به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 26
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 25 بهمن 96 [ 17:14]
    تاریخ عضویت
    1392-2-04
    نوشته ها
    61
    امتیاز
    3,721
    سطح
    38
    Points: 3,721, Level: 38
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 79
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran
    تشکرها
    114

    تشکرشده 56 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط کمال نمایش پست ها
    درک می کنم که تو چه برزخی گرفتار هستید زندگی با شک و تردید به همسر واقعا سخته
    اما واقع چیزی نمیشه گفت و راهنمایی خاصی نمیشه کرد چون
    شما هم هنوز مطمئن نیستی که این رابطه با همکار در چه حد بود
    نمی دونی که ایا همسرت بهش احساسی داه یا نه
    و این ناراحتی و پریشانی بیش ار حد شما هم به این دلیل هست که فقط و فقط به همسرت شک داری
    و گرنه هیچ دلیل منطقی و محکمی برای خیانت همسرت نداری

    اینکه خانمت گفته به خاطر بچه تون به این زندگی ادامه میده به نظر من دلیل براین نیست که شما را دوست نداره چون حرفی هست که تو اوج عصبانیت گفته
    و حرفایی که ادم تو عصبانیت میزنه و کارایی که ادم تو عصبانیت میکنه که بعدا شدیدا پشیمان میشه

    پس این حرف خانم هم دلیلی بر این نیست که شما را دوست نداره

    پیشنهاد من به شما :

    الان خیلی افسرده و ناراحت هستید (بهتون حق میدم ) سعی کنید به ارامش برگردید
    یه کاری انجام بدید که دوست دارید (مثلا بازی فوتبال که اقایون خیلی دوست دارن یا هر کار دیگه ) جوشونده ای بخورید (گل گاو زبان - بهار نارنج و بابونه و...)تا از این پریشانی بیاید بیرون
    وقتی کمی ارامتر شدید
    یه روز فرزندتون را خونه مادر بزرگ یا جای دیگه بگذارید و باهمسرتون بریدپارک (تا هیچکدم شمانتونه دادو بیداد کنه )و کمی از دلخوری خودتون در مورد این نوع رابطه با همکارش بگید
    بهش بگید کاری ندارم که برزکتر از تو هست یاکوچکتر از تو من از این دلخورم که چرا این رابطه شکل گرفته
    به نظر من اگه ناراحتی خودتون را براش عنوان کنید و خط قرمز هاتون را کاملا مشخص کنید همسرتون جایگاه و موقعیت شما را در زندگی مشترک لمس میکند (با توجه به اینکه گفتید خیلی ارام و مهربان هستید ) شاید شاید شاید این ارامش شما بیش از حد بوده و این طور تداعی شده که بی توجه هستید و چیزی براتون مهم نیست و شما در مقابل کار ها واکنشی نشان نمی دهید


    و در اخر اکیدا توصیه میکنم که حضوری به یه مشاور ماهر مراجعه کنید
    سلام آقا کمال . به مشاور هم فکر کردم .خیلی زیاد . به همه گزینه ها فکر کردم. وقتی میرسم به کاری که نباید میشده و شاید شده دیگه انگیزه ای ندارم. به خودم میگم خوب هر کاری که انجام شده حالا من برم چطور زندگی کنم. یه چیزایی هم هست که همانطور که اشاره کردم نمیتونم بگم متاسفانه و دقیقا مشابه همسایه دو سال پیشمون هست که خانمش همین کار رو کرده بود و بعد معلوم شد که با پسر عموی شوهرش رابطه داره و با یه بچه 8 ساله طلاق گرفتند. شواهدی هست که من رو دچار این شک و تردید کرده . در صورتیکه قبل از اینها قسم میخوردم به نجابت همسرم. ولی کی هست که اشتباه نکنه. حرفش در دو شب پیش که این حرفها پیش کشیده شد این بود که تو به من کم محلی کردی مدتها و حالا من سه ماهه به تو کم محلی میکنم. ببین چه عذابی داره. البته تعریف من و ایشون از کلمه کم محلی بسیار متفاوته. یه نکته برای اینکه بهتر بتونید راهنمایی کنید اینه که فامیلهای نزدیک من بهم میگن همه چی خانمت خوبه ولی یه خورده رفتارش منطقی و بخردانه نیست. منظورم اینه که ممکنه به نظرش خودش کوتاهی من و کم توجهی من رو با همچین خسارت بزرگی جبران کرده باشه و نتونه عمق فاجعه ای که برای من پیش اومده رو تصور کنه. از فلاکت خودم تو این دو روزه هر چی بگم کم گفتم. فقط همین که در 48 ساعته گذشته 3 ساعت یا 4 ساعت تونستم بخوابم. یه دفعه نگاه میکنم میبینم صبح شده . هفته های آخر گوشی از دستش نمی افتاد و یه ریز چت میکرد . من احمق هم به فکر این بودم که داره با خانواده و خواهر و خاله اش حرف میزنه . به ذهنم خطور نمیکرد که مگه چقدر میتونه صحبت کنه. کاش میتونستم کارهایی که هفته های آخر شده رو بگویم که شاید خانم ها کمکم کنند ولی متاسفانه ممکنه نیست. فقط از خدا میخوام امشب که از سفر دو روزه بر میگرده یه طوری قانع ام کنه اشتباه کرده ام. آخه کی میتونه دو ساعت بعد از حرف جدایی و طلاق و گریه و .... بلند شه بره مسافرت دو روزه تفریحی. خدایا خودت کمکم کن . خدایا خودت به فریادم برس

