به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 7 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 61 تا 70 , از مجموع 80
  1. #61
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام امیر آقا
    شما وقتی موضوعی ناراحتت می کنه لازمه ناراحتیت رو نشون بدی ولی نه با زدن
    فقط با کلام و بعدشم با سرسنگین بودن

    مطمئنم خانم شما بعد از این واکنش شما وادار به تفکر میشه و رویه اش رو عوض می کنه

    مثلا در همین مورد همینکه تلفنی ناراحتی رو بروز دادید و دو روز سرسنگین بودید خانم شما خودش پشیمون شد و اومد پیشتون و چه بسا اگر نمی گفتید دیگه براتون فرق نمی کنه و اون خانم هم می تونه بیاد خودش سعی می کرد اومدن اون خانم رو کنسل کنه البته شاید اگر دعوت انجام شده باشه برای همسر شما حقارت آمیز باشه که بخواد دعوت رو پس بگیره
    حالا توی این مورد نفر سومی هم بوده که لازم بوده جلوی اون و جلو اطرافیانش حفظ ظاهر بشه ولی در خیلی از بحثهای شما نفر سومی وجود نداره و مواضع خانم شما قابلیت تغییر رو داره

    پیشنهاد من به شما نشان دادن ناراحتی و عصبانیت در کلام، اجتناب از هرگونه برخورد فیزیکی و سرسنگین شدن هست و البته بعدش می تونید از خانمتون و از اون فضا کمی فاصله بگیرید و پیش خودتون فکر کنید چقدر توی این موضوع حق دارید اگر حق زیادی با شما بود به سرسنگین بودنتون ادامه بدید تا خانم تغییر رویه بده و بیاد برای عذرخواهی و اگر حق بیشتر با ایشون بود و شما بیخود ناراحت شده بودید دست از سرسنگین بودن بردارید و یه جوری از رفتاری که داشتید عذر میخواین

    اگر برخورد فیزیکی بکنید در هر صورت حق با ایشونه در ضمن اینکه همیشه هم ایشون چشم پوشی نمی کنه و چه بسا به مرور زمان احساسش رو نسبت به شما از دست بده و تصمیم به حذف شما از زندگیش بگیره

    لطفا خانمهای این سایت رو با خانم خودتون مقایسه نکنید خیلی از خانمها هم هستند که از خانم شما کم تحمل تر و ضعیف تر عمل می کنن
    شاید خیلی از آقایون هم باشن که با همسری با اخلاق های بچه گانه به راحتی سازش کردند با زنانی خیلی کم تحمل تر از خانم شما

    اگر شما می خواستید یک زن صبور و بالغ داشته باشید باید با دختری با سن بالاتر که شیطنت و خیلی از جذابیتهای خانم شما رو نداشت ازدواج می کردید

    اگر شما بالغانه رفتار کنید خانم شما هم به مرور زمان بالغ میشه فقط نیاز به صبوری و کنترل خشم دارید

    در هر عصبانیتی کمی از اون فضا دور بشید و تا وقتی خونسردیتون رو به دست نیاوردید با همسرتون هم کلام نشید
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  2. 4 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    Amir A (دوشنبه 20 فروردین 97), paiize (یکشنبه 19 فروردین 97), tavalode arezoo (شنبه 18 فروردین 97), صبا_2009 (شنبه 18 فروردین 97)

  3. #62
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 20 دی 99 [ 11:00]
    تاریخ عضویت
    1395-2-08
    نوشته ها
    102
    امتیاز
    6,732
    سطح
    53
    Points: 6,732, Level: 53
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    119

