با سلام آقای تنهایی
عجب اسمی برای خودتون انتخاب کردین، * تنهایی* با وجود دو زن و دو بچه باز هم احساس تنهایی دارین!
جناب تنهایی، مثیکه باید مسله مهم زندگی و بشما یادآور شد، زندگی، راحت نیست، کلی مشکلات و باید پشت سر گذاشت، تا بشه زندگی کرد!
مشکلات زندگی هم جزیی از زندگیست، نباید از دستشون فرار کرد باید حلشون کرد، اونم درست و بجا، بموقع بحران و باید شناسایی کرد و بموقع باید مدیریت بحران داشت.
زندگی دنیای مجازی و کامپیوتری نیست که با یک ctrl+z به عقب برگشت و با یک ctrl+A بشه همشو انتخاب کرد و با deleteهمشو به یک ثانیه و چشم برهم زدن هر زحمتی که تاحالا کشیدیم درست و غلط پاکشو کنیم.
پس نباید تصمیمات عجولانه ای بگیریم! نباید هم تصمیمی بگیریم که بعد ها با مواجه شدن دوتا مشکل دیگه زود جا بزنیم بگیم اشتباه شد پاک کن بده یا برگرد عقب ، قبلی بهتر بود!
زمانی که تصمیم گرفتین اشتباه همسر و نبخشین و زندگی قبلیتون و تموم کنین و زندگی جدیدی و آغاز کنین باید میدوسنتین که زندگی جدید هم بی مشکل پیش نمیره و هر زندگی ای مشکلات خاص خودشو داره، تازه یسری مشکلات جدید هم به احتمال نود و نه درصد مانند مشکلاتی که الان باهاش مواجه هستین هم پیش خواهد آمد، حتما اون موقع این پیش بینی ها و کرده بودین و ازدواج کردین.
زمانی که همسر دوم شما شرایط طلاق شما و فرزند شما و قبول کردن شرایط و آینده و به این شکل تصور نکرده بودن ، تصور نیمکردن شاهد این همه حرف زشت و نامربوط خواهند بود تصور نمیکردن که تا این حد توسط فرزند شما تحقیر خواهند شد وقتی این زن تا این حد عصبانی شدن که حتی به صیغه کردن همسر اول هم رضایت دادن بدونین که پس شرایط بسیار برایشان سخت و طاقت فرسا شده که به همچین تصمیمی رسیدن.
و اما در مورد همسر اول و تغییر کردن و اصرار ایشون به برگشت، ببینین، شما اگه فکر میکردین که میتونستین اون زندگی و اصلاح کنین پس اصلا نباید اون زندگی و رها میکردین و صاحب یک همسر و فرزند دیگری میشدین، الان تصور کنین همسر اول پشیمون شدن، همسر دوم هم بشدت از دست حرفهای بسیار بد و بزرگانه فرزندتون شاکی شدن و کنترل اعصاب خودشون و از دست دادن.
حال تو همچین شرایطی اخلاقیات عوض شده و هرچند لحظه ای همسر اول خودشو نشون میده و باعث شده شما بجاییکه مشکل تازه و حل کنین، بدتر یک مشکل به تمام مشکلاتتون اضافه کنین و نسبت به همسر اول تمایلی پیدا کنین و نسبت به همسر دوم سرد بشوید.
فرض کنین این اتفاق افتاد و شما زندگی دوم مانند زندگی اولتون رها کردین و همونطور که زندگی دوم و آغاز کردین، زندگی اول هم دوباره شروع کنین!
بعد مدتی متوجه شدین همسر اول همچنان هیچ تغییری نکردن و تغییرات قبلیشون فقط برای برگشت بوده و دوباره مثه قبل شدن، این وسط ایندفعه دختر کوچولوتون بزرگتر شدن و ایندفعه دختر کوچولو همسر دوم هست که همسر اول و اذیت میکنه و باز دوباره همان سیکل قبلی اتفاق میوفته، و دوباره شما برای زندگی دومتون دلتنگ خواهید شد.
و همچنان این فیدبک در زندگیتون وجود خواهد داشت!!!! دوباره حتما تمایل به زندگی دوم پیدا کردین دوباره میخواین به دومی برگردین خصوصا تو این مدت باز همسر دوم رفتار پشیمانی چون اولی پیش بگیره.....
