یا خدااااا.....ای چیه؟
تشکرشده 2,481 در 570 پست
یا خدااااا.....ای چیه؟
تشکرشده 1,458 در 274 پست
قصه های تخیلی هزار و یک شب نود و سه
حال و هوای انجمن های اونور ابی
سلام
راستش من بخاطر شرایط شغلی که دارم و اینکه نیاز هست که ارتباطات بین المللی خوبی داشته باشم ، یکی از راههای ارتباطیم ، عضویت توی انجمن های تخصصی خارجی هست … غیر از چند تا انجمن خارجی که اونجا فعالیت میکنم ، چند وقت پیش به سرم زد که توی یک انجمن عربی هم عضو بشم و بتونم اونجا هم ارتباطات کاری برای خودم دست و پا کنم… خلاصه یک ایدی توی یک انجمن عربی برای خودم ساختم و اسم کاربریم رو هم گذاشتم ،" المحمد ال 1436 الهجریه القمریه " و خیلی خوشحال شروع کردم به ارسال پست به زبون انگلیسی… اصلا نمیدونم پیش خودم چه فکری کرده بودم که توی انجمن عربی داشتم انگلیسی مینوشتم … یهو دیدم سر و کله مدیر انجمن پیدا شد و با چشمای کاسه خون چنان تو پر ما زد و تهدید کرد اگه به انگلیسی نوشتن ادامه بدم ، کلا منو از سایتشون میندازه بیرون… خلاصه دیدم چاره ای ندارم .. مجبور بودم ادامه فعالیتم رو توی اون سایت به زبون عربی انجام بدم … منم کم نیاوردم و با تلفیق عربی و فارسی پستهام رو مینوشتم و بین کلماتم مدام میگفتم … ال … یعنی … ال .. یعنی… فکر میکردم اگه بین کلماتم ال.. یعنی .. بگم ، زبون فارسی به عربی تبدیل میشه .. مثلا برای شروع اینو گفتم…
السلام علیکم یا اخوان السیبیل کلفتان… ال یعنی… اخوان بالغان بلکفایه
انا مسله من محضرکم
کیف انا ادخل فی المعاملتان… ال یعنی التجاره.. ال یعنی … ال بیزینس
منظورم این بود که چطور میتونم با شما وارد معامله و تجارت بشم؟
*********
تا اینجای داستان رو داشته باشید من یک پرانتز باز کنم و یک توضیح بدم… اینکه گفتم توی انجمن های خارجی مطلب مینویسم ، باز فکر نکنید مثل بلبل انگلیسی صحبت میکنم .. نه بابا…مثلا چند وقت پیش توی یکی از این انجمن های خارجی ، یک تاپیکی زده بودن که موضوعش این بود که تعطیلات کریسمس رو چطور و کجا سپری کردید… خلاصه هر کسی یک چیزی مینوشت.. مثلا :
Peter : In holiday Me and my love went to seaside , and repeat and repeat were lying and drinking orange juice with straw repeat and repeat.
منظورش این بود که با عشقش ، تعطیلات رفته بودن لب دریا و یکسره دراز کشیده بودن و یکسره داشتن با نی اب پرتغال میخوردن (واقعا بعضی از این خارجیها خیلی عقده ای هستن )
یا مثلا یک پسره دیگه هست خیلی ماهه ،مال کشور شیلیه ، اسمش خوزه انتونیو دی ماریو خولیو پترسیو ملقب به رونالدو هست ، اون گفته بود:
Khoze khore : We don’t need go to travel or holiday never , because in night when we are sleeping , if we roll over in bed , we go out of our country
منظورش این بود که ما نیاز به مسافرت رفتن نداریم ، چون شبها که میخوابیم اگه توی جامون غلت بزنیم ، از کشورمون خارج میشیم و توی کشورهای همسایه میفتیم…
بعد دیدم راست میگه بنده خدا، کشور شیلی شبیه سیخ کبریت هست ، هم تکون بخورن از مرزهاشون خارج میشن…
خلاصه دیدم هر کسی داره یک چیزی میگه دیدم اینطور نمیشه من خواستم کم نیارم و گفتم….