  2. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 25 بهمن 96 [ 17:14]
    تاریخ عضویت
    1392-2-04
    نوشته ها
    61
    امتیاز
    3,721
    سطح
    38
    Points: 3,721, Level: 38
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 79
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran
    تشکرها
    114

    تشکرشده 56 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    در مورد اینکه فرمودید ممکنه آرامش بیش از حد شما ایشون رو دچار اشتباه کرده باشه حق میدم به شما. ماجرا از سه سال پیش شروع شد که علی رغم اینکه اصرار میکردم چادر بپوشه کم کم نپوشید و میگفت من خانم مهندس هستم نباید با لباس شیک برم بیرون . اینکه چادر رو یه جور بی کلاسی میدونسته کاری ندارم. به پیامی که بین خودش و خواهرش رد و بدل شده بود دست پیدا کردم. نوشته بود امروز چادر نپوشیدم و مهدی چپ چپ نگام میکرد . من هم اصلا به روی خودم نیوردم. خواهرش نوشته بود مهدی بی خود کرده. ادامه بده. بیش از پنجاه عکس از پیام های بین خودش و خاله و خواهرش دارم که به طور واضح دارند تشویقش میکنند به بدبینی به من. و مخصوصا به خانواده ام. هر دوی آنها شرایطی خانواده گی خیلی بدی نسبت به خانم من دارند . اگه لازم شد براتون میگم. و درست به علایق خانم من اشاره میکنند و چاپلوسی میکنند در جهت منفی . مثلا از مادر من به بدی یاد میکنند که خانم من خوشش بیاد . در صورتیکه شاید چند سال باشه همدیگه رو ندیدن . منظورم خانواده من با این دو نفر هست. و در مقابل هم از خانم من برای مخارج خودشون پول میگیرند. پریشب برای اولین بار گفتم دو نفر هستند که من را تو چشم تو بد کردند و حسودی میکنند به زندگی تو . چرا گول میخوری . که جواب خوبی بهم نداد و بسیار متاثرم کرد.
    بعد از قضیه چادر دیگه نسبت به کاراش دخالتی نکردم تا جایی که بدون اجازه من و فقط جهت اطلاع آنهم در آخرین لحظه که بهم گفته به اصفهان و بوشهر و گناوه و قشم و اردگان رفته با خانواده و همکاراش . عروسی و تفریح بیرون از شهر دیگه جای خودش. یه بار بهم گفت بهم میگن خوش به حالت شوهرت آزادت گذاشته که مسافرت بری ولی نمیدونن که من چه عذابی میکشم

  3. #13
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 05 خرداد 03 [ 16:55]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,972
    امتیاز
    33,746
    سطح
    100
    Points: 33,746, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,403

    تشکرشده 6,419 در 1,797 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آقای مهدین .ازلحاظ منطقی شکیات شما قابل اعتنا نیست.یعنی جزو مبهمات محسوب میشه و اگه به مبهمات هم بخوای اعتقاد پیدا کنی میوه ش آشفتگی روح وفکر شما میشه.

    هر رابطه حسنه ای میخوای با همسرت داشته باشی ،اول تمام ذهن خوان ها وپیشفرضهای ذهنت رو کنار بذار.وبصورت عملگرا اون رفتار صمیمی رو انجام بده.
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.