    تشکرشده 162 در 68 پست

    Rep Power
    27
    Array
    سلام آقا امیر و ممنون از شما
    بهتون تبریک میگم که این مشکل رو با درایت مدیریت کردین و صبور بودید نکته ای که به ذهنم رسید از صحبتهای شما این بود که (نمیدونم درسته یا غلط اما نظر خودم هست نه کارشناسی ) به جای اینکه میگفتید برای شما مهم نیست و ظاهرا خودتون بیخیال نشون میدادید خیلی راحت و کوتاه و صمیمانه احساستون رو به زبون میاوردید و به خانمتون میگفتید اصلا دلتون نمیخواسته که این شخص در جشن عروسی شما باشه اما چون خیلی خوشحالی خانمتون براتون مهمه و دوستش دارید این مساله رو ندید گرفتید و سعی میکنید تحملش کنید اینجوری همسر شما هم قدردان محبت و فداکاری شما بود و هم شما هم تا این حد احساس درک نشدن از طرف همسرتون نداشتید ابته اگه اونجوری که خانم دلجو راهکار دادند خودتون به بیخیالی میزدید اما در کنارش هدف دیگه ای رو دنبال میکردید مساله فرق میکرد اما در هر صورت این مساله الان دیگه تمام شده منظور من از این پست این بود که سعی کنید به همسرتون نزدیک بشید هر چند که خانم شما هنوز اون پختگی لازم رو ندارند اما به مرور و مخصوصا بعد از عروسی حضور دیگران از جمله والدین همسرتون در زندگی شما کم رنگ تر و بر عکس حضور همسرتون به مراتب پررنگ تر خواهد بود بنابراین اگه دیگران از احساسات شما ظاهرا بیخبر باشند بهتر و به مراتب مشکلات و دخالتها به مراتب کمتر خواهد بود اما در مورد همسرتون فکر میکنم باید سعی کنید کم کم به هم نزدیک بشید و بتونید بدون درگیری و تنش درددلها و مسایلتون رو با هم درمیون بگذارید چون این احساس درک نشدن و کنار گذاشته شدن از زندگی اگه روی هم جمع بشه ممکنه یه جایی یکدفعه کم بیارید و حالت انفجاری به خودش بگیره اما به هر حال باز تو این موقعیت حساس همینکه به خودتون مسلط بودید و اجازه ندادید زندگیتون به تنش کشیده بشه موفقیت بزرگیه مطمعنم قدم به قدم زندگیتون رو میسازید و خوشبخت خواهید بود براتون دعا میکنم

  4. 4 کاربر از پست مفید آرام 10 تشکرکرده اند .

    Amir A (دوشنبه 20 فروردین 97), paiize (یکشنبه 19 فروردین 97), tavalode arezoo (شنبه 18 فروردین 97), صبا_2009 (شنبه 18 فروردین 97)

  5. #63
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    سلام آقا امیر

    بهتون تبریک میگم که تونستین این موقعیت رو تا این حد خوب مدیریت کنید.

    این احساسی که فکر میکنید کنترل زندگی از دستتون خارج شده است، هم می تونه صحیح باشه هم می تونه غلط باشه.

    می تونه صحیح باشه در صورتی که شما این کارتون رو باج دادن به خانمتون بدونید بخاطر شرایط قبل از عروسی

    می تونه غلط باشه، چون شما دارید تمرین میکنید بدون استفاده از زور و اجبار خواسته هاتون رو مطرح کنید و همون حس عذاب وجدانی رو که قبلا بهش اشاره کرده بودم به همسرتون القا کنید. مسلما خانم شما هم متوجه تغییرات شما و متوجه احترامی که به خواسته هاش گذاشتید میشه، جواب احترام، احترام هست. اون هم جواب زنی همچون خانم شما که فلسفه زندگیش محبت و لبخند هست.
    در واقع این کار شما باعث جلب اعتماد همسرتون میشه، همون فاصله ای که می خواستید کمش کنید با این قبیل واکنش ها کم میشه. اون اعتماد و محرم راز بودنی که انتظار داشتید توی رابطه تون باشه اینجور بدست میاد.

    باید هر روز تمرین کنید که خواسته هاتون گفته بشه ولی نه در قالب زور و اجبار و کتک و البته به طرف مقابلتون هم حق مخالفت بدید ولی مطمئن باشید این تنها شیوه ای هست که یه زوج می تونند به هم نزدیک بشند. فقط باید صبور باشید.

  6. 3 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    Amir A (دوشنبه 20 فروردین 97), maadar (شنبه 18 فروردین 97), paiize (یکشنبه 19 فروردین 97)

  7. #64
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 06 شهریور 00 [ 17:16]
    تاریخ عضویت
    1393-3-20
    نوشته ها
    188
    امتیاز
    9,113
    سطح
    64
    Points: 9,113, Level: 64
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 237
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 281 در 129 پست

    Rep Power
    40
    Array
    سلام

    چقدر تغییر کردید در این مدت کم. دیگه از اون امیر آقا که می گفت خانمها از من بدشون میاد خبری نیست. تعامل و گفتگو و ارایه راهکار در تاپیک های مختلف از جانب شما بسیار عالی هست. واقعا باید پشتکار شما رو تحسین کرد.

