به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 6 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 51 تا 60 , از مجموع 64
  1. #51
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    352
    Array
    اون لینک زن بودن رو به این سرعت خوندی؟ من چند بار خوندم پارسال. امسالم یک بار خوندم بازم باید بخونم.
    ببین چه خصوصیاتی رو باید بیشتر کنی روی اونا کار کن.

    http://www.hamdardi.net/thread-36205.html
    این کاربر چند تا تاپیک داره که توش دوستان راهنمایی های مفید کردن. شاید راهنمایی هایی که دوستان کردن برای شما هم مفید باشه.

    مشاوره رو برو. اروم باش انقدر اشفته نباش و هول هول کاری نکن. مشورت بگیر از مشاور. این لینکارو بخون

    در مورد سوالت. نه نباید به روی مرد تا جایی که میشه البته نباید به روش اورد که ادم می دونه داره با یه زن دیگه حتی می خوابه چه برسه به یه قرار گذاشتن. اما باید ادم عاقل باشه و مشکل اصلی رو برطرف کنه. یعنی در ارامش بدون اینکه به روی مرد بیاره رفع مشکل کنه. معمولا فایده ای نداره علنی کردن این موضوع. در کل البته.

    شما مشاوره برو فعلا. چند بار لینک زن بودن بخون مطلب هاشو. نگو من امازون بودم یا هستم. همه ی زن ها همه اش هستن. باید روی خودت کار کنی و به بهترین شکل خودت برسی. انقدرهم موقع اعصاب خوردی تصمیم نگیر. یه کار دیگه کن. برو کلاس ورزش. یه ورزش خوب. مثلا یوگا پیلاتس یا زومبا و هرچی خودت دوست داری. اعصاب خوردیت رو اینطوری با ورزش خالی کن که اشتباه رفتار نکنی با شوهرت.

    موفق باشی

  2. کاربر روبرو از پست مفید meinoush تشکرکرده است .

    پاپیون (یکشنبه 24 مرداد 95)

  3. #52
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 شهریور 95 [ 14:20]
    تاریخ عضویت
    1388-4-11
    نوشته ها
    174
    امتیاز
    6,901
    سطح
    54
    Points: 6,901, Level: 54
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    372

    تشکرشده 369 در 128 پست

    Rep Power
    33
    Array
    سلام عزیزم من تاپیک های شما رو خوندم. اشکال از خودته. خودت و عوض کن واسلام.
    ویرایش توسط پرناز : یکشنبه 24 مرداد 95 در ساعت 14:46

  4. #53
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 آبان 98 [ 11:49]
    تاریخ عضویت
    1394-11-10
    نوشته ها
    91
    امتیاز
    4,395
    سطح
    42
    Points: 4,395, Level: 42
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 155
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    100

    تشکرشده 134 در 59 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط meinoush نمایش پست ها
    اون لینک زن بودن رو به این سرعت خوندی؟ من چند بار خوندم پارسال. امسالم یک بار خوندم بازم باید بخونم.
    ببین چه خصوصیاتی رو باید بیشتر کنی روی اونا کار کن.

    http://www.hamdardi.net/thread-36205.html
    این کاربر چند تا تاپیک داره که توش دوستان راهنمایی های مفید کردن. شاید راهنمایی هایی که دوستان کردن برای شما هم مفید باشه.

    مشاوره رو برو. اروم باش انقدر اشفته نباش و هول هول کاری نکن. مشورت بگیر از مشاور. این لینکارو بخون

    در مورد سوالت. نه نباید به روی مرد تا جایی که میشه البته نباید به روش اورد که ادم می دونه داره با یه زن دیگه حتی می خوابه چه برسه به یه قرار گذاشتن. اما باید ادم عاقل باشه و مشکل اصلی رو برطرف کنه. یعنی در ارامش بدون اینکه به روی مرد بیاره رفع مشکل کنه. معمولا فایده ای نداره علنی کردن این موضوع. در کل البته.

