سلام دوستان همدردی
نماز روزه هاتون قبول درگاه حق
این مشکلی که میخوام عنوان کنم خیلی وقته فکرم و مشغول کرده اما بخاطر نداشتن وقت کافی نتونستم بهش بپردازم،
دیگه الان که امتحاناتم تموم شده و کمی سرم خلوتتر شده، گفتم بیایم از همدردی کمک بگیرم مشاوره بگیرم، نظرات مختلف بشنوم تا بالاخره بتونم بهترین تصمیمو بگیرم.
حقیقتش از یک سال پیش مادرم شدیدا بطور جدی مسله ازدواج منو پیش میکشیدن.
اینکه میگم بطور جدی چون قبلا بهانه های درس و دانشگاه و کنکور و پروژه میاوردم خب باتوجه به سن کمم مامان گوش میدادن.
اما الان مدتیست براحتی گذشته نمیتونم خواستگار رد کنم.
منم سرانجام با وجودیکه اصلا تمایل ابتدایی به ازدواج و ندارم اما به دو دلیل تصمیم گرفتم خواستگارام بررسی کنم.
اول بخاطر مادر پدرم که واقعا حقشونه بعد این همه زحمتی که برای بزرگ کردنم کشیدن ازدواج فرزندشون و ببینن.و میدونم یکی از آرزوهاشونه و خوشبختانه میتونم با رسوندنشون به این آرزو درصد اندکی از لطف و گذشت و مهربانیشون و جبران کنم.
دوم اینکه میترسم موقعی از این تصمیم که، خواستگارام و بدون بررسی رد میکنم پشیمون بشم.
بنابراین تصمیم گرفتم برخلاف گذشته خواستگارم و بی بهانه گیری بررسی کنم، اما وقتی معیارام و کنار هم میذارم یا برای کسی میگم، بهم میگند سختگیری! اینطوری هیچوقت فرد مورد نظرت و نمیتونی پیدا کنی.
رو این حساب گفتم بیام برای شما هم بگم نظرتون درمورد معیارام بخونم، و شما هم آنالیز کنین و ببینین واقعا دارم خیلی سخت میگیرم؟ تا اگر دارم اشتباه میکنم و زیادی سخت میگیرم معیارام و تعدیل کنم:
و اما معیارهای من:
*********************************
اول اینکه چون خودم و خانوادم مذهبی هستیم، پس اولین معیاری که بررسی میکنم اعتقادات شخص مقابلم هست که برام خیلی مهمه
اینکه به واجبات اهمیت بده،رضایت خدا و حرام و حلال در تمام مراحل زندگیش در نظر بگیره.و نه زبونا و ظاهرا بلکه قلبا به خدا اعتقاد داشته باشند. میدونم خیلیا اینجا میگند اعتقادات به خود شخص برمیگرده نه همسر، ولی دوستان من واقعا هرچی فکر کردم نمیتونم با کسی زندگی کنم که بطور مثال نماز نخونه، چونکه با خودم میگم
وقتی من برای یک نفر یک کار کوچیکی انجام میدم اون شخص کلی تشکر میکنه و در پایان ازم میخواد اگه کاری از دستش برمیاد برای جبران لطف من انجام بده! بعد حالا خداوند این همه به من لطف داشته و کلی نعمت بهم داده، از جمله سلامتی، یا خانواده خوب و...بعد اونوقت از من خواسته به زبان نماز و انجام فرامینش که همه میتونه به کیفیت زندگی من کمک کنه و صلاحمم هست ازشون تشکر کنم.
من انجام این فرامین الهی و خوب میدونم و میدونم انجامشون باعث میشه خدا رو همیشه در تمام مراحل زندگیم حس کنم باعث میشه همیشه یک حس امنیت داشته باشم و باعث برکت زندگیم میشه.
برای همینا نمیتونم با کسی زندگی کنم که این برکت و نادید بگیره. چون با خودم میگم وقتی قدردان الطاف فراوان خالقش نیست پس هیچوقت قدردان منی که همسرش خواهم بود نخواهد بود.
من در خصوص دوست، خیلی دوستان صمیمی ای دارم که کاملا خلاف نظر من را دارند و اصلا مذهبی نیستند! و خیلیم دوستشون دارم ولی در خصوص همسر خیلی فکر کردم دیدم همسر قراره شریک زندگیم بشه در تمام مراحل زندگیم، حتی مراحلی که دوستانم حضور ندارند پس نمیتونم اینطوری مقایسه کنم که اگه تونستم رابطه خیلی نزدیکی با دوستم داشته باشم پس با همسری با اعتقاداتی نزدیک به دوستم هم همینقدر میتونم تفاهم داشته باشم.
