به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 45
  1. #11
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 23 دی 98 [ 13:15]
    تاریخ عضویت
    1393-4-15
    نوشته ها
    382
    امتیاز
    12,547
    سطح
    73
    Points: 12,547, Level: 73
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 303
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    894

    تشکرشده 1,236 در 375 پست

    Rep Power
    99
    Array
    سلام

    منظورم اینه که اگه قرار باشه کاری بشه میشه و گاها از طریقی میاد سراغت که اصلا اصلا فکرشو نمیکنی ...
    زخـــلاف آمد عــادت بطلــب کار که من
    کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم

    والبته حافظ ناراحت میشه این بیت از غزلش رو هم نگم:

    صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ
    هر چه کردم همه از دولــت قــرآن کردم

    در نتیجه:

    زکار بسته میندیش و دل شکسته مدار
    که آب چشمه حیوان درون تاریکی است

    من در مورد معیار ایمان بیشتر میخوام براتون بنویسم

    نگاه کنید یک سری از مسائل که توی ایمان دخیل هست درونی هست(عقاید درست وطبق کتاب و سنت) و خب نیاز هست که در اون مورد ها زحمت بکشه مطالعه هم بکنه حالا هر این یه کفی داره مثلاً در امامت کف اون توی شیعه اثنی عشری این هست که بدونه بعد از حضرت رسول دوازده امام به عنوان نایب ایشون هستند و حتی اسمشون رو هم ندونه عیب نداره ولی این کف این مسئله هست و دامنه مسئله امام شناسی بسیار گسترده هست تا اونجایی که مثلاً فرد مطالعه داشته باشه که مقام امامت مقام واسطه فیض خدا به همه موجودات عالم هست و اصلاً موجود ی در عالم نیست مگر این که خدا به واسطه امام به اون فیض میرسونه(مرحوم آیت الله بهجت : ما امام زمان عجل الله له الفرج را دوست می داریم، چون امیر نحل است؛ امور ما مطلقاً به وسیله او به ما می رسد؛)
    پس توی اعتقادات همین که شخص اصول دین و امامت رو قبول داشته باشه ایمانش رو قبول میتونیم بکنیم و البته هر چه دغدغه بیشتری نسبت به فهم این مسائل داشته باشه البته با نیت درست و صادقانه (که در این صورت همین ها خیلی احتمال داره سد راه بشه) ایمان اولیه اش در فهم عقاید بیشتره و این ها وقتی واقعا خوب ارزشمند هستند که به قلب برسه وگرنه احتمال این که لحظه مرگ همش بپره خب هست.

    بعدش حد اقل فعلاً احکام دین و رساله مرجع خودش رو قبول داشته باشه و جنس موضع گیری شدید به احکامش نداشته باشه اگرچه نتونه به خیلی هاش دقیق عامل باشه کما آنکه خیلی از مذهبی های ما نیستن.
    توی عمل به رساله همون کلیات اصلی رو مثل روزه و نمازه و احکام طهارت و نجاسات رو به جا بیاره و اگر شغلش دارای احکام خاصی باشه بدونه فکر میکنم کافی باشه ولی هرچه عالم تر و عامل تر باشه(به خاطر خدا) خب بهتره.

    البته برای شخص من مسئله ولایت فقیه که منشعب از ولایت معصوم هست هم مهم هست که حداقل منکر نباشه و رهبر فعلی کشورمون رو در کل دوست داشته باشه حالا مثل بعضی ها در مورد فلسفه ولایت فقیه تحقیق نکرده باشه عیب نداره.

    بعد از این موارد من میرسم به مهمترین موضوع ایمان که در واقع خروجی مسئله ایمان هست ، و حتی اگر کسی توی موارد قبل لنگ هم بزنه این مورد خیلی اون رو پوشش میده و اون حُسن خلق هست .

    یعنی در سنجش من کسی که این مورد رو داشته باشه برام مخصوصاً توی ازدواج خیلی قابل قبول هست(وقتی حداقل کف ایمانهای قبلی رو داشته باشه) چون با توجه به نگاه اسلام حسن خلق یکی از مولفه های مهم ایمان هست:

    إنّما بعثت لأتمّم مكارم الأخلاق‏: من تنها برانگيخته شده ام تا اخلاق بزرگوارانه را به كمال رسانم.

    و قرآن در وصف پیامبر میفرماید:
    وَ إِنَّک لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ: و همانا تو دارای اخلق بزرگی هستی(برای مطالعه بیشتر: پاسدار اسلام-اسفند 1387 و فروردین 1388 - شماره 327 و 328-مظهر خلق عظیم)

    میخوام بگم امنیت بخش ترین قسمت ایمان در مسئله ازدواج که باید یه حد حداقل متوسزی رو براش در نظر بگیریم مسئله خوش اخلاقی هست که ذیل اون صفاتی مثل مهربان بودن، اهل مدارا بودن ، اهل انصاف بودن ،دروغ نگفتن و... هست.

    مَا یَقدَمُ المُومِنُ عَلَی اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِعَمَلٍ بَعدَ الفَرَائِضِ أحَبَ إلَی اللهِ تَعَالَی مِن أن یَسَعَ النَّاسَ بِخُلُقِهِ.مومن بعد از واجبات، نزد خداوی عز و جل کاری محبوب تر از این نیاورد که از اخلاق او در راحتی و آسایش باشند.
    إنَّ صَاحِبَ الخُلُقِ الحَسَنِ لَهُ مِثلُ أجرِ الصّائِمِ القائِمِ.آن که اخلاق نیکو دارد، او را پاداش انسان روزه دار شب زنده دار است.

    با توجه به همین احادیث هم میشه گفت کسی که حداقل کف واجبات رو بجا بیاره به وسیله حسن خلق بسیار از کاستی های دیگه اون توی قسمت های مختلف ایمان پوشیده میشه

    (برای مطالعه احادیث بیشتر: احادیث موضوعی، حدیث، حدیث اخلاق،احادیث اخلاق، الاخلاق، اخلاق اسلامی، خوش اخلاق، بد اخلاق)

    موفق باشید.


