به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 10 از 10 نخستنخست 12345678910
نمایش نتایج: از شماره 91 تا 92 , از مجموع 92
  1. #91
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 11 شهریور 93 [ 17:24]
    تاریخ عضویت
    1392-6-25
    نوشته ها
    142
    امتیاز
    1,184
    سطح
    18
    Points: 1,184, Level: 18
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    246

    تشکرشده 257 در 104 پست

    Rep Power
    26
    Array
    ولی دلم برات تنگ شده ها... این چند ماه اینقدر زشت زندگی کردیم که حق داری بذاری شب گریز بری... کاش منم بلد بودم به جای حرف زدن بذارم و برم... اگر بلد بودم همون سال اول رفته بودم و اینقدر غر نزده بودم و تو هنوز دوستم داشتی؟؟؟ نه بابا من خل تر اینا بودم که برم... جایی ندارم که برم... کجا برم... کاش راه خونه را یادت نره... خوب؟؟؟ نشون به اون نشون که ... باشه؟؟؟؟

    - - - Updated - - -

    کاش اینا برن خونه هاشون بچه هاشون رو هم ببرن... کی گفته من اینطوری حالم خوب میشه؟؟؟ یه دختری که قلب نداره دیگه هیچی خوشحالش نمی کنه... دلش فقط و فقط یه چیز می خواست که اونم دیگه نیست... این حس که هیچ کس دوستم نداره ... این انگشت دوم دست چپ... این آینه... این شب طولانی از جوون من چی میخوان؟؟؟
    چرا نیومد به چشمام نگاه کنه بگه دیگه نمیخوامت؟؟؟
    من زن زشتی هستم... خیلی زشت...

    - - - Updated - - -

    چرا من رفتنشو باور کردم؟؟؟ چرا اینطور غیر طبیعی رفتار می کنم به قول رز انگار دور از جونش از دست رفته... خوب بودم این چند روز که... دیدن این سریال ترکیه ای از این رو به اون روم کرد... واقعاً یوسفش مرد... واقعاً بردن خاکش کردن... واقعاً این ایستاد نگاه کرد و نمرد از غصه...
    من فکر کنم بهش معتادی چیزی شدم... اصلاً احساس ندامت و پشیمانی ندارم از این رابطه درب و داغونم... اصلاً ازش متنفر نیستم... اصلاً ازش دلخور هم نیستم حتی... عصبانی هم نیستم... حس می کنم توی کله ام خالی خالی هست... فکر نکنم این جور حس کردن طبیعی باشه... این کارشناسای محترم و جناب پروفسور بالتاز ساینتیست و بقیه هم که محل به ما نمیذارن که... یعنی در این حد امیدی بهم نیست؟؟؟ نمی دونم واقعا الان باید چه حسی داشته باشم... یک لحظه میخوام خفه اش کنم یه لحظه میخوام بغلش کنم...

    - - - Updated - - -

    چرا من رفتنشو باور کردم؟؟؟ چرا اینطور غیر طبیعی رفتار می کنم به قول رز انگار دور از جونش از دست رفته... خوب بودم این چند روز که... دیدن این سریال ترکیه ای از این رو به اون روم کرد... واقعاً یوسفش مرد... واقعاً بردن خاکش کردن... واقعاً این ایستاد نگاه کرد و نمرد از غصه...
    من فکر کنم بهش معتادی چیزی شدم... اصلاً احساس ندامت و پشیمانی ندارم از این رابطه درب و داغونم... اصلاً ازش متنفر نیستم... اصلاً ازش دلخور هم نیستم حتی... عصبانی هم نیستم... حس می کنم توی کله ام خالی خالی هست... فکر نکنم این جور حس کردن طبیعی باشه... این کارشناسای محترم و جناب پروفسور بالتاز ساینتیست و بقیه هم که محل به ما نمیذارن که... یعنی در این حد امیدی بهم نیست؟؟؟ نمی دونم واقعا الان باید چه حسی داشته باشم... یک لحظه میخوام خفه اش کنم یه لحظه میخوام بغلش کنم...

  2. #92
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,197

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array



    Opal
    گرامی ظرفیت تاپیک های تالار حداکثر 50تا پست می باشد ، لذا تاپیکتون بسته می شود ، در صورت تمایل به باز کردن تاپیک جدید

    چکیده ای از مشکلتون را ابتدا عنوان کرده و سپس بگونه ای تاپیکتون را مدیریت گنید که تمرکز بیشتر بر روی راهکارها باشد

    نه صحبت های چت گونه که تاپیک به نتیجه مناسبی برسد


    ویرایش توسط بالهای صداقت : جمعه 29 شهریور 92 در ساعت 11:17

  3. 2 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    del (شنبه 30 شهریور 92), فرشته مهربان (شنبه 30 شهریور 92)


 
صفحه 10 از 10 نخستنخست 12345678910

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 2 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 2 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. احساس میکنم همسرم خیلی درگیری فکری داره وتحت فشار کاریه.میخوام کمکش کنم
    توسط آناهیتا۲۷ در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: چهارشنبه 08 آذر 96, 13:08
  2. قد کوتاه اخه چرا خدا
    توسط mahmoud777 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 24
    آخرين نوشته: یکشنبه 08 دی 92, 11:14
  3. کبوتر با کبوتر، باز با باز
    توسط lord.hamed در انجمن سایر مقالات ازدواج
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 18 فروردین 92, 16:06
  4. می خوام برگردم خونه پدرم ..ی مدت کوتاه
    توسط نازنین آریایی در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 60
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 آذر 91, 17:02
  5. می خوام برگردم خونه پدرم ..ی مدت کوتاه
    توسط نازنین آریایی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 60
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 آذر 91, 17:02

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:21 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.