سلام دوستای عزیزم.
مطلبی هست که مثل یه کوه رو قلبم سنگینی میکنه. هرگز نمیتونم خودمو گول بزنم و بگم چیز کوچیکیه. بلکه واقعا بزرگه و بغرنج.
شاید مشکل من از اونایی هست که تاپیکش سریع حذف خواهد شد، اما اگه اینجا نگم، خوب آخه به کی بگم؟ به کجا؟
.
.
. من گذشته خوبی ندارم. خیلی سختی کشیدم تا خودمو از یه رابطه جدا کنم . از یه رابطه بسیار عاشقانه با مردی که ذره ای منو دوست نداشت و من فقط یه بازیچه بودم و کسی که میتونست نیاز جنسیشو مرتفع کنه.
خیلی از شما دوستای خوبم از ماجرام خبر دارید. میدونید که توبه کردم و ....
اما
الان حالم بده. در شرف ازدواجم. کسی که به نظر میاد واقعا بهم علاقه داره. کسی که معیارامو برای ازدواج تامین میکنه و تقریبا جوابم بهش مثبت خواهد بود.
ولی آخه چطور با یه دروغ زندگیمو شروع کنم.
هرچند اگر تیکه تیکه ام بشم ، نمیتونم راست بگم.
نمیتونم بگم با کسی رابطه جنسی داشتم . نمیتونم بگم بکارتمو از دست دادم. نمیتونم بهش بگم که ترمیم کردم.
حالم خوب نیست. میدونم سرزنش میکنید. حق هم دارید. اما من واقعا وحشت دارم از گفتنش. واقعا برام دردناکه. نه به این مرد و نه هرگز تو زندگیم به مرد دیگه ای که ازم خواستگاری کنه، نمیتونم راست بگم.
لطفا راهنماییم کنید. دوستتون دارم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)