  2. 2 کاربر از پست مفید hamed-kr تشکرکرده اند .

    یه دختر سرگردان (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94), مصباح الهدی (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94)

  3. #12
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    سلام دوستان .
    ممنون از همگی
    آقای m.reza من تکلیف شما را انجام دادم روی کاغذ!!! فقط 10 صفحه شد!!!
    ولی خیلی حالم بهتر شد چون احساسات منفیم هم توش بود انگار تخلیه شدم. منتها بعدش خواستم تایپ کنم خیلی سختم بود...
    خدا را شکر اومدم دیدم آقای فدایی یار کلا انگار صورت مساله منو فهمیدند و انگار نجاتم دادند تا این 10 صفحه را تایپ نکنم. و می خوام در ادامه از روی پست ایشون برم تا زودتر نتیجه بگیرم.
    چقدر خوب شد این خواستگار زنگ زد و گرنه حالا حالا ها حرفم را نمی زدم...

    آقای فدایی یار واقعا و واقعا خیلی از پستتون ممنونم. خیلی برام مفید بود... خیلی... من اشکالاتی که بهم گفتین را قبول دارم.خودم می دونم خیلی احساس عذاب وجدانم بیهوده است و من مسئول طرف مقابلم نیستم....
    اما متاسفانه من یه ویژگی بدی که دارم اینه که آدم خیلی دل رحمی هستم... خیلی دل رحم... این ویژگیم تا حدیش واقعا دست خودم نیست.واقعا ناراحت می شم وقتی مسبب ناراحتی کسی می شم. یا اینکه می دونم احتمال داره در آخر مسبب ناراحتی کسی بشم ولی به خاطر خودم اون کار را انجام بدم....

    این حس ترس و عذاب وجدانم تا حدود 90 درصد برمی گرده به تجربه آخر خواستگاریم... که تا حدیش را شما از تاپیکم درجریانید.خیلی سربسته بخوام بگم اون خواستگاری خیلی طول کشید و در ظاهر همه چیز خوب بود (هر چند که من خودم همون بعد جلسه 6 صادقانه از سخت گیری های پدرم و یه سری خصوصیات ایشان به خواستگارم گفتم. کاملا صادقانه.حتی یه مثال که واقعا دوستش نداشتم را براش زدم که بدونه در چه حده و چه احتمالاتی میشه در نظر گرفت)
    اگر اون آقا منطقی بود راستش را بخواهید با توضیحات من به نظرم نبایدبیشتر جلو می آمد ولی آمد ...
    و در اخر با همین اشکال پدرم موضوع منتفی شد...
    بخوام یه ذره سربسته بگم و بتونم بدون توضیح به شما یه ذره از ویژگی منفی بابام را بگم اینه که اینجا مثلا تاپیک هایی بوده که پسر رفته خواستگاری و از رفتار بد و احساسی پدر دختر شاکی شده و حس تحقیر بهش دست داده.و خیلی ها هم تو اون تاپیک گفتند اصلا چقدر هم خوب شد پدر دختر حالا که اینجوری برخورد می کنه بعدا چی میشه و...
    اینو بگم که مطمئنم شرایط خواستگار من 100 برابر بدتر بوده. من هیچ وقت تو اون تاپیکها نمی گفتم که بابای من هم.... ولی چرا بابای من هم بعضی وقتها دچار تعصب میشه و یه سری صحبتها که بماند... تو انجمن آزاد مطرحش کردم...
    (اینجا یه مشکلی که من دارم و می تونم بگم اینه که این اشکال بابای من از دلبستگی بیش از حدشون به منه و واقعا برام مشکل ایجاد کرده واقعا... چی کار کنم دلبستگیشون کم بشه و بفهمند من خودم عاقل و بالغ هستم؟)

    حالا آخر چی شد؟ آخرش این شد که خواستگارم تمام احساسات منفی که بهش دست داده بود به من گفت... اون چیزایی که بابام بهش گفته بود و منم خبر نداشتم و بابام خصوصی سر یه مساله ای دعوتش کرده بود... و من واقعا خیلی خیلی خجالت کشیدم... و اینکه چقدر دلش شکسته و خیلی چیزهای دیگه که ناشی از این بود که ضربه روحی بسیار بدی خورده....
    نتیجه اینکه من خیلی نسبت به پدرم بی اعتماد شدم.... احساس می کنم جلوی من نقش بازی می کنه و آخرش خودش بدون اینکه به من بگه.... تا یه مدت نسبت به پدرم احساسم کاملا منفی شده بود... خیلی منفی..... طبق حرفهای آقای خواستگار که خب تو ناراحتی هم بوده و احتمالا با اغراق های احساسی زیاد، پدرم برام یه آدم ظالم شده بود. یه آدم بی اخلاق...(در صورتی که واقعا این طور نیست و بابام آدم خیلی خوبیه) تقریبا می تونم بگم خواستگارم همه احساسات منفیش را خالی کرد و شاید خودش را راحت.... و هیچ وقت در نظر نگرفت که چیزهایی که داره می گه چقدر روی روحیه من تاثیر منفی می ذاره...
    او حتی خیلی منو تو مساله اش مقصر می دونست...
    من دیگه حالم بد بود و دیگه حتی از خود اون آقا خوشم نمیامد و در نتیجه تلاشی هم نکردم برای دوباره برگشتن او.... درصورتی که شاید هم می شد موضوع را یکم حل کرد ولی قانعش به صلاح نبودن این ازدواج کردم.
    من الان می دونم یه سری صحبتهایم منطقی نیست... ولی از آسیب روحیم ناشی میشه....
    نمی تونم به پدرم اعتماد کنم... واقعا نمی تونم...
    می دونم این جمله ام خیلی بده و زشته.اما می گم: انگار با پدرم لجبازیم گرفته.....
    چون این آقای معرف را بابام دوست داره و علنا هم پدرم گفتند که من به ایشون اعتماد دارم چون همه چیز را بررسی می کنند و بهشون اعتماد دارم. و یه بار هم گفته من امید دارم...
    و سر یه حرف همین این آقای معرف بوده که یه جا پدرم راجع به این واستگارم حساس شد...
    و پدرم به این آقا خیلی مطمئنه و ارادت داره...
    کلا دیگه از این خواستگار ندیده بدم اومده...... چون همین آقا معرفی کرده!

