جلل خالق ،مگه میشه یه دختر و پسر دانشجو تو یک خونه زندگی کنن!!
اینکه خونوادتون نمیدونن و شما میترسین بفهمن نشون میده از نظر اونا این موضوع مشکل داره
اصلا واسه چی باهم هم خونه شدین؟؛کاری باهاتون نداشت؟!!!!!
تشکرشده 492 در 162 پست
جلل خالق ،مگه میشه یه دختر و پسر دانشجو تو یک خونه زندگی کنن!!
اینکه خونوادتون نمیدونن و شما میترسین بفهمن نشون میده از نظر اونا این موضوع مشکل داره
اصلا واسه چی باهم هم خونه شدین؟؛کاری باهاتون نداشت؟!!!!!
نه اشتباه متوجه شدید ما از نظر قانونی مشکلی نداشتیم من یه بار ازدواج کردم
خانوادم مشکله من نیستن.مشکله من اینه که بعدها توی زندگی به مشکل نخورم
تشکرشده 643 در 136 پست
سلام .به تالار همدردی امدی .
ممکنه از خودت بیشتر بگی ؟؟؟؟
میشه بگی از چی نگرانی ؟
اگه هم خونه بودنتون از لحاظ شرعی مشکل نداشته پس چرا نگرانی این مسئله هستی ؟؟؟ (یعنی از هم خونه بودن با هم )
طرف مقابلتون میدونند که قبلا ازدواج کردین ؟؟؟
pardis81 (یکشنبه 14 فروردین 90)
تشکرشده 981 در 133 پست
arteگرامی سلام.
ازلحاظ قانونی تنها در صورتی هم خونه بودن شما با اون آقا مشکل ساز نمیشه که به عقد همدیگه در اومده باشید حالا یا موقت و یا دائم در غیر اینصورت میتونه حتی برای ادامه تحصیلتون هم مشکل ساز باشه.
اما در مورد ازدواج با ایشون به این خاطر که شما 4 ماه و نیم با ایشون توی یک خونه زندگی کردید قطعا الان دچار وابستگی شدید و ایشون هم.و تصمیمی که ایشون گرفتن چون پایه و اساس منطقی نداره یا حداقل خیلی بیشتر از اینکه منطقی باشه احساسی بوده خیلی قابل اطمینان نیست.آدمها تحت تاثیر احساسات کارهایی میکنن که در مواقع عادی اصولا توجیهی براش پیدا نمیشه.من نمیدونم شما چند وقته با تالار آشنایی دارید و تاپیکهای دیگه رو مطالعه کردید یا نه ولی اگه یه جستجوی کوتاه بکنید خیلی ها رو میبینید که فقط با ارتباط تلفنی یا چت اونقدر وابسته شدن که کارشون به افسردگی یا درموندگی رسیده شما و وضعیتی که دارید که دیگه جای خود داره!با توجه به اینکه شما یک بار هم ازدواج کردید و این حساسیت موضوع رو خیلی بالاتر میبره.
arteجان،خواهر خوبم برای ازدواج لازمه که احساسات رو تا حد زیادی کنار گذاشت و در مورد شما به این معنی هست که محل زندگیتون رو از اون آقا جدا کنید و رابطه رو کم کنید تا منطق خودش رو نشون بده بعد بنشینید و خوب فکر کنید معیارهاتون برای ازدواج رو کامل بنویسین و بعد با این آقا بسنجین.
اگر دوست داری بیشتر راجع به خودت بگو،راجع به ازدواج اول ات و اینکه آخرش چی شد؟شما الان مطلقه هستید؟وقتی بیشتر راجع به شما بدونیم(البته فقط در اون حد که نیازه)همه بیشتر و بهتر میتونیم راهکار ها و راهنمایی هایی که به ذهنمون میرسه رو باهات در میون بذاریم.
[size=large]در دلم چیزی هست
مثل یک بیشه نور/مثل خواب دم صبح
و چنان بیتابم/که دلم میخواهد
بدوم تا ته دشت/بروم تا سر کوه
دورها آوایی ست که مرا میخواند...[/size]
شیدا حاتمی (یکشنبه 14 فروردین 90)
دوستای خوبم مرسی از راهنماییهاتون
من 3سال پیش بعد از 1سال زندگی از همسر اولم جدا شدم.با این آقا عقد موقت بودم.الان هم از هم جداییم.ولی ایشون به شدت اصرار دارن که زودتر ازدواج کنیم.من نگران هم خونه بودنمون نبودم.فقط می خوام بدونم ازدواج با این آقا درسته یا نه
تشکرشده 2,204 در 465 پست
سلام دوست عزيز. خب به نظر من كار اشتباهي هم نيست. اگر گمان ميكنيد ايشون معيارهاي شما رو دارند و خانواده رو هم ميتونيد راضي كنيد و تجربه ي ازدواج اول واستون تكرار نميشه، با در نظر گرفتن همه ي جوانب ازدواج كنيد. چون شما كار غير شرعي نكرديد و صيغه بودين.
