به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 46
  1. #31
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    352
    Array
    http://www.hamdardi.net/thread-42450.html
    http://psychoseries.blogsky.com/دانل...ایی-زاد

    آبی تاپیک زن بودن رو خوندی؟
    یه سال نیم پیش به برنامه های صوتی اقای بابایی زاد گوش می دادم. فروردین سال قبل. فکر می کنم همین لینکا بود. اما مطمن نیستم. چون برنامه های مختلف داره. به هر حال پیش نویس هاش مهم بود. برنامه پیش نویس هاش حتما گوش کن.


    در مورد ازدواج. آبی به نظر من سنت مانع نیست. کیس مناسب ظاهرا اطرافت نیست. و روحیه خودت رو هم باید خوب کنی. وگرنه سن اونقدرها هم مهم نیست.
    و یه چیز دیگه. اگر مردی آمد که دلخواهت باشه به نظر من اگر تا سه سال یا حتی چهار سال ازت کوچیک تر بود هم همسن فرض کن و تصمیم بگیر. روحیات خودت رو هم بهتر کن. کمتر به خودت سخت بگیر. ......... ببین توی همین فایل های اقای بابایی زاد یادمه می گفت ادم وقتی بچه است پدر مادر والد مهمن ولی وقتی بزرگ میشه درواقع اون والدی که ازش می ناله والد خودشه. ادم همون شکل والد پدر یا مادر یا هر دوشون رو می گیره بی اینکه بفهمه می کنه والد درون خودش. مثلا اگر مامانت بچه بودی سرکوفت می زد حالا بزرگ که شدی شاید والد خودت وظیفه ی مامان بچگی ها رو برداشته و داره تو رو سرکوفت می کنه. این رو تا بفهمی دیگه چون می دونی نمی کنی با خودت. آگاهی که پیدا کنی مشکلت خیلی هاش خود ب خود یا رفع می شه یا کم میشه.

    یا مثلا شاید بچه بودی پس زدنت حس تعلق نداشتن پیدا کردی هنوزم هست و دقت نکردی. به خاطر همین سرگردون می مونی و حاضر نیستی بری جایی بمونی ثابت. اینا رو نمی دونم. خودت باید گوش کنی فایلهاش رو ببینی کدوم هاش به مشکلات بچگیت می خوره. البته دق می کنی ها موقع گوش دادن :) عیبی نداره.

    آبی اینطور که نوشتی تا حالا به نظر من موفق بودی. فقط کار ثابت و همسر و خونه زندگی گرم می خوای. گرما هم سر و تهش می بینی خودتی که باید به خونه ی همسر بدی. اخرش مردها هر کار بخوان می کنن و می گن گرمای خونه وظیفه ی زنه! پس کاریه که دیر یا زود باید بکنی. پس شروع کن گرما رو تو وجودت خودت زنده کن. اول خودت رو گرم کن. خفه کردی این حس شادی و گرمات رو. هست یه کم باید بهش بپردازی. روحیه ات درست میشه. بقیه اش هم درست میشه. خونواده ی خوبی داری (از نظر اینکه بخوای به خونواده ی شوهر نشون بدی!) گذشته ی تحصیلی موفقی داشتی کار هات هم خوب بودن موفق بودن فقط ثابت نبودن. تو به جز روحیه ات مشکل دیگه ای نداری. ازدواج هم می تونی بکنی. دیر نیست. روحیه خوب + کیس مناسب (باید بالاخره یکی باشه توی محیطی که هستی)


  2. 6 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (جمعه 12 شهریور 95), hamed-kr (یکشنبه 14 شهریور 95), parsa1400 (چهارشنبه 17 شهریور 95), میشل (جمعه 12 شهریور 95), باغبان (یکشنبه 14 شهریور 95), زندگی خوب (یکشنبه 14 شهریور 95)

  3. #32
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 دی 00 [ 21:34]
    تاریخ عضویت
    1392-2-23
    نوشته ها
    709
    امتیاز
    18,833
    سطح
    86
    Points: 18,833, Level: 86
    Level completed: 97%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    3,454

    تشکرشده 2,695 در 688 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    127
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط زندگی خوب نمایش پست ها
    سلام میشل عزیز