    ببخشید خیلی غیر منطقی شد! ولی احساسمه... باید بگم تا حل بشه... بعد همش حس می کنم اصلا پدرم توجه به معیارهای من نمی کنه! (یعنی واقعا هم نمی کنه!) وقتی که این آقا معرفی کرده باشه!!!
    البته لازم به ذکره که باز هم پدرم قابل پیش بینی نیستند... بعد از مدتی احتمال داره که ببینم موردی که خودش می پسنده را یه دفعه ...........

    آقای فدایی یار کاش اون گفتتون راجع به اینکه آقا پسر فراموش می کنه درست باشه...... واقعا من شاید خیلی مسخره باشه ولی بعضی خواستگارانم را اگر بفهمم ازدواج کردند خیلی خوشحال می شم.... اون قدر خوشحال می شم که حد نداره.....
    ولی آقای فدایی یار راجع به یکی از خواستگارانم برادرم همین نظر شما را داشت ولی بعد یک سال باز هم خواستگارم برگشت.... هنوز هم راغبه... موارد دیگری هم بوده که...

    - - - Updated - - -

    *******************************
    راجع به اون معیارم که گفتین می دونم تو خواستگارم نیست معیار ایمان نبود... من عنوانم را چون حالم خوب نبود بد نوشتم...
    اتفاقا خیلی خیلی مذهبی هستند.... من نمی دونم معیار مذهبی بودن را چی کار کنم چون که من هم شبیه آدم های خیلی مذهبی هستم. هم نیستم... یعنی اعتقاداتم و اینکه حلال و حرام را رعایت می کنم. هم اینکه خب طبق روز پیش می رم.چیزی که حرام نیست پس حرام نیست.

    حالا مذهبی بودن برای هر کسی یه تعریفی داره.ولی من خیلی کم دیدم یکی تعریفش مثل من باشه و نه با افراط و تفریط!!!
    مثلا: به نظر من ؛من اصلا تو مساله ایمان سخت گیر نیستم.چرا ؟ چون می گم انجام واجبات و ترک محرمات...
    خب تو واجبات خمس هست؟ نیست؟ حالا مثال دیگه... مثلا من تا اونجا که می دونم مراجع تقلید از جمله مرجع تقلید من می گه رقص به جز برای زن و شوهر حرامه... خب؟ (من هم مقید هستم که طبق احکام عمل کنم)
    حالا همین مثالها.. بقیه مثالها بماند... خب آدم های خیلی مذهبی رعایت می کنند.درسته؟
    خب منم مذهبیم ... حتی واقعا و واقعا خیلی دوست دارم همسرم ایمانش قوی باشه و اهل معنویات.... نمی دونید چقدر دوست دارم...
    ولی ببینید این موضوع در حدی که گفتم "هم زمانیش" با معیارهای دیگه من و حتی خصوصیات دیگه من از جمله حضور اجتماعیم و ادامه تحصیلم و یا اشتغالم خیلی وقتها منافات داشته...
    یعنی خیلی وقتها من بعضی افکارم شبیه آنها نیست... اصلا نیست...

    مثلا من می دونم روابطم با نامحرم مشکلی نداره. اینو شرعا می دونم...... ولی برای یه همچین آقایی مشکل هست که من مثلا همکار مرد داشته باشم.یا صحبت علمی بکنم.
    بعد من اگر برام یه سری شرایط باشه خیلی سریع پیشرفت می کنم... ولی حس نمی کنم یه همچین موردی منو حمایتم کنه... به خصوص وقتی خودش علمی نبوده
    حالا...
    البته مورد داشتیم (!)که این تیپی بودند ولی بعدا که با من صحبت کردند نظرشون خیلی فرق کرده.(البته سر یه چیز دیگه ازدواجمون قسمت نشده )
    ولی من دوست دارم یه نفر از اول شبیه من باشه.نه اینکه کنار بیاد... مثلا بگه حالا من به شما اجازه می دم درس بخونید! آخه طلب علم که حق مسلم منه که!
    بعد می دونید کلا یه سری افکار بعضی هاشون منو اذیت می کنه... دیدگاهشون نسبت به خانوم آیندشون و زن.

    حالا اینکه بعضی وقتها هم حس می کنم(البته شاید هم اشتباه می کنم) تعداد جلسات تو این خانواده ها مثلا محدوده و من اصلا نمی تونم تو جلسات کم کسی را انتخاب کنم... حالا اینم می خوام تو پستهای بعدیم عنوان کنم.. چی کار کنم تو جلسات اول فشرده بفهمم و یه سری مشکلات رسم و رسوم بین خانواده ها هست که باعث مشکل برای من شده و برای پدرم....

    این آقا هم اتفاقا می دونم خیلی خیلی مذهبی هست و مادرشون گفتند که روی روابط محرم و نامحرمی حساس هستند... حالا نمی دونم گاهی مادر بد عنوان می کنه.ولی به من این حس منفی را می ده که نکنه خیلی بیش از حد شرعی منظورشه و از اون آقاهاست. شاید بد عنوان کرده. مادر من هم که اصلا پای تلفن نکته های منو رعایت نمی کنه... هرچی که می گم کاملا بهشون بگید من مثلا می خوام ادامه بدم یا... ولی می بینم یه دفعه اینو نمی گن.(الکی مثلا من یادم رفته!) و طرف مقابل میاد... مادرم هم می گن این موضوع یه جورایی برداشتهای متفاوت می شه ازش کرد و شما دو نفر خودتون در موردش با هم صحبت کنید بهتره. این جوری ابهام به وجود نمیاد...

