سلام
من این یکی دو روز به موضوع شما فکر می کردم ( منظورم گاهی فکر می کردم چرا این تاپیک اینطوری شد؟) ولی فرصت نمی کردم فکرم را مرتب کنم و بیام براتون بنویسم.
پستهای اخیر را زیاد نخوندم. نمی خوام برای کسی هم جواب بنویسم. بحث در مورد این که در حالت جنرال یا کلان چی درسته و چی غلطه ... دردی از شما دوا نمی کنه.
همین که شما اومدید تاپیک زدید ( آقایون کمتر دنبال راه حلهای این چنینی می رن) و حتی در مورد مشاوره پیگیر هستید نشون میده شرایط موجود را نپذیرفتید اما راهش را نمی دونید.
من همیشه فکر می کنم برای بررسی مشکلات بین آدمها و تاپیکهایی که اینجا مطرح می شه باید به کودکی و خانواده ی اون فرد و شخصیتش دقت کرد.
ریشه مشکل از کجاست
مشابهت زندگیها در رشته ی دانشگاهی مشترک نیست. زندگی شما اشتراک چندانی با زندگی سحر نداره. من تاپیکهای سحر را می خوندم و تقریبا بیشتر جاها احساس می کردم رفتارش درست بوده و مشابهتی بین رفتار ایشون و رفتار خانم شما ندیدم.
سحر، خانمی زیر سی سال و همسرش آقایی حدود چهل سال هست. این اختلاف سن خیلی مهم تر از تشابه رشته همسر شما و سحر هست. رابطه این دو آدم ( و زندگی همسر سحر و علت مخالفت خانواده ی همسرش) خیلی با زندگی شما فرق داشت.
نیکیا هم همینطور. زندگیش مشابهتی با شما نداره و شخصیت همسرش و خودش با شما متفاوته.
آقای شهروز، مگه می شه بخش اعظم مواد اولیه شما ( خانواده تون، ژنهاتون، کودکیتون) بد باشن و شما که محصول این ترکیب هستید خوب یا حتی عالی باشید؟
همه ی ما نواقص و ایرادات و مشکلات تربیتی و ... داریم، ولی در مجموع کنار گذاشتن یک خانواده به شکل کامل نشون می ده همسر شما معتقده خانواده شما اشکالات اساسی دارند که قابل کنار اومدن نیست.
همسر شما بخاطر ناتوانی در مدیریت ارتباط، صورت مساله یعنی خانواده شما را کاملا حذف کرده.
نمی دونم مشاوره قبل ازدواج رفتید یا نه. در مورد شخصیتهاتون بررسی کردید یا نه.
من فکر می کنم بیشتر از اون که به زوج درمانی نیاز باشه به روانشناس نیاز دارید یا حتی روانکاو.
اول خودتون را بشناسید شخصیتتون را بشناسید ...
ممکنه فاصله سنی شما با مادر و خواهرتون باعث شده به خانمهای بزرگتر گرایش داشته باشید. خانمی که به نوعی به شما مسلط باشه و هدایتتون کنه به سمت مورد نظر
ممکنه به خاطر این که همیشه پسر کوچولوی خانواده بودین الان از تامین یک زن اینقدر خوشحالید که حتی مسئولیتهای شخصی اون را به عهده می گیرید.
یه روانشناس خوب می تونه کمکتون کنه از بین این ممکنها علتهای محتمل تر را پیدا کنید و مسلط تر و مدبرانه تر رفتار کنید.
به هر حال ایشون اگر هفت هشت سال هست دندانپزشک هستند و به قول خانم فکور با درآمد چند ماهشون می تونستن جهیزیه بخرن
( می دونم که دندانپزشکهای جوان و کم سابقه درآمد خاصی ندارن اما دونستن من مهم نیست، خود شما باید باور کنید که چیزی کمتر از خواستگارهای دیگه اش ندارید که نکردید)
اگر غروری که امینا می گه توی عمق وجودش بود، هیچوقت قبول نمیکرد شما کاری را که باید ایشون می کرده بکنید. سهم ایشون در این زندگی مشترک چی بود؟
چی گذاشت وسط برای ساختن این زندگی؟ تنها نقشش و هنرش این بود که پای خانواده شما را از زندگیتون ببره؟
همسر شما خوب می دونه چطور از دیگران استفاده کنه و از بین خواستگارانی که می گید اونی را که قابل سواستفاده تر بود انتخاب کرده.
اگر طبق روال عادی پیش رفته باشید ایشون هشت ساله دندانپزشکه و شما شش ساله لیسانسید.
