مرسی ازدوستان خوبم ازجمله آقا فرشید اردشیر زهرا شیداو پریاجان
شیدا جان من با حرفتون موافقم وازجهتی راستش نگفتم چون واقعا زمانی که ازم پرسید دوست پسر داشتی یانه؟ من خیلی خجالت کشیدم لحظه ای که خواستم جوابش روبدم خیلی عذاب کشیدم وبهش گفتم آره داشتم بهم گفت چطور جدا شدین؟ بهش گفتم ماباهم خیلی اختلاف داشتیم (واقعا خیلی باهم اختلاف داشتیم ) وجداشدیم گفت سکس کردین؟ دیگه اینجاروم نمیشد بگم گفتم نه گفت باشه وموضوع رو عوض کرد بعد چند وقت داشتیم باهم گپ میزدیم بهم گفت هیچ وقت غصه نخور که چرا قبل من تو زندگیت یکی رو داشتی چون اگه نبود تو اینقدر من درک نمیکردی این شد برات تجربه!!!!! منم بهش گفتم آره راستی میگی .................چند بار هم از تلخیات تجربه ام بهش میگفتم وبهش گفتم نمیخوام یه آدم دیگه مثل اون بیاد توزندگیم اون برام مثل کابوس بود ونمیخوام تکرار بشه........بهم گفت آدمهارو باهم مقایسه نکن تو اگه اونی بشی که من میخوام قول میدم خوشبختت کنم.....ولی بدون اگه بدی یا خطایی ازم دیدی من با عشق قبلیت مقایسه نکن منم بهش گفتم خودم اینو میدونم من دنبال یه آدم با انصاف میگردم
خب دوستان از اینا بگذریم یه عده ای گفتن بگو یه عده گفتن نگو........بنظرمن گفتنش فقط ذهن دوست پسر خودم روخدشه کرده ام وگذشته دوباره برام تکرار میشه.......آسیبهایی که تو گذشته بهم وارد شده یه سری عوارض برام به همراه داشته و هنوز داشته دارم خداروشکر الان کمرنگتر شده ان مثال براتون بزنم مثلا من بعد از کات کردن با اون تا مدتهای طولانی جرات نمیکردم به صحنه معاشقه دونفر بهم دیگه نگاه کنم تا دونفر میدیدم که دارن معاشقه میکنن یا همدیگر رو ببوسن حالم بقدری دگرگون میشد که مجبور میشدم محل ترک کنم...........ولی خوشبختانه دیگه اینطور نیستم اتفاقا الان وقتی ببینم دونفر عاشق هم هستن وهمدیگر رومیبوسن خیلی خوشحال میشم ومیگم یه روزی میرسه که منم یکی پیدا میشه من اینطور میبوسه...یا یه مثال دیگه خون روکه میبینم حالم بد میشه یاد اون خونی میفتم که تو اون اتفاق برام افتادمیفتد از اسم شب حجله شب زفاف همیشه دلهره وترس داشتم الان کمی بهتر شده ام
الان میخوام کاملا گذشته روپاک کنم ولی به جز تجربیاتش
آقای اردشیر میدونید بعد از دوست پسر قدیمی ام که باش کات کرده ام خیلی برام گزینه پیدا شد برا دوستی وآشنایی ولی میدونستم اونا فقط برا دوستی میخوان و کلکشون رومیدونستم واصلا نمیشد بهشون اعتماد کنم این پسری که درحال حاضر باش دوستم درواقع یه گزینه انتخاب شدهازبین گزینه هایی که من میدیدم وبه پستم میخورد اون رو با احتیاط انتخاب کردم وتمام شرایطش سنجیدم اون وقت به فکر رابطه افتادم بعداینکه یکم مطمئن شدم قابل اطمینانه شمارم رو دراختیارش گذاشتم اون رو ازهمه جهات با دوست پسرقبلیم مقایسه کردم ودیدم خیلی بهتر وخیلی متفاوته مثال:
شرایط دوست پسر قبلیم:
اهل کار ودرس نبود
بیشتر به خانوداش متکی بود وخانواده اشاز لحاظ فرهنگی ومالی یه طبقه ازما پایینتر بودن
اهل دعوا وفحش دادن بود سیگار میکشید زیاد به خودش نمیرسید
من اولین دوست دخترش بودم ولی بعد ازمن باخیلی ازدخترها دوست شد به قول معروف دختر ندیده بود ومثل ندید بدیها هرروزبایکی میپرید