    حالا نمی دونم من با مادرم دوباره صحبت کردم که فردا ( بعد از نماز ظهر قراره زنگ بزنند) بهشون توضیح بده. قریب به یقین انتظارم از چنین خانواده مذهبی این هست که با ظاهر این مساله من(یعنی ادامه تحصیلم+ نوع اشتغال آینده ام) منصرف بشن...
    ولی مادرم می گن وقتی با خود تو آشنا بشن احتمال داره این موضوع براشون حل بشه. مثلا شاید به یه دلیلی پسر شک داره و این دلیلش را به همه دخترها تعمیم می ده و نمی دونه تو یه دلایل دیگه داری و دنبال یه هدف دیگه ای اصلا...
    ولی در کل این همزمانی معیار ایمان با بقیه معیارهام موجب کم شدن محدوده انتخابم شده. گاهی می گم اگر ایمان برام مهم نبود الان ممکن بود ازدواج می کردم... گاهی می گم اگر مدل مذهبیم مثل آنها بود ازدواج می کردم...


    ببخشید چقدر طولانی شد.
    ممنون که حوصله می کنید
    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه
    ویرایش توسط مصباح الهدی : چهارشنبه 02 اردیبهشت 94 در ساعت 01:51

  4. 4 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    m.reza91 (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94), parsa1400 (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94), فدایی یار (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94), آونگ (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94)

  5. #13
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,022 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    سلام مصباح الهدی جان

    خوبی خانوم؟

    چیزی که من برداشت میکنم اینه که شما حساسیت بیش از حد داری خرج میدی و این اصلا چیز خوبی نیست....هر چیزی حد و اندازه ای داره و اگر از اون حد خارج بشه بهش میگن افراط و یا تفریط....که هر دوش مضر هستن.....در واقع هیچ تضمینی نیست که یک خواستگاری هم بیاد و از این 14 خان عبور کنه و قطعا خوشبختی شما ضمانت بشه....نه ! همچین خبری نیست....

    همیشه نمیتونیم همه جا همه چیز رو حساب و کتاب کنیم....

    شما هم مثل میلیونها دختری که با عقل انتخاب میکنن و میرن مشاوره و بعد هم با توکل به خدا زندگیشونرو شروع میکنن برو جلو.....

    اما یک نکته:

    اگر الان شرایط پذیرفتن خواستگار نداری، نپذیر.بذار کمی روحیه ات درست بشه و اون موقع با عقل و منطق برو جلو......

    من معیارهاتو نمیدونم ولی اینطور که پیداست معیارهات از روی منطق طبقه بندی نشده...چه بسا زایده یک فکر افراطی باشه...که در اینجور موارد مثل ادمی که دارروی خواب اور خورده و نمیتونه درست تصمیم بگیره میمونه..یعنی تصمیم میگیره اما اون تصمیم سالم و درست نیست....

    پس در وهله اول مدتی از خواستگار و اینا فاصله بگیر و بعد سر فرصت معیارهاتو بازنویسی کن.....

    مصباح عزیر

    پدر شما رفتار شما رو میبینه که بهت حساس میشه و یا به صورت افراطی وابستگی داره.....چه مواقعی اینجوری میشه؟

    مواقعی که پدر و یا مادر رفتارهایی رو ببینن و بگن اگر مصباح تنها بمونه و یا تنها فکر کنه یا تنها تصمیم بگیره فلان اتفاق بد براش میفته.....پس نباید تنها بمونه....

    پس به نظرم همه این رفت و امدهای خواستگار رو فعلا کات کن...شما نیاز داری تا خودت رو پیدا کنی....خدایی نکرده ممکنه از روی هیجان و عدم ثبات دست به انتخاب غلطی بزنی.....بذار به یک ارامش نسبی برسی.....

    اگر دیر تر اما عاقل تر ازدواج کنی خیلی بهتره که زودتر اما هیجانی تر ازدواج کنی (عجب جمله ای نوشتم ! خودمم نفهمیدم !!!!!)

    موفق باشی
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  6. 6 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    inventor (شنبه 05 اردیبهشت 94), m.reza91 (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94), فرشته اردیبهشت (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94), نادیا-7777 (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94), مصباح الهدی (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94), آونگ (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94)

  7. #14
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    دوستان از تک تک شما خیلی ممنونم که به حرفام گوش کردین...
    خیلی خیلی ممنونم.....
    اصلا این حرفهام را نوشتم حالم خیلی بهتر شد... نمی دونم انگار کاسه صبرم داشت لبریز می شد!


    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشته اردیبهشت نمایش پست ها
    سلام مصباح الهدی عزیزم
    حالت خوب میشه نگران نباش فقط سعی کن کاراتو درست انجام بدی فرشته کوچولو
    عزیزم من حال و احوالم طوری نیست که راهکار علمی بهت بدم همینطوری مینویسم



    من هم دقیقا همین فکرو میکردم اما یکی اومد چنان زد به فکرم و شد مثال نقض که خودمم توش موندم .
    اما زمانی اینطور شد که همه چی رو بوسیدم و گذاشتم کنار صبح تاریک بیدار شدم گفتم لعنت به من اگه بخوام ازدواج کنم اگه من دوباره وقت بذارم برا این کارا خیلی دلم شکست چون مشکلات دیگه ای هم داشتم به هم ربط داشتن واقعا روحمو به تحلیل میبرد من که یه جا اروم و قرار نداشتم نمیتونستم از تختم پا شم انقدر بهم فشار اومد من شاد بودم شدم ناراحت
    چون مشکلاتم به دست خودم نبود
    اما من چاره ای جز صبر نداشتم صبر صبر صبر

    اما شدم یه ادم خسته بی احساس بی حوصله
    اون دقیقا فرداش پیداش شد منو از مدت ها قبل میشناخت و من خبر نداشتم
    از بس خسته شده بودم بهش گفتم حتی اگه تو همونی باشی که میخوام من جون اشنا شدن با کس جدید رو ندارم من هیچی نمیخوام خواهشا بیخیال بشید اما اون اومد و رهام نکرد ...
    گفت من به هیچ قیمتی نمیتونم حرفتو قبول کنم و ...