اما یه لیسانس با جنم و باعرضه که روی پای خودش وایساده و ازدواج کرده و همه چیز زندگیش را خودش آماده کرده
و یه دندانپزشک که احتمالا اجاره مطبش را هم شما می دید ( یکی از نزدیکترین آدمهای زندگی من دندانپزشک متخصص هستن. برای دوستان دندانپزشک سوتفاهم نشه)
می دونید وقتی به نقل قولهای شما از ایشون فکر می کنم و این که می گید خواستگارهای خوب داشت
به خودم می گم یعنی آقا شهروز این همه برتری های خودش را نمی بینه؟
من به جای خواهر و مادر شما از این که اینطور خودتون را در مقابلش نادیده می گیرید ناراحت می شم
نمی شه که همه ی خانواده ی شما اشتباه کنن و همسرتون نه.
یه جای این کار یه اشکالی داره ... باور کنید اونا اینقدر هم که خانمتون می گه بد نیستن و خانمتون هم اونقدر که باورش شده، خاص نیست.
حتی پیشنهادشون برای ادامه تحصیل باز نوعی ... منو ببر روسیه درسم را بخونم تو هم یه کاری بکن دیگه !
شاید صحبت من درست نباشه، ولی فکر می کنم حقوق در هر کشوری تا حد زیادی فقط توی همون کشور کاربرد داره.
ایشون فقط یکی را برای پیشبرد زندگیش پیدا کرده، نه همراه و همدم
هر جا هم خسته بشه خداحافظ
شخصیتش این مدلیه و البته شخصیت شما هم سرویس دهنده هست. اصلا شخصیت شما برای اون شخصیت ساخته شده، دعوای ما هم بی فایده است.
اما اگر با روانشناس صحبت کنی، متعادل تر رفتار می کنی ( بعید می دونم به این راحتی بهتر بشید) و روزی که چشمهاتون باز بشه کمتر احساس متضرر شدن می کنید
براتون لینک یه سری تاپیک را می ذارم ببینید همسر این آقا وقتی به اندازه کافی جلو رفت و احساس کرد دیگه این مرد برای استفاده چیزی نداره
چه راحت گفت ... همونطور که تو را به دست آوردم از تو بهترش را هم به دست می آرم و رفت ... (نقل به مضمون)
هدفش از این زندگی جلو رفتن بود نه با هم رفتن.
به مقصدش که رسید راهش را جدا کرد.
من خانمی در شرایطی تقریبا مشابه می شناسم که حتی از اون مرد بچه دار شد
در صورتی که وقت جدایی گفت من هفت ساله دارم برای جدایی آماده می شم ( قبل از بچه داشتن)
و وقتی همسرش پرسیده بود پس چرا بچه دار شدی ... گفته بود چون می خواستم پدر بچه ام و خانواده پدری بچه ام شما باشید.
این جور آدمها تا این حد بقیه را وسیله ی زندگی خودشون می دونن.
حتی تصمیم می گیره که بچه اش فرزند اون مرد باشه ( بخاطر منافعش ) اما قصد زندگی با اون مرد را نداره.
نمی خوام بگم یه آدمهای خبیث و پلیدی هستن که دائم در حال نقشه کشیدن هستن
خوبیهایی هم دارن ... اما این بخش اصلی شخصیتشونه. دیگران وسیله ی زندگی تو هستن.
نوع رفتار و ازدواج و ... همسرتون به من می گه توی این گروه هست.
اشکالی هم نداره. به هر حال شما با هر کس ازدواج می کردید یه ایراداتی داشت و تکرار می کنم که
احتمالا شخصیت شما هم همچین فردی را می طلبه
اما می تونی با شناخت بهتر از خودت و همسرت، متعادل تر در این مسیر پیش بری.
همه ی زندگیت را نذار در گرو رسیدن ایشون به اهدافش.
امیدوارم بتونی رابطه ات را با خانواده ات به مسیر درستی هدایت کنی که خودت هم خوشحال باشی.
این لینک تاپیکهای اون آقا
اینم لینکهایی که شاید کمکتون کنه
http://www.hamdardi.net/thread-38860.html#post384485
تیپ شناسي شخصیت در فضای آنلاين
تحلیل رفتار متقابل چه حرفی برای گفتن دارد؟
این لینک خیلی عمیق تر هست ولی اگه وقت دارید و علاقمندید مجموعه سخنرانیهای جالبی داره برای رسیدن به عمق موضوع
دکتر بابایی زاد
منبع
آیا عشق ورزیدن در مردان با زنان متفاوت است؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)