شما تمایل پیدا کردین، چون مدت طولانیست از مشکلاتی که باعث طلاقتون شده بود گذشته و زخم ها کهنه شده، الان دیگه تازگی قبل و نداره اون عصبانیتی که قبلا بوجود اومده دیگه با کهنه شدن زخم، آتیش عصبانیتش هم رفته رفته داره خاموش میشه برای همینه که وقتی مشکلات جدید پیش میاد عصبانیتش چون تازه است مشکل هم تازه، فکر میکنین قبلیه و بهتر میشد مدیریت کرد و احساس میکنین زندکی قبلی بهتر بود!
این مشکل و باید اصولی حل کنین نه با دلتنگی و تهدید به طلاق و تمایل به زندگی تموم شده قبلی! اون پرونده برای همیشه تموم شده، بهتره تو ذهنتون هم اون پرونده و کامل ببندین و دیگه به برگشت به اولی فکر نکنین.
در حال حاضر بفکر حل مشکل باشین، میتونین نزد یک مشاور خوب بروید و از مشکلاتتون باهاشون صحبت کنین مشاور خوب میتونه راهنماییتون کنه شاید اگه همسرتون ایراد رفتاریشون از شخص دیگری بشوند راحتتر عکس العمل مثبتی نشون دهند.
تازه اینجا نمیشه یک طرفه قضاوت کرد، مشاور حرفهای هردو شمارو میشنوند و قضاوت بی طرفانه ای میتونند داشته باشند.
الان همسرتون در شرایط بدی به سر میبرند، از طرفی حرفای پسرتون، فشارهای زندگی اونم با یک بچه کوچیک شیرخواره، فشار زایمانشونو....
شاید اصلا رفتارشون از افسردگی بعد از زایمان باشه.
شرایطی که تعریف کردین و هر زنی توان تحملشو نداره، اونم با پشیمونی همسر اولتون، واقعا مشخصه که از پا درمیاین، باید کمی هم به همسرتون حق بدین، ایشون تمام این فشارها و تحمل میکنن و بالاخره به یک نحوی باید این انرژی منفی تخلیه کنند ایشون هم روش نادرست دادو بیداد و توهین و پیش گرفتن.
میشه با مشاور ه درست روش درست و رفتار درست و به ایشون آموزش داد.
ایشون وقتی پیشنهاد صیغه همسر اول و میدن، از روی عصبانیت و فشار زیاده شرایطه، انتظار دارن شما با مهربونی باهاشون صحبت کنین و بهشون توجه کنین و به ایشون این اطمینان و بدین که همسرتون در حال حاضر ایشون هستن و خیلی هم برایتان عزیز هستن و شما هیچوقت اینکار و نیمکنین.
از طرفی با فرزندتون صحبت کنین و ترجیحا هم سعی کنین، ایشون هم به مشاوره ببرین و راه درست و در خصوص حل این مشکل پیش بگیرین، تنبیه بدنی درست نیست، اگه میتونین روزهایی و تعیین کنین و با فرزندتون تنهایی بتفریح برین و ترجیحا از رو درو شدن با همسر فعلیتون پرهیز کنین.
ممکن هست این حرفا و همسر اول به فرزندتون گفته باشن بهتره نه بصورت مستقیم چون فقط ی احتماله، با همسر اول غیر مستقیم صحبت کنین
مثلا بگین این حرفا از یک بچه نه ساله بعیده و شاید دوستی یا کسی به اشتباه این حرفا و به بچه یاد میده، بهتره این دوست و پیدا کنین و بهشون تذکر بدین چون ما دیگه هرکدوم راه زندگیمون و پیدا کردیم و انتخابمونو کردیم حتی من دیگه الان یک دختر کوچولو دارم، من دیگه نمیتونم همسر شما باشم اما سعیمو میکنم پدر خوبی برای فرزندم باشم.
در کل به همسر اول این اطمینان و بدین که زندگی دومتون و دوست دارین و راضی هستین تا اگه ایشون نقطه امیدی داشته باشن به برگشت ناامید بشوند و اگه خدایی نکرده همچین راه بدی و پیش گرفته باشند و دیگه منصرف بشوند با ذهن یک بچه معصوم بازی نکنن
راستی میتونین زمانهایی که شما خونه نیستین و سرکار هستین فرزندتون و پیش پدر بزرگ مادربزرگشون ببرین بعد که برمیگردین فرزند هم با خودتون بیارین خونه، بالاخره میگین فرزندتون در حضور شما بد حرف نمیزنند خب خوبه که ترجیحا نذارین این دو تنها باشند.
امیدوارم بهترین راه حل و پیدا کنین و بکار بگیرین
علاقه مندی ها (Bookmarks)