    مصباح الهدی من این همه مدت چهار پنج سال وقتمو برا خاستگارای سنتی گذاشتم اما اخرشم با روشی غیر ازین تقریبا دارم به نتیجه میرسم ...
    روشی که با روحیات من اصلا اصلا سازگار نبود اما به خاطر اینکه عذاب وجدان نداشته باشم اون ها رو قبول میکردم که بیان ...

    منظورم اینه که اگه قرار باشه کاری بشه میشه و گاها از طریقی میاد سراغت که اصلا اصلا فکرشو نمیکنی ...

    و اینکه معیارهای خاصی که داشتم در روش سنتی نمیتونست بگنجه واقعا نمیشد و این شد که همون که تو ذهنم بود شد ...


    فرشته اردیبهشت عزیزم
    واقعا خیلی پستت بهم آرامش داد! نمی دونی چقدر اعصاب من خورد شده ! یه جورایی یه سری از اعصاب خوردیهام شبیه توست! وقتی تجربه ات را گفتی دلم می خواست پیشم بودی...
    من الان دقیقا به همین برحه که تو گفتی رسیدم... اصلا علائمم خیلی شبیه توست!
    نمی دونم واقعا همین جوری ساده ممکنه یه روز مشکل منم حل بشه؟
    بعضی وقتها به این آیه که فکر می کنم: و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب!
    یعنی از جایی که حسابش را هم نمی کنید........

    گاهی فکر می کنم خدا می خواد این کارها را با من بکنه تا غافل گیرم کنه و واقعا از یه جایی برام پیش بیاد که فکرش را هم نمی کنم....
    حالا منم به روی خودم نمیارم که تو به من چی گفتی... الکی مثلا خدایا من هنوز مثل فرشته اردیبهشت تو شوکم... نمی دونم می خوای حواسم را پرت کنی که همسر آیندم از یه جایی که فکرش را هم نمی کنم بفرستی... هنوز من نمی دونم ها!!! فکرش هم حتی نمی کنم! تا این حد!!! ؛)

    این پستت خیلی آرومم کرد... این قدر آروم شدم که خودم الان باورم نمیشه همون هدای صبح باشم.

    ان شاالله خوشبخت بشی عزیزم...
    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه
    ویرایش توسط مصباح الهدی : چهارشنبه 02 اردیبهشت 94 در ساعت 02:24

  8. 5 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    m.reza91 (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94), فدایی یار (پنجشنبه 03 اردیبهشت 94), فرشته اردیبهشت (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94), نادیا-7777 (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94), آونگ (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94)

  9. #15
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 03 اسفند 99 [ 10:31]
    تاریخ عضویت
    1393-3-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    711
    امتیاز
    20,258
    سطح
    89
    Points: 20,258, Level: 89
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,890

    تشکرشده 2,698 در 675 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    138
    Array
    سلام

    خواهر گرامی ... نکته و سوال

    1 . چرا باید تمام خواستگار های شما معرفشون دوست پدرت باشن ... اومدیم کس دیگه ای معرفی کرد ؟
    یعنی فقط ایشون مورد اعتماد پدر هستند ..؟؟؟؟ در نتیجه ایشون کمر همت بسته شمارو عروس کنه؟؟؟؟؟؟؟

    2.خ مصباح .. گفتی چطور پدرت باورت کنه ؟؟؟؟ با توجه به اینکه شرایط سن پدرتو درک میکنم و اخلاقیات ایشونو باید بگم باید از راهش وارد بشی ...چطور عرض میکنم ....
    مسایل مربوط به خواستگاری و معیار هاتو با پدرت در میون بذار بهش نگو میدونم راه درست کدومه ازش نظر بخواه بذار اون راهنماییت کنه به سمت مسیر درست ....تلمیحی بهش بفهمون که تو حواست به همه چی هست و هر کسی به همسری قبول نخواهی کرد ..... هرچند میدونم سخته ...

    3 ..مصباح قبلا گفتم در رابطه پدر دختری نقش مادر مهمه تا حالا از مادرت صحبتی نکردی ؟؟؟؟ میدونی مادر میتونه به پدر در مورد دختر اعتماد بده تضمین بده دل پدر در مختار بودن دختر در تعیین معیار ها و انتخابها قرص کنه .....

    4.... لجبازی با پدر ... میدونم بیشتر منظورت از نوع همخوانی فکریه ولی بدون به سود شما نخواهد بود و اوضاع بدتر خواهد کرد بهتر این روند با نزدیک شدن به پدر معکوس کنی ...و خودتو مثل قبل گرفتار عشق (همسرت) و محبت (پدرت) نکنی ...

    5 .... ما بچه هااا 100 ساله هم بشیم بازم از دید مادر پدر ها عاقل و فهمیده محسوب نمیشیم و بچه ایم چون اونا بازم بزرگترا

    6... خ مصباح ... شما خودت در بحث خواستگار و نحوه برخورد با این موجود مخوف و بیچاره خیلی خوب مهارت داری ولی در مورد خودت ..... به مشکل خوردی ... آیا بین معیار هات و دلت تعارضی وجود داره ؟؟؟؟؟؟؟؟
    راهکار : عیب یابی کن .. در خودت سرچی دوباره کن ... با خودت بیشتر از این صادق باش ..در دوراهی های منطقی و احساسی به عقل رجوع کن و به سلامت عبور کن .....

    7... مصباح.... پسر نوح ع یادت نره.... جز پیامبران و ائمه بقیه در پیشه دنیوی و روزگار بی عیب نخواهند بود ....
    تو بهتر از من میدونی ولی منظورم میگم 8.