    من خودم کاملا حس میکنم آبی خودش دوست نداره که توی جمع خانواده باشه. البته من کاملا درک میکنم که اون مشکل خانوادگی داره و شاید رفتارهای خانواده اش بسیار بیشتر از اونچه

    که من تصور کنم دل آزرده اش میکنه اما قبول کنیم که سیستم فکری جامعه جوریه که دختر رو در خانواده بیشتر می پسنده.شاید از نظر سن ازدواج اصلا دیر نشده برای آبی من دوستای

    زیادی دارم که تو سن ابی ازدواج کردن و کلا اگه آبی بخواد میتونه ازدواج خوبی هم داشته باشه اما همین رفتار ساده ی اون که خودش رو دور از خانواده اش قرار میده واقعا روی نگاه جامعه

    به اون تاثیر منفی داره. در واقع هر دختری که قصد ازدواج داره می دونه که نباید تصور دیگران از خودش رو منفی کنه. چون افراد ظاهر ما رو می بینن و بر اون اساس قضاوت می کنن پس وقتی

    من نوعی دختر یا پسر با ذات خوبی باشم چرا باید نحوه ی رفتار بیرونی ایم یا ظاهرم تصورات نادرستی تو دیگران ایجاد کنه؟ باید جوری رفتار کنم که پاکی و نجابت و خانواده دوستی من برای

    دیگران روشن باشه که بتونن سمت من بیان. این قانونه ازدواجه. وقتی خودت می دونی خوبی چرا در ظاهر هم این رو نشون ندی؟ چه بسیار دخترایی که با دروغ و کلک ذات بدشون رو

    فرشته نشون میدن و دختران ساده دل و پاکی مثل آبی سرکوفت می خورن تا مریض بشن. رعایت همین نکات ساده واقعا میتونه تاثیر مثبتی رو زندگیش داشته باشه.

    شاید قصد شما از اینکه به آبی میگی برو خونه ات توجه به روح و روان اون باشه و مسلما اینکه اون به جای زجر دادن خودش به خاطر مکان زندگی و آواره بودن حقش رو بگیره. من هم همین

    نگاه رو دارم و به همین خاطر با شما موافقم ولی این نکته رو هم با تک تک ذرات وجودم میفهمم که اگه حس استقلال طلبی خودم رو در 100 ضرب کنم میرسم به آبی .

    فکر میکنم این رو گفتم که چون تو بچگی یه هویی بی کس بودن رو تجربه کرده با منی که تازه چند سال پیش فهمیدم انسان ها واقعا تنها و بی کس هستن فرق میکنیم. من اون اضطرابی

    که آبی تجربه کرده رو تجربه کردم اما تو بزرگسالی نه کودکی.

    میدونید آدم وقتی حس امنیتش رو از دست میده سعی میکنه برگرده به عقب و به نقطه ای که امنیت داشته بچسبه. تو بزرگسالی وقتی یه هویی حس نا امنی بهت دست میده به خاطر

    اینکه کامل رشد کردی میتونی خودت رو جمع کنی اما تو دوران کودکی به خاطر برگشت به عقب دیگه رشد روانی مدتی قطع میشه و یه مدتی جا می مونی تا اوضاعت بهتر بشه اما اون

    بخش متوقف شده جاش با چیز دیگه ای پر نمیشه بلکه همیشه خالی می مونه مگه اینکه بیای دل به دریا بزنی و پرش کنی. همه ی ما آدما کمبودهایی داریم نه اینکه آبی بدبخت جهان

    باشه ولی همه ی آدما ی دنیا اونقدر شجاع نیستن که مردونه خودشون رو تو آینه نگاه کنن. بدون گول زدن خودشون. بدون سرزنش خودشون بدون خیال بافی ها و منفی نگری ها.

    آبی تو خوابش فریاد میزنه من نیاز به حمایت دارم!!! اما تو عمل هیچ حمایتی رو قبول نمیکنه و حتی خیر خواهی خانواده اش رو دخالت حساب میکنه.

    آبی غصه ی تنهاییش داره اون رو به سمت افسردگی میبره اما تو عمل دقیقا جوری رفتار میکنه که هیچ کس سمتش نیاد. داد میزنه میخوام تنها باشم.

