به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 31
  1. #11
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    آقا پرهام از اینکه اومدی اینجا تاپیک من یکی که این نتیجه رو میگیرم که دنبال راه حل هستی که این وابستگی شدید رو کم کنی، نتیجه گیری من درسته، یا فقط می خوای دردودل کنی؟

    اگه دنبال راه حل هستی به داداشت و زن داداشت اصرار کن که از این فرصت دوماهه استفاده کنند و شما یه مدت تمرین دوری و مستقل شدن کنی، هر موقع هم خیلی زیاد احساس دلتنگی کردی برو یه ساعت خونه مادر زن داداشت و برگرد.

    به فرض هم که نخوای زن بگیری هیچ وقت، نمی گم یه مرد، میگم یه انسان بالغ درست نیست تا این حد به کسی وابسته باشه که زندگیش مختل بشه، که اینقدر ضعیف و شکننده باشه.

    از شغلت و وضعیت و تحصیلیت و سربازی و ... نگفتی؟ میشه بیشتر اینا رو باز کنی؟

  2. 7 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    ammin (سه شنبه 03 تیر 93), del (چهارشنبه 04 تیر 93), deljoo_deltang (دوشنبه 02 تیر 93), khaleghezey (دوشنبه 02 تیر 93), کامران (سه شنبه 03 تیر 93), واحد (چهارشنبه 04 تیر 93), آویژه (چهارشنبه 04 تیر 93)

  3. #12
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود دوست عزیز

    یه سوال الان زن داداش شما نقش مادرو برای شما داره و فداکاری کرده که شما را هم قبول کرده و شما هم بهش وابسته شدید تا اینجاش خیلی چیز مهمی نیست و احساس پیش میاد چون مادر و پدر هم نداری عادیه ولی بیش از اندازش نه اصلا درست نیست.

    من نمیدونم شرایط ازدواج کردن را داری یا نه ولی قرار نیست زن برادرت هوو خانومت بشه دوست عزیز ایشون میتوانند کماکان جای مادر و یا خواهر بزرگتر را برای شما پر کند.مثلا یکی از آشناها مادرش فوت کرده بود و یکی از خواهرهایی که داره و بهش هم علاقه داره تقریبا جای مادرشو پر کرده این رابطه خوبه ولی به اندازش دوست عزیز

    بنظرم بهتره عضو انجمن آزاد سایت بشید یا حتما به مشاور مراجعه کنید:



    http://www.hamdardi.net/payments.php

    حق اشتراک يکماهه انجمن آزاد 10000 تومان
    حق اشتراک 3ماهه انجمن آزاد 28000 تومان
    ولي بهتره که سه ماهش را پرداخت نماييد
    چنتا حسن داره.1.بصورت انلاين مشاوريد سايت در اختيار شما هستن و لازم نيست وقت بگيريد يا از منزل خارج بشيد.2.قيمت مناسب نسبت به بيرون 3. از همه مهمتر حداقل خيالت راحته سايت داراي مشاورين متخصص و باتجربه اي هستش
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  4. 2 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    pasta (دوشنبه 02 تیر 93), کامران (سه شنبه 03 تیر 93)

  5. #13
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 30 مرداد 94 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1393-1-05
    نوشته ها
    278
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    317

    تشکرشده 1,458 در 274 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    69
    Array
    سلام پرهام جان..

    این تاپیک شما رو خوندم یاد یک خاطره از خودم افتادم...