    شما مشاوره برو فعلا. چند بار لینک زن بودن بخون مطلب هاشو. نگو من امازون بودم یا هستم. همه ی زن ها همه اش هستن. باید روی خودت کار کنی و به بهترین شکل خودت برسی. انقدرهم موقع اعصاب خوردی تصمیم نگیر. یه کار دیگه کن. برو کلاس ورزش. یه ورزش خوب. مثلا یوگا پیلاتس یا زومبا و هرچی خودت دوست داری. اعصاب خوردیت رو اینطوری با ورزش خالی کن که اشتباه رفتار نکنی با شوهرت.

    موفق باشی
    سلام عزیزم قبلا خونده بودم اتفاقا سر میزدم ببینم کامل کردن یا نه

    چشم می خونم دوباره

    تایپیک سوده رو هم چون کاربرا تو خیلی تایپیکها ممعرفی کرده بودن خونده بودم اما کامل نه امشب وقت میزارم می خونمشون خوندنشون

    طول میکشه چون باید کاربردی بخونم روزنامه وار فایده نداره

    ورزش فعلا نمیتونم دستم اسیب دیدست اما چندتا کتاب خریدم که بخونم (کتاب خیلی ارومم میکنه)

    اونبشب تماس گرفت باهام خیلی سردو عادی احوال پرسی کرد اما من مهربون گفتم دلم برات تنگ شده گفت دل منم تنگ شده اما سرم شلوغه چند وقته گفتم می خوای امشب بیای خونمون صحبت کنیم جفتمون اروم بشیم گفت نمیتونم (خونشون بنایی دارن گفت تموم نشده هنوز)(داشتم فکر میکردم خودم بی هوا برم خونشون ولی خوشش نمیاد وقتی بناها هستن من اونجا باشم پس نرفتم)

    گفت من چیزیم نیست چند وقته بی حوصله ام (البته به اضافه کلی غرغر برای کارش و حرفای منفی)گفتم اره کارات خیلی زیاده تعطیلات نداری هرکی بود خسته و بی حوصله میشد تو خیلی زحمت میکشی من بهت افتخار میکنم و ازین حرفا..

    تلفن که قطع کردیم پیام داد که ناراحتی نکن دلم میشکنه من دوست دارم..

    اما خب بازم رفتارش تغییری نکرد هنوزم سرده خبری ازم نمیگیره مشاوره گفت تو عادی باش فکر کن اون مثل قبله گوش کردم دیگه به تیکه

    هایی که بهم مینداخت و اینکه حالم خوب نیست حالی نمیپرسه گیر ندادم و خوب و مهربون بودم باهاش و فقط همدردی کردم باهاش

    اوف خیلی سخته گیرو غرغرهاشو تیکه هاشو تلخیاشو نبودناشو ببینم و هیچی نگم لبخند بزنم اما میزنم می خوام زندگیم درست بشه

    اما تو یکی از مقاله ها خونده بودم وقتی مردی انقدر ازتون کناره میگیره زیاد نزدیکش نشید میترسم دلشو بزنه مهربونیام ، نمیزنه ؟

    ممنون دارم همین الان دوباره می خونمشون خبر تازه ای شد میگم

  5. #54
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 آبان 98 [ 11:49]
    تاریخ عضویت
    1394-11-10
    نوشته ها
    91
    امتیاز
    4,395
    سطح
    42
    Points: 4,395, Level: 42
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 155
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    100

    تشکرشده 134 در 59 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ۱_اول آرامش وخونسردی خودت روحفظ کن این به جذابیت وکشش یک زن برای مرد بیشترکمک میکنه

    ۲_از رویه التماس وخواهش دست بردار


    ۳_از سرزنش تحقیروکنایه زدن استفاده نکن

    ۴_
    شوهرت ازارتباط رودرو صادقانه ،منطقی رو بیشترمیپسنده وتأثیرمیگیره.‏
    پس سعی کن حرفهای سرنوشت ساز رو ازاون طریق بهش بگی نه ازطریق واتس آپ وپیام وحتی تلفن

    ۵_ سعی کن خانوادتو دخالت ندی ودرک کنی که شوهرت نیازبه دوستان مرد هم داره همانطور که درکنارش اولویت باهمسرودخترش هست.بنابراین سعی کن بدون مقدمه چینی ازطریق پیام وتلفن
    دفعه بعد که به هرطریق تورو می بینه یامیاد دخترت رو ببره خودت بایک لباس متوسط اونو براش ببری وازش دعوت کنی بیاد خونه اگه مثلا نیومد بهش تکه وکنایه نزن اخماتو هم نکن وبهش فرصت بده