************************************************** ******
2 . دومین معیار برام اخلاقیاته، برام خیلی مهمه که به بزرگتراشون احترام بگذارند، اینکه در نحوه صحبت با بزرگترشون ادب و احترام وجود داشته خیلی واسم مهمه و خیلی به این موضوع دقت میکنم، چون اینطوری متوجه میشم پس این آدم در آینده احترام پدر و مادر منو قطعا نگه خواهند داشت چون روی پدر و مادرم حساس هستم و اصلا دوست ندارم کسی بهشون توهین کنه یا بی احترامی داشته باشند.
و اینکه کسی که قدر دان زحمات پدر و مادرشون و همچنین قدردان الطاف الهی باشن پس در آینده قدردان زحمات همسرشون هم خواهند بود.
************************************************** ********
3. سومین معیاری که مورد بررسی قرار میدم، و خیلی برام مهمه نحوه ارتباطشون با نامحرم هست، حالا این نامحرم میتونه یک غریبه باشه میتونه فامیل یا همکار باشه، اینو از این نظر میگم که دیدم وقتی صحبت از نامحرم میکنم برخی نامحرم هایی که در فامیل وجود دارند و محرم میدونن! خب خودم چون برام پسر خاله و عمه و عمو دایی و... هم نامحرم هستن و جز ضروریات صحبت نمیکنم، پس انتظار دارم همسرمم در نحوه ارتباطشون با نامحرم چه فامیل چه همکار چه همکلاس چه ناآشنا همین رویه و داشته باشند و رسمی صحبت کنند و جز ضرروریات رابطه دیگری شکل ندهند.
منظورم از روابط دیگر اینست که خیلی دیدم آقایون خصوصا مذهبی با خانم های همکار یا دختر خاله و ... بگو و بخند و شوخی دارند! حتی گاهی دیدم اکثرا حرفایی که بین دو همکلاسی و همکار هست شوخیه، تا جدی طوری که شوخی از جدی قابل تفکیک نیست، و جالبتر اینکه این طرز رفتار برای خودشون به واسطه مرد بودن میپسندن اما برای همسرشون بواسطه زن بودن نمیپسندن، خب به عنوان یک دختر مذهبی این مسله و نمیتونم بپذیرم چون خودم هم حد و حدود روابط و رعایت میکنم. و جز ضروریات کاری و علمی و فامیلی، صحبت دیگری با نامحرم ندارم.و از همه مهمتر این طرز فکر تبعیضانه و هم نمیتونم بپذیرم. برای همین اگه ببینم خواستگارم یسری حد و حدود و در صحبت کردنشون رعایت نمیکنند و از طرقی مذهبی هم هستند و در انتظار رعایت همون حد و حدودی که خودشون رعایت نمیکنند و از من دارند، پس یقین میکنم ایشون هم دیدگاه عادلانه ای ندارند و نمیتونم انتخابشون کنم.
************************************************** *
4. خیلی دوست دارم فردی که انتخاب میکنم، مسولیت پذیر و آینده نگر و خوش قول و متعهد باشند، و در راستای هدفشون تلاش و پشتکار زیادی داشته باشند، برام مهم نیست خونه و ماشین و شغل آنچنانی و ... داشته باشه، فقط دوست دارم انسان پر تلاشی باشند، متوجه بشم بی هدف عمرشون و هدر نمیدند، تو زندگیشون هدفی و تعیین کردن و برای رسیدن بهش واقعا تلاش میکنند.
چون خودم همینگونه هستم، در ابتدا هدفی بزرگ برای خودم تعیین میکنم و در راستای رسیدن به هدف بزرگم، هدف های کوچیکی تعیین میکنم، و برای رسیدن بهشون واقعا تلاش میکنم طوری که ازنظر تلاش مورد تایید اطرافیانم هستم.برای همین شخصی که بی هدف باشه و اصلا نمینونم بپذیرم خصوصا که مرد هم باشه و مسلولیت یک زندگی و بخواد قبول کنه.