Mohammad 2015 : in holiday I was in Jamshid’s bed all the timeمنظورم این بود که توی تعطیلات من رفته بودم تخت جمشید…
خلاصه این خاطره رو گفتم که سواد انگلیسی من دستتون بیاد….
*********
حالا برگردیم دنباله داستان اون انجمن عربی…..
خلاصه دیدم نیازه که زبون عربیمون رو قوی کنیم …گفتم چیکار کنم چیکار نکنم، نشستیم بازیهای جام ملتهای اسیا رو از یک شبکه عربی ماهواره ای نگاه کردن… بازی ایران و عراق بود … این مادربزرگ ما هم کنار دست ما نشسته بود… آقا هر یک جمله ای که این گزارشگر عربی میگفت ، بعدش این مادر بزرگ ماهم یک " آمین " میگفت.. مثلا:
گزارشگر عربی: مشاهدون الکرام ، انا فی هذه الوقت ارید تقریر هذه المسابقه...
مادربزرگ 93 : آمین
گزارشگر عربی:فی النصف الاول المسابقه ...
مادربزرگ 93 : آمین
گزارشگر عربی:الایران افضل من عراق...
مادربزرگ 93 : آمین
گزارشگر عربی:الاحسان حاج صفی الی الجواد...
مادربزرگ 93 : آمین
گزارشگر عربی:الجواد الی ال آزمون....
مادربزرگ 93 : آمین
....
اقا خلاصه این مادربزرگ ما اعصاب برای ما نزاشت ، خلاصه نه از بازی چیزی فهمیدیم نه از زبون عربی….
البته شما که در جریان هستید که ما اهل ماهواره و اینطور چیزها نیستیم ، و اینها تخیلات هست .. نه تنها اهل ماهواره نیستیم بلکه این مادربزرگ من هم سالها پیش به رحمت خدا رفته و فوت کرده…
ولی در کل خدا از سر تقصیرات ما بگذره .. اخه اون زمان که زنده بود خیلی از دست من عاصی بود…
یادمه 5-6 ساله که بودم ، من خیلی علاقه داشتم برنامه های تلویزیون رو روی نوار کاست ضبط کنم… مادربزرگ منم با اینکه کهولت سن داشت خیلی به نماز اول وقت تاکید داشت و وقتی میومد خونه ما به محض اینکه صدای اذان رو میشنید ، بلند میشد وضو میگرفت و نماز میخوند.. منم یادمه رفته بودم صدای اذان رو روی نوار ضبط کرده بودم و هر وقت مادربزرگم خونه ما بود… مثلا ساعت نه صبح یکدفعه این اذان رو میزاشتم و تا مادربزرگم پا میشد وضو بگیره ، از خنده غش میکردم و میفهمید سرکاره، بعد دوباره ساعت 9.30 دوباره اذان میزاشتم و….. یک پا داعشی بودم برای خودم از بس شر بودم.. البته الان هم هستم ، فقط شرارت از شکلی به شکل دیگه تغییر کرده
نکته ای در مورد مشترک سایت شدن…
چند وقته باب شده ، اعضای سایت به شیوه های مختلف و غیر متعارف اخذ اشتراک سایت میکنن بدون اینکه وجهی بپردازن… مثلا یک عده میان میگن ما همیشه به خانممون میگیم چشم … بعد یکدفعه یک اشتراک یک ساله میگیرن… کلا این شیوه ها غیر متعارف خیلی تو سایت باب شده… با توجه به اینکه مدیر محترم سایت خودشون جزء روانشناسان زبده هستن ، به نظر من اون کسی که با این شیوه های روانشناسی بخواد نظر یک مشاور زبده رو به خودش جلب کنه و رایگان اشتراک بگیره ، اصلا شان و مقامش در حد این سایت نیست ، باید یک کرسی توی دانشگاه هاروارد بهش بدن بره اونجا برای دانشجویان دکترای روانشناسی تدریس کنه…
یا مثلا همین خود من ، چند روز پیش اومدم سایت یک پستی زدم ، تهش اینو نوشتم…