    _یا بایک جمله منطقی احوال خودشوبپرس بهش اجازه بده به رفتاروعملکردت فکرکنه باید صمیمیت رو بتدریج بین خودتون ایجاد کنید


    (فقط یک سوال چرا باهم تاحالاپیش مشاورنرفتید البته اگه رابطتون کمی بهترشد میتونی پیشنهاد رفتن پیش مشاور روبدهی)



    این تیکه ای از تایپیک سودست از پست آقای amin

    اینها فکر کنم خیلی بدردم بخوره

    من خیلی ملتمسانه باهاش صحبت میکنم یا خواهش زیاد میکنم چون بشدت عصبی شده مشاوره جواب درستی دراین مورد به من نداد

    مثلا داشتیم تلفنی صحبت میکردیم گفت یه لحشه گوشی همون موقع پدرم اومد با من صحبت کرد من گوشی رو هولد کردم که صحبت کنم بعدش تماس گرففت بادادو بیداد میگفت یعنی چی چرا جواب ندادی چرا حرف نمیزنی مسخره کردی ؟
    منم با اینکه بغضم گرفته بود گفتم عزیزم بابا داشت حرف میزد نبودی که بهت بگم گوشی رو نگه دار ناراحت نشو ببخشید
    چیزی نشد که عذر بخوام یا ناراحت باشم میتونست یکم صبر کنه چون صحبتم طول نکشید اما من مجبور شدم عذر بخام تا دادوبیداد راه نندازه
    یا اینکه من دستم ضرب دید زمین خوردم اللان پانسمانه براش که تعریف داشتم میکردم گفت راستی بابات میگفت زمین خوردی گفتم اره دستم اسیب دید گفت اره دسته منم زخم شد دیروز تو بنایی
    دیگه منم خودمو یادم رفت پرسیدم چرا دقیقا چیشد دوباره پرسید تو تعریف کن با عصبانیت داد گفت چرا جواب نمیدی اعصابمو خورد کردی گفتم خب ناراحت شدم تو زخمی شدی داشتم سوال میکردم نگرانت بودم گفت بس کن دیگه اه با عصبانیت
    که گفتم ببخشید عزیزم نگرانت شدم متوجه سوالت نشدم...
    به همچیز گیر میده و واسه همچیز دادو بیداد میکنه اما من اخر مجبور میشم عذر بخام این رفتار ملتسمانست ؟

    یا مثلا همیشه وقتی میرسه خونه خبر میده دیشب خبر نداد تماس گرفتم گفتم رسیدی گفت اره گفتم نگفتی نگران شدم گفت حالا چیشد تو پرسیدی باز می خوای داستان درست کنی اه
    گفتم نه عزیزم فقط نگرانت شدم همین چه داستانی...
    میبینی انقدر تلخ شده تو تمام جملات من که قبلا براش قشنگ بود دادو بیداد راه میندازه
    مثلا خودش شرط گذاشت از اول که همیشه وقتی میرسیم خونه باید بهم خبر بدیم یا قبلا اگر میگفتم نگرانت شدم کلی قرب صدقم میرفت
    خیلی تلخ شده باهاش مهربونم اما تا قطع میکنم کلی گریه میکنم از سردیاش

    نمیدونم این رفتارم درسته جلوی این تلخیاشو دادو بیداداش؟

    دقیقا این خونسری که گفتن نمیدونم چجوریه اگه با مثال بهم بگید خیلی خوبه

  6. #55
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    352
    Array
    سلام
    عجولی و اطلاعاتت کافی نیست. به نظر من بشین بخون خیلی بخون همه ی پست هایی که بچه ها گذاشتن توی تاپیک های سوده (چند تا تاپیک داشت) بخون. این لینکه رو هم بخون. نت بردار از چیزایی که به نظرت مفیده و این نوشته هات رو هر روز باز هم نگاه کن و در رفتارت هم اعمال کن.