    همین حدودای سن شما بودم 22 ساله بودم ، ترم اخر دانشگاه بودم ، یک شب که با اتوبوس داشتم از شهری که توش درس میخوندم به شهر خودمون میومدم ، توی اتوبوس صندلی کنار دست من دو تا دختر خانم نشسته بودند، همون اوایل مسیر بود که شروع کردند به خوردن خوراکیهایی که داشتند.. وقتی پاکت چیپسی که داشتند رو باز کردند ، اون دختر خانمی که به من نزدیکتر بود به من با یک عشوه شاید معمولی دخترانه ، تعارف کرد ( من با اینکه دوره دانشجویی بخاطر ویژگیهایی اخلاقی که داشتم توی دانشکده بین بچه ها محبوب بودم ولی هیچ وقت با دخترخانمهای کلاس بخاطر اعتقاداتی که داشتم رابطه خارج از عرف کلاس و رابطه صمیمانه نداشتم) شاید بخاطر اینکه توی اون بیست و خورده ای از عمرم اون دختر همسفر داخل اتوبوس ، اولین دختر نامحرم و غریبه ای بود که یک محبت خیلی خیلی ساده به من کرد و یک تعارف خیلی ساده کرد، و تا حالا طعم این نوع محبت رو نچشیده بودم ، اونجا خیلی دلم لرزید .. یک شعله ای درونم روشن شد که تا اون روز خاموش بود .. چقدر درونم از اون لحظه به بعد احساس کمبود محبت و عاطفه از سمت یک جنس مخالف حس کردم... بقدری این موضوع محبتی که از سمت اون دختر خانم با یک حرکت ساده در من ایجاد شده بود ، ازارم میداد که به محضی که رسیدم شهرمون ، منی که اصلا به فکر ازدواج نبودم ، پامو کردم تو یک کفش که من زن میخوام!! زود زود... خلاصه اینکه با هر اصرار که بود خانواده رو راضی کردم که برام خواستگاری برن و ... خلاصه اینکه چند صباحی جاهای مختلف رفتن خواستگاری و به هر شکل پسند نمیشد ... تا اینکه من خیلی زود بعد فارغ التحصیلی مشغول به کار شدم و بقدری گرفتار و سرگرم کار شدم که دیگه کم کم ازدواج و خواستگاری رفتن و... رو فراموش کردم... اما اتفاقیکه افتاد این بود که مثلا شاید بعد از یک دو سال از اون شب حادثه داخل اتوبوس که میگذشت ، اصلا دیگه نه از اون خاطره چیزی تو ذهنم مونده بود ، نه از اون تکون خوردن دلم و هیاهویی که توی دلم برپا شده بود و نه از هیچی....

    پس شاید این چند خطی که میخوام برات بنویسم ، تا چند درجه ضعیفتر من خودم تجربه کردم و بدونم الان چه حالی داری و توی دلت چه هیاهویی برقراره...

    پرهام جان نکته اول اینکه این سن شما خیلی خیلی احساس توش پررنگه... شاید با زن داداشت نه ، با یک دختر خانم اشنا میشدی و همین حس و حالی که الان داری رو با اون دختر میداشتی... ولی چیزی که هست بقول خودت الان اروم و قرار نداری ، اصلا یک لحظه هم نمیتونی فکر کنی بدون این خانم زندگی کنی ، طاقت دوریش رو نداری و... ولی وقتی این سن گذر و پرتلاطم رو رد کنی و مثلا به سنین 27-26 سال برسی به این تفکر و حال و روز خودت میخندی فقط یک شرط خیلی مهم داره... از خانم داداشت فاصله بگیری...

    ببین پرهام جان میخوام باهت رک باشم... اون خانم یک قلب و یک عشق داشته که نثار همسرش یعنی داداش شما کرده... اینجا که روستاهای ماداگاسکار نیست که یک زن بتونه همزمان با چند مرد ازدواج کنه ... پس این وسط هر چقدر این خانم توی زندگی شما باشه ، بازنده شما هستی که چیزی به شما نمیرسه.. زن داداش شما به شما لطف نمیکنه که نمیخواد شما رو تنها بزاره و دائم به شما محبت میکنه .. بلکه داره به شما ظلم میکنه که شاید این موضوع نااگاهانه از سمت ایشون باشه ... چون با هر محبتی که میکنه لحظه به لحظه داره شما رو وابسته تر میکنه .. یک وابستگی باطل و پوچ.... اگر زندگی و ایندت رو دوست داری فقط یک راه داری اونم اینکه از این خانم تا جاییکه میتونی دور بشی ، ایشون الان باردار هست ، زیاد مطمئن نیستم ولی فکر میکنم خانمها دوران بارداری بی حوصله میشن و حتی مثل زمان غیر بارداری حوصله حتی همسر خودشون رو هم نداشته باشن (زیاد مطمئن نیستم در مورد این موضوع و بهتر خانمها نظر بدن ) بعد از فارغ شدن هم معمولا چندین ماه دچار افسردگی میشن (اینو تا حدودی مطمئنم ) و بعد هم گرفتاریهای نوزاد و بقیه داستانها .. یعنی شما از الان شاید یک دوره یک سال تا یک سال و نیمه یک توفیق اجباری برات حاصل شده که خانم داداشت از شما فاصله اجباری بگیره ، از این فرصت بهترین استفاده رو بکن و از داداشت بخواه که ایشون رو از محل سکونت شما ببرن تا به تدریج مهر ایشون از دلت خارج بشه....

