به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 15
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 شهریور 96 [ 14:15]
    تاریخ عضویت
    1394-7-06
    نوشته ها
    130
    امتیاز
    3,017
    سطح
    33
    Points: 3,017, Level: 33
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 127 در 70 پست

    Rep Power
    28
    Array

    سندروم سی سالگی را بشناسید

    گروهی بابت این تفکرات و احساسات دچار نوعی افسردگی، سردرگمی، تردید و احساس پوچی و اتلاف وقت و عمر می‌شوند و گروهی دیگر سی‌سالگی و حواشی‌ا‌ش را با آرامش بدرقه می‌کنند. شاید شما جزو کسانی باشید که سی سالگی را به خوبی و خوشی سپری کرده‌اند یا در حال گذراندنش هستند بدون آنکه خم به ابرو بیاورند. به شما تبریک می‌گوییم. شما جزو کسانی هستید که در زندگی انتخاب‌های کاملا صحیحی داشته‌اید و در مورد وضعیت زندگی به ثبات رسیده‌اید و اوضاع‌تان رو به راه است اما تعداد زیادی از سی‌ساله‌ها دچار این نوع تفکرات و احساسات هستند که به آن سندروم سی سالگی می‌گویند.

    سال‌های پر دغدغه

    یک روانشناس رشد به اسم دانیل لوینسون برای نخستین بار در مورد بحران سی‌سالگی صحبت کرد. او گفت آدم‌ها در بعضی از «سالگی‌» ‌هایشان دچار بحران می‌شوند؛ «بحران سی سالگی»، «بحران چهل سالگی» و «بحران پنجاه سالگی»! از نظر لوینسون این سن‌ها مطلق نیستند. به‌عنوان مثال بحران سی سالگی ممکن است بین سال‌های ۲۸تا ۳۲سالگی اتفاق بیفتد. هر کدام از این بحران‌ها خصوصیات خودشان را دارند. بحران سی سالگی اما همراه است با حالاتی شبیه افسردگی، احساس ضرر و خسران شدید و مقایسه خود با دیگر همسالان، احساس اتلاف وقت، اتلاف عمر و سرزنش کردن خود، احساس پوچی و بی‌حوصلگی شدید، ناامیدی، عدم رضایت از زندگی، نگاه پوچ‌گرایانه به جهان و محتویاتش، بالا رفتن گفت‌وگوی درونی، میل به خواب به‌خصوص خواب صبحگاهی، کاهش انرژی، بی‌اشتهایی، بی‌تفاوتی در مسائل مهم، سستی، افراط وتفریط، زودرنجی وگوشه‌گیری. این سندروم به‌صورت عادی و معمولی، تقریبا همه‌گیر است اما در بعضی‌ها به شکل بحران نمایان می‌شود.

    چرا سی سالگی؟


    سی ساله‌ها یک دهه را دویده‌اند و به انواع و اقسام کارها و امور زندگی‌شان رسیدگی کرده‌اند. دهه بیست سالگی آنقدر پر مشغله هست که جوان وقت نمی‌کند زیاد دچار تردید و افسردگی و دغدغه شود. تمام ده سال گذشته به انتخاب رشته دانشگاهی و تحصیل، انتخاب جهان‌بینی و خط‌مشی زندگی، انتخاب شغل و کسب و کار، انتخاب همسر و بچه‌دار شدن و… گذشته و مهم‌ترین انتخاب‌های زندگی که هر کدام برای عوض کردن مسیر یک زندگی کفایت می‌کند، در این دهه اتفاق افتاده. بگذریم از خط عوض کردن‌ها و افراط و تفریط‌هایی که در دهه بیست زندگی با اغلب جوان‌ها همراه است و حال در آستانه سی سالگی، زمانی که زندگی می‌رود تا روی ثبات و آرامش را ببیند، فرد دچار تردید می‌شود. ناگهان در سی سالگی این کرختی و افسردگی به جانمان می‌افتد. این بحران معنا از پی افسردگی و خستگی، تغییر را لازمه زندگی می‌دانداما نه تغییر در عقاید و شغل بلکه بنیادی‌تر، تغییر در روش‌ها، نوع مواجهه با عقاید و نگاه به شغل. اگر نسبت به افکاری که در این دوران به شما هجوم می‌آورند آگاه نباشید و راه‌های برخورد و مقابله با آنها را ندانید قطعا نمی‌توانید به‌خودتان کمک کنید تا به ثبات برسید.

    تردید

    نخستین مسئله سی سالگی تردید است؛ تردید در مورد انتخاب‌های مهم زندگی و ذهنی که پر از سؤال است؛ «در این سی سال چه کار کردم؟» «آیا این رشته تحصیلی‌ام همانی بود که باید می‌رفتم» «آیا علاقه و استعداد و توانایی و تخصص من در راستای همین کاری‌ است که انجام می‌دهم؟» «چرا پزشک نشدم؟» «چرا هنر نخواندم؟» «کاش ارشد می‌خواندم» «چرا به این زودی ازدواج کردم؟» «چرا بچه‌دار شدم؟» «چرا بچه‌دار نشدم؟» «چرا خواستگارهایم را جواب کردم و درس خواندم؟» «چرا به شهر دیگری مهاجرت نکردم؟» «چرا نباید کارم را عوض کنم؟» این سؤالات حتی ممکن است پا از انتخاب‌های معمولی فرد هم فراتر گذاشته و به جنبه‌های اعتقادی وی کشیده شود. مثلا «چرا من از این دین پیروی می‌کنم؟» و… و در شرایط پیچیده‌تر فرد شروع می‌کند به مقایسه کردن خود با دیگر هم سن و سال‌هایش؛ «فلانی را ببین، برای خودش کسی شد، من چرا نتوانستم مثل او باشم؟» «این همه درس خواندم به چه دردم خورد، فلانی که آرایشگر شده است که وضعش خیلی بهتر از من است» و… حاصل همه این سؤال‌ها و مقایسه‌ها و دغدغه و درگیری‌های ذهنی این می‌شود که فرد فکر می‌کند آنگونه که لایقش بوده زندگی نکرده و در نتیجه این فکر دچار نوعی گرفتگی و کلافگی و بی‌حوصلگی می‌شود. این مرحله همان بحران سی سالگی است.

    آرام باشید

    اولین چیزی که در این شرایط به کمک سی ساله‌ها می‌آید، این است که بدانند تنها نیستند و سی‌ساله‌های زیاد دیگری هم هستند که دچار این بحران شده‌اند یا می‌شوند. در واقع تعدادمان آنقدر زیاد هست که مسئله‌مان تبدیل به یک مسئله مورد نظر علم روانشناسی شود. سی ساله‌ها در کل دنیا، برمی‌گردند و پشت سرشان را نگاه می‌کنند و این نخستین نگاه عمیق و متفکرانه به عمر رفته است و طبیعی‌ترین واکنش به یک دهه دویدن، انتخاب و تصمیم. بعضی‌ها دچار اضطراب و استرس و افسردگی می‌شوند و دم از پشیمانی می‌زنند اما باید بدانند که تنها نیستند و با سیل سی‌ساله‌های پردغدغه دیگر، در حال گذر از یک تونل سنی هستند، مثل دوره نوجوانی که ویژگی و مختصات خودش را دارد، این بحران و ویژگی‌ها هم مربوط به سی سالگی است.