    مشاوره هم افرین برو

    روی خودت تمرکز کن. یه مقدار اصلاحات باید روی رفتارت بکنی. با خوندن و توجه کردن و تمرکز کردن به خودت می تونی اینکارو بکنی. خودت بهتر شه رفتارات شوهرت هم واکنشهاش خوب میشه. و وقتی تمرکزت روی خودت باشه خیلی روی شوهرت متمرکز نمیشی چون توجه خوبه به شوهر اما زیادی متمرکز شدن روی کاراش حساس شدن تو رو نتیجه میده و در عمل ازادی اون کم میشه

    ارامش داشته باش مطالعه کن و از چیزایی که می خونی نت بردار و در رفتارت انجام بده
    وضعیتت درست میشه اگر رفتارهای خودت رو درست کنی عزیز

    نظر و راهنمایی دیگه ای ندارم
    موفق باشی

  7. کاربر روبرو از پست مفید meinoush تشکرکرده است .

    پاپیون (دوشنبه 25 مرداد 95)

  8. #56
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 20 اردیبهشت 98 [ 17:34]
    تاریخ عضویت
    1393-1-28
    نوشته ها
    55
    امتیاز
    4,725
    سطح
    43
    Points: 4,725, Level: 43
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    81

    تشکرشده 87 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ببخشید از اینکه نظرم کارشناسانه نیست فقط دوست دارم احساس خودم نسبت به رابطه تون رو بگم.
    به نظر من تو این شرایط که شما هی به شوهرتون محبت کنین و ایشون به شما پرخاش کنن نه تنها هیچی درست نمیشه بلکه شما تو این کش و قوس بیشتر تحقیر میشین و میشکنین و شاید کار به جاهای بدتر بکشه.

    شوهر شما الان مثل یه پسر بچه ی لجبازه که دلش میخواد بهش محبت کنین، اما اونطوری که اون دلش میخواد و وقتی دقیقا همونطور بهش محبت نمیکنین، نسبت به شما پرخاش میکنه!

    من اگه جای شما بودم تو این شرایط برای خودم برنامه های بیشتری میذاشتم تا وقتم رو پر کنه و کمتر بخوام با شوهرم وقت بذارم. این وقت گذاشتن یک طرفه، فقط ذهن شما رو فرسوده تر میکنه و باعث خستگیتون میشه، چون با این رفتاری که شوهر شما داره نه نشون میده از طرز برخوردش با شما ناراحت و پشیمونه و نه اینکه میخواد برخورد بدشو جبران کنه.

    بذارین ایشون هم کمی برای بهبود رابطه تلاش کنن. برای اینکه این فرصت رو براشون فراهم کنین، سعی کنین ارتباطتون رو باهاش کم کنین. اما تو همون مدت محدود، خوب و گرم برخورد کنین تا ایشون که (ببخشید) یه مقدار رفتار لجبازانه دارن کمی جذب شما بشن و "خود ایشون" بخوان زمان با هم بودنتون رو بیشتر کنن.

    دیگه اینکه زیاد به پر و پاشون نپیچین. مثلا اینکه گفتین طبق قرار هر شبتون به هم خبر میدین کی می رسین خونه. خب شما شب گذشته ازشون پرسیدن رسیده خونه؟ و ایشون جواب دادن. به نظرم لازم نبود بهشون یادآوری کنین: "نگفتی نگران شدم"، این "نگفتی" یه جورایی حس توبیخ شدن بهم میده. من بودم به جاش میگفتم: "چه خوب، شب بخیر عزیزم یا اینکه شب خوبی داشته باشی یا اینکه خسته نباشی و یا ..." و اینکه بذارین هر جایی لازم بود خودش توضیح بده، مثلا شانس آوردین نگفتین: "چرا نگفتی؟ نگران شدم"

    ضمن اینکه تو وقت محدودی که با هم میگذرونین طوری رفتار کنین و حتی غیرمستقیم اشاره کنین زن و شوهر باید مشکلات و دغدغه هاشون رو با هم حل کنن. یعنی یه جورایی بهش نشون بدین که میتونه روی همدلی شما حساب کنه، اما دیگه ادامه ندین که میخواین بدونین مشکلی هست یا خیر. اگه شوهرتون موقعیت رو فراهم ببینه خودش با شما درمیون میذاره مشکلش رو.