    8... به نظر من اون دو جین هفت خوان رستمتو یه باز بینی بکن ..چطور ؟؟؟

    راهکار: خط قرمز از معیار ها بردار به جاش نمره بده مثلا از یک تا 20 ... اونوقت مجموع بگیر معدل گیری کن ... اونوقت برای خودت نمره قبولی تعیین کن. و معدلشون با عقلو منطقت بسنج و توکلتو به خدا کن....

    9 .. بزنم به تخته .... خودتو در حسار سن و زمان و اجبار قرار نده ... چون آخرش هر چی باشه میگی مجبور شدم اونوقت به همسرت دلسرد میشی بی علاقه و سرد میشی و.........زبونم لال ......

    10.... مردد نباش ... تو در مسیر آشنای درست و بدون وابستگی قدم بردار و به خودت آسیب روحی نزن ... اگر خواستگارها به واسطه بی مهارتیشون وابسته میشن و آسیب میبینند تو توجه نکن و عبور کن ... وبا بی پاسخ گذاشتن علایم وابستگیشون بهشون کمک کن .....ولی پاسوز عاطفی اونا نشوووو ...چون تو رحیم و دلسوزی و یا همون احساسی بودن ..

    11. با آرامش و یه نمره خوب از سوی یکی از کیس ها و توکل کردن به خدا بهش جواب بده ... بدون دیر نیست ولی زودم نیست ....
    12.... نکته آخر عذر میخوام .... کمتر از اونم که شما رو راهنمایی کنم ... ولی بدون یه خط ممتد نشون زندگی نمیتونه باشه . آهنگ زندگی سینوسیه مثل نوار قلب پر از پستی ها و بلندی ها و همینها عمق ها و اوج عشقها و زندگی هارو
    شیرین کرده و بهش معنا داده.... کمی ریسک پذیر باید بود در پریدن از موانع ...

    زیاد شد عذر میخوام .... قبل از خواستگار با پدرت یه صحبت دوستانه در آراممش بذار ....... موفق باشی.....

    دعاگوی شما ....

  10. 2 کاربر از پست مفید parsa1400 تشکرکرده اند .

    نادیا-7777 (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94), مصباح الهدی (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94)

  11. #16
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام

    1- آقای پارسا
    دیروز خانم فرشته مهربان در تاپیک خودتون براتون پست گذاشتند که لطفا جایی پست نذارید.

    2- هدی جان همونطور که خودت در جاهایی با پدرت اختلاف نظر داری، این احتمال را بده که خواستگارت هم صددرصد مطابق نظرات خانواده اش نباشه. خانواده اش مذهبی و با اعتقادات خاص هستند. حدس می زنی (مطمئن نیستی) که با اشتغال و ادامه تحصیل زن موافق نیستند و بعد این را تعمیم دادی به پسرشون. از کجا معلوم حدست درست باشه و حتی اگر درست باشه چرا باید تعمیمش بدی به فرزندشون؟

    3- یه جا گفتی من دوست دارم خواستگارم از اول مطابق اون چیزی باشه که من می خوام، نه این که کنار بیاد.
    اینقدر صفر و صد نباش. اگر کسی به خاطر ما تغییرات اساسی بکنه یا حداقل قول تغییرات اساسی بده، پذیرش و باورش کمی سخته. مثلا قبول کردن خواستگاری که نماز نمی خونه و بخاطر شما بخواد نماز بخونه شاید کار درستی نباشه.
    اما انعطاف پذیری آدمها را هم در نظر بگیر. در امور ساده تر شاید بشه بخاطر طرف مقابل کاری را انجام داد یا قبول کرد. چه اشکالی داره که ایشون با دیدن شما و روش زندگیت و ... موافقت کنه که ادامه تحصیلتون از نظر ایشون اشکالی نداره.
    گاهی ما در مقابل تغییرات مقاومت می کنیم اما اگر کسی ما را برای اون تغییر همراهی کنه، خوشحال هم می شیم و به خودمون می گیم چرا زودتر به فکرم نرسید؟ چرا زودتر عملیش نکردم؟ ... مواردی که خواستگارت بخواد به خاطر شما تغییراتی درش اعمال کنه، شاید از این موارد باشه براش.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : چهارشنبه 02 اردیبهشت 94 در ساعت 13:18

  12. 5 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    (آسمانی آبی) (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94), inventor (شنبه 05 اردیبهشت 94), maryam123 (پنجشنبه 03 اردیبهشت 94), parsa1400 (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94), مصباح الهدی (چهارشنبه 02 اردیبهشت 94)

  13. #17
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 دی 94 [ 18:30]
    تاریخ عضویت
    1392-7-22
    نوشته ها
    178
    امتیاز
    3,383
    سطح
    36
    Points: 3,383, Level: 36
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 443 در 158 پست