    آبی دلش ازدواج میخواد اما طوری عمل میکنه که حتی یک روز هم نشه باهاش زیر یه سقف رفت.

    آبی در درون دختر مهربونیه اما تو ظاهر جوری رفتار میکنه که انگار تا ابد قرار نیست مادرش رو ببخشه.

    آبی دختری باهوش هست اما تو رفتار اجتماعی و با خانواده اش ذره ای از هوش خودش رو استفاده نمیکنه.

    آبی دختر هنرمندیه اما هنرنش رو در زندگی به کار نمیبره.

    آبی دختریه که کاملا برعکس درونش رفتار میکنه.

    البته این هایی که گفتم حدسه و نظر اصلی رو باید آبی بگه. آبی واقعا داری خودتو مجازات میکنی یا من دارم اشتباه میکنم؟

    شاید آبی نتونه قانون این جامعه رو و فرهنگ حاکم بر عموم خانواده های ما رو قبول کنه و واقعا دوست داره آزاد باشه و راحت زندگی کنه و مدام براش سوال باشه که اصلا چرا جامعه ی ما

    باید این طوری باشه و چرا باید خانواده ام من رو تحت نظر داشته باشن و من به عنوان یک انسان آزاد حق دارم جدا و راحت زندگی کنم. همین تفکر اعتراضی که نمی دونم چه حد تو ذهن اون

    جاریه و این که چقدر فکر میکنه که حقش خورده شده تو ذهن بسیاری از ما هست و کاملا عادیه چون عموما دوست داریم آزادانه زندگی کنیم و همه برای حقوق ما احترام قائل بشن اما

    جامعه و آدما این طور نیستن و ما ناراحت میشیم ازشون اما هر کس با توجه به سطح آگاهیش از خودش رفتار میکنه . در واقع یک نفر دلخوریش رو سر خودش خالی میکنه و یک نفر سر

    دیگران.

    به نظر من آبی همیشه دنبال مجازات خودشه. من هم همیشه برام پیش میاد و بعضی وقتا فکر میکنم چرا این قدر با خودم بدم. من حرف زدن رو خیلی دوست دارم اما وقتی از دست کسی

    دلخور میشم باهاش قهر میکنم. در واقع کسی من رو آزار میده و من به جای اینکه مثلا حال اون رو بگیرم خودم رو از حرف زدن محروم میکنم. سکوت میکنم که نشان از عطش من به صحبته

    حتی اگه بگم اگه با فلانی حرف نزنم راحت ترم!!!

    شرایط زندگی آبی و اتفاقاتی که تو گذشته براش افتاده خیلی هم شرایط بدی نبوده که به فرض مثال بخوایم بگیم خیلی وحشتناک بوده ولی روش تاثیر زیادی گذاشته.

    میتونه این تاثیرات رو به حداق برسونه. تا مردن و زیر خاک رفتن راه زیاده. میگن لحظاتی قبل از مرگ آدم به بالاترین درجه از فهم میرسه کاش خدا توفیق بده که خیلی قبل تر از مرگ بفهمیم و

    به معنای واقعی انسان بشیم.

    ببخشید طولانی نوشتم.
    سلام
    تمام توصیفات شما از شخصیت وزندگی من درسته حس میکنم شما صدای درون من هستین یعنی چیزایی که دوست دارم فریاد بزنم وبه زبونم نمیان شما دارین با جزئیات میگین یعنی مسائلی که روح وذهن من باهاشون درگیره انگار از بچگی شاهد زندگی من بودین تا الان
    شما بیشتر از خود من منو میشناسین
    واقعا نکنه منو میشناسین؟
    مرا با حقیقت
    بیازار
    اما،
    هرگز با دروغ
    آرامم نکن.


  4. 3 کاربر از پست مفید abi.bikaran تشکرکرده اند .