    یه چیز دیگه هم بگم؟ من اگه جای شما بودم حداقل تو یکی از این برخوردهایی که شوهرتون با شما داشته، میزدم زیر گریه که خودمو لوس کنم تا دلش بسوزه و بفهمه اشتباه کرده. معجزه ی "اشک" رو نادیده نگیرین!!! (فکر کنم زیاد کارشناسی نباشه این نظرم اما گاهی باید با رفتارتون بهش یادآوری کنین که شما یک زن با روحیه لطیف و حساس هستین و حق نداره این طوری باهاتون رفتار کنه) البته زیاد از حد نگذره چون بازخورد خوبی نمیگیرین.

  9. کاربر روبرو از پست مفید مهندس خانوم تشکرکرده است .

    پاپیون (دوشنبه 25 مرداد 95)

  10. #57
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام پاپیون عزیز
    به نظرم کوتاه ولی مهربان صحبت کن
    خیلی توضیح نده خیلی هم توضیح نخواه

    وقتت رو با کتاب خوندن یا هر چیزی که ذهنت رو منحرف کنه پر کن و به آنالیز رفتار های اون ادامه نده بذار هر موقع حضوری اومد خودش برات توضیح میده و کدورتها کم کم برطرف میشه

    در مورد معذرت خواستن خوب اشکال نداره گاهی که همسرت عصبانی هست یه معذرت خواهی الکی بکنی ولی به نظرم بهتر هست بعدا که حضورا همدیگه رو دیدید بهش بگی که چرا اون اتفاق انقدر شما رو عصبانی کرده بود اون که زیاد مهم نبود
    البته در شرایطی که روابطتون خوب هست و نه زمانی که یه بحث رو پشت سر گذاشتید

    همسر شما به شدت زودرنج و حساس هست باید سعی کنی سوئ تفاهم براش پیش نیاد چون خیلی هم زود دچار سوئ تفاهم میشه کاری کن سوئ تفاهم پیش نیاد متعاقبا مجبورم نمیشی معذرت بخوای

    از طرفی وقتی می بینی مثلا زیاد علاقه نداره راجع به زخم دستش صحبت کنه زیاد ادامه نده توضیح نده
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  11. کاربر روبرو از پست مفید فکور تشکرکرده است .

    پاپیون (دوشنبه 25 مرداد 95)

  12. #58
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 آبان 98 [ 11:49]
    تاریخ عضویت
    1394-11-10
    نوشته ها
    91
    امتیاز
    4,395
    سطح
    42
    Points: 4,395, Level: 42
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 155
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    100

    تشکرشده 134 در 59 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستای گلم
    مرسی meinoush عزیزم داشتم مطالعه میکردم سوال برام پیش اومد که گفتم خوبه بپرسم کمکم کنید چشم تمرکزم فلا روی خودمه

    مهندس خانوم عزیزم

    درسته منم نگران همین موضوع بودم که وقتی اون رغبتی نداره برای رمانتیک بودن من اگر انقدر رمانتیک باشم اون زده میشه فعلا دارم

    کمتر بهش زنگ میزنم و کوتاه دیگه هم نگفتم بیاد خونمون منتظرم خودش بگه امروز تا ظهر خبری ازش نگرفتم پیام داد که خوش میگذره

    انگار برای خودت خوشی یه خبر از من نمیگیری خبر میگیرم یه داستان نگیرم یه داستان دیگه!!

    عزیزم بخوام یا نخوام بغضم میگیره وقتی اینجوری باهام حرف میزنه ولی انقدر بغضم گرفته که لوث شده حتی یبار بهم گفت خیلی گریه میکنی اعصابمو خورد میکنی با گریه کردن!