    این یک فرصت خودشناسی است


    حتما به غیراز افسردگی و بی‌حوصلگی و احساس پشیمانی راه‌های دیگری هم هست. از این موقعیت متفکرانه استفاده کنید و خودتان را بهتر بشناسید. هر بحرانی که در زندگی فردی ما رخ می‌دهد، باعثمی‌شود که ما از زاویه‌ای نزدیک‌تر با خود واقعی مان روبه‌رو شویم. فرقی نمی‌کند این بحران مربوط به سن و سالمان باشد یا در پس مرگ عزیزی یا شکست در کاری. درهرحال در این مواقع بهتر می‌توانیم از نگرش‌ها، ارزش‌ها، توانایی‌ها، ضعف‌ها و حسرت‌های خودمان باخبر شویم و به‌خودشناسی بهتری دست پیدا کنیم.

    مفاهیم را دوباره برای خودتان تعریف کنید


    اگر در مورد خط‌مشی و جهان‌بینی‌تان دچار دغدغه و تردید هستید بهترین راه‌حل رفتن به‌دنبال حقیقت زندگی است. باید ببینید کجاها متعصب بوده‌اید، کجاها احساساتی برخورد کرده‌اید، چه مواقعی زیادی سهل‌گیر یا زیادی سختگیر بوده‌اید و کجاها بر اثر فشار دیگران دست به انتخاب و عکس العمل زده‌اید. جهان‌بینی‌ای که از شناسنامه آدم‌ها یا تنها از پس عرف و وضعیت خانوادگی دربیاید و همراه با شناخت و تحقیق نباشد، طولی نمی‌کشد که در بسیاری از افراد تبدیل به یک بحران فکری و روحی می‌شود و چرا و اما و اگرهای زیادی را با خود به ارمغان می‌آورد. بنابراین سعی کنید تمام مفاهیمی که برایشان تعریف درست و حسابی نداشته‌اید یا تعریفتان از آنها زیادی دندان‌گیر نبوده است را بازتعریف کنید. خدا، دین، تعهد، بندگی، عشق، زندگی، کار، اخلاق و… برای این کار نیاز به مشاوره با افراد متخصص اعم از مشاوره‌های دینی یا روانشناسی دارید. علاوه بر این مطالعه کتاب‌های مرتبط، شنیدن سخنرانی و… می‌تواند به شما کمک کند.

    یک بحران دیگر نسازید


    اغلب سی ساله‌های ایرانی ازدواج کرده‌اند و بچه دارند یا در آستانه پدر و مادر شدن هستند و اتفاقا همین مسئله هم ممکن است یکی از سؤالات حالایشان شود. نمی‌توانیم به شما بگوییم که حالا دیگر کاری است که شده، بسوز و بساز و با آسان‌گیری و بی‌خیالی شرایط را طی کن. همه ما در زندگی ‌مان لااقل بخش کوچکی را داریم که تنها متعلق به‌خودمان است و تصمیمات در این بخش فقط و فقط برعهده خودمان است و حتی به نزدیک‌ترین کسانمان ربطی ندارد اما حواستان هم باشد که اینجا حرف از مسئولیت و تعهد است و پای وجدان در میان است. مراقب باشید دست به کاری نزنید که در چهل سالگی دچار بحرانی دیگر بابت بدبخت کردن همسر و فرزندتان بشوید. شما یک سی ساله عاقل و کامل هستید که می‌توانید شرایط را به جای حذف کردن اصلاح کنید. به جای تردید و اما و اگر بنا را بر اصلاح امور بگذارید و در جهت آرامش و صلح و عشق قدم بردارید که البته سی سالگی در این زمینه از تمام سال‌های دیگر مستعدتر و مناسب‌تر است. خوب است بدانید خیلی آدم‌های دیگر هم ممکن است دچار این تردید‌ها درباره همسرشان و انتخاب و تصمیم‌گیری درباره ازدواج خود شده باشند اما راه درست، حذف کردن و خراب کردن یک زندگی نیست. بدانید شما هروقت که بخواهید می‌توانید زندگی خودتان را بسازید و به آن رونق بدهید. روانشناسان می‌گویند در هر دوره از زندگی آدم یک تکلیف مهم روانشناختی دارد و اگر آن را درست انجام دهد، به سلامت از آن دوره می‌گذرد وگرنه دچار بحران می‌شود. مهم‌ترین تکلیف در سومین دهه عمر آدم، این است که بتواند با دیگران وارد رابطه صمیمانه جدی شود وگرنه منزوی می‌ماند. مهم‌ترین رابطه صمیمانه این دوره، رابطه با همسر است.

    دست نگه دارید


    سی ساله‌هایی که دچار بحران می‌شوند معمولا برای جبران حس کاذب و بدشان و برای مقابله با کلافگی دست به کارهای نامعمول و عجیب و غریب می‌زنند. مثلا دست به سرمایه‌گذاری‌هایی می‌زنند که هیچ تجربه‌ای در آن زمینه ندارند و چیزی از آن نمی‌دانند، زنان و مردان سی‌ساله‌ای که دست به عمل‌های عجیب غریب زیبایی می‌زنند، خالکوبی می‌کنند، سعی می‌کنند خود را به انسان ایده‌آل و آرمانی ذهن جوانی‌شان نزدیک کنند سی ساله‌هایی هستند که کل سرمایه‌شان را تبدیل به دلار می‌کنند یا طلا و جواهر می‌خرند. اینها نشان می‌دهد که فرد دنبال یک احساس قدرت است و این کارها به او حس قدرت کاذبی را می‌دهد که به جنگ با احساس پشیمانی می‌رود. اگر سی ساله‌ای هستید که می‌خواهید دست به چنین کارهای نامعمولی بزنید دست نگه دارید، مشورت کنید، مطالعه کنید و کمی به‌خودتان زمان بدهید و مطمئن باشید حال سی سالگی‌تان با تصمیم‌های نامعقول خوب نمی‌شود.

    آرزو‌ها و استعدادهایتان را صدا کنید


    یک‌رؤیا و دغدغه شخصی، چیزی که همیشه دلتان می‌خواسته و استعدادش را داشته‌اید، در ارتباط با شغل یا تحصیل، مهارت آموزی یا هنر و… درنظر بگیرید و دوباره برای به‌دست آوردنش تلاش کنید. این مسئله هم به شما انرژی و انگیزه می‌دهد و هم ممکن است به تغییر مسیر و جهت زندگی به سمتی که علاقه و استعدادتان را به همراه دارد، بینجامد، علاوه بر این پرداختن به علایق شور و نشاط زندگی را افزایش می‌دهد و احساس موفقیت و اعتماد به نفس را بالا می‌برد و فرد را از بحران‌ها نجات می‌دهد. اگر یک کار تازه را شروع کنید حتما حس بهتری پیدا می‌کنید. این کار تازه می‌تواند یادگیری یک هنر باشد یا ثبت‌نام در کلاس‌های آموزشی که همیشه دوست داشته‌اید آن را دنبال کنید.

    اگر اوضاع اورژانسی‌ است


    اگر اوضاعتان اورژانسي شده و زمينگيرتان كرده و روز و شب در حال افسردگي و غم و غصه خوردن هستيد و كسالت و كلافگي آوارهتان كرده، دست دست نكنيد. از همين حالا تصميم بگيريد كه از زمين بلند شويد و بهخودتان كمك كنيد. به اين فكر كنيد كه اين سي سال گذشته چه خطاهايي مرتكب شدهايد كه باعث پشيمانيتان شده است. اگر قرار باشد همينطور افسرده و كلافه به زندگي خود ادامه بدهيد قطعا ۱۰سال ديگر به بحراني جديتر برخورد ميكنيد. بدترين كار نشستن و افسوسخوردن است. براي زندگي خود تصميمات جدي بگيريد تا با برنامه به آنها برسيد. از اين تفكرات و انديشههاي سيسالگي كه شما را ترسانده و تكانتان داده نهراسيد، ميتوانيد از آنها عبرت بگيريد. با خودتان فكر كنيد از اين به بعد عمرتان را چگونه از دست ندهيد. اين احساسات ميتواند پلي باشد كه شما را متوجه موقعيت خودتان كند و باعث شود كه براي ادامه زندگي خود نقشه بكشيد و برنامهريزي كنيد و با انگيزه جلو برويد. از اين بهاصطلاح بحران، يك پل بسازيد؛ پلي به سوي آيندهاي روشن.