    میشل (یکشنبه 14 شهریور 95), باغبان (یکشنبه 14 شهریور 95), زندگی خوب (یکشنبه 14 شهریور 95)

  5. #33
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 17 دی 98 [ 01:15]
    تاریخ عضویت
    1395-4-04
    نوشته ها
    194
    امتیاز
    6,016
    سطح
    50
    Points: 6,016, Level: 50
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 64.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    369

    تشکرشده 353 در 152 پست

    Rep Power
    44
    Array
    نه نمیشناسمتون.اصولا آدما تکرار همن. هزاران انسان تو دنیا دقیقا شبیه شمان.

  6. کاربر روبرو از پست مفید زندگی خوب تشکرکرده است .

    abi.bikaran (سه شنبه 23 شهریور 95)

  7. #34
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 دی 00 [ 21:34]
    تاریخ عضویت
    1392-2-23
    نوشته ها
    709
    امتیاز
    18,833
    سطح
    86
    Points: 18,833, Level: 86
    Level completed: 97%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    3,454

    تشکرشده 2,695 در 688 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    127
    Array
    سلام
    من دوهفته ای خونه مستقل گرفتم الان روحیه ام کمی بهتره چون دیگه احساس سربار بودن ندارم
    ولی نمیدونم چرا همش استرس دارم تپش قلبم روز به روز بدتر میشه همش ترس ونگرانی از همه چی
    دوست دارم یک ساعت طول روز مثل یه ادم بیخیال بگذرونم شاد سرخوش به هیچی فکر نکنم نگران چیزی نباشم ولی نمیتونم واقعا نمیشه!
    همش خودم دارم سر گرم میکنم با فیلم دیدن ولی همون لحظه هم تمرکز ندارم یهو استرس منو میگیره قلبم تند میزنه
    هنوز کاری رو شروع نکردم همین بدتر منو نگران میکنه از اونور مادرم مریضه چند روز بیمارستان بستریه نگرانی بابت اون هم بدتر داغونم کرده
    همش میگم خدای نکرده اگه طوریش بشه من واقعا به تمام معنا تنها بی پناه میشم

    برنامه ریزی کردم برای کار کردن ولی هیچی جور نمیشه یه وسیله ای پیدا میکنی باز یکی دیگه نیست همش ترس دارم قدرت ریسک کردن ندارم
    تا همین حالا کلی هزینه کردم ولی میترسم نشه و با این اوضاع کلی هزینه رودستم بمونه نتونم از عهدشون بربیام
    چطوری اروم بشم ؟ چطوری بیخیال بشم؟ چطور نگران هیچی نباشم؟ اصلا قدرت تصمیم گیری دیگه ندارم نمیدونم باید چیکار کنم
    مرا با حقیقت
    بیازار
    اما،
    هرگز با دروغ
    آرامم نکن.

    ویرایش توسط abi.bikaran : سه شنبه 23 شهریور 95 در ساعت 22:30

  8. 6 کاربر از پست مفید abi.bikaran تشکرکرده اند .

    hamed-kr (چهارشنبه 24 شهریور 95), meinoush (چهارشنبه 24 شهریور 95), mohamad.reza164 (شنبه 27 شهریور 95), فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 01 مهر 95), میشل (پنجشنبه 25 شهریور 95), باغبان (چهارشنبه 24 شهریور 95)

  9. #35
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 23 دی 98 [ 13:15]
    تاریخ عضویت
    1393-4-15
    نوشته ها
    382
    امتیاز
    12,547
    سطح
    73
    Points: 12,547, Level: 73
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 303
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    894

    تشکرشده 1,236 در 375 پست

    Rep Power
    99
    Array
    سلام خانم آبی بیکران

    خیلی بابت شرایط تون نگران هستم ،ان شاء الله که مادرتون هم بهبود کامل پیدا میکنن ، نگاه کنید توی شرایط فعلی شما خب اون چیزهایی که می گید طبیعی هست یه جورایی دیگه باید سعی کنین باهاشون مبارزه کنین ،یعنی من هم باشم و توی موقعیت شما قرار بگیرم دچار این مشکلات حالا کمتر می شم .

    یکی از کارهایی که به نظرم باید بکنین این هست که به روانپزشک مراجعه کنین و دارو درمانی رو شروع کنین ، واقعاً لازم هست بعضی وقت ها ،بابا من هم اصلاً یه مدتی ضرورت داشت استفاده می کردم خجالت هم نداره تازه حالا که شما تنها هستین و کسی هم نمی فهمه.