    چرا انسان خودساخته ای مثل شما باید اینقدر خودش رو دست کم بگیره. من حس میکنم شما خودتون رو به قدر کافی دوست ندارید. روی این موضوع هم اگر تمایل داشتید کار کنید. بیشتر از آنچه فکر میکنید خوب و ارزشمند هستید.

    شما مشکلاتی دارید مثل کنترل خشم و غیره که در صدد برطرف کردن هستید. اما همسرتون هم به نظر میرسه مشکلاتی دارند.
    در مورد دوستشون هم فقط میتونم بگم دوستان هر فردی نشان دهنده طرز فکر و شخصیت و روش زندگی اون شخص هستند. دایره دوستان همسرتون تغییر چندانی نخواهد کرد. مگر اینکه طرز فکر و دیدگاهش تغییر کنه.

    پری شب در یک مهمانی بودم خانمی از دوستان قدیمی که چند وقتی هست عقد کرده اند حضور داشتند و بی حجاب بودند و حتی رقصیدند . البته ایشون از اول هم روش زندگیشون همین طور بود و دختر خیلی با شخصیت و با اخلاقی هستند . همسرشون دیر تر اومدند و برای شام رسیدند که با ورود آقا این دوستمون رفتند و مانتو پوشیدند . و برای همه این موضوع بسیار عجیب بود و به نوعی جلوه بدی داشت هم برای خود اون خانم و هم برای همسرشون که همه فهمیدند خانمش داره بهش دروغ میگه. اونجا یک لحظه یاد شما افتادم.

    به نظر من که اون آقا با چنین طرز فکر و روش زندگی متفاوت اصلا نباید با این خانم ازدواج میکرد . حتما هم قبل از ازدواج از روش زندگی اشون اطلاع داشته اند.

  8. 3 کاربر از پست مفید maadar تشکرکرده اند .

    Amir A (دوشنبه 20 فروردین 97), paiize (یکشنبه 19 فروردین 97), نیکیا (چهارشنبه 22 فروردین 97)

  9. #65
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    ممنونم از همگی. متوجه صحبت هاتون شدم نکته های دقیق و ظریفی هستن که سعی میکنم در موارد آتی رعایتشون کنم کم کم بحث هامونو بهتر مدیریت کنم. اینکه تونستم عصبانیتمو کنترل کنم خوب بود ولی دیگه از اونور بوم هم نمیخوام بیفتم. البته فکر کردم این دفعه به خاطر عروسی ایرادی نداره یکم بیشتر گذشت کردم.

    خانم فکور دیگه دعوتش رو که کنسل نمیکرد من سرش داد و هوارم کردم پشت تلفن اینکارو نکرد چه برسه با سردی نشون دادن. حتی برای آرایششم با اینکه یه سالن دیگه قراره بره این دوستشم میخواد باهاش ببره دیگه اینا وصلن بهم.
    خانم منم مثل شما فکر میکنه خیلی غرور داره و حاضر نمیشه بخاطر یه حرف و رفتار سرد من دوستیشو بذاره کنار یا دعوتشو پس بگیره دیگه مطمئن شدم.

    من با روانشناسم صحبت کردم گفت باید بفهمم چه نیازهایی از طرف اون خانم براش ارضا میشه خودم بتونم اون نیازهارو براش برطرف کنم اینجا هم صبا خانم همینو بهم گفته بودن. باهاش حرف زدم حتی بهش گفتم میرم مربی خصوصی میگیرم بهم آرایشگری یاد بده خودم در آینده آرایشگر مخصوصت میشم تو فقط دست از سر این بردار میگه تو اگه بدونی این در برابر مردها چقدر مراقب من بوده میری دستشم میبوسی! میگه از مادرشم بیشتر مراقبش بوده منم بهش گفتم دیگه من که هستم چه نیازی به این آدم داری مراقبت باشه میگه تو بابامی اینم مامانم! پدر و مادر خودش واقعا باهاش خیلی خوبن هم ازش همه جوره حمایت میکنن هم فوق العاده نازشو میکشن و بهش محبت میکنن من نمیفهمم چه کمبودی از طرف اونا حس میکنه که به این آدم نیاز داره!