    پس به طور خلاصه حرفام این شد که...
    شما الان دو تا راه داری... یا به همین سطح از محبت و عاطفه که مثل حباب روی اب ناپایدار و پوچ هست و در نهایت بخاطر موانعی که هست نمیتونه اون نیازهای عاطفی شما رو ارضا کنه ، راضی بشی و در یک سطح پایین لذت بمونی...

    راه دوم اینکه مثل یک بیمار که برای درمان دردش باید جرعه جرعه یک شربت تلخ رو بخوره ، این تلخی رو تحمل کنی و از خانم داداشت تا جاییکه میتونی فاصله بگیری تا مهر ایشون به تدریج از دلت خارج بشه و بعد به فکر ازدواج و یک منبع عشق و عاطفه که مال خود خودت باشه ، بیفتیی . از نظر من ازدواج در این شرایط برای شما شاید صحیح نباشه و باید اجازه تخلیه عاطفی به خودت بدی.

    مسله بعد هم اینکه همونطور که بالا گفتم اصلا ذره ای بابت اینده نگران نباش ، چون این حالات به اقتضای سنت و اون احساسات رقیقی که بالا برات اشاره کردم ، هست و یکم سنت بالاتر که بره به این دوران خودت میخندی ...

    مورد بعد اینکه وقتی داری این نوشته های من یا دوستان رو میخونی ، یک سیمی داری که اگه اون سیم رو بکشی ، سنسورهای احساس بدنت از کار میفته ، اون سیم رو بکش بعد این نوشته ها رو بدون احساس و از نگاه یک پرهام صرفا منطقی بخون تا بتونه عقلت مسیر درست رو تشخیص بده و بهترین تصمیم رو به لطف خدا بگیری.


    موفق باشی.
    ویرایش توسط محمد 93 : دوشنبه 02 تیر 93 در ساعت 22:54

  6. 10 کاربر از پست مفید محمد 93 تشکرکرده اند .

    Aras (سه شنبه 03 تیر 93), del (چهارشنبه 04 تیر 93), khaleghezey (سه شنبه 03 تیر 93), pasta (دوشنبه 02 تیر 93), کامران (سه شنبه 03 تیر 93), واحد (چهارشنبه 04 تیر 93), مصباح الهدی (دوشنبه 02 تیر 93), آویژه (چهارشنبه 04 تیر 93), بی نهایت (سه شنبه 03 تیر 93), صبا_2009 (دوشنبه 02 تیر 93)

  7. #14
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    سلام آقای پرهام
    با نظر آقای محمد93 موافقم.کلی براتون تایپ کرده بودم که همش پرید!
    الان خلاصه اش را می نویسم!
    منم معتقدم چون شما تنها از طرف زن داداشتون محبت را چشیدین این گونه شدین و با قطع رابطه و رعایت حریم درست می شود.
    در بسیاری از خانواده ها این طور پذیرفته شده که نامحرمان داخل فامیل خیلی نامحرم نیستند!:دی و حتی گاهی محرم هستند!!! :دی

    در صورتی که به نظر من حریم و حیا بین نامحرمان فامیل باید بیشتر از سایر نامحرمان حفظ شود! و حتی حجاب هم باید بیشتر رعایت شود!

    چرا که مثلا اگر شما دختری تو خیابون نظرتون را جلب کرد؛مثل همون دختری که آقای محمد93 گفتند،برای مدت کوتاهی فکرتون را مشغول خواهد کرد و چون رابطه قطع می شود یادتون می ره.
    اما زنان فامیل مثل زن داداش همیشه جلوی چشم آدم هستند و اگر حریم رعایت نشود؛ و همچین شعله ای روشن شود(که به خاطر نزدیکی زیاد و رفتار مثل یک محرم است!) به راحتی فراموش نمی شوند!چون عملا قطع ارتباط با این زنان بسیار سخت تر است!و بالاخره آدم چشم تو چشم می شود!