    یه چیز دیگه در مورد کار هست ، شما باید یه کمی نیاز سنجی هم در مورد بازار داشته باشین ،در کنار با واقع بینی از امکانات خودتون کاری رو شروع کنین که مقدمات مهم و اولیه کارتون بهتر فراهم بشه .

    ببخشید خیلی رک بگم حتی شاید لازم باشه خودتون برای فروش کارهاتون به چندشنبه بازار ها و غیره رجوع کنین چون مغازه دار دلش برای شما نسوخته.

    در مورد نیاز سنجی هم ببنید ، مثلاً شما خیاطی هم بلد هستین ،خب نیاز مردم به لباس یه نیاز ضروری تر و اولیه تر هست نسبت به نیاز های دیگه شون ،خیاطی هم که واقعاً هنره ،خب از این ظرفیت خودتون و نیاز بقیه استفاده کنین و کار کم ریسک تری رو شروع کنین تا بتونین کار های ریسک پذیرتری رو ان شاء الله شروع کنین.

    البته با توجه به توریستی بودن شهرتون هم می تونه کارهای صنایع دستی مشتری خاص خودش رو داشته باشه ولی قاعدتاً مردم معمولی توان و انگیزه خرید اون کالاها رو ندارن.

    من براتون دعا میکنم.

  10. 4 کاربر از پست مفید hamed-kr تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (جمعه 26 شهریور 95), Shadi2 (شنبه 27 شهریور 95), میشل (پنجشنبه 25 شهریور 95), باغبان (چهارشنبه 24 شهریور 95)

  11. #36
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    امروز [ 06:41]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,168
    امتیاز
    90,512
    سطح
    100
    Points: 90,512, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.2%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,833

    تشکرشده 6,802 در 2,377 پست

    Rep Power
    0
    Array


    با سلام و احترام



    ان شالله حال مادر گرامیتان خوب شود

    سعی کنید حتما به ایشون سربزنید و کمک حال ایشون هم باشید .

    برا یه مادر خیلی سخته که ببینه فرزندش تو زندگیش ناراحته – خوشحال نیست و ......

    پس سعی کنید همیشه با روحیه باشید – همین روحیه برای سلامتی و روحیه ایشون هم تاثیر داره و هم برای شما .


    .......................................

    انسان باید در وضعیت بحرانی آرام باشه چه برسه در وضعیت عادی !!

    اگر این طور باشه تمام نگرانی ها از بین می ره .


    حالا چطوری آرام باشیم ؟


    اول اینکه باید خودمان را به دریای آرامش وصل کنیم – باید به صاحب آرامش دل بسپاریم

    اگر همه ما به این وصال برسیم و خوب درک کنیم : عزت – ذلت - فقر – غنا – مرگ – زندگی و ...برایمان یکسان هست

    چون دیگه می دونیم دنیا فانی شدنی هست و مشکلات همیشگی و دائمی نیست و بالاخره روزی تمام میشود.


    وقتی می خوای غم های تو زندگی ات را نابود کنی برو پیش خدا! - توحید قاتل غم ِ


    .......................................


    هدف اصلی تو زندگی خیلی مهمه


    اگر هدف اصلی را در دنیا جستجو کنی ،،،، به دنیا می رسی - و شاید هم نرسی !!

    ولی اگر هدف اصلی خودمون را در رسیدن به باور قلبی وآرامش خدایی پیدا کنیم ،،، چیزهایی را پیدا می کنیم که شاید خیلی ها نداشته باشند!!

    وقتی خودت را از مقایسه ها رها کنی ، آرام زندگی می کنی

    وقتی اتفاقات زندگی را خیر بدونیم آرامش بهتری داریم

    ما مالک پدر – مادر – فرزند – دوست و ..... نیستیم - اینها امانت الهی هستند - همان طور که ما برای دیگران این گونه هستیم !


    و یادمان باشه پناه دهنده اصلی خداوند هست !


    من انسانهایی را می شناسم که خیلی وضعیت سختی دارنند ( از تعبیر ما ! ) ولی آرامشی دارنند که شاید تو دنیا 1000 نفر مثل آنها نباشند!!