    درست میفرمایید خانمهای اینجارو نمیتونم با زن خودم مقایسه کنم بعضیا همه چیزو تحمل میکنن ولی تو دنیای واقعی هم میبینم خانمها با شوهراشون خیلی مدارا میکنن یا حتی کاراشونو انجام میدن من نمیخوام زنم کار خاصی برام انجام بده ولی دلم میخواست حرف شنوی ازم داشت و دروغم نمیگفت و فکر میکنم این خانمها که انقدر بساز هستن لابد اینجورین. از این جهت مقایسه میکنم وگرنه مشکلی با اینکه خانمم بچه تر از سنشه یا از من توقع پدری داره ندارم.


    ممنونم خانم آرام
    من خودمو به بیخیالی نزدم اول بهش گفتم که خوشم نمیاد اون زن بیاد ولی خب فکر میکنم خوش اومدن و نیومدن من زیاد براش اهمیتی نداره یا حداقل در حد ارزش دوستش نبود.
    این حس خلایی که پیدا کردم شاید همین حس درک نشدن باشه که شما اشاره میفرمایید نمیدونم واقعا. من زیاد به احساسات خودم گیر نمیدم و برای خودمم مبهمه ناراحتیم از چیه دقیقا مهم هم نیست زیاد.
    بله منم نظرم همینه که اطرافیان لازم نیست از مسائل خصوصی زندگی من باخبر بشن. ولی متوجه شدم که حضور دشمن یا چیزهایی یا کسانی که باعث نگرانی خانمم بشن باعث میشه خانمم با من احساس نزدیکی بیشتری پیدا کنه و بیاد بهم بچسبه. نمیدونم چرا اینجوریه.
    الان مثلا رابطه مون خداروشکر خوبه ولی بخاطر اینه که جبهه مخالفی پیدا شده و از روی ترس و نگرانیشه که اومده تو تیم من. وقتی اینجوری هرازگاه میاد به من ابراز نیاز میکنه و جای اینکه خنجر تیز کنه بی سلاح میاد بهم تکیه میکنه و ازم کمک میخواد حس میکنم خوشبخت ترین مرد دنیا شدم. منتها این دفعه دیگه میدونم همه این حسا موقتیه و بعد عروسی که همه برن پی زندگیشون دوباره با من ساز مخالف میزنه و میره تو تیم دوست و فامیلاش. چون من نتونستم متاسفانه برای بحث صمیمیت و اعتمادمون کار درخوری انجام بدم با اینکه سعیم رو هم کردم و هنوزم دارم میکنم.


    - - - Updated - - -

    ممنون صبا خانم
    به نظرتون الان با این رفتار من عذاب وجدان گرفته؟ خودم اینجوری حس نمیکنم. تازه خیالش راحت شده بهم گفت برای آرایشگاهشم این دوستش داره میاد اینم من خبر نداشتم تازه فهمیدم!
    دقیقا اینکه نتونستم اون زنو دور کنم بهم حس اینو داد که کنترل کافی روی زن و زندگیم ندارم. این اذیتم میکنه بهرحال تا وقتی اون زن تو زندگیم انقدر قوی حضور داره
    باج که نبود ولی خب عروسی هم یک دلیل گذشتم شد. باید ببینم بعد عروسی حس و واکنشم نسبت به روابطش چه جوری میشه و میتونم بازم مدارا کنم یا نه. اگر بعدا هم بتونم همینطوری به خواست اون طی کنم فکر کنم حداقل اون راضی باشه. بهرحال جنگ و دعواهامون هم اثری نداشت و بازم کار خودشو میکرد منم راضی نبودم اونم که اذیت میشد و گریه میکرد اینجوری حداقل اون راضیه. فقط اون حرمت و عزتی که میخوام تو همچین سبک زندگی ای هیچ وقت نمیتونم بگیرم.

    حرف دلم رو هم که نتونستم دقیقا بهش بگم. دلایل دوری از رفتار جرئت مندانه رو هفته پیش میخوندم نوشته بود وقتی خودت رو مسئول احساس رضایت و راحتی دیگران بدونی نمیتونی جرئت مندانه رفتار کنی منم که حرکت منفعلانه برام خیلی سخته و مثل این جریان احساس مفلوک بودن بهم میده نتیجه اینکه بیشتر اوقات میزنم پرخاشگرانه رفتار میکنم. باید یه جوری تمرین کنم درست میفرمایید فهم مسئله خودش نصف جوابه.