    - - - Updated - - -


    سندروم سی سالگی دهه شصتی ها!

    15 میلیون نفر از جمعیت کشور ما متولدین سالهای 60 تا 66 را تشکیل می دهند که این روزها سندروم سی سالگی را تجربه می کنند، در حالی که تعداد قابل توجهی از این تعداد به رغم گذشت سه دهه از زندگی شان، نه ازدواج کرده اند و نه استقلال مالی دارند.

    در کشورهای غربی زمانی که دختر و پسر به سن قانونی 18 سالگی می رسند، با حمایت دولت زندگی مستقل خود را خارج از محل زندگی والدین آغاز می کنند. در کشور ما اما از آنجایی که عرف و سنت ها در تضاد با زندگی مجردی جوانان قرار دارد، ماجرای استقلال جوانان نه تنها در سنین هجده سالگی اتفاق نمی افتد بلکه جوانان دهه شصتی که این روزها در حوالی سی سالگی عمر می گذرانند هم هنوز در کنار خانواده به زندگی ادامه می دهند.
    15 میلیون جوان دهه شصتی در حوالی سی سالگی

    بر اساس آمارها 1832722 نفر متولد سال 66، 2256971 نفر متولد سال 65، 2031969 نفر متولد سال 64، 2068279 نفر متولد سال 63، 2203560 نفر متولد سال 62، 2097957 نفر متولد سال 61 و 2419951 نفر متولد سال 60 به طور کلی 15 میلیون جوان را تشکیل می دهند که این روزها در بازه سنی 28 تا 34 سالگی به سر می برند. ماجرای مشکلات متولدین دهه شصت مسئله ای است که در سالهای گذشته بارها از سوی جامعه شناسان مطرح شده است، نسلی که در روزگار اوج موالید پس از آغاز جنگ تحمیلی به دنیا آمدند و در سالهای مدرسه با کمبود محیط های تحصیلی و کلاس های دو تا سه شیفته روبرو شدند، نسلی که پس از پایان تحصیل با غول کنکور و محدودیت صندلی های دانشگاه ها روبرو شدند و پس از پایان تحصیل هم با نبود موقعیت شغلی مرتبط با رشته تحصیلی شان.
    جامعه شناسان و روانشناسان بر این باورند که آدم ها در سن سی سالگی که میان 28 تا 33 سالگی متغیر است حال و هوای جدیدی را تجربه می کنند که در اصطلاح به آن بحران یا سندروم سی سالگی می گویند.

    در هنگام ازدواج و تشکیل خانواده هم مشکلات مالی و بیکاری از یک سو و تضادهای خانواده های سنتی با ازدواج های مدرن از سوی دیگر باعث شد که این نسل در ازدواج هم با تراژدی سونامی طلاق در سالهای ابتدای ازدواج و جدایی های عاطفی روبرو شود. نسل سر خورده ای که در تمام سالهای زندگی صف شکن نسل های بعد بود و مرکز همه آزمون و خطاها قرار گرفت. این روزها اما متولدین این نسل پس از بحران های مختلفی که در ادوار مختلف زندگی شان تجربه کرده اند، در سن سی سالگی به سر می برند در حالی که تعداد قابل توجهی از آنها نه ازدواج کرده اند و نه برنامه ای برای تشکیل زندگی مستقل در سر دارند.
    سندروم سی سالگی

    جامعه شناسان و روانشناسان بر این باورند که آدم ها در سن سی سالگی که میان 28 تا 33 سالگی متغیر است حال و هوای جدیدی را تجربه می کنند که در اصطلاح به آن بحران یا سندروم سی سالگی می گویند. بر اساس این حال و هوای جدید این افراد به مسائلی فکر می کند که پیشتر به آنها نمی اندیشند مانند اینکه آیا شغلی که این همه سال را صرف تلاش در آن کرده اند، واقعا شغلی مناسب برای آنها است، آیا ازدواج در سالهای دهه بیست سالگی برایشان زود نبوده و آیا این ازدواج انتظارات آنها از زندگی را مهیا کرده است؟جوانان در سندروم سی سالگی نگاهی به سالهای دهه بیست سالگی شان می اندازند دهه ای پر از انتخاب و تلاش و اتفاق که تمام زندگی آدم ها را تحت تاثیر قرار می دهد. در آستانه سی سالگی آدم ها به تردید می افتند اینکه آیا این انتخاب ها درست بوده است یا باید تغییری در زندگی شان ایجاد کنند. از طرف دیگر آدم هایی که در سالهای دهه سوم زندگی ازدواج نکرده اند به این فکر می افتند که با چنین وضعیتی تا چه زمانی باید در کنار پدر و مادر، روزگار بگذرانند.
    افزایش اختلاف فرزندان و والدین در سالهای سی سالگی

    یکی دیگر از مشکلاتی که معمولا دهه شصتی های مجرد با آن مواجه می شوند، اختلاف عقیده با والدینشان است، پدر و مادرها با افزایش سن دیگر حوصله ی سالهای جوانی را ندارند و از طرف دیگر جوانان نمی توانند با ایرادگیری ها و محدودیت های متعدد والدینشان بسازند و شاید به همین دلیل است که اختلافات و درگیری ها در خانه هایی که فرزندان دهه شصتی شان هنوز مجرد هستند، خیلی بیشتر از سایر خانواده ها است.

    مقصر کیست؟

    دهه شصتی ها پس از بحران های مختلفی که در ادوار مختلف زندگی شان تجربه کرده اند، در سن سی سالگی به سر می برند در حالی که تعداد قابل توجهی از آنها نه ازدواج کرده اند و نه برنامه ای برای تشکیل زندگی مستقل در سر دارند! اما باید گفت که در میان این نسل 15 میلیون نفری، افراد موفقی دیده می شود که با تمام این بحران ها را پشت سر گذاشته اند، با تلاش پله های ترقی را طی کرده و برنامه ای هدفمندی برای خود دارند.

    بسیاری از جوانان بر این باورند که سهم زیادی از عدم توانایی شان برای رشد کردن و رسیدن به اهداف شان مربوط به مسئولان مربوطه بوده است که شرایط را در جامعه فراهم نکرده اند. خارج از بحث قصور مسئولان در ایجاد امکانات و شرایط مناسب برای رشد جوانان، باید گفت اراده و تلاش این نسل در رسیدن به برنامه مشخص برای زندگی شان بی تاثیر نبوده است. درست است که شرایط دهه شصتی ها ایده آل نبوده و موانع بسیاری برای یافتن کار و ازدواج و دیگر موارد در زندگی وجود داشته اما خوب است، سهم اراده و پشتکار را که به وسیله آن می توان برنامه ای هدفمند برای زندگی تعیین کرد را در نظر قرار داد. همانطور که از قدیم گفته اند: «خواستن، توانستن است.»

