ببینید من هم کم و بیش در ازدواج مشکلاتی داشتم و در نهایت منجر به این شد که تاکنون ازدواج نکرده ام. چه قبل و چه بعد از ازدواج هم با جنس مخالف ارتباطی نداشته و ندارم. مذهبی هم هستیم و الی آخر. منظور اینکه هم حس و حالتون رو میفهمم و رو هوا یا توصیه غیرعملی بهتون نمی کنم.
ممنونم با بت حس همدردي و راهنمايي هاي ارزشمندتون.
* گفته بودید خانواده شما به دلیل جو دانشگاه ها مخالف درس خواندن عروس شان بودند. همین جا چند نکته:
اولا مگه جو دانشگاه ها منحصرا برای شما و اطرافیان شما بد است که نگذاشتید اون دختر خانم ادامه تحصیل بده و خودتان هم ترک تحصیل کردید؟ هم خودتون ضرر کردید و هم اون دختر خانم رو از داشتن یک سبک زندگی متعالی تر محروم کردید. مثلا ایشون که دانشگاه نرفت به خطا کشیده نشد؟ شاید اگر تحصیل میکرد و درک بهتری از زندگی داشت به بیراهه نمی رفت.
خانواده بنده متاسفانه طرز فكرشون با دنياي عادي يكم متفاوت هست مثلا درس خواندن براي خانم ها ممنوع تا زماني كه ازدواج كردند و اگر همسرشون اجازه داد ادامه تحصيل بدهند البته معمولا دختر هاي خانواده ما در سنين كم (زير 22سال ) ازدواج ميكنند و اكثرشان هم در حال ادامه تحصيل هستند.
اما راجعبه ادامه تحصيل خودم بايد به عرضتان برسانم كه از وقتي كه براي تحصيل گذاشتم پشيمانم درسته به واسطه دانشگاه محل تحصيل و معدل بلافاصله پس از خدمت مقدس سربازي استخدام دولتي شدم(البته با آزمون و 7 خان رستم) اما اگر تعهد چند ساله نداشتم استعفا ميدادم چون روحيه من با كار دولتي سازگار نيست. حقوقي كه دريافت ميكنم بركتي ندارد ولي پولي كه از محل كار دومم بدست مي آورم با بركت است.
اما راجعبه خطايي كه ايشان كردند نمي تونم به گذشته فكر كنم و نظري بدهم.
دوم اصلا چرا کسی الان در سال 1396 باید به شما دختر بده درحالیکه تفکر بسیار قدیمی و غلطی درباره خانم ها دارید؟ شما قبل از اینکه به ازدواج فکر کنید تفکر خود و خانواده تون رو اصلاح کنید. هیچ دختر عاقلی حاضر نمیشه به خاطر ازدواج با شما دست از ادامه تحصیل برداره مگر اینکه براش مقدور نباشه یا خیلی عاشق باشه. به فرض عاشق بودن به احتمال بسیار زیاد پس از فروکش کردن هیجانات عاشقی این موضوع براش عقده میشه و چه بسا مشکلات جدی در روابط تان بوجود بیاره.
خيلي سعي كردم طرز تفكر خانواده را نسبت به اطراف تغيير بدهم ولي متاسفانه موفق نشدم اما طرز فكر خودم با خانواده فرق داره اما متاسفانه ديكتاتور بودن از پدربزرگم به ارث بردم كه خيلي دارم سعي ميكنم خودم تغيير بدهم اما نتونستم.(البته ديكتاتور بودنم خيلي باعث پيش رفت شغليم شده همكاران ميگن من تجربه 30 ساله مدريت دارم).
سوم این نکته رو درنظر داشته باشید همسر شما مادر هم خواهد بود. مادر بی سواد یا کم سواد بهتره یا تحصیل کرده؟
هيچ كدوم . مادري بهتره كه به خانوادش عشق بورزه.
