نوشته اصلی توسط
محمد89
سلام خدمت همه دوستان
خیلی خیلی ممنون از اینکه می ایید وقت میذارید و اینقدر با جزئیات پیامها رو میخونید و نظر میدید
راستش از دیروز مرتب دارم به حرفهای دو تا از دوستان عزیز m.varna و خانم نیکیا فکر میکنم.
واقعا حرفاتون تاثیرگذار بودن.
برادر عزیز m.varna
راستش فکر میکنم برداشتتون از شخصیت من خیلی نزدیک به واقعیته. من خودم هم فکر میکنم آدم ایده آل گرایی هستم. اینقدر ایده آل گرا که پیش از ازدواج کلی ملاک داشتم و کلی خواستگاری رفتم. هر کدوم رو که حساب کنید یه سری از ملاکها رو نداشتن. و خودم میدونستم امکان نداره کسی باشه که همه ملاکها رو با هم داشته باشه همانطور که قاعدتا منم حتما برای طرف مقابل همین وضعیت رو داشتم. به نظرم یه اشکال خیلی بزرگ که دقیقا در صحبتهای خانم الهه زیبایی ها بود و الان من احساس میکنم کاملا در مورد من مصداق داشت این بود که خودم رو درست نمیشناختم. مثلا من در مورد حجاب خیلی سختگیر بودم. اگر طرف ارایش کرده بود یا موهاش کمی بیرون بود دیگه ادامه نمیدادم. اینجا نمیخوام بحث شرعی بکنم. دید خودم رو میگم. الان احساس میکنم اگر برگردم اصلا اون سختگیری خشک قبلی را نخواهم داشت.
یا مثلا در مورد شخصیت شناسی و مشاوره من سهل انگاری کردم. هر چند ما مشاوره رفتیم اما بسیار مشاوره بی خاصیتی بود. هر چیزی که اون به ما گفت رو ما پیش از اون از هم پرسیده بودیم. این بود که دیگه سراغ مشاور دیگری نرفتیم که به نظرم بسیار اشتباه بود.
من واقعا فکر نمیکردم اصلا نسبت به عرف ادم خیلی مرتبی باشم یا اینکه اینقدر تمیزی و اراستگی برام مهم باشه. این رو الان میفهمم.
کاش مجردهای عزیز این بخش رو با دقت بخونن. اینقدر خودشناسی مهمه که هر چی روش تاکبد بشه باز هم کمه. من شاید پیش از ازدواج اقلا ۱۰ تا کتاب در زمینه ازدواج خونده بودم. هر چی سی دی اموزشی معروف بود درباره معیارهای ازدواج دیده بودم. ولی میتونم بگم شناختم از خودم واقعا ناقص بود.
من اینقدر ازدواج برام مهم بود که کلی سوال از قبل نوشته بودم که در جلسات خواستگاری میپرسیدم. اما وزنی که به ملاکهای مختلف داده بودم با ملاکهایی که الان احساس میکنم براممهم هستن فرق داشت.
من مطمئنا اگر برگردم به شیوه سنتی محض قطعا ازدواج نمیکنم. چون خیلی شانسیه.
آقای m.varna در مورد تغییری که در خودتون ایجاد شده کاش بیشتر توضیح بدید.
اگر لطف کنید مشخصات مشاوری رو که فرمودید به بنده بدید خیلی ممنون میشم (اگر اینجا نمیشه لطف کنید خصوصی بفرستید).
الان به ذهنم رسید کاش یه بخشی در همدردی برای انتقال تجربه ها باشه. متاهل ها بیان از تجربه هاشون
برای مجردها بگن. منظورم نصیحت هم نیست. اون چیزی که وافعا شخص خودش تجربه کرده و احساس میکنه اشتباهه یا درسته.
خواهر عزیزم نیکیا
حرفتون برام جالب بود. برای منی که هیچ وقت ارتباطی با یه خانم به جز همسرم نداشتم طبیعتا این نکته ای که فرمودید کاملا مغفول بود. البته نمیدونم چقدر فراگیره این مطلبی که فرمودید ولی خیلی جای تامل داشت.
خانم الهه زیبایی ها:
راستش معمولا اینطور بوده که یه مدت که میگذشت و من از این مساله ناراحت بودم همسرم علتش رو جویا میشد. من هم بعد از اصرارهای ایشون مسائل رو میگفتم و بعد از ایشون میپرسیدم که چه مسائلی در مورد من در ذهنش داره. اوایل خیلی کمتر میگفت بعدها کمی راحت تر اشکالات من رو بیان میکرد.
در مورد همین مساله شلختگی من بارها بخش های مختلفش اعم از وضع کمدش یا ظاهرش یا منزل رو گفتم. انصافا ایشون هم تلاش کرده و واقعا تا حدی هم موفق بوده.
من اصلا مشکلی با اینکه کسی بیاد و منزل رو تمیز کنه ندارم. از ابتدا هم قرار همین بود. اوایل یک نفر میومد که بعد از مدتی دیگه نشد. متاسفانه اونهایی که اشنا بودن هیچ کدوم نتونستن بیان و من قبول دارم که فشار روی همسرم هم زیاده.
در مورد استیکر هم اصلا اگر نمیگفتید من نمیدیدمش! اینقدر لحنتون ملایم و مثبت بود که بیشتر انرژی میداد و اون استیکر شائبه خشم رو هم منتقل نمیکرد!
هر چند با کمال احترام در مورد تعصب که البته بیشتر در خانواده درجه ۲ همسرم هست اجازه بدید اصلا نظرتون رو نپذیرم. من تا پیش از ازدواج واقعا معنای تعصب قومی و زبانی رو نمیدونستم. اینطور بهتون بگم که دید من پیش از ازدواج نسبت به این شهر و مردمش کاملا مثبت بود اما الان بسیار منفیه!
تا جایی که تصمیم دارم دیگه به اون شهر رفت و امد نکنم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)