  4. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 25 بهمن 96 [ 17:14]
    تاریخ عضویت
    1392-2-04
    نوشته ها
    61
    امتیاز
    3,721
    سطح
    38
    Points: 3,721, Level: 38
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 79
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran
    تشکرها
    114

    تشکرشده 56 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آقا امین نمیتونم دیگه بهش بگم شکیات. شاید فقط مدرک نداشته باشم. ولی خیلی از شواهد این رو نشون میده. رفتاری که در دوازه سال گذشته برای من انجام نمیداده چطور میشه یک دففه دز حدود یک ماه مرتب انجام بده؟؟؟؟؟؟
    خواهش میکنم هر چیزی که شما دستگیرتون میشه از حرفام بهم بگید . قصد ادامه زندگی با فکر اینکه با ندونستن ها هم میشه زندگی کرد به خاطر بچه رو نداشته باشید. چون با توجه به روحیات خودم میدونم هر لحظه با این فکر به رختخواب میرم و بیدار میشم. باید یا راحتم کنه و همه چی رو بگه یا دلایل بسیار محکم بیاره که اشتباه دارم میکنم. وگرنه مرگ تدریجی من و یدک کشیدن اسم شوهر برای ایشان رو فقط داره و بس . ممنونم که به فکر هستید و وقت میزارید.

  5. کاربر روبرو از پست مفید mehdihn تشکرکرده است .

    alone man (شنبه 31 فروردین 98)

  6. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 25 بهمن 96 [ 17:14]
    تاریخ عضویت
    1392-2-04
    نوشته ها
    61
    امتیاز
    3,721
    سطح
    38
    Points: 3,721, Level: 38
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 79
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran
    تشکرها
    114

    تشکرشده 56 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    امشب با کلی تاخیر اومد خونه . میگفت اتوبوس تو راه زیاد مونده . رفتم پیش وازش . تحویل نگرفت . گذاشتم کاراش رو انجام بده و رفتم پیشش نشستم و گفتم فکراتو کردی؟ چکار میکنی؟گفت چکار باید بکنم . گفتم برام حرف بزن. اگه حرفی داری که باید بدونم الان وقتشه. گفت هیچ حرفی ندارم. گفتم سوال میکنم و جواب بده .قبول کرد. از بیرون رفتن مشکوکش سوال کردم. مکثی کرد و هیچ نگفت . بهش گفتم تو منو میشناسی که روحیاتم چطوره . رازی نشو این قدر زجر بکشم . راحتم کن. هیچ نگفت . گفتم رابطه ات با این همکارت از کی شروع شده . گفت یه ماه میشه. و فقط خواهر و برادریم. یه سوال دیگه هم کردم که جواب اون رو هم نداد . خیلی خواهش کردم که با لجبازی حرف نزنه . مرتب میگفت دل من چروکیده شده . فکر نکن با کسی رابطه دارم. تو این مدت عشق و محبت و شهوت رو در دلم کشتم . مطمئن باش که با کسی رابطه نداشتم. حتی عاطفی . گفتم پس چرا جواب سوالامو نمیدی . گفت برا اینکه فایده نداره . من و تو دیگه نمیتونیم زن و شوهر خوبی برا هم باشیم. گفتم سه ماه پیش هم همین حس رو داشتی ؟ جواب نداد. گفتم دیدی این حس رو نداشتی . پس بهم اعتماد کن و بزار با کمک هم از نو شروع کنیم. بهت قول میدم سه ماه دیگه میخندی و میگی خوب شده ادامه دادیم . چون دوباره عاشقت شدم . چندین بار تکرار کرد که تو به خاطر فرزندمون با من زندگی میکنی و خودت هم گفتی . ( خیلی براش سخت بوده) بهش یاد آوری کردم که شش سال پیش تو چندین بار در طول سال بهم این حرف رو زدی . ولی امشب قبل از که بیای داشتم پیام های صوتی خودت که برام فرستاده بودی و عشقت رو نشونم دادی رو گوش میکردم. میدونی این پیام ها بعد از گفتن اون حرفات بوده . نتیجه میگیریم که باز هم عاشق هم میشیم. گفت من سه ماه پیش هم به زور باهات زندگی میکنم. و الان هم فقط برای اینکه فرزندمون پدر و مادر داشته باشه باهات میمونم ولی توقع هیچ چیزی ازم نداشته باش. نه دوستت دارم نه چیز دیگه . آخر سر گفتم خیلی تلاش کردم که به اینجا نرسه ولی مثل اینکه تو تصمیمت رو گرفتی و دیگه از دست من کاری سخته نیست. امیدوارم که بعد پشیمون نشی چون اگه راه رفته طلاق رو رفتیم دیگه برگشتی درش نیست. با دقت و اطمینان گفت من دیگه نمیخوامت . همین . کمی بعد مادرش زنگ زد و گفت بچه تون گریه میکنه و میگه بابا مامانم امشب دعوا میکنن که منو گذاشتن اینجا . خانم من هم مادری کرد در حقش و تلفنی گفت این همه گریه نکن . به خاطر گریه های تو این همه سال رو زجر کشیدم. باید قبول کنی که دیگه نمیتونم بابات رو دوست داشته باشم. تو هم اگه پیش هر کدوم از ما باشی دیگه شاهد دعوای ما دو نفر نیستی و دیگه لازم نیست گریه کنی . پس ناراحت نباش .
    من بچه های مردم رو که میبینم گریه میکنن دلم کباب میشه . خدایا تو میدانی که این صحنه برای من از مرگ بدتره که پسرم سایه همزمان پدر و مادرش رو روی سرش حس نکنه
    الان که این متن رو مینویسم دیگه باور دارم مطمئن هستم که آینده ای برای هیچکدوم از ما سه نفر وجود نداره . و مسمم شدم که فردا پس از صحبت با پدرش برم سراغ وکیل و این همه خفت و خواری رو تموم کنم. مرگ یه بار شیون هم یه بار
    ویرایش توسط mehdihn : شنبه 17 بهمن 94 در ساعت 00:45