متوجه نشدم نوع رابطه دختر خانم و فرد سوم از چه نوعی بوده است. شیطنتی کرده و بعد پشیمان شده یا کلا اهل رابطه است؟
چون بنده با آن خانم نسبتي ندارم نميتونم نظري بدم اما خيانت خيانته .از هر نوع كه باشه و اين خط قرمز منه
"با توجه به اينكه تك فرزندم خانواده تحت فشارم قرار دادن ك ازدواج كن"
ازدواج که با فشار خانواده نمیشه. خودتون باید بخواهید و مسئولیت های آن رو هم بپذیریرد
البته الان كه خوب فكر ميكنم و از تنهايي خسته شدم خيلي به ازدواج فكر ميكنم اما حسم دوگانس.
"كسي رو انتخاب كنم كه مثل خودم قبلا شكست خورده باشه تو زندگي؟"
يكي از گزينه هايي كه دارم روش فكر ميكنم گزينه بالاست . دليل هم اينه كه هم ديگه رو درك كنيم. و از تجربياتمون استفاده كنيم. شايد طرز فكرم اشتباه باشه اما دارم راجعبش تحقيق ميكنم.
"به نظرتون كسي حاضر ميشه با كسي ازدواج كنه كه تقريبا روزي 15 ساعت بيرون از خونه هست(يا حتي بعضي وقتها 2 روز بيرون از خونه باشه) و وقتي مياد خونه بدون اين كه غذا بخوره ميخابه ؟؟؟"
اگر کمترین میزان عقل رو داشته باشه خیر. حاضر نمیشه ازدواج کنه. شما حاضری با خانمی ازدواج کنی که هفته ای چند ساعت بیشتر نبینیش؟
شما باید اولویت ها و روش کار و زندگی تون رو تصحیح کنید. کار بخشی از زندگی است و نه همه آن. بعلاوه ابزار است نه هدف زندگی. مراقب باشید اینقدر درش غرق نشید که ابزار براتون هدف بشه و هدف اصلی رو هم نبینید. کار ابزاره برای خوشبختی فرد و خانواده اش نه بیشتر.
متاسفانه من پروژه اي انجام دادم ....ولي پروژه در موعد مقرر به اتمام نرسيد و من طبق قرارداد ...پس از اتمام پروژه كارفرما ورشكسته شد و هنوز با بنده تسويه حساب نكرده اند .....عدم تسويه حساب آن كارفرماي عزيز با بنده باعث شد كه مشكلات متعدد مالي براي من پيش بياد كه به دليل همين مشكلات مجبورم از همه چيز فاكتور بگيرم و بيشتر به خودم فشار بيارم و تسليم نشوم.
"اما الان ميگم فقط چادر و مانتو اصلا برام قابل قبول نيست"
خیلی خوبه. ولی مطلق نباشید. بقیه محاسن فرد رو هم بسنجید. این رو هم درنظر بگیرید امکانش هست بعدا چادری بشه یا خیر. مخصوصا اگر خیلی "طلائی" بود
کمتر سخت بگیرید و بیشتر تلاش کنید.
حرف حساب جواب نداره.
* اون دختر خانم هائی که گفتید خواسته های نامعقول داشتند (خانه، مسافرت خارج ...) خب بله اینطور خانم هائی هم هستند و همینطور اونطور آقایانی. ولی خوب هم وجود دارند که کم هم نیستند.
اتفاقا من خودم جزء افراد بالا هستم اما اجباري درش نميبينم كه حتما انجام بشه. چون زندگي نبايد يك نواخت باشه حتي قبلا به مهاجرت زياد فكر ميكردم اما بخاطر خانواده ....
"ي روز بهم گفت امير حسين( مستعار) بوي عطر زنونه مياد مهمون داشتي؟؟؟؟"
حالا درست میگفت یا نه؟ خانم ها در این موارد اشتباه نمی کنندها.راستش رو بگو
نكنه شما ستون 5 ام پدرم هستيد ؟؟ راستش بگيد ؟؟ من اهل اين طور برنامه ها تا الان نبودم.
