۱_اول آرامش وخونسردی خودت روحفظ کن این به جذابیت وکشش یک زن برای مرد بیشترکمک میکنه
۲_از رویه التماس وخواهش دست بردار
۳_از سرزنش تحقیروکنایه زدن استفاده نکن
۴_
شوهرت ازارتباط رودرو صادقانه ،منطقی رو بیشترمیپسنده وتأثیرمیگیره.
پس سعی کن حرفهای سرنوشت ساز رو ازاون طریق بهش بگی نه ازطریق واتس آپ وپیام وحتی تلفن
۵_ سعی کن خانوادتو دخالت ندی ودرک کنی که شوهرت نیازبه دوستان مرد هم داره همانطور که درکنارش اولویت باهمسرودخترش هست.بنابراین سعی کن بدون مقدمه چینی ازطریق پیام وتلفن
دفعه بعد که به هرطریق تورو می بینه یامیاد دخترت رو ببره خودت بایک لباس متوسط اونو براش ببری وازش دعوت کنی بیاد خونه اگه مثلا نیومد بهش تکه وکنایه نزن اخماتو هم نکن وبهش فرصت بده
_یا بایک جمله منطقی احوال خودشوبپرس بهش اجازه بده به رفتاروعملکردت فکرکنه باید صمیمیت رو بتدریج بین خودتون ایجاد کنید
(فقط یک سوال چرا باهم تاحالاپیش مشاورنرفتید البته اگه رابطتون کمی بهترشد میتونی پیشنهاد رفتن پیش مشاور روبدهی)
این تیکه ای از تایپیک سودست از پست آقای amin
اینها فکر کنم خیلی بدردم بخوره
من خیلی ملتمسانه باهاش صحبت میکنم یا خواهش زیاد میکنم چون بشدت عصبی شده مشاوره جواب درستی دراین مورد به من نداد
مثلا داشتیم تلفنی صحبت میکردیم گفت یه لحشه گوشی همون موقع پدرم اومد با من صحبت کرد من گوشی رو هولد کردم که صحبت کنم بعدش تماس گرففت بادادو بیداد میگفت یعنی چی چرا جواب ندادی چرا حرف نمیزنی مسخره کردی ؟
منم با اینکه بغضم گرفته بود گفتم عزیزم بابا داشت حرف میزد نبودی که بهت بگم گوشی رو نگه دار ناراحت نشو ببخشید
چیزی نشد که عذر بخوام یا ناراحت باشم میتونست یکم صبر کنه چون صحبتم طول نکشید اما من مجبور شدم عذر بخام تا دادوبیداد راه نندازه
یا اینکه من دستم ضرب دید زمین خوردم اللان پانسمانه براش که تعریف داشتم میکردم گفت راستی بابات میگفت زمین خوردی گفتم اره دستم اسیب دید گفت اره دسته منم زخم شد دیروز تو بنایی
دیگه منم خودمو یادم رفت پرسیدم چرا دقیقا چیشد دوباره پرسید تو تعریف کن با عصبانیت داد گفت چرا جواب نمیدی اعصابمو خورد کردی گفتم خب ناراحت شدم تو زخمی شدی داشتم سوال میکردم نگرانت بودم گفت بس کن دیگه اه با عصبانیت
که گفتم ببخشید عزیزم نگرانت شدم متوجه سوالت نشدم...
به همچیز گیر میده و واسه همچیز دادو بیداد میکنه اما من اخر مجبور میشم عذر بخام این رفتار ملتسمانست ؟
یا مثلا همیشه وقتی میرسه خونه خبر میده دیشب خبر نداد تماس گرفتم گفتم رسیدی گفت اره گفتم نگفتی نگران شدم گفت حالا چیشد تو پرسیدی باز می خوای داستان درست کنی اه
گفتم نه عزیزم فقط نگرانت شدم همین چه داستانی...
میبینی انقدر تلخ شده تو تمام جملات من که قبلا براش قشنگ بود دادو بیداد راه میندازه
مثلا خودش شرط گذاشت از اول که همیشه وقتی میرسیم خونه باید بهم خبر بدیم یا قبلا اگر میگفتم نگرانت شدم کلی قرب صدقم میرفت
خیلی تلخ شده باهاش مهربونم اما تا قطع میکنم کلی گریه میکنم از سردیاش
نمیدونم این رفتارم درسته جلوی این تلخیاشو دادو بیداداش؟
دقیقا این خونسری که گفتن نمیدونم چجوریه اگه با مثال بهم بگید خیلی خوبه
علاقه مندی ها (Bookmarks)