  7. کاربر روبرو از پست مفید mehdihn تشکرکرده است .

    alone man (شنبه 31 فروردین 98)

  8. #16
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 آبان 00 [ 22:30]
    تاریخ عضویت
    1394-11-10
    نوشته ها
    98
    امتیاز
    6,561
    سطح
    53
    Points: 6,561, Level: 53
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 189
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    67

    تشکرشده 120 در 63 پست

    Rep Power
    0
    Array
    از پست آخرتون خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم. ولی به نظرم خانمتون باید یه دلیل سفت و سخت داشته باشن که اینطور قاطع و راسخ تمایل و علاقه ای به ادامه زندگی با شما رو ندارند. یعنی خیلی سفت و سخت تر از دوران اعتیاد شما که در اون زمان با شما بوده و پا به پاتون اومده.

  9. کاربر روبرو از پست مفید Wishbone تشکرکرده است .

    mehdihn (شنبه 17 بهمن 94)

  10. #17
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 05 خرداد 03 [ 16:55]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,972
    امتیاز
    33,746
    سطح
    100
    Points: 33,746, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,403

    تشکرشده 6,419 در 1,797 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.درمورد سوالت از شکیات.این مواقع برای اعتماد سازی می تونید توافق کنید که گوشی وچتهای همدیگه رو ببینید.یه توافق دوطرفه.

    در مورد چادر نمیدونم قرار اولیه تون چی بوده وقبلا چادری بوده یانه ولی توجیه خودش روهم بشنو که دلیل تغییر حجاب چیه؟

    اما پست آخرت.طلاق گزینه آخره که انتخاب کردنش از یه لحاظ آسونه.از لحاظ تلاش نکردن...ولی شماهیچ مشاوره ای نرفتید.اگرهم رفتید به ما نگفتید.اینکه بهش قول میدی ظرف سه ماه دوباره عاشق هم میشید به نظرم بهتر بود این رو به تدریج وعملی جلو میرفتید.البته شاید عاشق شدن ایده آل تر به نظر برسه .بهتره اول هدف رو یک دوست داشتن دوطرفه ورضایت بخش قراربدید که دست یافتنی تر باشه.


    وقتی هدف رفع تنشها ورنجشهاست.باید براش برنامه در نظر بگیری وقدم به قدم جلو بری ممکنه حداقل شش ماه طول بکشه ترمیم دوباره روابط.

    یک لیست از ۵یاده رفتار که هردو از هم انتظار ندارید باشه تهیه کنید و رفتار جابگزین رو که از طرف مقابل انتظار دارید تهیه کنید.اگر تهیه بشه خودش نیاز به تجزیه وتحلیل داره.
    درکنار اون ده خصلت یا رفتار مثبت از همدیگه که دارید بنویسید.