    چون آرامش واقعی تو چیزهای دیگه ترجمه می کنند .

    آرامش واقعی را هر انسانی یه جور معنی می کنه !
    این معنی می تونه آرامش زندگی اون را مشخص کنه !!!


    .................................................. .........................



    به نظرم شما باید روی عزت نفس و اعتماد به نفس و کمال گرایی ( کامل گرایی ) خودتون کار کنید !!


    اول در مورد عزت نفس :


    خودتون را ارزشمند بدونید - خودتون را مثبت ارزیابی کنید - به خودتون باور خوب داشته باشید

    ارتباط خودتون را با دیگران قطع نکنید !

    عاشق خودتون و دیگران باشید

    افراد همیشه سعی دارند که دیگری بشوند - ولی سرانجام این کار سودی نمی تواند داشته باشد.

    عشق این امکان را می دهد تا آن گونه که هستیم مورد پذیرش قرار بگیریم و از شکل گرفتن غیر از خود ،،، دورمان می کند.

    ارزش هر کس در این واقعیت وجود دارد که ،،،، او خودش هست و ارزش او نیز در این مطلب نهفته است

    عزت نفس انعکاسی هست از نحوه نگرش و ارج گذاردن فرد بر خود خویشتن،،،، در بنیادی ترین سطوح تجربه روانی ( عجب جمله ای )


    عزت نفس یعنی اطمینان یافتن به توانمندی خود برای اندیشه کردن و چیره شدن بر مشکلات اصلی زندگی !!


    یعنی اطمینان حاصل کردن به حق مسلم خود برای شاد بودن، احساس ارزشمندی، شایستگی و لذت بردن از ثمره کوشش هایمان در زندگی !!


    ارزشمند بودن خودمان را نباید وابسته به محیط ( پول - علم - تعریف دیگران - ازدواج و .....) بدانیم


    به خودتان چه نمره ای می دهید برای عزت نفس ؟ ( از 10 تا 20 )


    .................................................. .........................



    اما در مورد اعتماد به نفس :


    مهارت کافی در انجام کاری داشته باشیم و همچنین تصویر ذهنی ما نسبت به توانایی انجام آن مثبت باشد

    به نظرم شما مهارت مورد نظر را در کارتان را دارید .( یکی از قدم ها برا رسیدن به اعتماد به نفس)

    حالا به نظرتون تو اون کاری که می خواین انجام بدید به توانایی خودتون باور دارید !! – چه تصویری از خودتون در کارتان دارید ؟

    اگر شما در این مورد خوب باشید یعنی اعتماد به نفس لازمه را دارید برای شروع کار .

    ولی چرا انجام نمی دهید و قدرت ریسک ندارید ؟


    پس دوباره به خطوط بالا نگاه بیاندازید !!


    موردی که خیلی مهمه اینکه احتمالا شما در کارتان یه خورده کمال گرایی ( کامل گرا ) هستید و دوست دارید کارتان 20 باشد

    یکی از دلایلی که ما از انجام کاری دور می شیم : علاوه بر عزت و نفس و اعتماد به نفس پایین ،،، بحث کمال گرایی هست !!


    دلیل دیگه این هست که ما وقتی بر ناشناخته ها قدم بر می داریم ،، امکان داره به خودمان شک کنیم

    این باعث میشه قدرت تصمیم نداشته باشیم .

    ساده بگیرید و آهسته و پیوسته حرکت کنید

    قرار نیست کار گنده ای انجام دهیم .


    یکی از دلایل که کار را عقب می اندازیم شاید کمال گرایی ( کامل گرایی ) باشه .
    تو هر کاری اگر نیاز مردم خوب شناسایی بشه و در اون مورد تلاش بشه - موفق میشیم !!
    با خودتان رو راست باشید
    اگر به خودتان باور دارید ( عزت نفس - اعتماد به نفس ) و نیاز مردم هم شناسایی کردید - با توکل به خدا شروع کنید .



    آسون بگیرید و از مسیر لذت ببرید .

    ورزش را در برنامه خودتان بذارید .


    ان شالله موفق باشید در همه زمینه های زندگی

    و به آرامشی که مد نظرتون هست برسید

    آمین.


