سلام آقا کمال . به مشاور هم فکر کردم .خیلی زیاد . به همه گزینه ها فکر کردم. وقتی میرسم به کاری که نباید میشده و شاید شده دیگه انگیزه ای ندارم. به خودم میگم خوب هر کاری که انجام شده حالا من برم چطور زندگی کنم. یه چیزایی هم هست که همانطور که اشاره کردم نمیتونم بگم متاسفانه و دقیقا مشابه همسایه دو سال پیشمون هست که خانمش همین کار رو کرده بود و بعد معلوم شد که با پسر عموی شوهرش رابطه داره و با یه بچه 8 ساله طلاق گرفتند. شواهدی هست که من رو دچار این شک و تردید کرده . در صورتیکه قبل از اینها قسم میخوردم به نجابت همسرم. ولی کی هست که اشتباه نکنه. حرفش در دو شب پیش که این حرفها پیش کشیده شد این بود که تو به من کم محلی کردی مدتها و حالا من سه ماهه به تو کم محلی میکنم. ببین چه عذابی داره. البته تعریف من و ایشون از کلمه کم محلی بسیار متفاوته. یه نکته برای اینکه بهتر بتونید راهنمایی کنید اینه که فامیلهای نزدیک من بهم میگن همه چی خانمت خوبه ولی یه خورده رفتارش منطقی و بخردانه نیست. منظورم اینه که ممکنه به نظرش خودش کوتاهی من و کم توجهی من رو با همچین خسارت بزرگی جبران کرده باشه و نتونه عمق فاجعه ای که برای من پیش اومده رو تصور کنه. از فلاکت خودم تو این دو روزه هر چی بگم کم گفتم. فقط همین که در 48 ساعته گذشته 3 ساعت یا 4 ساعت تونستم بخوابم. یه دفعه نگاه میکنم میبینم صبح شده . هفته های آخر گوشی از دستش نمی افتاد و یه ریز چت میکرد . من احمق هم به فکر این بودم که داره با خانواده و خواهر و خاله اش حرف میزنه . به ذهنم خطور نمیکرد که مگه چقدر میتونه صحبت کنه. کاش میتونستم کارهایی که هفته های آخر شده رو بگویم که شاید خانم ها کمکم کنند ولی متاسفانه ممکنه نیست. فقط از خدا میخوام امشب که از سفر دو روزه بر میگرده یه طوری قانع ام کنه اشتباه کرده ام. آخه کی میتونه دو ساعت بعد از حرف جدایی و طلاق و گریه و .... بلند شه بره مسافرت دو روزه تفریحی. خدایا خودت کمکم کن . خدایا خودت به فریادم برس
علاقه مندی ها (Bookmarks)