    سعی کن قبل از اینکه اقدام خاصی هم انجام بدی این تایپیک رو مطالعه کنی واز نکات مهمش یادداشت برداری کن.


    http://www.hamdardi.net/thread19883-3.html
    ویرایش توسط ammin : شنبه 17 بهمن 94 در ساعت 01:48

  11. 2 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    mehdihn (شنبه 17 بهمن 94), شیدا. (شنبه 17 بهمن 94)

  12. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 25 بهمن 96 [ 17:14]
    تاریخ عضویت
    1392-2-04
    نوشته ها
    61
    امتیاز
    3,721
    سطح
    38
    Points: 3,721, Level: 38
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 79
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran
    تشکرها
    114

    تشکرشده 56 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان عزیزم wishborn و امین آقا سلام. ممنون برای جوابتان. راستش دیگه همه چی تموم شد . از اونچه نگران بودم و میترسیدم و وحشت داشتم به سرم اومده . تمام حدسیات و شکیات من متاسفانه درست بود . حال خوبی ندارم. دارم این ها رو برای شما مینویسم که شاید کمی و کمی از آلام و دردهای من کم بشه. بزارید چند نکته رو براتون بگم تا بهتر منو درک کنید . اینکه اول کار و در پست اول نوشتم اعتیاد به این دلیل بود که بی انصافی نکرده باشم و یه طرفه قاضی نرفته باشم. یادم نیست که در پست های قبلی گفتم یا نه چون تمرکز ندارم . اون اعتیادی که شما در نظر دارید و یه نفر کنار جوب آب افتاده و مگس داره از سر و کولش بالا میره و از خونه دزدی میکنه شامل همه معتاد ها نمیشه. ناسلامتی من مهندس شرکت نفت هستم. با درآمد خوب و زندگی متوسط . الان هم که دارم ترم آخر ارشد رشته خودم رو میخونم و فقط پایان نامه برام مونده . این ها رو گفتم که ذهنیت بدی نسبت به من و حقی اضافی به خانم من ندید . منظورم اینه که مشکل من در رابطه زناشویی و زندگی روزمره من ابدا تاثیر منفی نداشت . و چند سال اول به صورت دائمی نبود .قصدم توجیه نیست. اگه غیر از این بود به تلخی ازش یاد نمیکردم. بگذریم . دیشب بعد از مکالمه ای که نوشتم ؛ ساعت 3 بود که از اومد تو اتاق پیشم. قبلش خیلی گریه میکردم ولی یواش و آروم . چون نزدیک اتاق خوابیده بود صدام رو قطعا میشنید. ولی نیومده بگه چرا بی قراری میکنی . ساعت سه اومد با قیافه تلخ و لحن تلختر که من بهش عادت دارم گفت میخوای چکار کنی؟ گفتم چکار میتونم بکنم؟ گفت بیا همینجوری ادامه بدیم و حداقل پسرمون بی پدر و مادر نشه . خودمون که زندگی مون رو باختیم. اصرار کردم که بیا دوباره از نو شروع کنیم. یه کاغذ برداشت مچاله اش کرد و گفت دیگه دل من اینطوری شده و صاف هم بشه مثل اولش نمیشه. من دیگه تو رو دوست ندارم . نمیتونم باهات باشم. برگشتم سر سوال دیشبم . که چرا چند روز قبل بعد کلی نظافت و آرایش رفتی بیرون و بهم نگفتی کجا میری . هر چند گفتم که میری سر کار؟ گفتی نه و رفتی . گفت تو بشین همش به این حرفها فکر کن . من دیگه به هیچ مردی فکر نمیکنم و هیچکس رو دوست ندارم .همه مردا نامردن. گفتم آخه یه بدی از من بگو . تو فقط تکرار میکنی خیری ندیدم. خوب لامصب یکیش بگو . گفت طرف خانواده ات بودی!!!!!! باز گریه های من شروع شد و اون حتی متاثر هم نشد . شاید در اون لحظه من نیاز داشتم دلش برام بسوزه . نمیدونم ولی خیلی گریه کردم و اون هم گفت حتما حالا پیش خودت میگی برای فلان همسایه ( همسایه قبلی که شرایط من رو داشت ) دلم سوخت حالا برای خودم اتفاق افتاده . بگذریم وقت شما رو نمیگیرم با این کلمه به کلمه حرف زدن . تا صبح که میخواست بره سر کار من بیدار بودم و اونم هم بعد کلی قسم و آیه که من خلافی نکردم رفت خوابید . صبح که بیدار شد رفتم ازش خواهش کردم که چرا رفتی بیرون و نمیگی کجا رفتی . چرا نسبت به فلان بهداشت که هیچ وقت رعایت نمیکردی حالا وسواسی شدی. مکثی کرد و گفت نمیگم بهت. اصرار کردم گفت تو که فکراتو کردی دیگه من چی بگم. گفتم میخوام راحت بشم. تو رو خدا بگو. گفت رفتم خونه یه نفر . گفتم کی . گفت مریم. گفتم تو مریم نداشتی. گفت تازه دوستم شده. راحت شدی؟ به گریه افتادم و افتادم به پاش که بهم بگو و راحتم کن . نزار این قدر ذره ذره آب بشم. گفت میری دادگاه ازش سو استفاده میکنی. هزار تا قسم خوردم که سو استفاده نمیکنم. فقط میخوام دلم آروم بشه .گفت با یه نفر رفتم کافی شاپ . گفتم فقط کافی شاپ ؟ گفت اونچه میخواستی بشنوی گفتم بهت . دیگه ولم کن راحتم بزار . و من دلیل همه کارهای قبلی که مثل سوهان روحم رو میتراشید فهمیدم. خورد شدم . خوار شدم. مردم. خاک شدم. مردم و مردم و مردم. اونم یه قطره اشک ریخت و رفت. یه ساعت بعد بهم زنگ زد که زنگ بزن مدرسه پسرم و بگو نمیاد. اصلا انگار نه انگار که اون بوده باهام این کار رو کرده. کی میفهمه درد من چیه . کاش گریه آدم رو آروم میکرد .
    میدونید دوستان من. آدم وقتی میبین یه نفر تصادف کرده و مرده فکر میکنه هیچ وقت برای او اتفاق نمی افته. وفتی خونه یکی دزد میزنه فکر میکنه برای همسایه است . وفتی یکی زنش خیانت و بی وفایی میکنه هیچ وقت به ذهنش خطور نمیکنه که ممکنه برای اونم اتفاق بیفته . به جز خود مردن که نمیشه کاریش کرد بقیه اتفاقات جبران میشه . مثل ماشینت رو بدزدن. خونه ات رو بدزدن. تو خیابون بهت حمله کنند و دزدی کنند . و..... فقط این شرمه خیانت همسره که تا نفس آخر ولت نمیکنه و زجرت میده . الان که این سطور رو مینویسم دلم میخواست خواب باشم و بیدار بشم ببینم همه چی خواب بوده.