    من اول می خواستم مثل خودش سردو عادی باشم بفهمم ازاردهندس اما مشاورم گفت اینکارو نکن چون بعدا اگر بخوای انتقاد کنی میگه توام مثل من بودی پس اعتراض نکن (باتوجه به اخلاقهای همسرم این حرف عجیب نیست ازش )

    فکور عزیزم ممنون از راهنماییت خیلی دارم سر خودم رو گرم میکنم مخصوصا بعد ازینکه بهم گفت انقدر بیکاری همش از من سوال میکنی!!
    خیلی سخته منو شوهرم که از هرلحظه هم خبرداشتیم و همه لحظه هامون عاشقانه بود الان یهو همچی عوض شده ولی دارم سعی میکنم انعطاف داشته باشم اوضاع مدیریت کنم
    تمام وقتی که باهام صحبت میکنه داره غر میزنه که سرش شلوغه سرکارش میره خونه غر میزنه که کلافست دوست داره بره سرکار کلا غرغرو منفی شده و سعی ام اینه زیاد باهاش بحث نکنم

    بله بشدت حساس و زودرنجه انقدر زودرنجه که من جلوش کم اوردم و فعلا دارم صبوری میکنم صدای پدرو مادرم در اومده اونهام از یه طرف فشار گذاشتن روم
    دعا کنید برام

  13. کاربر روبرو از پست مفید پاپیون تشکرکرده است .

    danger (جمعه 29 مرداد 95)

  14. #59
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 آبان 98 [ 11:49]
    تاریخ عضویت
    1394-11-10
    نوشته ها
    91
    امتیاز
    4,395
    سطح
    42
    Points: 4,395, Level: 42
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 155
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    100

    تشکرشده 134 در 59 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    من همچنان دارم صبوری میکنم

    و تایپیک سوده رو میخونم هرچند تفاوتهای زیادی داریم باهم

    سوده اشتباهات زیادی کرده بود همسرش رو از خودش رونده بود شوهرش رفته بود و اونم بچه داشت

    اما من اشتباهی مرتکب نشدم جز نداشتن سیاست و شوهرم خودبه خود سرد شده

    کاش منم اشتباهی مرتکب شده بودم اونوقت تحمل تلخیهاش اسونتر بود

    با خودم میگفتم بد کردم حقمه باید تاوان بدم

    اما من اشتباهی نکردم

    همیشه مادر شوهرم میگه هیچکس مثل تو نمیتونست با پسر من بسازه انقدر که وسواسیو حساسه

    همیشه خودش از من تشکر میکرد که باهاش میسازم تشکر میکرد که لغزشاشو دیدمو بخشیدم

    همیشه میگه دختر خوب خیلی کم شده منم خیلی بددلم مرسی که رعایتم میکنی میدونم سخته اما تو

    همیشه درکم میکنی و رعایتمو میکنی

    اما یهو همچی خراب شد و من فقط باید صبوری کنم

    اینه دستمزد من ؟

    که روزی هزاربار قلبم بشکنه و دم نزنم و فقط محبت کنم ؟


    که برای اینکه وقتی زنگ میزنه یکم دیر جواب بدم دادو بیداد بشنومو با مهربونی جواب بدم

    که حالمو نپرسه وقتی مریضمو وقتی از منم خبری نشه با دادوبیداد بگه معلومه خوش میگذره که خبری ازت نیست

    همش نیش همش کنایه

    که بگم دوهفتس همو ندیدیمو بگه همچین میگی انگار دوساله ندیدیم...

    خسته شدم چرا باید انقدر صبوری کنم اصلا

    روح من پر از عشقه چرا باید جلوشو بگیرم و با مردی باشم که یک ماهه داره عذابم میده

    خسته شدم چرا انقدر باید خودمو حقیر کنم ؟

    شما میگید صبوری کن ولی خودتون اگر کسی که دوستش دارید یکبار اینطوری باهاتون حرف بزنه قسم میخورم جوابش رو مثل خودش میدید

    من دارم تحلیل میرم

    همونطور که مشاروم گفت فقط چند هفته صبوری میکنم اگر قفل دهنش باز شد مشکلشو گفت که هیچ

    نگفت برخورد جدی میکنم اگر نمی خواست درست بشه درخواست طلاق میدم

    من خیلی سعی کردم برای رابطه ولی وقتی سعیی نمیبینم چرا ادامه بدم

    ببینم من نباشم سرکی می خواد دادو بیداد کنه و اون ادم فقط سکوت کنه و با ملایمت جواب بده