    ممنونم خانم مادر از تعریفتون. شما به من لطف دارید.
    البته من هنوزم میگم خانمها از من بدشون میاد اینجا احتمالا ظاهر ترسناک منو نمیبینن یه عده هم مثل شما خودشون خیلی خوبن من رو هم بهتر از چیزی که هستم میبینن و به من لطف دارن در دنیای واقعی مشکل پابرجاست. خانمها اهل کمیک بوک نیستن ولی اگه شخصیت هالک رو بشناسید اونو از روی من انگار درست کرده باشن مورد علاقه کسی هم نیست.
    تغییر اخلاق من یک درصدش بخاطر سماجت و روحیه جنگندگی خودمه نود و نه درصدش بخاطر حمایت ها و راهنمایی و تشویق همین دوستانیه که میان تو تاپیک هام واقعا خالصانه کمکم میکنن. اگه خودم تنها بودم یا به امید ماهی یه جلسه مشاوره و دکتر واقعا نمیتونستم تا این سطح رو رفتار و اعصاب خودم کار کنم. خانمم هم که اصلا منو تشویق نمیکنه برای تغییر صدبار تاحالا بهم گفته نمیخوام بری مشاوره. ولی اینجا بهم انگیزه میدن رو خودم کار کنم. من سر این آخرین دعوام با خانمم از شدت عصبانیت میخواستم برم بزنمش اینجا یکی از دوستان حرف خیلی قشنگی بهم زد که منو برد تو فکر گفت در شان تو و عشقت نیست که همچین کاری بخوای بکنی. یعنی اگر خانمم خودش میتونست تو عصبانیت های من اینجوری یه چیزی بگه که منو به فکر ببره من اصلا نیازی نداشتم ازش دو روز تمام فاصله بگیرم تا آروم بشم. متاسفانه خانمم همچین تدبیری نداره وقتی من عصبانی میشم بدتر یه حرفایی میزنه که جوش بیارم و فقط از در احساس باهام حرف میزنه نه زبان منطق و منم که میخوام ازش فاصله بگیرم میاد ازم آویزون میشه نمیذاره برم و این رفتارهاش کارو سخت تر میکنه. به علاوه گریه کردنش. ولی اینجا میام راهنمایی میگیرم دوستان با منطق و علم و تجربه شون صحبت میکنن و این زبانیه که من میفهمم و قبول میکنم. اینه که بیشتر تغییرات رو مدیون دوستان هستم.
    خیلی هم به این فکر میکنم که اگر نیمه زمستون سه چهار هفته عقبگرد نداشتم و با یک روند ثابت پیوسته صعودی حرکت میکردم الان دم عروسی شاید تونسته بودم در زمینه صمیمیت با خانمم هم به جاهای خوبی برسم.

    واقعیتش خانم گیسو کمند هم بهم میگن خودتو دوست نداری ولی من متوجه منظور شما دو بزرگوار نمیشم که بخوام این مسئله رو اصلاح کنم. یعنی متوجه نمیشم مگه آدمهای دیگه چی کار میکنن که من انجام نمیدم؟

    راجع به مثالی هم که فرمودین من تعصبی روی آرایش و حجاب و رقص در صورتی که خودم کنار خانمم باشم و کسی در حال فیلم برداری یا عکاسی برای خودش نباشه ندارم. تاحالا نشده به خانمم تو مهمونی بگم مانتو بپوش یا روسری بذار. این پوشش ظاهری ارزشی برام نداره و نشون دهنده هیچی هم نیست زن رو هم خوراکی نمیبینم که اگه تار موهاشو ببینن تموم بشه ولی نسبت به نوع مراوداتش با جنس مخالف و صحبت با مردها خیلی شدید حساس هستم و در حد انفجار قاطی میکنم. این بده که زن در غیبت شوهرش کارایی که ممنوعه انجام بده بهرحال اون خانم هم اگه سختش بوده میتونسته جواب مثبت به همچین آقایی نده مجبور نبوده که! فریبکاری توجیه نداره. منم احتمال این رو میدم که خانمم کارایی که من قدغن میکنم رو یواشکی انجام میده با توجه به نافرمانی ها و حجم بالای دروغگوییش اگه یه روز بفهمم هم دیگه تعجب نمیکنم ولی هرکی باشه برخورد میکنه. میدونید دیدن این مسائل مردهارو خیلی ناامید میکنه همون بحث صمیمیت و اعتماد هست که از بین میره.