  13. کاربر روبرو از پست مفید mehdihn تشکرکرده است .

    alone man (شنبه 31 فروردین 98)

  14. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 29 تیر 97 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1394-4-09
    نوشته ها
    138
    امتیاز
    4,330
    سطح
    41
    Points: 4,330, Level: 41
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    77

    تشکرشده 116 در 61 پست

    Rep Power
    27
    Array
    سلام دوست عزیز
    ببخشید ولی من از نوشته های شما متوجه نشدم که همسرتون خیانت کرده گفته فقط رفته کافی شاپ در ضمندشما گفتین که اونوشب کلی قسم وآیه خورده که هیچ خلافی نکرده چرا حرفشو باور نکردین؟آقای محترم من بعید میدونم همسر شما اون خلافی که شما مدنظرتونه رو مرتکب شده برداشت من از رفتار ایشون اینه که فقط میخاد شما رو بچزونه اتقدر بچزونه که انتقام همه دل مردگی ها و بی محلی های و .... در بیاره که میبینید موفق هم شده هرچی بوده معلم هم داشته خیلی مشخصه که همه این رفتاراش راهکارهای اونو بوده باور کنید همسر شما از شما متنفر و دلمرده و نا امید شده ولی ته دلش این نیست که جدا بشه اگ غیر این بود اون شب نمیومد بگه میخای چکار کنی؟
    آقای محترم تو رو خدا یکم نوع نگرشتون رو نسبت به رفتار خانمتون عوض کنید این که ساعتها گوشی دستشه و چت میکنه یعنی ببین دارم بهت بی محلی میکنم چرا چون تو بهم بی محلی کردی یعنی من محل میخام یعنی من توجه میخام عشق میخام
    من توی همه نوشته هاتون فقط یه جا به خانمتون حق دادم اونجا وه گفت که شما بهش گفتین من بخاطر بچه دارم باهات زندگی میکنم اگه شوهر من یه زمانی بخاد چنین جمله ای رو بهم بگه یا حتی اشاره کوچیک کنه یه لحظه نمیتونم تحملش کنم و ازش متنفر میشم شایدم جدا بشم پس ببنید واسه خامتون خیلی سخت بوده اگ هم که خودش بارها این جمله رو گفته خاسته انتقام بگیره
    اینکه شما اصرار میکنی بیا از نو شروع کنیم وداین حرفها نباید انتظار داشته باشید که اونم بکه عه باشه بیا اون ته دلش از شما دلخوره چطور انتظار دارید یه شبه بگخ باشه بیا
    تا حالا بجای این همه اصرار وبدبینی بهش گفتی ببخشید آره من کوتاهی کردم تو این سالها در حقت ظلم کردم ببخشید که بهت بی محلی کردم بهش گفتی چقدر دوستت دارم من نمیتونم بی تو زندگی کنم من اشتباه کردم آره تو بگو چکار کنم میخام برات جبران کنم من تاوان همه اشتباهاتم رو میدم بهم فرصت بده بیا یه هفته ده روز بهم محلت بده ببین من چی میشم برات اگ خوب نشدم اونوقت برو این حرفها رو بهش زدی؟ اون اینوحرفها رو میخاد میخاد تو به زانو در بیای و بگی اشتباه کردم میخاد به غلط کردن بیوفتی
    دوست عزیز تو رو خدا حتی اگ به غلط کردن هم بیوفتی هر کاری کن که فقط جدا نشی تو رو خدا اگ به هم برگشتین و خوب شدین بیایین اینجا و بگین

  15. 2 کاربر از پست مفید masamasa تشکرکرده اند .

    mehdihn (شنبه 17 بهمن 94), شیدا. (شنبه 17 بهمن 94)

  16. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 اردیبهشت 95 [ 00:04]
    تاریخ عضویت
    1394-2-01
    نوشته ها
    128
    امتیاز
    2,990
    سطح
    33
    Points: 2,990, Level: 33
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 60
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    308

    تشکرشده 219 در 87 پست

    Rep Power
    33
    Array
    من یه زن هستم
    متاسفانه اسم کاربری ام غلط اندازه

    فرزندتون چند سال داره ؟
    مدتی که همسرتون میره تفریح و سفر کی از فرزندتون مراقبت می کنه ؟
    خیلی تعجب می کنم با اینکه فرزند کوچک داشتید به همسرتون اجازه می دادید تنهایی بره سفر !!!!1

    احساس می کنم که تو رفتارتون تحکم مردانه ندارید
    چرا این همه جلوش گریه می کنید ؟!!!!
    وقتی تو خونه تنها هستید بشینید یه دل سیر گریه کنید ولی جلو همسرتون گریه نکنید
    شما حتی همه سوالات و پرسش هاتون را به حالت التماس می پرسید
    نمی دونم چرا وقتی این همه به خودش رسیو و رفت بیرون شما این قدر بی تفاوت بودید !!!و حالا چرا اینقدر به حالت زبونی و ضعف در حال التماس هستید ؟

    به راه حل های قانونی فکر کردید ؟ از لحاظ قانونی باید چی کار کنید تا خیانت ایشون ثابت بشه ؟

    توجه:
    1- مشاور نیستم
    2-هنوز کاملا قانع نشدم که همسرتون خیانتکاره

  17. 2 کاربر از پست مفید کمال تشکرکرده اند .

    alireza198 (شنبه 17 بهمن 94), شیدا. (شنبه 17 بهمن 94)


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: چهارشنبه 14 تیر 96, 19:57
  2. استفاده از سایت همسریابی برای آشنایی و ازدواج درست هست
    توسط شمیم بهار در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: پنجشنبه 14 فروردین 93, 17:30
  3. پاسخ ها: 37
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 فروردین 93, 16:14
  4. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 شهریور 91, 23:34
  5. پسری که دنبال تصاویر جنسی تو نت هست ممکنه مشکل درست کنه برای اطرافیانش؟
    توسط بهار.زندگی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: جمعه 12 اسفند 90, 15:20

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:19 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.