    نهادهای مسئول چاره ای بیندیشند

    در حالی که جوانان دهه شصتی ما این روزها درکنار سندروم سی سالگی با مشکلات متعددی نظیر مجرد ماندن و بی کاری و مسائل مالی و طلاق روبرو هستند، مسئولان باید فکری به حال این حجم عظیم از جمیعت یک کشور کنند که به دلیل برخی از سهل انگاری ها با مشکلات متعدد رشد یافتند و این روزها در آستانه سی سالگی باز هم با تراژدی مصائب دست و پنجه نرم می کنند.

    واقعیتی که ما در آن به سرمی بریم، همواره دستخوش ناراحتی هاست بنابراین ما برای رسیدن به اهداف مان باید با مشکلات و ناراحتی ها بجنگیم؛ جنگی واقعی و در متن زندگی و نه در خیال و اوهام. که اگر غیر از این باشد در زیر چرخ هایش له خواهیم شد.

  2. 5 کاربر از پست مفید delkhaste تشکرکرده اند .

    fateme_am (سه شنبه 16 شهریور 95), nasim31 (سه شنبه 16 شهریور 95), میشل (سه شنبه 23 شهریور 95), Wishbone (پنجشنبه 18 شهریور 95), اسما@ (سه شنبه 16 شهریور 95)

  3. #2
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 13:16]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,420
    امتیاز
    287,066
    سطح
    100
    Points: 287,066, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,577

    تشکرشده 37,079 در 7,002 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    با سلام و احترام
    ضمن تشکر از شما
    لطفا ذکر منبع فراموش نشود

    غلام همت آنم که زیر چرخ کبـــود
    زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

    http://www.hamdardi.com
    دسترسی سریع به همدردی و مدیر همدردی با عضویت در کانال همدردی در ایتا

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 شهریور 95 [ 08:57]
    تاریخ عضویت
    1394-10-16
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    897
    سطح
    15
    Points: 897, Level: 15
    Level completed: 97%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    26

    تشکرشده 34 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام به دوست عزیز برای مطلب خوبشون

    من هم یکی از همون سی ساله هایی هستم که فکر میکنم کمابیش دچار بحران سی سالگی شدم، با اینکه دهه سوم زندگیم پر از تلاش و سخت کوشی برای داشتن آینده ای بهتر بود اما حالا که وارد دوره ی سی سالگی شدم خیلی با خودم، افکارم، رویاها و آرزوهام چالش دارم شاید به نوعی به خیلی از نیازها و چشم اندازهایی که به سختی براشون تلاش کردم نرسیدم یا اگه هم رسیدم خیلی از چیزی که انتظارشو داشتم دورتر بود.
    مطلب شمارو که خوندم با بند بند نوشته ها احساس همدردی کردم. از یه طرف خوشحالم که در این به اصطلاح بحران تنها نیستم و من آدم عجیبی نیستم و از طرفی ناراحت و نگران چگونگی عبور از این دوران.
    از وقتی که متوجه این دگرگونی حال و احوالم شدم به شدت متوسل به مطالعه و مشورت با آدم های با تجربه شدم، روشی که به گونه ای این متن بهش اشاره کرده بود. این روش بی تاثیر نبود اما هنوز مطالبی که تو این زمینه آموختم عطش درونی و کلافگی من رو بر طرف نکرده.
    تو این بازه زمانی یا بحران سی سالگی شخصیتی از خودم شناختم که به شدت ضعیف تر و بی اعتماد به نفس تر بود نسبت به شناخت قبلی که از خودم داشتم. مساله ای که آزار دهنده است شاید همین موضوع باشه که دقیقا زمانی که احساس میکنی باید نتیجه دهه پر تلاش سوم زندگیت رو ببینی و قدرت بیشتری توی زندگیت داشته باشی کاغذ بر میگرده و موجودی چه بسا ضعیف تر و متاسفانه مایوس تر از قبل خودنمایی میکنه.
    شوک گذران این دوران از یک طرف و شوک رویارویی با موجودی که به زور میخوای هولش بدی تا مثل سابق جون بگیره و حرکت کنه از طرف دیگه روزگار سختی رو ایجاد میکنه.
    طی این مطالعاتی که داشتم همه جا نوشتن که از هر بحرانی میشه در جهت رشد و شکوفایی استفاده کرد. توی مطلب شما هم همین ذکر شده بود اما چطور؟!
    بله خیلی ها استعداد و توانایی و روحیه ی خوبی دارند و به گونه ای همیشه حالا یا به واسطه تصمیم گیری های خوبشون تو زندگی و یا شانس و اقبال مثل من وارد این بحران نشدند، خیلی ها هم از این بحرانی که گرفتار شدند جون سالم به در بردند. اما یکی مثل من که تازه فهمیدم عذابی که دقیقا دو سال گذشته تو زندگیم کشیدم میتونسه به اقتضای سنم و دهه شصتی بودنم بشه، چطور میتونم به سلامت عبور کنم و مابقی عمرم رو نجات بدم؟
    اگر حل این مسئله منوط به مطالعه و بررسی نگرش و ... باشه، راه بسیااااااااااااار طولانی و سختی در پیش داریم (حداقل برای خود من). کلنجار رفتن با نیازهای روحی و روانی که به نوعی پاسخی در عالم واقعیت براشون وجود نداره و سرخوردگی ناشی از اون درد قابل تاملی رو به دوش ما میذاره. به شخصه این درد رو تحمل میکنم...

  5. کاربر روبرو از پست مفید nasim31 تشکرکرده است .

    Wishbone (پنجشنبه 15 مهر 95)

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 14:02]
    تاریخ عضویت
    1394-4-10
    نوشته ها
    498
    امتیاز
    11,783
    سطح
    71
    Points: 11,783, Level: 71
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 267
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    121

    تشکرشده 542 در 278 پست

    Rep Power
    85
    Array
    به نظر یکی از دلایلی که میشه برای طلاق در دهه شصتی ها متصور شد پر شدن پیمانه اشان باشه
    اینقدر برای همه چی ( مخصوصا62 ها) جنگیدن که حالی برای زندگی نمونده
    همش استرس از روز اول تولد تا حالا
    میترسم وقتی بمیریم تو قبرهای 8 طبقه هر طبقه 10 واحدی خاکمون کنن
    حالا هم که اسممون رو گذاشتن جمعیت پیر
    آینده کشور رو خراب کردیم و .........
    بعضی وقتها به خودم میگم کاش همه ما دهه شصتی ها رو جمع کنند و بعد نابودمون کنند ببینم دلشون خنک میشه یا نه

  7. کاربر روبرو از پست مفید حیاط خلوت تشکرکرده است .

    danger (پنجشنبه 18 شهریور 95)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 شهریور 96 [ 14:15]
    تاریخ عضویت
    1394-7-06
    نوشته ها
    130
    امتیاز
    3,017
    سطح
    33
    Points: 3,017, Level: 33
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 127 در 70 پست

    Rep Power
    28
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی نمایش پست ها
    با سلام و احترام
    ضمن تشکر از شما
    لطفا ذکر منبع فراموش نشود
    با درود
    بله متاسفانه گزینه ویرایش نداره اینجا ، منبعش رو مجبور شدم بذارم بعدا
    این پستی هم که گذاشتم، در واقع 2 تا پست بود که در هم ادغام شد!