    - - - Updated - - -

    یه مسئله دیگه ای هم هست که خیلی عذر میخوام بابت مطرح کردنش ولی حقیقتا تو تنگنا گیر افتادم ممنون میشم بهم در این موردم کمک کنید.
    اقوام من از ابتدای هفته اومدن تهران و کنترل همه چیزو دستشون گرفتن تازه دارن به خانمم رقص خودمون رو یاد میدن. عموهام از وقتی فهمیدن من مذهبمو تغییر دادم اصلا جواب سلامم رو هم به زور میدادن قرار بود نیان مثلا. اقوام مادریم هم بخاطر رفتارهای پدرم نمیخواستن بیان قرار بود فقط عمه هام و خانواده هاشون بیان ولی همه شون پاشدن با هم اومدن. یک مسئله ای که هست در طایفه من رسم اینه که دختر در عقد و تا شب عروسی باید باکره بمونه و خب من این قاعده رو رعایت نکردم. فکر هم نمیکردم اهمیتی داشته باشه و الان مسئله ساز بشه چون اصلا قرار نبود انقدر شلوغ بشه ولی گویا زن های فامیل من میخوان شب عروسی به سبک روستامون بیان پشت در بشینن و سر و صدا کنن و همون جریان دستمال و اینا.
    من فکر کردم یکم دست یا پامو میبرم خون بیاد بهشون دستمال نشون بدیم تموم بشه بره ولی فکر میکنم رنگش یکم فرق میکنه و میترسم این خانمهای اقوامم باتجربه باشن متوجه بشن و موندم چی کار کنم.
    شرمنده من کسی رو ندارم حضوری بتونم راجع به این مسئله ازش مشورت بگیرم و اصلا بود هم احتمالا من روم نمیشد بپرسم الان خانمم از منم بیشتر وحشت کرده. ترسیده سر این جریان و منم مطمئن نیستم نقشه م بگیره. اینجا هم دیدم کورد هم حضور دارن گفتم اینم از شما مشورت بگیرم چی کار کنیم نفهمن؟ جایی هم نمیتونیم فرار کنیم بریم چون فرداش پاتختیه و بلیط سفر رو هم من بتونم عوض کنم بازم چون مادرخانمم میخواد حتما پاتختی رو فرداش بگیره نمیتونیم جلوتر فرار کنیم بریم.
    ویرایش توسط Amir A : دوشنبه 20 فروردین 97 در ساعت 10:19

  10. 3 کاربر از پست مفید Amir A تشکرکرده اند .

    paiize (سه شنبه 21 فروردین 97), آرام 10 (سه شنبه 21 فروردین 97), صبا_2009 (دوشنبه 20 فروردین 97)

  11. #66
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    سلام
    واقعیتش خانم گیسو کمند هم بهم میگن خودتو دوست نداری ولی من متوجه منظور شما دو بزرگوار نمیشم

    چون هربار که قولشو باور میکنم و میزنه زیرش نه که قلبمو بشکنه من قلبی به اون صورت ندارم که بخواد بشکنه فقط رو اصول حرکت میکنم ولی وقتی سر قولاش نمیمونه و از پشت بهم خنجر میزنه یه جوری میشم
    عذرخواهی اینجانب را بابت تاخیر بپذیرید ،

    سوال ، امیرخان فقط و فقط برای شخص خودتون چه کارهایی انجام میدید ?

    چقدر و چگونه مراقب خودتون هستید ?
    ( مراقب خودتون یعنی شخص خودتون ، و نه روابطتون ، نه همسرتون ، نه شرکتتون )

    ** وسایل آرامش و رفاهی به منزل مجردیتون نبردید ، چون نخواستید بدون همسرتون بهتون خوش بگذره ،
    کاری به جزئیات این مساله ندارم ،
    علت این نوع نگاه رو در خودتون بررسی کنید ،

    کسی که خودش رو دوست داره ، به این فکر مینه که
    مثلا یه تلویزیون خوب بگیرم آخر شب یه کارتون روز دنیا مثلا بچه خان، رو تماشا کنم و خودم با تماشای کارتون قشنگم لذت ببرم .

    احتمالا میخواهید بنویسید من وقتش رو ندارم ،
    ولی انجام دادن با فکر کردن بهش فرق داره ، میتونید حداقل به فکر خوشحال کردن یا تفریح خودتون باشید حتی اگر نهایتا عملی نشه .

