چرا اتفاقا ازش پرسیدم که کجا دوست داری بریم و پیشنهادت رو بگو
ببینید یه تفاوت کوچیکی هست بین چیزی که من گفتم و پاسخی که شما فرمودین و اون اینکه شوهرتون به هر دلیلی تمایل نداشته اصلا از خونه بره بیرون؛ نه اینکه نمیدونسته کجا بره. سوال شما مناسب کسیه که چند تا گزینه برای گردش داره نه برای کسی که اصلا نمیخواد بره.
حالا این حق رو دارین که بگین پس برا چی رفتیم مسافرت اگه قرار بود بشینیم تو خونه؟ کاملا درسته اما اون یه مساله ی دیگست. من الان بیشتر تاکیدم رو اینه که چقدر میتونید حس و حال شوهرتونو متوجه بشید صرف نظر ازینکه موافق شماست یا مخالفتون؟
-از تجربه ی بیرون رفتنتون بگید. مثلا میخواستید برید برج میلاد؛ مسیر رو چطوری طی کردین؟ کی تاکسی یا اسنپ گرفت؟ کی پیشنهاد میداد غذا بخوریم بستنی بخوریم بریم ببینیم اونجا چیه و... ؟ در واقع کنترل جریان دست کی بود؟ شما یا شوهرتون. حالات چهرش چطور بود ؟ خوشحال یا گرفته؟
-همین روند رو داخل خونه بگین؛ اونجا کنترل اوضاع بیشتر دست کی بود؟ شما، شوهرتون یا دوستش؛ که اینجا دوستش یه جورایی خودش محسوب میشه.
- و یه سوال کلی تر؛ شوهرتون همیشه تو مسافرتها ترجیح میده یه جا بمونه ؟
راستش مساله اصلیم اصلا بیرون رفتن و نرفتن توی سفر نیست
اینو دقیقا میفهمم ولی یه سری چیزایی داره به صورت وقوع رویدادهایی تکرار میشه تو زندگیتون. میخوایم از طریق بررسی یکی ازین رویدادها به اون چیزها برسیم.
تاپیکی که لینکشو گذاشتم فکر کنم نخوندین!!
من دیوانه چو زلف تو رها میکردم / هیچ لایقترم از حلقه زنجیر نبود
علاقه مندی ها (Bookmarks)