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط حیاط خلوت نمایش پست ها
    به نظر یکی از دلایلی که میشه برای طلاق در دهه شصتی ها متصور شد پر شدن پیمانه اشان باشه
    اینقدر برای همه چی ( مخصوصا62 ها) جنگیدن که حالی برای زندگی نمونده
    همش استرس از روز اول تولد تا حالا
    میترسم وقتی بمیریم تو قبرهای 8 طبقه هر طبقه 10 واحدی خاکمون کنن
    حالا هم که اسممون رو گذاشتن جمعیت پیر
    آینده کشور رو خراب کردیم و .........
    بعضی وقتها به خودم میگم کاش همه ما دهه شصتی ها رو جمع کنند و بعد نابودمون کنند ببینم دلشون خنک میشه یا نه

    بله متاسفانه دهه شصتی ها واقعا نسل سوخته هستند
    اول جنگ، بعد کمبود نفت! نبودن سرگرمی و تفریح و آموزش کافی و غول کنکور و بی کاری و افسردگی و بعدشم که بخاطر سن ، از دور خارج شدن و....
    بعد که یهو جو عوض شد،متحول شد همه چی ! تازه عقده ها رو شدن ...
    در کل از اونجا مانده و از اینجا رانده شدیم!
    خیلی از پسرهای دهه شصتی با دخترای دهه هفتاد ازدواج میکنن ، اکثر دخترایی که میگن خواستگار خوب ندارن، در همین دوران سی سالگی هستند و دهه شصتی !

    شما منظورتون از مخصوصا 62 این بود که برای فردی متولد 62 جنگیدین؟ یا خودتون 62 ای هستید؟

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط nasim31 نمایش پست ها
    سلام به دوست عزیز برای مطلب خوبشون

    من هم یکی از همون سی ساله هایی هستم که فکر میکنم کمابیش دچار بحران سی سالگی شدم، با اینکه دهه سوم زندگیم پر از تلاش و سخت کوشی برای داشتن آینده ای بهتر بود اما حالا که وارد دوره ی سی سالگی شدم خیلی با خودم، افکارم، رویاها و آرزوهام چالش دارم شاید به نوعی به خیلی از نیازها و چشم اندازهایی که به سختی براشون تلاش کردم نرسیدم یا اگه هم رسیدم خیلی از چیزی که انتظارشو داشتم دورتر بود.
    مطلب شمارو که خوندم با بند بند نوشته ها احساس همدردی کردم. از یه طرف خوشحالم که در این به اصطلاح بحران تنها نیستم و من آدم عجیبی نیستم و از طرفی ناراحت و نگران چگونگی عبور از این دوران.
    ........
    بله خیلی ها استعداد و توانایی و روحیه ی خوبی دارند و به گونه ای همیشه حالا یا به واسطه تصمیم گیری های خوبشون تو زندگی و یا شانس و اقبال مثل من وارد این بحران نشدند، خیلی ها هم از این بحرانی که گرفتار شدند جون سالم به در بردند. اما یکی مثل من که تازه فهمیدم عذابی که دقیقا دو سال گذشته تو زندگیم کشیدم میتونسه به اقتضای سنم و دهه شصتی بودنم بشه، چطور میتونم به سلامت عبور کنم و مابقی عمرم رو نجات بدم؟
    اگر حل این مسئله منوط به مطالعه و بررسی نگرش و ... باشه، راه بسیااااااااااااار طولانی و سختی در پیش داریم (حداقل برای خود من). کلنجار رفتن با نیازهای روحی و روانی که به نوعی پاسخی در عالم واقعیت براشون وجود نداره و سرخوردگی ناشی از اون درد قابل تاملی رو به دوش ما میذاره. به شخصه این درد رو تحمل میکنم...
    با درود ممنونم از شما

    شما تنها نیستید،و این قضیه منطقه جغرافیایی و فرهنگ و اینها، خیلی در مشکلاتی که گفتید تاثیر داره
    شما مثلا خانوادتون دهه 40 30 هستند، چقدر به شما سخت گرفتند؟ حالا اگه تو خونتون یه دهه 70 ای یا 80 ای داشته باشید، میبینید که کلا کاری ندارن باهاشون!
    کارایی که شما آرزوشونو داشتید، برای اونا خاطره است!

    شما به نظرم بهتره که سعی کنید خودتون به خودتون کمک کنید، توانایی هاتونو پرورش بدین، چون واقعا از کسی کاری بر نمیاد
    دیگه نصف عمرمون رفته! حالا نصف بقیشو لا اقل خوب زندگی کنیم
    چون چند سال هم بذاریم برای عبور از این بحران، دیگه رمق و توانی نمیمونه ، زود پیر میشیم
    از تجربیات بدی که دارین درس بگیرید، و بهشون فکر نکید، غصه نخورید، با دید فقط یه تجربه بد که برای هرکسی هم پیش میاد نگاه کنید

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 شهریور 96 [ 14:15]
    تاریخ عضویت
    1394-7-06
    نوشته ها
    130
    امتیاز
    3,017
    سطح
    33
    Points: 3,017, Level: 33
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 127 در 70 پست

    Rep Power
    28
    Array

  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 شهریور 96 [ 14:15]
    تاریخ عضویت
    1394-7-06
    نوشته ها
    130
    امتیاز
    3,017
    سطح
    33
    Points: 3,017, Level: 33
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 127 در 70 پست

    Rep Power
    28
    Array
    در ادامه سندرم سی سالگیِ نسلی که سوخته ...

    حس نوستالژی با سختی‌ها آمیخته‌تر است و همین است که دهه شصتی‌ها نوستالژی بازتر هستند؛ برای دهه شصتی‌ها همه چیز با نوع خاصی از سختی پیوند خورده بود؛ از آژیر قرمز گاه و بیگاه، تحصیل در کلاس‌های ۴۰ تا ۵۰ نفره، پشت کنکور ماندن‌ها و بعدها بیکاری. حالا هم تجرد قطعی تعداد قابل توجهی از دختران دهه۶۰ که این روزها مسئولان و رسانه‌ها از آن با عنوان «بحران» نام می‌برند. دختران «آرزوهای بیکران» دیگر منتظر شاهزاده‌ای با اسب سفید نیستند تا کاخ آرزوهاشان را بسازند، انتظار آن‌قدر طولانی شده است که به روایت آمارها دهه شصتی‌ها بیشترین مجردها را در میان گروه‌های سنی تشکیل می‌دهند.


    تعداد موالید دختران دهه ۶۰ بیش از پسران بود

    رئیس انجمن مددکاران اجتماعی ایران درباره پشت سد ازدواج ماندن دختران دهه شصت به مهر می گوید: وقتی تحولات جمعیتی دهه شصت را بررسی می کنیم، می بینیم با وجود آنکه به طور معمول تعداد موالید دختر و پسر برابر است در این سال ها تعداد دختران از پسران پیشی می گیرد همچنین به دلیل اینکه در جامعه ما همسن گزینی مبنای ازدواج نیست و معمولا فاصله ازدواج بین ۵ تا ۷ سال است دختران دهه شصت با کاهش گزینه های ازدواج مواجه شدند. خوشبختانه در حال حاضر فاصله ازدواج سن زن و مرد به ۳ سال رسیده است بنابراین این مشکل تا حدودی برطرف شده است.
    وی ادامه داد: بر اساس همین اختلاف فاصله سنی ازدواج میان زنان و مردان، مردان دهه شصت علاقه مندند با دختران دهه ۷۰ ازدواج کنند و این مشکل برای دختران دهه ۷۰ کمتر به چشم می آید.
    این جامعه شناس دیگر دلیل تاخیر ازدواج دهه شصتی ها را افزایش ورود این متولدین به دانشگاه می داند تا آنجا که دختران دهه شصتی، ۶۰ درصد ورودی دانشگاه ها را به خود اختصاص داده بودند و یک دختر تحصیلکرده به سختی حاضر است با کسی که تحصیلات پایین تری نسبت به خود دارد ازدواج کند.
    سیدحسن موسوی‌چلک معتقد است برای آنکه این دختران به مرز تجرد قطعی نرسند باید خودشان برای خودشان چاره‌ای بیندیشند و باید در معیارهای خود تجدیدنظر کنند. شاید برای آنکه از تجرد قطعی فاصله بگیرند باید از ایده‌آل های خود کمی فاصله بگیرند، همچنین کاهش فاصله سنی ازدواج نیز نشانه های خوبی در تغییر فرهنگ ازدواج است. شاخصی که در برخی موارد باعث تاخیر در ازدواج شده است. پذیرفتن همسن گزینی آسان نیست اما باید این در جامعه جا بیفتد همانطور که در بسیاری از کشورها این موضوع را داریم.