    Rep Power
    37
    Array
    سلام مصباح خانم
    اول اینکه با اون مثالی که زدم اصلا منظورم این نبود که آه دیگران شما را می گیرد بلکه منظورم این بود که تحت فشارهایی که خودتان بهتر می دانید ، خدایی ناکرده یک ازدواج نامناسب داشته باشید
    تاپیکهای قبلی تون رو کم و بیش خوندم شاید با ریز مشکلات آشنا نباشم ولی فکر کنم کلیات رو می دونم
    هرچی می خوام بگم خودتون بهتر از من می دونید
    نیاز به توصیه و راهنمایی ندارید
    فقط نیاز به یک انقلاب درونی دارید
    من با تفکرات شما موافقم
    و خودم هم تفکرات مشابهی دارم
    اما بهتره خطوط قرمز شما اندکی اصلاح شود
    یادم نمی آید چه رشته ای تحصیل کردید؟؟؟
    آیا جایی مشغول به کار هستید؟؟؟؟
    اگه یک رشته مهندسی تحصیل کرده بودید بهترین توصیه من حضور در محل کارهایی بود که کارها نو و جدید انجام می دادند
    اونجا شما اصطلاحا با گوشت و پوستتان حس می کنید که همه چیز اونطور که ما می خواهیم پیش نمی رود
    یاد می گیرید با خیلی چیزها کنار بیایید
    مخصوصا محدودیتها
    ذهن شما ریاضی شده است به مسئله ازدواج مانند یک ریاضی دان نگاه می کنید
    از دید یک ریاضی دان جواب یا غلط است یا درست
    سعی کنید به مسائل مانند دید مهندسی نگاه کنید
    در دیدگاه مهندسی برای هر سوال جوابهای زیادی وجود دارد
    و برای رسیدن به هر جواب راههای زیادی
    یک جوک که غیر از خنده خیلی چیزها رو بابت نوع نگرشها نشون میده:
    (از يك رياضي دان ، مهندس و فيزيك دان مي خواهند تا بررسي كنند آيا تمام اعداد فرد اولند.
    رياضي دان مي گويد:3 اول است ، 5 اول است ،7 اول است ولي 9 اول نيست.پس يك مثال نقض داريم و قضيه درست نيست.
    مهندس مي گويد: 3 اول است ، 5 اول است ، 7 اول است ، خوب همه ي اعداد فرد اول هستند.
    فيزيك دان مي گويد: 3 اول است،5 اول است،7 اول است،9 خطاي آزمايش است ،11 اول است و خوب با دقتي كه داريم ، مي توانيم بگوييم همه ي اعداد فرد اولند
    )

    موفق باشید
    ویرایش توسط آونگ : چهارشنبه 02 اردیبهشت 94 در ساعت 14:25

  14. کاربر روبرو از پست مفید آونگ تشکرکرده است .

    مصباح الهدی (پنجشنبه 03 اردیبهشت 94)

  15. #18
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 فروردین 97 [ 15:34]
    تاریخ عضویت
    1391-12-17
    نوشته ها
    278
    امتیاز
    8,056
    سطح
    60
    Points: 8,056, Level: 60
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 832 در 244 پست

    Rep Power
    72
    Array
    سلام عزیزم من خیلی وقته حس نوشتن ندارم شاید چون حال خودمم خوب نیست..

    اما در مورد عذاب وجدانت وقتی نوشتتو خوندم انگار خودم بودم..ببین منم خیلی زیاد حقوق بقیه رو در نظر می گیرم و همیشه دوستام بهم اینو گوشزد می کنن

    حتی توی خواستگاری هم همیشه یک جوری غیر مستقم طرفو رد می کنم تا ضربه ای نخوره..

    ولی بعدا فهمیدم همین برخورد باعث میشه ضربه بیشتری بهش وارد بشه..

    یک خاطره خیلی بدم همینه که اولین خواستگاری که توی دانشگاه واسم پیدا شد اصن از قیافش خوشم نیومده بود ولی بازم چند جلسه باهاش صحبت کردم شاید حسم خوب بشه

    ولی حسم اصن تغییر نکرده بود تا اینکه دنبال بهانه گشتم تا ردش کنم هزار تا دلیل میاوردم اون بیچاره هم فقط دنبال این بود اون اشکالاتی که من ازش گرفتم و درست کنه.

    خلاصه دیگه اخرین بار بعد ازنه گفتن دیگه جوابشو ندادم ولی اون همش تایک سال ایمیل می زدو..ومن بودم عذاب وجدانی که داشت نابودم می کرد

    تا اینکه توی این تالار کلی مقاله خوندم و یکی از چیزهایی که واسم خیلی مفید بود اینکه چگونه نمفعل نباشیم..

    اخرین باری که ایمیل زد نوشته بود من بهت احساس دارمو..منم جوابشو دادمو نوشتم احساس یک طرفه خوب نیست..دیگه همین حرفم باعث شد خود واقعیشو نشون بده

    بهم جواب داد تو اصن بهم نمی خوری چون من ذاتا تهرانیم و تونیستی!!من اصن در حد بچه شهرستانیها نیستم و..

    وقتی این حرفاشو شنیدم کلی از خودم خجالت کشیدم که چرا همون اول باهمچین ادمی اینقد منفعلانه برخورد کردم!!

    راستش من دیگه به این نتیجه رسیدم که توی زندگی اول باید خودتو راضی نگه داری بعد بقیه رو..این بزرگترین اشتباهه که به خاطر حقوق دیگران حقوق خودتو زیر پابزاری..


    در مورد مشکل دومتو به نظر من در برخورد باپدرتم داری خیلی منفعلانه برخورد می کنی اینکه با احترام بهشون طرز فکرتو حرفاتو بگی دلیلی به بی احترامی نیست.

    حتی به نظر من هر خواستگاری که اومد اول نظر پدرتو بپرس و بهشون بگو چون تا حدی انرژیت هدر رفته توی جلسه اول پدرت سوالاشونو از اقای خواستگار بپرسن اگه مورد قبول

    واقع شد بعد روال اشنایی رو ادامه بده(اگه خجالت می کشی می تونی از مادرت بخوای تا به گوش پدرت برسونن)

    امیدوارم هرچی به صلاحته اتفاق بیفته

  16. کاربر روبرو از پست مفید SOGAND. تشکرکرده است .

    مصباح الهدی (پنجشنبه 03 اردیبهشت 94)

  17. #19
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    351
    Array
    هدا جان خیلی خوبه اینجا داری مشاوره خصوصی می گیری

    به نظرم جراتمندی رو نیاز داری. حتی توی عذاب وجدان داشتن برای خواستگارهات

    ببین به نظرم میاد خواسته هات رو به بابات اصلا نگفتی هیچوقت. بابات هم دوستت داره خیلی. تو هم دوستش داری خیلی. اما یه احترام خیلی زیاد بینتون مونده که نمی ذاره بابات از خواسته هات و افکارت با خبر بشه. بعدش بابات به صلاحدید خودش اعمال نظر می کنه. جراتمندی خوبه اینجا. بهش خیلی احترام بذار اما یه راه ارتباطی هم پیدا کن که بتونه نظرت رو بدونه. وقتی نظر تو رو بدونه با پختگی و عقل و علاقه ی پدرانه اش مخلوط می کنه و نتیجه گیری می کنه برای خواستگارهات.