"بهتره يكم صبر كنم تا خانم سابقم ازدواج كنه (فكر ميكنم هنوز مجرده چون هر از چندگاهي يك تركش ميندازه سمتم"
ازدواج شما و اون خانم ربطی بهم ندارند.
من احساس می کنم شما هنوز به اون خانم علاقه دارید (و خودتون رو دارید فریب میدید) یا علاقه ندارید ولی احساس حسرت یا حتی خشم می کنید یا هر نوع احساس دیگه. اگر واقعا کسی رو فراموش کنید نسبت به خودش و رابطه گذشته تون بی احساس و توجه (یا خیلی کم احساس) میشید.
اگر پیام های اون خانم رو میخونید یا به هرر طریقی راهی برای ارتباط ولو یک طرفه باز گذاشته اید مسلما هنوز بهش علاقه دارید یا براتون حسرت و عقده شده. اگر بهش فکر می کنید و آرزو می کنید کاش طور دیگه ای میشد، کاش اون فرد همونی بود که درباره اش فکر می کردید. این فکر ها و ایکاش ها یعنی هنوز زخم تون گرمه. اگر اینطور باشه پیشنهاد می کنم درباره ازدواج دست نگه دارید. هم برای خودتون بهتره و هم برای دختر مردم که بخواد همسرتون بشه.
اگر هم غیر از اینه و حدسم صحیح نیست که بهتر.
نه حسي نسبت به آن خانم نسبتا محترم ندارم ..... فقط ميترسم جو بگيردش و بياد زندگيم بهم بزنه چون چند وقت پيش پيام داد و كلي ناله نفرين كرده بود كه حقش ندادم و....اما من همينيم كه دادم (هديه ها و طلا و مقداري پول نقد سر جمع مبلغ نسبتا قابل قبولي هست) فكر ميكنم زيادي هم دادم چون اصلا نبايد چيزي ميدادم مقصر اصلي ايشون بودند نه من. به هر حال گذشته ها گذشته ..... با يد به فكر آينده باشم.
"ون تو دنياي واقعي كسي رو ندارم كه بتونم از مسايل خانوادگي ازش مشورت بگيرم"
مشاورین خانواده هستند و اگر نیاز داشته باشید روانپزشک برای وضعیت روحی تان.
من نمي تونم (عليرقم پر رو بودنم خجالت ميكشم) با كسي راجعبه مشكلاتم رو در رو صحبت كنم.
"ميخام با مادرم راجعبه بدبيني و علت از بين رفتن اعتمادش نسبت به من صحبت كنم به نظر شما بزرگواران چطور سر صحبت باز كنم و چه مسايلي را مطرح كنم تا نتيجه مطلوب بگيرم.؟"
من شخصا اصلا به موضوع اشاره نمی کنم تا به تدریج و باگذر زمان حل بشه. اگر مادر شما قصدش تشویق شما با ازدواج باشه ضمن اشتباه بودن روش شان مسلما تغییری در رفتارشان هم ایجاد نخواهد شد. چه واقعیت رو می دانند.
اگر هم دچار شک شده باشند هر نوع بحث و تلاش شما امکان داره باعث بیشتر شدن بدبینی ایشون بشه. خاصیت و ذات شک و تردید همینه. قضیه رو ول کنید تا خودشون خسته بشند.
این احتمال هم وجود داره که مادر شما هدف واقعیش زیرنظر گرفتن شما و روابط تان باشه که مبادا به دلیل احساسات تان دست به برقراری روابط ناسالم بزنید (افراط یا تفریط) نه اینکه نگران باشند قبلا یا الان رابطه ای داشته باشید. به نوعی مراقبت و پیشگیری.
نظراتتون عملا اجرا ميكنم و طي روز هاي آينده نتيجش ميگم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)