خلاصه در واقعا هرچی بدیداشت فقط واسه من بود ولی باخانوادش کمی بهتر بودولی هرچی بود برامن خیلی بد بود برامن ادای آدماهای ندار وفقیر رو بازی میکرد سر هرچیزی اعتراض میکردم میگفت چون پول ندارم اینطورم
آدم سکسی بود فکر وذکرش سکس بود براش اهمیت نداشت که با روحیات من سازگاری داشت یانه
بعدازاون گفتم دیگه باکسی آشنا نمیشم اگه هم آشنا بشم کسی باشه که همچین آدمی نباشه
که بااین پسره آشنا شدم ویژیگی های اخلاقیش که باعث شدجذبش بشم :
خیلی باادبه وقتی بامن حرف میزنه بیشتر به عقیدم و روحیم احترام میزاره وتابه حال بام حرف سکسی نزده
شاغل وتحصیلکردس خانوادش از لحاظ مالی دو طبقه ازخانواده من بالاترن ولی فرهنگی هردوتوی سطح هستیم
پسر سالمیه وهمیشه دنبال تفریحات سالم هستش مثل سفر وفیلم دیدن ورزشکاره
خوش قوله بامحبته ومهربان...در ارتباط بادیگران خیلی محتاطه وهمیشه دیدمش یه طوری حرف میزنه وفتار میکنه که یه چهارچوبی واسه خودش گذاشته تا دیگران بیشتر ازاین فراترش نرن
ملاحظه من میکنه ببینه ناراحت بشم ازدلم درمیاره اگه ازش خبری نشه ومیدونه من نگرانم در اسرع وقت اطلاع میده
حالا بدیهاش یا به عبارت دیگه چیزایی که بعض وقتها من میرنجونه:
زود قضاوت میکنه وزودمیپره..........اگه من آدم آرومی نبودم شاید به مشکل برمیخوردیم...........ولی توهمچین موقعی خونسردیمو حفظ میکنم وبراش آرومتوضیح میدوم وثابت میکنم وآروم میشه
خیلی مقرراتی هستش به حدی که حس میکنم تو پادگان هستم اگه رعایت نکنم برام جریمه میزاره وقتی بهش میگم چرااینطوری؟ بهم میگه تا بیشتر درکم کنی واسم جالبه وخنده داره ولی میترسم فردا توزندگی سر یه مسائل دیگه هم اینطورمقررات بازی دربیاره وبرام جریمه بزاره و باعث ناراحتی من بشه
واینکه زیاد ازم تعریف نمیکنه منظورم از زیباییم...دوست پسر قدیمیم قبلاجپ میرفت راست میرفت از زیباییم تعریف میکرد نازم میکشید بهم میگفت تومثل الماس تراشیده ای.......شاید بخاطر اینکه توفامیلشون دختر خوشکل کم بود وزیاد بادخترا نبود ومن هم اولین پسری بودکه اینقدر ازم تعریف میکرد وهمیشه به خودم میبالیدم ولی الان دوست جدیدم شاید نصف تعریفهای اون بکنه میدونم توعمرش دخترخوشکل زیاد دیده ولی دوست دارم فقط زیبایی من روببینه وازم تعریف کنه ومثالهای قشنگی بهم بزنه ولی کم از این چیزا گفته و باعث نشده به خودم ببالم
واینکه حس میکنم من بچه حساب میکنه از لحاظ علم واطلاعات عمومی تحصیلات من دیپلم هست دخترای دور واطرافش همه تحصیل کرده وشاغل هستن.........دخترای دور واطراف من همینجور هستن وقتی بحث میاد ومیبینم حرفی برا گفتن ندارم نمیخوام من دختر پرت وبیسواد ببینه........اون میگه دختر تحصیل کرده یا نکرده مهم نیست خوشکل باشه یانباشه مهم نیست مهم اینکه دختر خوب باشه وفادار باشه شوهرش رو نگه داره بهم میگه از بین تمام دوست دخترام تو ساده ترین دختر ومعمولی ترین دختر هستی ولی چون بهت اعتماد دارم باعث شد بات بمونم وبه فکر ازدواج باشم
ازتون میخوام برام کلمه شناخت روبیشتر توضیح بدین وقتی بهم توصیه میکنید اون رو بیشتر بشناسم از چه نظری بیشتر بشناسمش؟چطوری بشناسمش؟ چقدر به عقل رجوع کنم؟وچقدر به دل؟
- - - Updated - - -