آقا ماچند وقته این رنگ و روی کاربری ما پریده و ابی کمرنگ شدیم دیگه ازادانه نمیتونم اینجا مطلب بنویسم .. اصلا این حرفام داره توی سینم سنگینی میکنه ولی حیف که نمیتونم توی تاپیکهای متفرقه شرکت کنم و حرفام رو بنویسم .. هر وقت میام سایت حس اون کسی رو دارم که دوچرخه داره ولی نمیتونه سوارش بشه و فقط باید دستش بگیره و راش ببره ( هر گونه شباهت این مثال با کاربردش در زمینه های دیگه زندگی کاملا تصادفی میباشد ) متاسفانه بدجوری مشکل مالی پیدا کردم و خودم نمیتونم حسابم رو شارژ کنم.. اخه چند وقت پیش تمام زار و زندگیم رو فروختم.. ماشین ، خونه .. هر چی تو حساب بانکیم داشتم و… تمام پولام رو رفتم چای گلستان خریدم که توی قرعه کشیش شرکت کنم و یک ماشین تویوتای دویست میلیونی برنده بشم ، اما فهیدم اصلا چای گلستان قرعه کشی نداره ، اون قرعه کشی مال چای محسن هست .. خلاصه بدجوری کمرم شکست.. حالا تا وقتی کمرم جوش میخوره … نمیگم یک جوانمردپیدا بشه حسابم رو شارژ کنه .. نه.. میگم ده تا جوانمرد پیدا بشن نفری هزار تومن بزارن تا منم ابی پررنگ بشم و دوباره بتونم ازادانه بنویسم
که دیدم مدیر چون متن را نسنجیده و خلاف قوانین ذیل تاپیک مراجعان زده ام حذف کرده است.
خلاصه دوستان ، از ما که گذشت .. ولی خواهشا شما این کار ها رو نکنید ، نون بازوتون رو بخورید… واقعا ادم نگاه میکنه بعضی ها به هر شیوه ای شده میخوان اشتراک بگیرن ، انگار نه انگار اخر و عاقبت هممون خاکه…
سخنی کوتاه در مورد عفت خانمراستش داستانهایی که اینجا من تعریف میکنم نصفش واقعی هست و نصفه دیگه اش تخیلی… مثلا چند وقت پیش داستانی تعریف کردم با عنوان دودلی و شک زیاد در اینکه ایا دختر اخریِ عفت خانوم رو بگیرم یا نه ، نگیرم؟ اولا که این عفت خانم راستی راستی فامیل ما هست ، بعد هم اینکه اون زمان من خواستگاری دختری رفتم که اسمش نسرین بود.. خلاصه این دو تا رو با هم ترکیب کردم و یک خاطره ساختگی تعریف کردم…
بعد اون ماجرا دیدم دوستان چند بار اشاره به اسم عفت خانم کردن… بطوریکه الان اگه کلمه عفت خانوم رو توی گوگل سرچ کنید ، یک راست میاد این انجمن، اقا لطفا کاری نکنید زندگی من از هم بپاشه.. اگه این شوهر عفت خانم اسم زنش رو توی گوگل سرچ کنه و برسه به این انجمن ، منو حتما شناسایی میکنه و دمار از روزگار من در میاره که اینطور اسم زنش رو لقلقه زبونها کردم، پس لطفا با زندگی یک جوون دم بخت اینطور بازی نکنید
با تشکر -یک جوون دم بختِ بخت بسته
أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ
آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟
( زمر / 36 )
تشکرشده 4,314 در 675 پست
آقا محمد! تو لهجه ما به کسی مثل شما میگن " کله چوغور خورده" ... دیدی این گنجیشکا یه جا جمع می شن، هی جیک جیک می کنن انگار که دارن مذاکرات مهمی 17+4 انجام میدن؟ همونا
هر چیز که در جُستن آنی، آنی
مولانا
تشکرشده 2,481 در 570 پست
من صبح که بیدار میشم تا روشویی ببخشید توالت خونمون سینه خیز میرم ..... تازه صورتم میشورم نصف مغزم بی حسه ونیمه چپ با راست بدنم طول میکشه هماهنگ بشه....میرم سر کار عربده مریض عوشیارم میکنه تازه شب هم که کلا از زور خستگی با ویلچیر میام خونه بعد موندم اقا محمد شما این تخیلاتتون از کجا میارید؟؟؟؟؟؟؟؟؟
از خوندش سرم سوت کشید .بعد میگن خانوم ها اسمون ریسمون میکنند.والا.