    با خطر تجدید نسل مواجهیم

    نیره توکلی جامعه شناس نیز با تایید این موضوع که آمار ازدواج در دهه ۶۰ پایین است، گفت: آمار پایین ازدواج و عبور از سن بچه‌دار شدن و عدم تمایل فرزندآوری می تواند ما را با خطر تجدید نسل مواجه کند. ما تا ۱۰ سال دیگر دچار یک جمعیت کهنسال خواهیم شد و بیشتر جمعیت خانواده ها را افراد مسن تشکیل می دهند. افراد مجرد یا متاهلی که بچه‌دار نشده اند به خصوص این موضوع در طبقه متوسط بیشتر مشاهده می شود.برای ازدواج، فرزندآوری و ... نیاز به امنیت و امکانات است و باید این دو نیاز را به دختران بدهیم.
    وی افزایش هزینه های زندگی و محدودیت های انتخاب در میان زنان را برخی از دلایل عدم تمایل زنان به ازدواج دانست و گفت: محدود کردن امکان انتخاب برای زنان با هدف آنکه آمار ازدواج بالا رود جامعه را در درازمدت با فساد زیرپوستی مواجه می کند. فسادی که حتی در چارچوب خانواده ها شکل می گیرد و دلیل اصلی آن هم کم بودن امکان انتخاب است.
    وی کمرنگ شدن ارزش های اخلاقی را یکی دیگر از دلایل عدم تمایل به ازدواج می داند و می گوید: برای ازدواج، فرزندآوری و ... نیاز به امنیت و امکانات است و باید این دو نیاز را به دختران بدهیم.


    یک آسیب شناس می گوید: دهه شصتی ها نه نگاه نسل قبل خود را به طور کامل قبول دارند که نوعی زندگی ایرانی اسلامی و سنتی بود و نه می توانند معیارهای نسل بعدی خود یعنی دهه هفتاد را بپذیرند که همه چیز را آسان می گیرند. این دهه دچار معیارهای انتقالی است برای همین نیز با مشکل مواجه است یک آسیب شناس نیز دلیل کاهش ازدواج در دختران دهه ۶۰ را نوعی بلاتکلیفی اجتماعی می داند و می گوید: دهه شصتی ها نه نگاه نسل قبل خود را به طور کامل قبول دارند که نوعی زندگی ایرانی اسلامی و سنتی بود و نه می توانند معیارهای نسل بعدی خود یعنی دهه هفتاد را بپذیرند که همه چیز را آسان می گیرند. این دهه دچار معیارهای انتقالی است برای همین نیز با مشکل مواجه است. دهه ۷۰ آنقدر موضوع را ساده گرفته که می بینیم حتی طول عمل ازدواج هایشان یک تا سه سال است از آن سو دهه شصتی‌ ها آنقدر معیارهای بالایی برای ازدواج دارند که به سختی انتخاب می کنند.
    غلامرضا علیزاده جامعه شناس و استاد دانشگاه نیز در خصوص افزایش جمعیت دختران مجرد در دهه شصت می گوید: در این دهه ما با پدیده پرزایی یا انفجار جمعیت روبه رو بودیم. نرخ رشد جمعیت تقریبا به ۴ رسید یعنی اگر همین نرخ رشد ادامه پیدا می کرد هر ۱۸ سال جمعیت ایراندو برابر می شد. در حالی که با رشد کنونی جامعه که حدود ۱.۸ است تقریبا هر ۶۰ سال جمعیت کشور دو برابر خواهد شد. دختران این دهه تعداد بالای جامعه دانشگاهی را نیز به خود اختصاص دادند می بینیم در این سال ها بیشتر صندلی دانشگاه ها را دختران اشغال کردند بنابراین این سطح سلیقه آنها نیز ارتقا پیدا کرده و انتظارات شان از یک زندگی مشترک بالاتر می رود دختری که دارای مدرک کارشناسی است کمتر حاضر است همسر مردی شود که دارای مدرک پایین تری است. در حالی که پسرانی در این مقطع سنی بودند که پشت درهای دانشگاه مانده بودند، دختری که دارای مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد است به دنبال فردی است که همطراز خود باشد بنابراین نوعی مقاومت برای ازدواج با افرادی که سطح پایین تری از لحاظ موقعیت تحصیلی دارند در وجود آنها شکل می گیرد که یکی از دلایل بالا رفتن سن ازدواج است.
    وی افزود: همچنین در فرهنگ خانواده های ما ازدواج دختر با فردی که کوچکتر از خود است مناسب نیست و برای یک میلیون و ۷۰۰ دختری که به سن ازدواج رسیده اند این شرایط وجود نداشت که با پسر بزرگتر از خود ازدواج کنند بنابراین دختران دهه شصت برای آنکه بتوانند ازدواج کنند باید در ایده‌آل‌ها و الگوها و معیارهای آرمانی خود تجدید نظر کنند.
    دختران دهه شصت برای آنکه بتوانند ازدواج کنند باید در ایده‌آل‌ها و الگوها و معیارهای آرمانی خود تجدید نظر کنند وی افزود: در همین راستا می بینیم که برخی دختران با مدرک دکتری و فوق لیسانس با پسران زیر دیپلم یا بازاری ازدواج کردند این دختران برای آنکه ازدواج کنند معیارهای معمول را بر هم زدند. بنابراین سه عامل اصلی سبب افزایش دختران مجرد دهه شصت شده است، نخست فاصله سنی که میان دختران با پسران برای ازدواج وجود داشت و معمولا باید پسران چند سال بزرگتر از دختران باشند، آرمان گرایی دهه ۶۰ و افزایش جمعیت دختران تحصیلکرده در این دهه.


    در دهه آینده تعداد پسران متقاضی ازدواج بیش از دختران خواهد بود
    شهلا کاظمی پور جمعیت‌شناس و عضو هیئت علمی‌ دانشگاه تهران هم با بیان این که بیشتر مراجعه کنندگان سایت های همسریابی متولدان دهه ۵۰ و ۶۰ هستند می گوید: کسانی که متولد دهه ۶۰ و ۵۰ هستند و هنوز مجرد هستند قطعا گروه هدف کمتری برای ازدواج دارند چون همسنهای آنها الان ازدواج کردند و دایره انتخاب آنها محدود است از همین رو این سایتها را راهکاری برای پیدا کردن همسر می دانند. از طرفی هم ناگزیرند که گاهی با مرد یا زن کوچکتر از خودشان ازدواج کنند درحالیکه اگر همسن گزینی باشد این مشکلات کمتر است. البته الان بیشتردختران دهه ۶۰ مجرد هستند چون باید با پسران متولد شده دهه ۵۰ یا ۵۵ ازدواج می کردند که تعداد پسران متولد این دهه کمتر از دختران است و درنتیجه تعادل بین تعداد مجردین دختر و پسر به هم خورده است که اصطلاحا می گویند مضیقه ازدواج اتفاق افتاده است. پس فعلا مجرد ماندن در سن بالا بیشتر برای متولدین این دهه است اما در دهه آینده تعداد پسران متقاضی ازدواج بیش از دختران خواهد بود.