    خانوادم بفهمن با من اینجوری حرف میزنه باهاش برخورد جدی میکنن

    فکر میکنه من بی صاحابم...
    ویرایش توسط پاپیون : چهارشنبه 27 مرداد 95 در ساعت 11:36

  15. کاربر روبرو از پست مفید پاپیون تشکرکرده است .

    danger (جمعه 29 مرداد 95)

  16. #60
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 آبان 98 [ 11:49]
    تاریخ عضویت
    1394-11-10
    نوشته ها
    91
    امتیاز
    4,395
    سطح
    42
    Points: 4,395, Level: 42
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 155
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    100

    تشکرشده 134 در 59 پست

    Rep Power
    0
    Array
    هرچند کسی اینجا نیست اما وقتی مینویسم یکم خالی میشم انگار...

    دیشب داشتم بهش میگفتم خوش میگذره میگفت فقط مسافرت و تفریح خوش میگذره

    گفتم مسافرت با کی ؟ (ما همیشه خیال پردازی میکردیم واسه ایدمون واسه مسافرتایی که قرار بود بریم همشون دونفری بودن)

    گفت با فامیلام با دوستام...

    گفتم من چی گفت باتوام خووبه ولی تو بابان نمیزاره من بعد ساعت 8 که از کار میام ببرمت بیرون ببینمت اونوقت بزاره بریم مسافرت ؟(دوهفتس جمعه ام سرکاره بیشتر از دوفهتس ندیدمش)

    گفتم خب ما همیشه رویاگردازی میکردیم فقط می خواستم رو رویات باشم

    گفت خب بابا حرفم پس میگیرم فقط باتو خوبه...

    مثل همیشه بد حرف زدو خوابیدیمو صبح کلی بزورو با کلی کلک و اینکه شوهرم حالش خوب نیست و چند وقته همو ندیدیمو ازین حرفها

    پدرم راضی کردم بعد از ساعت 8 بریم بیرون

    با خوشحالی بهش پیام دادمکه که ساعت 8 بیا دنبالم راضیش کردم

    پیام داد من تا 12 شب سرکارم... دنیا خراب شد روی سرم

    گفتم خودت گفتی 8 من کلی تلاش کردم بیام باهات بیرون گفت چیکار کم حالا ؟

    گفتم مطمنی نمیخوای منو بپیچونی؟چطوری دیروز با دوستات خواستی بری بیرون ساعت 5 رفتی؟

    گفت پیش اومد

    دیگه منم چیزی نگفتم

    دلم شکسته دلم داره میسوزه اصلا نمیبینه چقدر دارم صبوری میکنم میگم سردی میگه عین همیم هرچی منم توام هستی

    کاش اونقدر قدرت داشتم بگم بیا همچی تموم کنیم..خسته شدم

    من قبل عقدم کلی خاستگار داشتم کلی ادم که از شوهرم از هر لحاظ سرتر بودن اما انقدر شوهرم به دلم نشسته بود اینو انتخاب کردم

    کلی احترام داشتم اما الان چی فقط دارم خودمو تحقیر میکنم

    زندگی اینه ؟ عقد کنی شوهرت یه بند دادو بیداد کنه و تو فقط محبت

    اگه زندگی متاهلی اینه صدسال من عقد نمیکردم خونه بابام احترام دارم همه دوسم دارن دستهای خوب داشتم همچی داشتم

    الان فقط احساس حقارت دارم همین

    لعنت به من و انتخابم

  17. کاربر روبرو از پست مفید پاپیون تشکرکرده است .

    danger (جمعه 29 مرداد 95)


 
صفحه 6 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. شوهر دهن لقم همه چیزو برای خانوادش تعریف میکنه
    توسط golehamishebahar در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: سه شنبه 31 فروردین 95, 10:28
  2. چیکار کنم که همسرم همه چیزو به خانواده اش نگه؟
    توسط پری. در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: سه شنبه 13 بهمن 94, 21:35
  3. +شوهرم همه چیزو ساده میگیره!چکار کنم؟
    توسط فروغ در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: پنجشنبه 06 تیر 87, 01:09
  4. شوهرم همه چیزو ساده میگیره!چکار کنم؟
    توسط فروغ در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: چهارشنبه 05 تیر 87, 13:00

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:45 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.