البته در اینجا هم زیاد تاپیک های شکست دیدم ، که خانم فوق العاده روحیه مسولیت پذیری دارد و متاسفانه با شخصی ازدواج کردن که بی مسولیت هستند و دچار مشکل شدند! بنابراین سعی میکن کسی که خیلی پر تلاش باشه انتخاب کنم.
************************************************** *
5.علم دوست بودن طرفم و خیلی دوست دارم،اما مثله خیلی دختر ها اینکه طرفم فلان دانشگاه باشه و... برام مهم نیست و روی اسم دانشگاه و رشته خونده شده روی طرفم نظر نمیدم که خودم فلان رشته خوندم پس رشته ام سختتره یا فلان دانشگاه خوندم پس بالاتر از طرف مقابلم هستم.
نه، برام خیلی مهمه که در هر مقطع که هستن در هر رشته ای که هستن، با هدف و علاقه انتخاب کرده باشند، و در رسیدم به نتیجه واقعا تلاش کنند، علاقه مند به پیشرفت علمی در زمینه درسشون باشند!
علاقه مند به تحقیقات و پژوهش در زمینه علاقه مندیشون باشند.
راستش این معیارم و تازه تعدیل کردم، قبلا میگفتم حتما باید همرشته ام باشند، چون خیلی دوست داشتم هم تو کار هم درس هم زندگی با همسرم مشترک باشم ،اما چون تو خواستگارانم همرشته تا حالا نداشتم به خواسته مامانم این معیار و جایگزین کردم و محدودش نکردم.
************************************************** ******
6.خیلی دوست دارم طرفم به عنوان یک انسان بهم احترام بذارن به خودم و شخصیتم، من و صرفا یک انسان بیینند که قدرت اختیار و تصمیم گیری داره.
دوست دارم همسرم ازم در طی مراحل زندگیمون ازم مشورت بگیره.
خودم سعی میکنم همسری انتخاب کنم که قدرت تصمیم گیری بالایی در تمام مراحل زندگیشون داشته باشند، درایتش بالا باشه و قدرت مدیریت شرایط بحرانی و داشته باشند ولی اینکه نظر من و بپرسند خیلی برام مهمه که بفهمم نظر براشون مهمه و اهمیت میدند، حتی اگه بیشتر مواقع به نظر همسرم پیش بریم اما پرسیدنشون واسم ارزش داره.
چون معتقدم یک مرد اگه تنهایی میتونست زندگی کنند، نیازی به همسر نداشتند چون ما با ازدواج میخواهیم به کمال برسیم،پس یعنی هرکدوممون نقص هایی داریم و در کنار هم کامل میشیم، ممکنه در برخی موارد من بهتر از ایشون نظر بدم و شرایط طوری بسنجم که همسرم نتونه، پس اینجا نظر من میتونه کمک کننده باشه، حتی اگه سنم کمتر از همسرم باشه.
************************************************** ******
7. اما در مورد معیار هفتمم : راستش بواسطه شیوه ی تربیتیم من در خانواده ای بزرگ شدم که درس خوندن و کار دختر از جانب هیچ مردی رد نشده، مگه اینکه خود زن نخواسته باشه، پدرمم با کار بنده وادامه تحصیلم مشکلی ندارند هیج، کلیم تشویقم میکنن و اصلا آرزوشون همینه، که بچه هاشون در درس و کار موفق بشند و براشون دختر و پسر نداره.
بنابراین چون 24سال اینطوری بزرگ شدم، و واقعا در زمینه درسیم تلاش کردم برایم واقعا واقعا واقعا سخته که بخوام فقط تو خونه بشینم و لحظه ای که قراره از این همه درس خوندنم و تلاشم بهره ببرم کسی وارد زندگیم بشه و بگه صبر کن دیگه نمیتونی تلاش کنی و دیگه باید بشینی تو خونه و یک خط قرمز روی تمام هدفم و آرزوهام بکشه.
راستش مثه این میمونه تو یک مسابقه ای شرکت کرده باشیم، و تمام سختیه راه و طی کرده باشیم، همه ی موانع هم رد کرده باشیم و با خوشحالی به سمت خط پایان میریم اما درست زمانیکه میخوای چند قدم دیگه تا خط پایان طی کنیم بهت میگند میتونی یک همراه انتخاب کنی تا سختی راه برات کمتر بشه و راحتتر برسی اونور خط، اما اون همراه یهو بجاییکه بخواد کمکمون کنه تا به هدف نهایی برسیم یهو جلومون و میگیره میگه بسه، تو نمیتونی جلوتر بری، تو تا همینجا بشین.