    شما به یک نکته خیلی خوب هم اشاره کردین!!! هیچ دختری دوست نداره شوهرش با جاریش این قدر صمیمی باشه!!!

    به نظر من شما باید با زن داداشتون یک حریمی قرار دهید! و وقتی پیگیر شدند که چرا رفتارت سردتر و یا توام با حیا شده،توضیح دهید که به نظر شما باید بین دو نامحرم حریمی باشد و بگید که اگر بخواهید ازدواج کنید فردا زنتون احتمال زیاد به این روابط صمیمانه حساس خواهد شد! و بگید: دوست دارم خانومی با حیا انتخاب کنم! که در ارتباط با تمام نامحرمان حریم داشته باشد. پس ممکنه فردا خانومم بهم اعتراض کنه پس چرا خودت با زن دادشت اینجوری هستی و ناراحت شود! پس زن داداش بهتره از الان تمرین کنم که یک حریمی بین من و شما باشد.هر چند که احترام بسیار زیادی برایتان قائل هستم! و می دانم شما دوست دارید من در آینده به مشکل برنخورم.

    و دیگه همیشه با حفظ حریم با زن داداشتون حرف بزنید و برای ایجاد فاصله از همین فرصت بارداری ایشان استفاده کنید و بعد از این فاصله و فراموشی دیگه حریم بین خودتان و زن داداشتان را رعایت کنید.مثل دو تا نامحرم! اما آشنا.

    نگران نباشید مشکلتون قابل حله.
    تاپیک زیر پسری شرایط خیلی خیلی به مراتب بدتری از شما داشته که با کنترل ذهنش تونسته موفق بشه.آخر تاپیک موفق شده.می تونید بخونیدش تا انگیزه بگیرید:




    - - - Updated - - -

    البته بگم تاپیکی که معرفی کردم خیلی شرایطش وخیم تره! و خیلی احساسات شدیدتری از پسر درگیر شده. من صرفا خواستم بگم وقتی اون آقا تونسته پس حتما شما هم می توانید! نه اینکه بگم خدایی نکرده اون احساسات با اون درجه از ناپاکی نسبت به زن دادشتون توی شما باشه! که واقعا خدا نکنه!

    هر چند که اگر آدم مواظب خودش نباشه شیطان همیشه دنبال فرصت هست و ممکنه همچین افکاری را به ذهن بیاره!
    مواظب خودتون باشید.
    موفق باشید
    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه

  8. 7 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    del (چهارشنبه 04 تیر 93), khaleghezey (سه شنبه 03 تیر 93), کامران (سه شنبه 03 تیر 93), واحد (چهارشنبه 04 تیر 93), مدیرهمدردی (چهارشنبه 04 تیر 93), بی نهایت (سه شنبه 03 تیر 93), صبا_2009 (سه شنبه 03 تیر 93)

  9. #15
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 05 خرداد 03 [ 16:55]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,972
    امتیاز
    33,746
    سطح
    100
    Points: 33,746, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,403

    تشکرشده 6,419 در 1,797 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.

    شرایطی که یه ماشین توی سرازیری قرارگرفته باید دنده خلاص باشه،ترمز رهاشده وجاده سرازیرومانع هم نباشه،خروجی میشه اینکه ماشین شروع به حرکت توی سرازیری میکنه.


    بستروشرایطی که تو دراون قرارگرفتی خروجیش وابستگی به خانم برادرت هست.با این شرایطی که داری وبرای خودت درست کردی اگه بجای ایشون بازیهای کامپیوتری جذاب دم دستت بود وابستگی درسطحی دیگراتفاق می افتاد.تمام دیوارها روبالاکشیدی وفقط یک پنجره باقی گذاشتی واون زن برادرت هست خب معلومه وابسته میشی.


