از دست دادن ...
مخصوصا وقتی انسان خودش بدستش آورده باشه...
باعث رنج و درد انسان میشه ...
امان از دلبستگی و وابستگی...
چه میکنه با روح و روان و زندگی آدمی....
سلام ...
نوشته اصلی توسط
tanhaeii
من علائم زیر رو دارم:از دست دادن علاقه؛ بیحوصلگی و دلزدگی؛ ناتوانی از لذت بردناحساس ناامیدی؛ بیحالی و خستگیبیخوابی؛ خواب زیاد یا ناراحتاحساس بیارزش بودن ومورد نیاز نبودن و گوشهگیری اجتماعی؛مشکل داشتن در تصمیمگیری؛ مشکل داشتن در تمرکزیکباره به گریه افتادن بدون توضیح مشخصاحساس گناه شدید به خاطر وقایع بیاهمیت یا خیالیتحریکپذیری؛ بیقراری؛ افکار خودکشیدردهای مختلف، مثل سردرد، درد قفسه سینه بدون شواهدی از بیماری جسمی
دردهای جسمی گاهی از روح و روان نشات میگیرن و برعکس...حتما از یک پزشک متخصص مشورت بگیرید .
نظر شخصی : از گیاهان آرام بخش هم استفاده کنید به خصوص از دم کرده (دمنوش) "بادرنجبویه" عصرها چند ساعت قبل خواب ...
همچنین دم کردن گلبرگ های گل محمدی همراه چای معمولی یا بدون اون.
و نظر شخصی تر یاس پاییزی :
تمرکز،
داشتن یا نداشتن...
مسئله اینست...
(ریشه یابی کنید!)
نوشته اصلی توسط
tanhaeii
به دلیل مشکل مالی خیلی زیاد نه میتونم کلاس های ورزشی برم و نه به علایقم برسم،
اگر مسئله مشکل مالی باشه و مسئله تنبلی نباشه میتونید در ورزش های صبحگاهی رایگان سراسر کشور چه در "باشگاه ها" و چه در پارک ها شرکت کنید و وقتی روحیه مضاعفی پیدا کردید ان شاءالله توان مالی مناسب هم میتونید پیدا کنید و به مورد علاقه هاتون بپردازید ...
این راهیه که خودم وقتی تو شرایطش بودم انجام دادم و چندین نفر اطراف من همینکارو کردن و اونها هم الان مشغول علایقشون هستن...
نوشته اصلی توسط
tanhaeii
انگیزمو واسه درس خوندنم کامل از دست دادم .
انگیزه در پی یک هدفی معنی و مفهوم پیدا میکنه ...یعنی هدفتون از درس خوندن کمرنگ شده ؟ میدونید به چه علت ؟
نوشته اصلی توسط
tanhaeii
من حتی امیدمو به خدا هم دارم از دست میدم.
خدا تو زندگی و افکار شما کجاست ؟
نوشته اصلی توسط
tanhaeii
تو این 1سال خیلی مقاله و کتاب خوندم باور کنید تاثیر نداشت چون من نمیتونم به تنهایی این مشکلاتو حل کنم
***کتاب و مقاله خوندن تنها معجزه نمیکنه این عمل کردنه که نتیجه بخش و اثر گذار میشه تو زندگی ...
البته من خودم تا دو سه سال(بیشتر ازشما) فقط میخوندم انواع و اقسام کتاب هارو ...اما بزرگترین
"نتیجه کلی" که گرفتم: باید "کتاب مناسب" رو خوند ...
و
"نتیجه بزرگ "ی که گرفتم : عمل کردن بدون بهانه و مانع تراشی(مخصوصا ذهنی)...
مثلا برای کسی که از بیکاری و کم بود ارتباط گله داره کتاب فلسفی و روانشناسی صرف خوندن گرهی از کارش باز نمیکنه اصولا(هرچند در طولانی مدت اثرات جانبی خوبی داره) این فرد باید بره سراغ
کتاب های با رویکرد مهارتهای ارتباطی و حضور بیشتر از قبل در اجتماع(شده حتی نیم ساعت بیشتر)
تا هم شناخت نسبی از خودش پیدا کنه و هم از انزوای فکری بیرون بیاد تا جرئت عمل پیدا کنه چرا که اراده و عزم بر اجرا و عمل لازمه برای همه اونچه که (با خوندن ،دیدن،شنیدن یا فکر کردن)در سر داریم...
برااینکه پست طولانی نشه حرف های جزئی تر بمونه برای بعد...
عقلانی هست اینکه منفی هارو درنظر بگیریم تو زندگی اما نباید غرق اونها شد...باید گذشت دختر خوب
شعار نیست وقتی از حرف تا عمل فاصله ای نباشه ....
************************************************** *********
باختم ولی "مسیر" را یافتم...
در بزرگراه زندگی راهت "راحت" نخواهد بود...
هرچاله ای "چاره ای" بمن آموخت...
دوباره فکر کن....
فرصت ها "دوبار"تکرار نمی شوند ...
برای جلوگیری از پس رفت...
پس،
"باید رفت" ...
علاقه مندی ها (Bookmarks)