واقعا در این شرایط که هدف و جلوم میبینم و راحت میتونم با یکم تلاش دیگه بهش برسم اما یک نفر بخاطر خودخواهی و خواسته خودش، خواسته من و نادید گرفته، افسرده میشم و واقعا خستگی این چند سال تلاشم تو تنم میمونه و هیچوقت هم از بین نمیره . و احساس میکنم یک آدم بی هدف شدم، یک آدم منزوی و سرد میشم و یک آدم کاملا افسرده و داغون.
برای همینم واقعا این معیارمم نمیتونم نادید بگیرم.
هرچند خودم میدونم به عنوان یک زن، وظایفی در زندگی خواهم داشت، که نباید هیچوقت نادید گرفته بشند و باید اولویت اولم همیشه در تمام مراحل زندگیم باشند برای همین اگر زمانی متوجه شدم کار کردنم به ضرر خانواده ام و باعث کوتاهی در انجام وظایفم میشه حتما رهاش خواهم کرد.
************************************************** *********
8. خیلی دوست دارم همسرم دوستم باشه و به خواسته هام اهمیت بده خصوصا به خواسته معیار هفتمم.
و برای رسیدن به خواسته ام کمکم کنه! نه اینکه شرایط و برام و سختتر کنه تا زودتر به آخر خط برسم و خودم طبق قولم بین کار و زندگیم، زندگیمو انتخاب کنم .
یعنی اینطور نباشه اول قبول کنه، بعد در مراحل زندگیم کمکم نکنه و شرایط و اینقدر بهم سخت بگیره که خودم کارم و رها کنم. برای همین دوست ندارم آخر معیار هفتم و به خواستگارم بگم، چون میترسم این شخص مخالف کار خانم باشه بعد با خودش بگه خوبه دیگه تو کارها اینقد دست تنهاش میذارم تا بهش سخت بگذره و خودش انتخاب کنه کار نکنه.
نه نمیخوام اینطور باشه ؛ خیلی دوست دارم، دوستم باشه و خوشحالی من خوشحالش کنه. و برای رسیدن به این شادی همراهم باشه همونطور که خواسته های همسرم برای من خیلی مهم خواهد بود.
************************************************** **********
در پایان من یک نقطه ضعف بسیار بزرگ دارم اونم اینه که شدیدا شدیدا و خیلی خیلی شدیدا به دروغ و خیانت حتی از نوع کمش حساس هستم و بهیچ عنوان در این زمینه گذشت ندارم یعنی در هر مرحله زندگیم که باشم چنانچه کوچیکترین لغزشی از طرف مقابلم ببینم به یکباره تمام احساساتم و فراموش میکنم و نابود میشه و حال سردی بخودم میگیرم.
چون بسیار دختر احساساتی ای هستم و میدونم میتونم همسرم و سیراب محبت کنم و به تمام خواسته هاش پاسخ دهم، یعنی زمانی که همسری انتخاب کنم تصمیم گرفته ام تمام تلاشم و بکنم تا براشون بهترین باشم. برای همین حتی در کنار مقالاتی که در خصوص انتخاب همسر و معیارها هست، دارم سعی میکنم با روحیات آقایون هم آشنا بشم، مهارت های زندگیمم بالا ببرم تا همسر خوبی باشم.
روی این حساب اگر متوجه بشم همسرم از اعتمادم سواستفاده کرده بهم دروغ گفته یا لغزشی در زندگی داشتند تمام احساساتم فرو میریزه و دیگه نمیتونم ادامه بدم.خودم و خوب میشناسم و میدونم اون زندگی دیگه نابود شدس و زندگی نیست.
برای همین بنظرتون جالبه که این مسله و نه حالا در جلسات اول بلکه همون جلسه آخر یا اصلا نزدیکای عقد حتما به خواستگارم بگم حداقل هشدار لازم و داده باشم تا حواسشون تو زندگیشون خیلی جمع باشه!
چون معمولا شنیدم آقایون میگند خانم ها دلرحمن و با دو حرف عاشقانه نرم میشند.
خب چون خیلی احساساتیم دوست ندارم طرفم اینطوری فکر کنند.
ببخشید زیاد شد، فکر کنم، کسی حوصله نکنه اینا رو بخونه! تازه سعی کردم مهماش و فقط بگم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)