    تازمانی که دیوارها روخراب نکنی همچنان وابستگی سرجاش هست..هیچ کس منکر زحماتی که برات کشیده نیست،اما یه نکته ی مهم روفراموش نکن بسیاری ازتفاسیری که ذهن از مسائل داره تحت تأثیرشرایط هست واوناحقایق مسلم نیستند.این تفکرکه او تنها حامی مهم زندگی توبوده وتنهاکسی بوده که تورودرک کرده بسیار تحت شرایطی هست که دراون قرارداری.به عنوان مثال وقتی کسی میخاد یه ماشین سمندبگیره وپولشو داره قبل ازخریدهمیشه ازخوبی این ماشین وتوجیهات برای خریدش میگه،این تفکرات اون موقع واقعی واصیل نشون میده اما اگربنابه هر دلیلی موفق به خرید نشه و نا امیدبشه شروع میکنه به شمردن مضرات ومعایب سمندواین تصمیم وبازهم این تفکرکه ۱۸۰درجه فرق داره واقعی واصیل جلوه میکند.(این رونتایج تحقیقات روانشناسی ثابت میکنه)


    بنابراین موج افکاری که سراغت اومده زائیده شرایطی هست که دراون هستی اگراین بستر روتغییربدهی وبیشتربا دوستان خودت ارتباط بگیری کاروسرگرمی جدیدی روشروع کنی موج افکارت تغییرمیکنه وآنچه قبلا واقعیت مسلم بودسست وکمرنگ میشه طوری که خودت هم متعجب میشی
    .(فراموش نکن که او تاسال ۸۵در زندگی شمانبوده)


    نکته بعدی که ازصحبتهات پیداست گفتی که با این تفکرکه عشق بعداز ازدواج ایجاد میشه مخالف هستی؛واقعیت اینکه که هرتفکری ،احساس وتجسم خاص خودش رو دنبال داره بنابراین همراه این بستر
    تفکرات شمادراین زمینه اشکالاتی دارد که باعث تولید این احساس شده.

    پس به صورت خلاصه "تفکرخودت"و"شرایط"روتغییربد ه.


    وقتی اینجاتایپیک زدی یعنی سوسو هایی ازنوروتوانایی درتوهست که بتونی ازاین شرایط بیرون بیایی وواقعانفس بکشی..
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.

  10. 4 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    khaleghezey (سه شنبه 03 تیر 93), فرشته مهربان (چهارشنبه 04 تیر 93), مصباح الهدی (سه شنبه 03 تیر 93), آویژه (چهارشنبه 04 تیر 93)

  11. #16
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 10:22]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,441
    امتیاز
    288,288
    سطح
    100
    Points: 288,288, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,618

    تشکرشده 37,119 در 7,019 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    با سلام
    پرهام گرامی
    بعضی ها اعتقاد دارند جواب خوبی، بدی هست.
    بعضی ها هم اعتقاد دارند جواب خوبی ، خوبی هست.

    شاید تعجب کنید و بگویید چه کسی می تواند اعتقاد داشته باشد جواب خوبی بدی و خیانت هست؟!
    جواب اینست که هر کس که فقط به لذت و خوشی خود فکر کنید و دیگران و زندگی دیگران برایشان مهم نباشد، آنگاه هر خوبی را با بدی می توانند جواب دهند.

    تو باید با خودت خلوت کنی
    با خودت حرف بزنی
    ببینی جزء کدام دسته از آدمهای بالا هستی.
    می توانی شرایط زن دادشت را در نظر نگیری، خواست و زندگی آنها برایت مهم نباشد.
    می توانی فقط به فکر خودت و لذتت و راحتی ات باشی.
    و همه خوبی های زن دادشت را بی خیال بشوی و خواست آنها برایت مهم نباشد و فقط دنبال خوشی فعلی خودت باشی.

    اگر اینطور بودی جزء دسته اول هستی که نتیجه خوبی کردن را بدی می دانی.

    اما اگر فکر کردی و گفتی با اینکه آنها مسئولیتی در قبال من به این شکل نداشتند. اما کار پدرانه و مادرانه کردند. از لذت خود گذشتند و برای من رنج کشیدند.
    حالا باید نتیجه قدردانی من را ببینند. ببینند که بذری که مواظبت کردند ، بدون آفت رشد کرده و آماده شکوفایی هست.
    جنینی که در این مدت حمل کردند، اکنون آماده تولد و استقلال هست.
    نباید این رنج را با خودخواهی، لذت جویی و فراز از مسئولیت بر تن آنها دائمی کنم. نباید خستگی را بر زندگیشان مستمر کنم.
    باید نتیجه کارشان را با به نتیجه رسیدن زندگی من ببینند.