تشکرشده 10,678 در 2,786 پست
از همون اول بگو صیغه بودیم کسی گمان بد نکنه.
فرهنگ 27 (یکشنبه 14 فروردین 90)
تشکرشده 32 در 11 پست
arte عزیز
شما تو این چهارماه اگه برای همدیگه نقش بازی نکردین و خود واقعیتون رو نشون دادین
الان باید همدیگه رو خوب بشناسین !!!
و ما وقتی یکی رو خوب بشناسیم نگران ازدواج با اون نیستیم ، یا بله یا نه !!
اگه در مورد اصل ازدواج شک دارین این یه چیز دیگه س.
طلبه (دوشنبه 15 فروردین 90)
تشکرشده 36 در 20 پست
خونوادتون خبر دارن عقد موقت بودین؟
یثنا (دوشنبه 15 فروردین 90)
تشکرشده 14,121 در 2,560 پست
سلامنوشته اصلی توسط arte
ضمن تاکید صحبت های شیدا حاتمی عزیز
طبق گفته خودتون که الان جدا از هم زندگی می کنید و قبلا هم عقد موقت این آقا بودید
باید عرض کنم که اصرار ایشون به خاطر وابستگی به رابطه ای هست که با هم داشته اید
یکی از ویژگی های تفاوت زن و مرد این هست که
زنها وابسته حس عاشقی و محبت یک مرد نسبت به خودشون می شوند و
مردها وابسته به برقراری رابطه ای می شوند که با جنس مخالف برقرار می کنند
اینگونه از صحبت های شما برمیاد
هردونفر ازروی منطق و عقلانی نمی خواهید ازدواج کنید بلکه از روی احساس وابستگی قصد ازدواج دارید
arte گرامی شما تجربه ی یک زندگی متاهلی را قبلا داشته اید
مسلما تجربه ها و درس های فراوانی از آن دارید
بهتر است تمام تجربه هایتان را یکبار دیگر مرور کنید
آنچه که مهم هست اینه که هر انسانی درصدد هست زندگی با ثباتی را برای خودش رقم بزند
از جمله شما
حتما به دنبال این هستی که ازدواجی موفق داشته باشی و
دارای
همسری شایسته با ویژگی های خوب
خانه ای که در آن آرامش بیابی
فرزندانی نیکو و خوب که به داشتن مادر چون شما افتخار کنند
ارتباط توام با احترام با فامیل هر دو طرف
و ...
که همه اینها مستلزم انتخابی آگاهانه با چشمانی باز هست
ازدواج هم رسم و رسوم خودش رو داره
اگر یه مدت با شخصی عقد موقت داشته باشیم و بعد به این نتیجه برسیم که ایشون برای ازدواج مناسب هست یعنی بیراهه رفتن یعنی از انتها به ابتدا اومدن
شما باید گام به گام مراحل ازدواج را سپری کنی
خوشحالم و آفرین می گویم بر درایتت که اولین گام را برداشتی و اون جدا شدن از این اقا بود
حال اگر واقعا این آقا خواهان شماست می بایست با خانواده اش به خواستگاری شما بیایند
این که می گویی خانواده ات مخالفند ولی می تونی آنها را راضی کنی زمانی موثر هست که دلایل مخالفت خانواده ات غیرمنطقی باشند
و یه نکته که نظر شخصی من هست
اکثر مردها حتی اونهایی که لاف این رو میزنند که گذشته همسرشون براشون مهم نیست و افکارشون رو خیلی آزاد می دونند در اعماق ذهنشون همیشه این مسئله که زنشون قبلا با کسی رابطه داشته موندگار هست و گاهی دلیل به وجود اومدن برخی مشکلات همین قضیه هست
نمونه اش در این تالار موجود هست
مدام به رابطه گذشته همسرم با دوست پسرش فکر می کنم
نمونه بالا با اینکه این آقا همه چیز رو در مورد خانومش میدونسته و همچنین خانم در محیطی کاملا اروپایی بوده ، خانواده ها کاملا در جریان و حتی این آقا قبول هم کرده ولی اثرات آن در زندگی اش مشکل ساز شده
اگر چه در آخر تصمیم گرفته قضیه را فراموش کند ولی مثل زخمی میمونه که هر از گاهی سرباز میکنه
بالهای صداقت (دوشنبه 15 فروردین 90)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)