    و کلا این یک مثال بود که منظورم رو منتقل کنم .
    ای خواجه درد نیست... وگرنه طبیب هست

    ای بی خبر.. از خورشیدِ پشتِ ابر !


    ویرایش توسط گیسو کمند : دوشنبه 20 فروردین 97 در ساعت 12:46

  12. 3 کاربر از پست مفید گیسو کمند تشکرکرده اند .

    Amir A (دوشنبه 20 فروردین 97), paiize (سه شنبه 21 فروردین 97), آرام 10 (سه شنبه 21 فروردین 97)

  13. #67
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 اردیبهشت 99 [ 20:16]
    تاریخ عضویت
    1393-9-19
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    4,510
    سطح
    42
    Points: 4,510, Level: 42
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    120

    تشکرشده 32 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Amir A نمایش پست ها

    یه مسئله دیگه ای هم هست که خیلی عذر میخوام بابت مطرح کردنش ولی حقیقتا تو تنگنا گیر افتادم ممنون میشم بهم در این موردم کمک کنید.
    اقوام من از ابتدای هفته اومدن تهران و کنترل همه چیزو دستشون گرفتن تازه دارن به خانمم رقص خودمون رو یاد میدن. عموهام از وقتی فهمیدن من مذهبمو تغییر دادم اصلا جواب سلامم رو هم به زور میدادن قرار بود نیان مثلا. اقوام مادریم هم بخاطر رفتارهای پدرم نمیخواستن بیان قرار بود فقط عمه هام و خانواده هاشون بیان ولی همه شون پاشدن با هم اومدن. یک مسئله ای که هست در طایفه من رسم اینه که دختر در عقد و تا شب عروسی باید باکره بمونه و خب من این قاعده رو رعایت نکردم. فکر هم نمیکردم اهمیتی داشته باشه و الان مسئله ساز بشه چون اصلا قرار نبود انقدر شلوغ بشه ولی گویا زن های فامیل من میخوان شب عروسی به سبک روستامون بیان پشت در بشینن و سر و صدا کنن و همون جریان دستمال و اینا.
    من فکر کردم یکم دست یا پامو میبرم خون بیاد بهشون دستمال نشون بدیم تموم بشه بره ولی فکر میکنم رنگش یکم فرق میکنه و میترسم این خانمهای اقوامم باتجربه باشن متوجه بشن و موندم چی کار کنم.
    شرمنده من کسی رو ندارم حضوری بتونم راجع به این مسئله ازش مشورت بگیرم و اصلا بود هم احتمالا من روم نمیشد بپرسم الان خانمم از منم بیشتر وحشت کرده. ترسیده سر این جریان و منم مطمئن نیستم نقشه م بگیره. اینجا هم دیدم کورد هم حضور دارن گفتم اینم از شما مشورت بگیرم چی کار کنیم نفهمن؟ جایی هم نمیتونیم فرار کنیم بریم چون فرداش پاتختیه و بلیط سفر رو هم من بتونم عوض کنم بازم چون مادرخانمم میخواد حتما پاتختی رو فرداش بگیره نمیتونیم جلوتر فرار کنیم بریم.

    سلام می تونید به بقیه بگید که خسته بودیم و از این حرفا

  14. 2 کاربر از پست مفید maryam988 تشکرکرده اند .

    Amir A (دوشنبه 20 فروردین 97), mastanehh (دوشنبه 20 فروردین 97)

  15. #68
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 31 خرداد 97 [ 02:27]
    تاریخ عضویت
    1396-11-24
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    1,191
    سطح
    18
    Points: 1,191, Level: 18
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    189

    تشکرشده 84 در 37 پست

    Rep Power
    0
    Array
    امیر جان سلام.
    منم کوردم و اتفاقا مثل شما گذشت ولی همون کاریو کردیم که مریم جان گفتن. میتونید اینو بگید و اگر هم اصرار بود همون کار خودتونو بکنید. بکارت خانمها باهم فرق داره کسی نمیتونه تشخیص بده رنگ اون دستمال از خون یه جای دیگست.نگرانی و استرس نداره.

  16. 2 کاربر از پست مفید mastanehh تشکرکرده اند .