مرسی ازدوستان خوبم ازجمله آقا فرشید اردشیر زهرا شیداو پریاجان
شیدا جان من با حرفتون موافقم وازجهتی راستش نگفتم چون واقعا زمانی که ازم پرسید دوست پسر داشتی یانه؟ من خیلی خجالت کشیدم لحظه ای که خواستم جوابش روبدم خیلی عذاب کشیدم وبهش گفتم آره داشتم بهم گفت چطور جدا شدین؟ بهش گفتم ماباهم خیلی اختلاف داشتیم (واقعا خیلی باهم اختلاف داشتیم ) وجداشدیم گفت سکس کردین؟ دیگه اینجاروم نمیشد بگم گفتم نه گفت باشه وموضوع رو عوض کرد بعد چند وقت داشتیم باهم گپ میزدیم بهم گفت هیچ وقت غصه نخور که چرا قبل من تو زندگیت یکی رو داشتی چون اگه نبود تو اینقدر من درک نمیکردی این شد برات تجربه!!!!! منم بهش گفتم آره راستی میگی .................چند بار هم از تلخیات تجربه ام بهش میگفتم وبهش گفتم نمیخوام یه آدم دیگه مثل اون بیاد توزندگیم اون برام مثل کابوس بود ونمیخوام تکرار بشه........بهم گفت آدمهارو باهم مقایسه نکن تو اگه اونی بشی که من میخوام قول میدم خوشبختت کنم.....ولی بدون اگه بدی یا خطایی ازم دیدی من با عشق قبلیت مقایسه نکن منم بهش گفتم خودم اینو میدونم من دنبال یه آدم با انصاف میگردم
خب دوستان از اینا بگذریم یه عده ای گفتن بگو یه عده گفتن نگو........بنظرمن گفتنش فقط ذهن دوست پسر خودم روخدشه کرده ام وگذشته دوباره برام تکرار میشه.......آسیبهایی که تو گذشته بهم وارد شده یه سری عوارض برام به همراه داشته و هنوز داشته دارم خداروشکر الان کمرنگتر شده ان مثال براتون بزنم مثلا من بعد از کات کردن با اون تا مدتهای طولانی جرات نمیکردم به صحنه معاشقه دونفر بهم دیگه نگاه کنم تا دونفر میدیدم که دارن معاشقه میکنن یا همدیگر رو ببوسن حالم بقدری دگرگون میشد که مجبور میشدم محل ترک کنم...........ولی خوشبختانه دیگه اینطور نیستم اتفاقا الان وقتی ببینم دونفر عاشق هم هستن وهمدیگر رومیبوسن خیلی خوشحال میشم ومیگم یه روزی میرسه که منم یکی پیدا میشه من اینطور میبوسه...یا یه مثال دیگه خون روکه میبینم حالم بد میشه یاد اون خونی میفتم که تو اون اتفاق برام افتادمیفتد از اسم شب حجله شب زفاف همیشه دلهره وترس داشتم الان کمی بهتر شده ام
الان میخوام کاملا گذشته روپاک کنم ولی به جز تجربیاتش
آقای اردشیر میدونید بعد از دوست پسر قدیمی ام که باش کات کرده ام خیلی برام گزینه پیدا شد برا دوستی وآشنایی ولی میدونستم اونا فقط برا دوستی میخوان و کلکشون رومیدونستم واصلا نمیشد بهشون اعتماد کنم این پسری که درحال حاضر باش دوستم درواقع یه گزینه انتخاب شدهازبین گزینه هایی که من میدیدم وبه پستم میخورد اون رو با احتیاط انتخاب کردم وتمام شرایطش سنجیدم اون وقت به فکر رابطه افتادم بعداینکه یکم مطمئن شدم قابل اطمینانه شمارم رو دراختیارش گذاشتم اون رو ازهمه جهات با دوست پسرقبلیم مقایسه کردم ودیدم خیلی بهتر وخیلی متفاوته مثال:
شرایط دوست پسر قبلیم:
اهل کار ودرس نبود
بیشتر به خانوداش متکی بود وخانواده اشاز لحاظ فرهنگی ومالی یه طبقه ازما پایینتر بودن
اهل دعوا وفحش دادن بود سیگار میکشید زیاد به خودش نمیرسید
من اولین دوست دخترش بودم ولی بعد ازمن باخیلی ازدخترها دوست شد به قول معروف دختر ندیده بود ومثل ندید بدیها هرروزبایکی میپرید
