه برمیگردم و نهایت بخودم این جوابو میدم که اونا فعالیتشون مثل فعالیت خودم قبل از رسیدن به این مرحله از زندگیمه که خودم هم انجام میدادم.
    درمورد کار هم که سه ساله دنبالشم ولی روز بروز بدتر هر کاری هم تونستم انجام دادم برای رفع نیاز مالی ولی نه از روی علاقه یا کشش و انگیزه و از اجبار و رفع نیاز . نمیخوام بنالم ولی سیکل کار و اشتغال تو مملکت خیلی معیوبه و سرشار از بی عدالتیه و افرادی مثل من که نه ژن خوبن نه پشتشون بجایی گرمه و نه حتی خانواده پشتشونه پس فقط رو خودشون حساب میکنن
    بحث کار و بی انگیزگی درمورد دنبال کار گشتن یه بحثیه که کلی حرف دارم ولی اینجا مارو از بحث اصلی دور میکنه وگرنه شاید منو و شما هردو بیکار باشیم ولی خیلی فرق بین بیکاری من با شماست. در این حد که خودتون گفتید بگم که مثلا خانواده شما میبینه شما دنبال کاری ولی نمیشه خب درکت میکنه ولی برای من اینطور نیست و درک نمیکنه
    بی انگیزگی امروز من شاید با بیکاری بیشتر شده ولی حتی من زمانی که سرکار هم میرفتم در گذشته بود و اصلش به بیکاری ربط نداره

  14. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 22 خرداد 99 [ 18:46]
    تاریخ عضویت
    1397-2-08
    نوشته ها
    137
    امتیاز
    2,714
    سطح
    31
    Points: 2,714, Level: 31
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 130 در 77 پست

    Rep Power
    26
    Array
    سارتر یه جمله داره میگه وقتی توی شرایط بدی هستی تنهایی....

    بنظر من مشکل شما این نیست که افسرده ایی یا میگی هدف زندگی چیه
    مشکلت شرایط ارتباطی یا عاطفی یا اجتماعی الانت هست

    احتمالا منزوی هستی و شغل و ارتباط خوبی با جامعه نداری
    با جنس مخالف ارتباط نداری
    تک و تنها هستی و این شرایط باعث شده سمت بی انگیزگی کشیده بشی و بی حوصله تر بشی هر روز.


    باور کن من هم مثل خودت بی انگیزم و چند سال هست لطمه خورده زندگیم از بی انگیزگی و بی حوصلگیم من فقط علتش میدونم شما الان علتش نمی دونی یا نمی خوای قبول کنی...

    - - - Updated - - -

    وقتی که کباب کوبیده با شیشلیک می خوری حین خوردن هم می پرسی هدف از خوردن این چی هست؟ هدف از زندگی چی هست؟ اگه هرروز تخم مرغ اب پز و سیب زمینی بخوری چطور؟


    جواب مشخصه ما نیاز های عاطفی جسمی جنسی روانی ارتباطی استقلال شغلی داریم که باید ارضا بشه هرکدوم تو سن و بازه خاص زمانی

    برای شما کمی دیر شده واسه همین اینطوری شدی

    باید بنظر من دنبال ازدواج باشی یا طبیعت گردی گروهی با افراد باید از تنهایی بکشی بیرون خودت رو
    چیزی که میدونم و مطمئنم و تجربه کردم:::::


    نباید نباید نباید به این فکرها بها بدی
    نباید نباید نباید اجازه بدی که منزوی تر بشی

    باید به هرقیمتی که شدی از انزوات بکنی


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. بی انگیزگی مفرط و نزدیک شدن به پوچی
    توسط vahid* در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: چهارشنبه 27 دی 96, 03:03
  2. چه جوري از شوهرم پول بگيرم. راهكار بگيد لطفا
    توسط negad در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: جمعه 19 خرداد 96, 18:07
  3. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 05 فروردین 93, 08:09
  4. مردایی که می گن دختر باید ریزه میزه و کوچولو باشه ،دروغ می گن؟؟؟؟
    توسط نازنین آریایی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 55
    آخرين نوشته: پنجشنبه 01 تیر 91, 16:44
  5. راز پول دار شدن #(معما)#
    توسط کنجکاو در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: چهارشنبه 29 مهر 88, 19:05

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:56 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.