تشکرشده 6,881 در 1,486 پست
مردم چه قدرت بیانی دارن برا توصیف خواستگار
انیمیشن1.ایشون چهره خوبی داره اما وقتی جشماش رو درشت میکنه شبیه انیمیشن میشه /....
تشکرشده 10,678 در 2,786 پست
پنداری که دیروز که ما نبودیم،اینجا خبرایی بوده،چرا تمام خبرا وقتی ما نیستیم پیش میاد؟
paiize (چهارشنبه 15 بهمن 93), terme00 (پنجشنبه 16 بهمن 93), دختر بیخیال (چهارشنبه 15 بهمن 93)
تشکرشده 6,881 در 1,486 پست
چی خبرایی؟ راستی ملودی چرا بن شده؟؟؟؟!!!!!!!
paiize (چهارشنبه 15 بهمن 93), فرهنگ 27 (چهارشنبه 15 بهمن 93), دختر بیخیال (چهارشنبه 15 بهمن 93)
تشکرشده 10,678 در 2,786 پست
منم همینو می خوام بدونم،هیچ اثری م نیست.حتمن خلاف قوانین عمل کرده ولی تو پستاش
که چیزی نبود.به هر حال بعدن خودش میاد توضیح می ده.
paiize (چهارشنبه 15 بهمن 93), terme00 (پنجشنبه 16 بهمن 93), فرشته اردیبهشت (چهارشنبه 15 بهمن 93), دختر بیخیال (چهارشنبه 15 بهمن 93)
تشکرشده 5,213 در 1,375 پست
فکر کنم بخاطر نام کاربری های متعدیدیست که انتخاب کردن! احتمالا باید اطلاع میدادن و یکی و انتخاب میکردن
مدیر شاید تازه فهمیدن و ......
**برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
یاد نمیگرفتم .....! **
paiize (چهارشنبه 15 بهمن 93), terme00 (پنجشنبه 16 بهمن 93), فرهنگ 27 (چهارشنبه 15 بهمن 93), فرشته اردیبهشت (چهارشنبه 15 بهمن 93)
تشکرشده 6,493 در 1,469 پست
سلام.
خوبید؟؟
چه خبرها چراهمگی کم پیداشدیم؟؟؟
راستی چراملودی بن شده...تازه میخواستم بهش تبریک بگم واسه با رداریش.خداروشکرکه به آرزوش رسید
ملودی جان ایشالا هردوتون به سلامت این دوران روبگذرونید.
فرشته جون کارهای هنریت به کجارسید!؟؟واسه من چی درست میکنی؟
عمر که بی عشق رفت
هیچ حسابش مگیر...
terme00 (پنجشنبه 16 بهمن 93), فرهنگ 27 (چهارشنبه 15 بهمن 93), فرشته اردیبهشت (چهارشنبه 15 بهمن 93)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)