خلاصه در واقعا هرچی بدیداشت فقط واسه من بود ولی باخانوادش کمی بهتر بودولی هرچی بود برامن خیلی بد بود برامن ادای آدماهای ندار وفقیر رو بازی میکرد سر هرچیزی اعتراض میکردم میگفت چون پول ندارم اینطورم
آدم سکسی بود فکر وذکرش سکس بود براش اهمیت نداشت که با روحیات من سازگاری داشت یانه
بعدازاون گفتم دیگه باکسی آشنا نمیشم اگه هم آشنا بشم کسی باشه که همچین آدمی نباشه
که بااین پسره آشنا شدم ویژیگی های اخلاقیش که باعث شدجذبش بشم :
خیلی باادبه وقتی بامن حرف میزنه بیشتر به عقیدم و روحیم احترام میزاره وتابه حال بام حرف سکسی نزده
شاغل وتحصیلکردس خانوادش از لحاظ مالی دو طبقه ازخانواده من بالاترن ولی فرهنگی هردوتوی سطح هستیم
پسر سالمیه وهمیشه دنبال تفریحات سالم هستش مثل سفر وفیلم دیدن ورزشکاره
خوش قوله بامحبته ومهربان...در ارتباط بادیگران خیلی محتاطه وهمیشه دیدمش یه طوری حرف میزنه وفتار میکنه که یه چهارچوبی واسه خودش گذاشته تا دیگران بیشتر ازاین فراترش نرن
ملاحظه من میکنه ببینه ناراحت بشم ازدلم درمیاره اگه ازش خبری نشه ومیدونه من نگرانم در اسرع وقت اطلاع میده
حالا بدیهاش یا به عبارت دیگه چیزایی که بعض وقتها من میرنجونه:
زود قضاوت میکنه وزودمیپره..........اگه من آدم آرومی نبودم شاید به مشکل برمیخوردیم...........ولی توهمچین موقعی خونسردیمو حفظ میکنم وبراش آرومتوضیح میدوم وثابت میکنم وآروم میشه
خیلی مقرراتی هستش به حدی که حس میکنم تو پادگان هستم اگه رعایت نکنم برام جریمه میزاره وقتی بهش میگم چرااینطوری؟ بهم میگه تا بیشتر درکم کنی واسم جالبه وخنده داره ولی میترسم فردا توزندگی سر یه مسائل دیگه هم اینطورمقررات بازی دربیاره وبرام جریمه بزاره و باعث ناراحتی من بشه
واینکه زیاد ازم تعریف نمیکنه منظورم از زیباییم...دوست پسر قدیمیم قبلاجپ میرفت راست میرفت از زیباییم تعریف میکرد نازم میکشید بهم میگفت تومثل الماس تراشیده ای.......شاید بخاطر اینکه توفامیلشون دختر خوشکل کم بود وزیاد بادخترا نبود ومن هم اولین پسری بودکه اینقدر ازم تعریف میکرد وهمیشه به خودم میبالیدم ولی الان دوست جدیدم شاید نصف تعریفهای اون بکنه میدونم توعمرش دخترخوشکل زیاد دیده ولی دوست دارم فقط زیبایی من روببینه وازم تعریف کنه ومثالهای قشنگی بهم بزنه ولی کم از این چیزا گفته و باعث نشده به خودم ببالم
واینکه حس میکنم من بچه حساب میکنه از لحاظ علم واطلاعات عمومی تحصیلات من دیپلم هست دخترای دور واطرافش همه تحصیل کرده وشاغل هستن.........دخترای دور واطراف من همینجور هستن وقتی بحث میاد ومیبینم حرفی برا گفتن ندارم نمیخوام من دختر پرت وبیسواد ببینه........اون میگه دختر تحصیل کرده یا نکرده مهم نیست خوشکل باشه یانباشه مهم نیست مهم اینکه دختر خوب باشه وفادار باشه شوهرش رو نگه داره بهم میگه از بین تمام دوست دخترام تو ساده ترین دختر ومعمولی ترین دختر هستی ولی چون بهت اعتماد دارم باعث شد بات بمونم وبه فکر ازدواج باشم
ازتون میخوام برام کلمه شناخت روبیشتر توضیح بدین وقتی بهم توصیه میکنید اون رو بیشتر بشناسم از چه نظری بیشتر بشناسمش؟چطوری بشناسمش؟ چقدر به عقل رجوع کنم؟وچقدر به دل؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)