    سعی کن بالغانه و مسئولانه تصمیم بگیری.
    چسبندگی و وابستگی برای کودکان به هنگام رفتن کلاس اول هست. که لذت درخانه ماندن را بر کسب علم مقدم می دارند. لیکن تو اکنون جوان رشیدی هستی که خودت باید همسری را تیمار داری کنی. باید دست نوازش را بر سر فرزندانت بکشی.
    گیرندگی تو به اتمام رسیده است. وقت آنست که از سایه تو خانواده ای برخوردار شود.
    حالا تو خود باید نقش مهربانی زن دادشت را برای همسرت و فرزندانت بازی کنی.

    تو حالا نیازمند بودی، ولی حالا با سرمایه جوانی و تدبر می توانی خودت نیاز همسر و فرزندانت را کم کم برآورده سازی.
    مرد باش. دست به کمر بزن.
    و ارتباطت را به تدریج با زن دادشت کم کن. بگذار خلوتشان بیشتر شود و شما آماده تولد گردی




    ===========
    پاورقی: البته یک اشتباهی مربوط به زن دادشت می شود که من اینجا عمدا صرفنظر کردم. و آن اینست که توجه نکردند که شما چقدر جنبه محبت را داری. لذا با محبت بیجا و زیادی ، شما وابسته شدی. که باید خودت سریعا این مسئله را حل و فصل کنی.

    غلام همت آنم که زیر چرخ کبـــود
    زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

    http://www.hamdardi.com
    دسترسی سریع به همدردی و مدیر همدردی با عضویت در کانال همدردی در ایتا

  12. 11 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    "پرهام" (چهارشنبه 04 تیر 93), Aras (چهارشنبه 04 تیر 93), del (چهارشنبه 04 تیر 93), Esssssi (چهارشنبه 11 تیر 93), khaleghezey (چهارشنبه 04 تیر 93), reihane_b (چهارشنبه 04 تیر 93), فرشته مهربان (چهارشنبه 04 تیر 93), واحد (چهارشنبه 04 تیر 93), مصباح الهدی (چهارشنبه 04 تیر 93), بی نهایت (چهارشنبه 04 تیر 93), عشق آفرین (چهارشنبه 12 آبان 95)

  13. #17
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 تیر 93 [ 18:54]
    تاریخ عضویت
    1393-3-28
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    89
    سطح
    1
    Points: 89, Level: 1
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    1

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    از خودم متنفرم دلم میخواد بمیرم دیروز زنداداشم رو کاناپه خوابیده بود یک لحظه وسوسه شدم رفتم سمتش برادرزاده ام صدام کرد زنداداشم بیدار شد منو که بالاسرش دید ترسید گفت چیزی میخوای؟به دروغ گفتم دنبال گوشی میگشتم میترسم بلایی سرش بیارم تصمیم گرفتم ازدواج کنم میخوام مشاوره حضوری برم حرفاتون امید بخشه دعا کنید ازین وابستگی پوچ و لعنتی بیرون بیام

  14. کاربر روبرو از پست مفید "پرهام" تشکرکرده است .

    مدیرهمدردی (چهارشنبه 04 تیر 93)

  15. #18
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    352
    Array
    بذار بره خونه مادرش نوشته بودی که می خواد بره چون بارداره
    یه کمی ازش دور باشی خودتم روش های توقف فکر رو از تالار بخون اروم میشی
    مطمنی دوست داشتن زن داداشت همراه با کشش جنسیه ؟؟
    http://www.hamdardi.net/thread-26620.html
    اینم بخون
    موسیقی بی کلام گوش کن
    ورزش کن
    وقتتو خالی نذاز

    موفق باشی

    - - - Updated - - -

    چطور تا حالا بهش کشش نداشتی اما یه دفعه ای که شنیدی می خوان ازدواج کنی اینطوری شدی؟
    شاید یه کم حساس شدی.

  16. کاربر روبرو از پست مفید meinoush تشکرکرده است .