    Amir A (دوشنبه 20 فروردین 97), maryam988 (دوشنبه 20 فروردین 97)

  17. #69
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    امیر آقا
    اینکه همسرتون بهتون گفته که دوستش تو آرایشگاه همراهش هست یعنی بهتون اعتماد کرده و یک گام در جهت صمیمیت برداشتین.
    مساله بعد گویا اون خانم حس امنیت به همسرتون میده و قدرت دفاع. یه چیزایی رو حتی به صمیمی ترین مادرها هم نمیشه گفت ولی همسرتون گویا به اون خانم می تونسته بگه و اون خانم هم بجای سرکوفت و تحقیر و دعوا بهش راهکار میداده.
    بعدشم یه کم سیاستتون بیشتر کنید و در مقابل اون خانم مستقیما جلو خانم تون گارد نگیرید و هی جایگاه خودتون رو با اون مقایسه نکنید. بگذارید خانمتون راحت باشه و ازش بخواین (نه مستقیم) که از دوستش تعریف کنه اینجوری می تونید یواش یواش بفهمید که چی باعث جذب همسرتون شده.


    در مورد شب عروسی هم بگید که خانم تون در سیکل ماهانه هستند.

  18. 4 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    Amir A (چهارشنبه 22 فروردین 97), maryam988 (دوشنبه 20 فروردین 97), paiize (دوشنبه 20 فروردین 97), tavalode arezoo (دوشنبه 20 فروردین 97)

  19. #70
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دیروز [ 00:51]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,573
    امتیاز
    45,048
    سطح
    100
    Points: 45,048, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 94.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,996

    تشکرشده 6,481 در 1,467 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    آقاامیر چه خوب که تونستید خودتون روواسه مسئله ای که اینقدرمهم بودواستون کنترل کنید.خیلی خوبه که کمی خودتون روجای خانمتون گذاشتیدواینجوری بهتردرکش کردید.ازقدیم هم گفتن بهترین روش واسه شکست دشمن،دوستی بااونه.شماهم سعی کنید به قول صباجون کمی به اون خانم ورابطه اش باهمسرتون نزدیک بشید تابلکه چیزهایی روسردربیارید وبهتربتونید واکنش نشون بدید.

    ازیه زاویه دیگه هم میشه دید اینکه اصلا جبهه دوست ودشمن راه نیفته.شماسعی کنید بارفتارهاتون وباعقایدتون که البته باید باخوشرویی ومحبت باشه الگوبشیدواسه خانمتون وهرجادیدید که اشتباهی میکنه بدون اینکه تشر بزنید بامنطق وحال خوب واسش درست وغلط روتوضیح بدید ازکجامعلوم شاید خانم شما روی اون دوستش هم تاثیربزاره واون هم این وسط غیرمستقیم ازکمک شمابهره ببره.

    اینوکه میگم بارهاتجربه کردم.مثلا دوستان شوهرم اگه مشکلی داشتن وشوهرم واسم تعریف میکرد من بهش نمیگفتم دیگه حق نداری بااین آدم دوست باشی برعکس بهش میگفتم عزیزم یه کم باهاش صحبت کن تومیتونی اونوسرعقل بیاری چون خودت خیلی پاکی...اینجوری هم به خودش اعتمادمونشون میدادم وهم راه لغزش رومیبستم واسش که آره من خودم خوبم پس حواسم باشه بدنشم.

    درموردمشکل شب عروسی هم من پیشنهادصباجان روتاییدمیکنم.

    انشالله خوشبخت بشید
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  20. 4 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    Amir A (چهارشنبه 22 فروردین 97), tavalode arezoo (سه شنبه 21 فروردین 97), آرام 10 (سه شنبه 21 فروردین 97), صبا_2009 (سه شنبه 21 فروردین 97)


 
صفحه 7 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. لطفا راهنماییم کنید
    توسط bita2 در انجمن اختلاف با خانواده در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: پنجشنبه 31 مرداد 92, 12:17
  2. راهنماییم کنید لطفاً
    توسط roze siah در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: پنجشنبه 10 مرداد 92, 10:02
  3. می خوام ارشد حتما حتما قبول شم البته با این شرایط.... لطفا راهنماییم کنید
    توسط sami92 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: یکشنبه 02 تیر 92, 12:07
  4. راهنماییم کنید همسرم را برگردونم
    توسط نازنین آریایی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 73
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 خرداد 92, 00:46
  5. آیا درانتخابم اشتباه کردم یانه؟(لطفا راهنماییم کنین)
    توسط هیلان در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: سه شنبه 09 فروردین 90, 14:04

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:58 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.