    ببین تو خیلی چیزا رو داری که عالین. پدر مادری که خیلی دوستت دارن. خودت و روحیات پاکیزه ات که در سلامت و محبت رشد کردی. و خیلی چیزا. اینا عالین. ازشون استفاده مثبت کن.

    بابات خیلی دوستت داره یه بار برات نوشتم این خوبه. الان برات واضح تر می نویسم.
    یه دختر خانمی بود هم خوشگل هم خوش اندام. پدر مادرش بچه بود جدا شده بودن و پدرش ازدواج محدد کرده بود. با بچه هایی از همسر دوم. پدرش ثروتمند هم بود. این دختر خانم ازدواج کرد سنتی کاملا بی هیچ علاقه ای نه از طرف خودش نه همسرش. از اون طرف هم از باباش دلخور بود. همسر باباش هم که دیگه زن بابا بود براش. این ور هم مامانش و فامیلای مامانش. می نویسم که قدر بدونی همه چیتو. بعدا که با شوهرش مشکل پیدا کرده بود یادمه بعضی حرفاشو. اینکه هیچکس نبود سراغی ازش بگیره. شوهرش هم کم کم حس می کرد کسی نیست که دختر خانم براش مهم باشه و بیشتر سو استفاده می کرد.

    اگه بابات زیاد دوستت داره عالیه. ناراحت نباش. از این خوبی استفاده کن. هم خوشحال باش هم ازدواج خوب کن هم اینکه بعدا هم خیالت راحته شوهرت هیچوقت اذیتت نمی کنه :) می دونه زنش عزیزه واسه باباش واسه خونوادش و حتی اگه یه اشتباه هم بکنی باز فکر می کنه خودشه که اشتباه می بینه. چون تو در قلب خونوادت جای داری.

    واسه مشکلت راه پیدا کن. اما از اینکه خواستگار زیاد داری خوشحال باش. از اینکه پدرت دوستت داره خوشحال باش. از همه چی خوشحال باش.
    جراتمندی هم در رفتارت با پدرت و خواستگار اضافه کن. می تونی نامه واسه بابات بنویسی. یا یه قرار بابابات بذاری یه شیوه ای که اونم دوست داشته باشه برای بیان نظراتت بهش پیدا کنی.

  18. کاربر روبرو از پست مفید meinoush تشکرکرده است .

    مصباح الهدی (پنجشنبه 03 اردیبهشت 94)

  19. #20
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 تیر 94 [ 16:17]
    تاریخ عضویت
    1393-11-09
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    504
    سطح
    10
    Points: 504, Level: 10
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 18 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام هدا جان
    بنظر من شما خیلی تو ذهنت خودتو محدود کردی.واسه خودت یک سری قوانینی گذاشتی که تضمینی هم نیستند و خودتو خیلی مقید به اونها میدونی. یه خورده زندگی رو ساده تر بگیر و این پیله ای که دور خودت تنیدی رو پاره کن. تو دنیای ادم ها هیچ چیز صفر و یک نیست. حافظ میگه سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت گیر. پس تو هم خودتو آزاد کن چون ترس های ذهنی ما فقط محدودیت هایین که خود ذهن ما تعیین میکنن و محدودیتهای واقعی نیستن. یه خورده توکلتو به خدا بیشتر کن. به قول خودت به روزی های من حیث لا یحتسب ایمان داشته باش. شاید یکی بیاد تو زندگیت یک خان تورو هم رد نکنه اما یه رفتارهایی ازش ببینی یا جاهای بحرانی ازت حمایت کنه که به اون 14 تا خان بیارزه و باهاش ازدواج کنی.
    بعدم اینقد سخت نگیر، دچار افراط و تفریط نشو، بقول یکی از بچه ها شما هم مثل ملیونها دختر دیگه هستی و پدرت میدونه که نهایتا باید ازدواج کنی. بذار روندش خودش پیش بره. اینقد خودتو اذیت نکن.
    و نکته بعد اینکه سعی کن خوشبختی خودتو ارجح بدونی بر ناراحتی مادرت و سایر خواستگارها. خیلی روحیه ات لطیف و دخترونه است ، یکم بیا تو جامعه، خیلی لطیف آزار میبینی بعدا. اصلا فک کنم یک حدیثه از امام صادق که میگه درجه اول اهمیتو بخودت بده. تو اگه خوشبخت شی مامانتم همینو میخواد.
    به هیشکیم گارد نداشته باش که فلانی گفته پس بده. شاید روزی ات همینجا باشه و تو برونی اش، با معیارهای نرم(norm) و نه سختگیرانه بسنجش و به مشاوره اطرافیان گوش بسپار و به ندای قلبت گوش کن.
    ایشالا هرچی خیره برات پیش بیاد عزیزم.

  20. کاربر روبرو از پست مفید morva تشکرکرده است .

    مصباح الهدی (پنجشنبه 03 اردیبهشت 94)


 
صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. قیافه و قد خواستگارم با معیارای من نمیخونه
    توسط sahra123 در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 23
    آخرين نوشته: جمعه 19 اردیبهشت 93, 11:12
  2. پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: یکشنبه 28 مهر 92, 19:53
  3. آیا معیارهام درسته؟
    توسط goleyad در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 48
    آخرين نوشته: شنبه 31 فروردین 92, 21:08
  4. آیا معیارم درسته؟
    توسط F_B در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 37
    آخرين نوشته: یکشنبه 22 خرداد 90, 19:53
  5. پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: یکشنبه 18 اسفند 87, 18:14

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:13 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.