    مصباح الهدی (چهارشنبه 04 تیر 93)

  17. #19
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 تیر 93 [ 18:54]
    تاریخ عضویت
    1393-3-28
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    89
    سطح
    1
    Points: 89, Level: 1
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    1

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط meinoush نمایش پست ها
    بذار بره خونه مادرش نوشته بودی که می خواد بره چون بارداره
    یه کمی ازش دور باشی خودتم روش های توقف فکر رو از تالار بخون اروم میشی
    مطمنی دوست داشتن زن داداشت همراه با کشش جنسیه ؟؟
    http://www.hamdardi.net/thread-26620.html
    اینم بخون
    موسیقی بی کلام گوش کن
    ورزش کن
    وقتتو خالی نذاز

    موفق باشی

    - - - Updated - - -

    چطور تا حالا بهش کشش نداشتی اما یه دفعه ای که شنیدی می خوان ازدواج کنی اینطوری شدی؟
    شاید یه کم حساس شدی.
    تو این هشت سالی که زن داداشم شده هیچ کشش جنسی نسبت بهش نداشتم دیروز شرایط واقعا فرق میکرد زنداداشم جلو من دراز نمیکشه اما دیروز از خستگی زیاد رو کاناپه خوابش برد خودمم فکر میکنم حساس شدم میخوام زنداداشم رو راضی کنم بره خونه مادرش هر چند تحملش برام دردناکه ولی میخوام تغییر کنم

  18. کاربر روبرو از پست مفید "پرهام" تشکرکرده است .

    meinoush (چهارشنبه 04 تیر 93)

  19. #20
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    آره آقا پرهام این بهترین کاره.حتما راضیشون کنید به بهانه بارداری برن خونه مادرشون.

    آقا پرهام یه چیز دیگه. به نظرم شما زاویه دیدتون را نسبت به وابستگی تغییر بدین.
    مگه نمی گین زن داداشتون مثل مادرتون می مونه؟
    ببینید بالاخره اگر مادر واقعیتون هم می بود باید یک روزی ازش جدا می شدین و زن می گرفتین.درسته؟

    یعنی همه پسر ها می رن ازدواج می کنند بدون اینکه نگران وابستگی عاطفی بین خودشون و مادرشون باشن.می رن و با اینکه همه عاشق مادرشون هستد ولی گاهی پیش میاد که فقط هفته ای یک بار همو ببینند! تازه بعضی ها به یک شهر دیگه می رن!
    پس به نظر خودتون مشکل شما کجاست که نمی تونید دختر دیگری را بپذیرید؟ و یاچرا باید دوری از زن داداشتون این قدر سخت باشه؟
    بهتره از این منظر هم فکر کنید.شاید منطقی نگاه کنید این مساله براتون حل بشه!
    شاید اصلا ازشون دور شدین بفهمید که فقط یک فکر بوده که الکی برای خودتون بزرگش می کردین و اون طوریا هم نبوده! به فکرای منفی پر و بال ندین!آبیاریشون نکنید.
    به جاش به خودتون تلقین کنید که زن برادر شماست.ناموس برادر شماست و نباید بیشتر از این بهش نگاهی بشه.
    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه

  20. 2 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    Aras (چهارشنبه 04 تیر 93), صبا_2009 (چهارشنبه 04 تیر 93)


 
صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. واقعا احساس گناه و عذاب وجدان میکنم کمکم کنید(چند وقتیه همش دوست دارم داستان های سکسی بخونم یا...)
    توسط ترسا1373 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 07 بهمن 92, 01:16
  2. چطوری به استادم نزدیک و دوست بشم؟؟
    توسط sahar amiri در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: چهارشنبه 26 تیر 92, 02:36
  3. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: دوشنبه 15 اسفند 90, 10:04
  4. خبر :80درصد دختران دبیرستانی دوست پسر دارند !
    توسط پندار در انجمن علمی و آموزشی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 30 آذر 88, 09:42
  5. اگر داستان نویسی دوست دارید(اهل قلم)
    توسط سارا بانو در انجمن مسائل واخبار اعضاء و تالار
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: چهارشنبه 23 اردیبهشت 88, 18:26

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:37 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.