    ویرایش توسط باغبان : چهارشنبه 24 شهریور 95 در ساعت 18:35

  12. 4 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (جمعه 26 شهریور 95), mohamad.reza164 (شنبه 27 شهریور 95), Shadi2 (شنبه 27 شهریور 95), میشل (پنجشنبه 25 شهریور 95)

  13. #37
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام

    نقل قول نوشته اصلی توسط abi.bikaran نمایش پست ها
    چطوری بیخیال بشم؟ چطور نگران هیچی نباشم؟
    آبی جان واقعیت اینه که تو در وضعیت نگران کننده ای هستی؛ لازمه ی بیخیال بودن در این شرایط اینه که سیستم عصبیت (دور از جون) از کار بیفته.

    پس الان تمام انرژیت رو روی کار متمرکز کن. سعی نکن با نگرانیت مبارزه کنی و از بین ببریش، در عوض بپذیرش و با وجود اون، کار کن.

    در ضمن تو الان باید به دنبال راهکارهای انرژی زا باشی (مثل عبادت کردن)، فیلم نمی تونه برات انرژی تولید کنه.

    مراقب خودت باش.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  14. 6 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (جمعه 26 شهریور 95), meinoush (یکشنبه 28 شهریور 95), mohamad.reza164 (شنبه 27 شهریور 95), Shadi2 (شنبه 27 شهریور 95), فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 01 مهر 95), باغبان (پنجشنبه 25 شهریور 95)

  15. #38
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 آذر 98 [ 23:02]
    تاریخ عضویت
    1394-1-24
    نوشته ها
    762
    امتیاز
    26,356
    سطح
    97
    Points: 26,356, Level: 97
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 994
    Overall activity: 57.0%
    دستاوردها:
    OverdriveRecommendation Second ClassTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,761

    تشکرشده 2,595 در 691 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    215
    Array
    سلام خانم آبي بيكران

    پيگير دوتا تاپيك شما بودم. هيچ وقت نشد كه نظرم رو بگم. البته تاپيك شما مملو از ياوران قديمي و با تجربه همدردي هست و جايي براي ما نيست.

    ولي يه نكته خوب تاپيك شما داره كه هيچ تاپيكي نداره! اگر گفتين چيه؟ شايد باغبان بدونه.

    ديروز مصاحبه خانم زهرا نعمتي رو ميشنويدم، مثل هميشه از حرف هاش كلي انرژي گرفتم، نا خودآگاه ياد شما افتادم، اميدوارم مصاحبه و گذشته ايشان براي شما هم جذاب باشه.

    مصاحبه زهرا نعمتي

    راستي از اينكه قراره تو زندگي محكم قدم بر داريد بهتون تبريك ميگم اميدوارم حال مادرتون هم هر چه سريعتر خوب بشه.


  16. 3 کاربر از پست مفید mohamad.reza164 تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (شنبه 03 مهر 95), Shadi2 (شنبه 27 شهریور 95), میشل (پنجشنبه 01 مهر 95)

  17. #39
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 20 خرداد 96 [ 00:08]
    تاریخ عضویت
    1391-2-16
    نوشته ها
    139
    امتیاز
    6,293
    سطح
    51
    Points: 6,293, Level: 51
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    312

    تشکرشده 273 در 107 پست

    Rep Power
    39
    Array
    سلام دوست عزیز
    مصاحبه خانم نعمتی را گوش دادم
    جالب بود ما باید از این جور افراد درس بگیریم
    ممنون


  18. 2 کاربر از پست مفید Shadi2 تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (شنبه 03 مهر 95), mohamad.reza164 (سه شنبه 06 مهر 95)

  19. #40
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام

    خوبی آبی؟ چه خبر؟ کارات چطور پیش می رن؟ چیزی ساختی یا کشیدی؟ چیزی فروختی؟

    تو خونه جدید راحت هستی؟ به آبجیا و داداشا سر میزنی؟ غذاهای خوشمزه درست می کنی؟

    مامان بهتر شدن؟

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  20. 2 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (شنبه 03 مهر 95), فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 01 مهر 95)


 
صفحه 4 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:22 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.