    وی در خصوص دلیل این اتفاق می گوید: پسرانی که در دهه ۶۰ متولد شده اند با دختران دهه ۷۰ ازدواج می کنند اما در این دهه باروری کاهش یافته و از طرفی تعداد تولد پسرها هم بیشتر است برای همین احتمال تجرد قطعی برای دختران بیشتر است.


    دخترانی که در زمان جنگ زیر بمباران و آژیر خطر به دنیا آمده اند، دوران تحصیل نیمکت هایشان سه نفره بود و زمان دانشگاه سخت درس خواندند تا سهم بیشتری از پسران داشته باشند، دخترانی که بیش از همه طعم بیکاری را چشیده اند حالا در آمار ها بیشترین سهم تجرد را به خود اختصاص داده اند و کارشناسان معتقدند برای آن که این جمعیت به سن تجرد قطعی نرسند چاره ای جز تغییر نگاه و تغییر فرهنگ ازدواج بین این قشر نیست.

    منبع :

    افکارنیوز

  11. کاربر روبرو از پست مفید delkhaste تشکرکرده است .

    میشل (سه شنبه 23 شهریور 95)

  12. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 شهریور 95 [ 08:57]
    تاریخ عضویت
    1394-10-16
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    897
    سطح
    15
    Points: 897, Level: 15
    Level completed: 97%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    26

    تشکرشده 34 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوباره سلام و ممنون برای پست هاتون

    هر چقدر پست اولتون به دل نشست، پست دومتون تلخ بود (حداقل برای من). من دقیقاً از دل همین مشکلاتی که گفتید میام. دونه دونه این مشکلات رو پا به پای تمام دختران دهه شصتی حس کردم و شاید خودم به نوعی سردمدار این نسل باشم. از مشکلات زمان تولد در جنگ(مخصوصا اینکه من دقیقا در مناطق جنگی به دنیا اومدم) و کلاس های پر از دانش آموز(کلاس هایی که هنوزم آثار خرابی جنگ رو داشتن) و سطح کیفی آموزش بسیار بسیار پائین و استرس فراوان شب های کنکور و رقابت با هم نسلانی که حتی در همون زمان از امکانات آموزشی بهتری "نسبت به شهری که من و امثال من بودیم" برخوردار بودند و ....
    پس از گذروندن تمام اون سختی ها که شاید خیلی هاشو به دل نگرفتیم و فکر میکردیم زندگی همینه و چیزی جز این نیست!!! از بازرسی صبحگاهی و روزانه ی ناخن ها و ابروهای دختر بچه های دبیرستانی که حتی برای کمی ناخن مورد توبیخ جدی و بسیار خشمگین از طرف مسئولین قرار میگرفتند (به جای برخورد ملایم!) تا تماااااااام حرف ها و آموزش هایی که برای "یک دختر خوب بودن" دیدن، اینکه باید یاد بگیرن چجوری خودشونو و نیازهاشون رو سرکوب کنن و به جنس مخالفی که برای اولین بار پشت میزهای دانشگاه ملاقاتش میکنن بی توجه باشن، در غیر این صورت "یک دختر خوب" نیستند ( نگید اینطور نبوده).
    همین نسل، در آینده ای نه چندان دور برای نوع رفتار و تفکراتشون و حتی پوشش به جای اینکه الگوی نسل بعد باشن به طرز فجیعی مورد تمسخر و سرزنش کوچیکترها قرار میگیرند. نسل دخترانی که آموزش دیده بود به شدت درس بخونه تا بتونه موفق باشه، بتونه مستقل باشه و به نوعی پا به پای مردان مسئول زندگی باشه، حالا توسط دختران نسل جدید به خاطر افکار کهنه اش که گاهی انگ قرون وسطایی میخوره مورد سرزنش قرار میگیره، اینجا نه تنها الگو نیستی! نوع رفتار و زندگیت زیر سئواله، زندگی که شاید بخش زیادیش به اجبار بوده نه انتخاب. دخترانی که صبح تا شب راه های متنوع نجابت رو بهشون آموزش دادن، امروزه در آرایش و لوندی برای جذب شوهر باید با نسلی جوانتر رقابت کنند تا شوهر بهتری پیدا کنند!! جالب تر اینجاست که بخش زیااااادی از مردان نیز معیاری جز لوندی و ... ندارند و چه بسا پسرانی دقیقا از نسل خود ما دگرگونی تفکرات دادند و به دخترانی که به ارتباط نزدیک و دوستی های قبل از ازدواج کمتر تن میدهند لقب عقب مانده میدهند. البته بسیار دیده ام دخترانی از نسل خودم که تن به روابط قبل از ازدواج داده اند و خودم به شخصه مجبور به کمک روانی برای بهبودشان بوده ام!
    واقعاً جنگیدیم با تمام سختی ها جنگیدیم، نسل دختران دهه شصتی به جرات میگم خیلی خیلی بیشتر از حتی پسران این نسل با مشکلات دست و پنجه نرم کردند و هنوزم درگیر هستن، بعد از جنگیدن برای سد دریافت سهمیه شیرخشک در جنگ، سد کنکور در اوج آمار داوطلبین، سد بیکاری در اوضای اقتصادی نابسامان و تحریم ها و جنگیدن با تمام نیازها در عنفوان جوانی و... حالا زندگی سورپرایز جدیدی تحت عنوان سد ازدواج براشون داره!!!
    برای کنکور جنگیدیم، پیروز شدیم! برای بیکاری دوشادوش مردان جنگیدیم، پیروز شدیم، برای داشتن زندگی سالم در کنار تمام نیازها و تحول عظیم فرهنگی جامعه برای تعریف یک دختر موفق (اگه قبلنا یه خانم دکتر یا مهندس آدم موفق تری بود، الان کسی که شوهر بهتری داره موفق تره" نمیگم این فکر اکثریت جامعه است اما کم نیستن") برای اینم جنگیدیم و هنوزم میجنگیم...
    در تمام این مراحلی که دختران دهه شصتی با دل و جون و لحظه لحظه برای زندگیشون میجنگیدن، مسئولان چقدر به دادشون رسیدن که حالا در آمار، تنها دغدغه اشون ترسوندن دختران از دوران تجرد قطعی و نزول رشد جمعیت سال های آتیه و تنها و تنها راهکارشون تشویق دختران به ازدواج با پسران پائین تر از خودشونه؟
    مشکل ازدواج نکردن دهه شصتی ها و مخصوصاً دختران از نظر من بسیار ریشه ای تر از اینه که با قناعت دختران از یک ازدواج ایده آل حل بشه، دخترانی که با سرسختی جنگیده اند به صرف خوش شانس نبودن در پیدا کردن شریک زندگی مناسب تن به ازدواج اشتباه نمیدند.
    این وسط تنوع دختران دهه شصتی و هفتادی برای پسران فرصت مناسبی است، به گونه ای که مردها با تجربه ی طلاق و حتی فرزند شرطشان برای ازدواج مجدد دختران دوشیزه و با اختلاف سنی حداقل ده سال است و تعداد کمی ندارند!
    از من و هم نسلان من با تمام سر سختی در حل مشکلات گذشته نخواهید که با چنین مردانی به واسطه ترس از "تجرد قطعی" و نزول رشد جمعیت سال های آتی ایران به زیر یک سقف برویم! چون وجه اشتراک در افکار زمین تا آسمان است.
    از نسل دختران دهه شصتی نخواهید با مردی که ایده آلشان نیست ازدواج کنند چون در آینده ای نزدیک باید آمار طلاق را نجومی تر ثبت کنید.

    حرفام بیشتر درد و دلی بود از یکی از مخاطبان خاص متن شما، بهتره راهکارهایی برای کمک به این نسل پیدا کنیم نه باز هم همچناااااااان راهکارهامون بویی از تحمیل و اجبار و ترس بده، این نسل، نسلی نیست که به راحتی عقب بکشه! به راحتی قانع بشه! به راحتی تسلیم بشه! سختی هایی که کشیده باعث شده از هرررررر نظر آبدیده تر از نسل قبل و بعدش بشه... اگه قراره ازدواج کنه با مردی که باهاش احساس خوشبختی کنه ازدواج میکنه نه هر مردی! مطمئناً زندگی در تجرد خوشبختی بیشتری نسبت به یک عمر تاوان دادن برای انتخاب اشتباه داره...

    خواستم یه خسته نباشید به مسئولین بدم و بگم اجازه بدند همونجوری که ما تو هر مرحله ای خودمون جنگیدیم ادامش هم خودمون بجنگیم، نسل ما به خاطر مشکلاتی که داشته از هرررررر نظر آبدیده تر از نسل قبل و بعدش شده، انسان های مظلومی که شاید به معنای واقعی و توی متن زندگی تونستن مفهوم سنت و مدرنیته بین دو نسل خودشون درک کنن. نظریه پردازی در مورد این مبحث زیاده کو مرد عمل جز خود ما؟!

  13. کاربر روبرو از پست مفید nasim31 تشکرکرده است .

    میشل (سه شنبه 23 شهریور 95)

  14. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 14:02]
    تاریخ عضویت
    1394-4-10
    نوشته ها
    498
    امتیاز
    11,783
    سطح
    71
    Points: 11,783, Level: 71
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 267
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    121

    تشکرشده 542 در 278 پست

    Rep Power
    85
    Array
    سلام
    من خودم 62 هستم

  15. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 شهریور 96 [ 14:15]
    تاریخ عضویت
    1394-7-06
    نوشته ها
    130
    امتیاز
    3,017
    سطح
    33
    Points: 3,017, Level: 33
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 127 در 70 پست

    Rep Power
    28
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط nasim31 نمایش پست ها
    دوباره سلام و ممنون برای پست هاتون

    هر چقدر پست اولتون به دل نشست، پست دومتون تلخ بود (حداقل برای من). من دقیقاً از دل همین مشکلاتی که گفتید میام. دونه دونه این مشکلات رو پا به پای تمام دختران دهه شصتی حس کردم و شاید خودم به نوعی سردمدار این نسل باشم. از مشکلات زمان تولد در جنگ(مخصوصا اینکه من دقیقا در مناطق جنگی به دنیا اومدم) و کلاس های پر از دانش آموز(کلاس هایی که هنوزم آثار خرابی جنگ رو داشتن) و سطح کیفی آموزش بسیار بسیار پائین و استرس فراوان شب های کنکور و رقابت با هم نسلانی که حتی در همون زمان از امکانات آموزشی بهتری "نسبت به شهری که من و امثال من بودیم" برخوردار بودند و ....
    پس از گذروندن تمام اون سختی ها که شاید خیلی هاشو به دل نگرفتیم و فکر میکردیم زندگی همینه و چیزی جز این نیست!!! از بازرسی صبحگاهی و روزانه ی ناخن ها و ابروهای دختر بچه های دبیرستانی که حتی برای کمی ناخن مورد توبیخ جدی و بسیار خشمگین از طرف مسئولین قرار میگرفتند (به جای برخورد ملایم!) تا تماااااااام حرف ها و آموزش هایی که برای "یک دختر خوب بودن" دیدن، اینکه باید یاد بگیرن چجوری خودشونو و نیازهاشون رو سرکوب کنن و به جنس مخالفی که برای اولین بار پشت میزهای دانشگاه ملاقاتش میکنن بی توجه باشن، در غیر این صورت "یک دختر خوب" نیستند ( نگید اینطور نبوده).........

    خواستم یه خسته نباشید به مسئولین بدم و بگم اجازه بدند همونجوری که ما تو هر مرحله ای خودمون جنگیدیم ادامش هم خودمون بجنگیم، نسل ما به خاطر مشکلاتی که داشته از هرررررر نظر آبدیده تر از نسل قبل و بعدش شده، انسان های مظلومی که شاید به معنای واقعی و توی متن زندگی تونستن مفهوم سنت و مدرنیته بین دو نسل خودشون درک کنن. نظریه پردازی در مورد این مبحث زیاده کو مرد عمل جز خود ما؟!

    ممنونم که درد دلتونو گفتید، حرفاتونو قبول دارم ، صفِ نفت رو فراموش کردید! و البته کپسولِ گاز! وضعیت قرمز و پناهگاه و .... واقعا از یه بچه 4 .5 که فقط با استرس جنگ و گیر دادن کمیته اینا بزرگ شده ، چه انتظاری میشه داشت؟!
    همه روانشناسا،روانپزشکا میگن تربیت و شخصیت آدم از همون دوران شکل میگیره ، برای ما هم سراسر کمبود و ترس و استرس بوده
    حالا باید بجنگیم که آدم باشیم!

    برای شما که منطقه جنگی بودین طبیعتا بیشتره، حالا شما یه خاطره خوب از دوران کودکیتون داشته باشی، 10 تا از بمباران یادته ، که تا آخر عمر هم میمونه
    ما از وقتی تو شکم مامانامون بودیم، استرس کشیدیم !
    جای اینکه به روح و روان ما بیشتر اهمیت بدن، بیشتر تحقیر میشیم و سرکوب میشیم
    خودمونو کشتیم کنکور بدیم، الان تازه کنکور رو ورداشتن ، تازه فهمیدن سیستم آموزشی ایراد داره، ما در کل فقط موش آزمایشگاهی شدیم

    من مخالفم با این سیاست ازدواج تحمیلی، خیلی ها ازدواج نمیکنند و آرامش بیشتری دارند، ازدواجی که توش آرامش نباشه ، به چه دردی میخوره؟ صرفا بخاطر ازدیاد نسل چرا ازدواج کنیم؟!!
    کلا با اون پست تلخی که گفتین هم مخالفم، اما متاسفانه همینه که هست!!
    دقیقا دخترای دهه شصتی به یه حالت دلزدگی رسیدن، یا اینقدر سرگرم شوهر کردن خودشونو که هیچی نفهمن ، یا حالا هرکی وضعش بهتره یا به هر نحوی خودشو به آب و آتش میزنه ، مهاجرت میکنه ،

    شما درست میگید که نظریه پردازی غلطه، اما هر عملی هم بکنیم یه سرکوفتی میخوریم !


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 40
    آخرين نوشته: دوشنبه 04 شهریور 92, 01:25
  2. حماسه سیاسی
    توسط مدیرهمدردی در انجمن معارف و مناسبت ها
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: دوشنبه 27 خرداد 92, 16:15
  3. رسیدن به کسی که او را مناسب می دانم
    توسط skf در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: یکشنبه 27 فروردین 91, 21:39

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:03 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.