من هربار با یه امید تازه شروع میکردم اما همیشه تنها ......همسرم نه اینکه نتونه اقدامی بکنه نمیخواد کاری کنه..ازین وضع راضیه..خودارضایی نمیکنه فقط نگاه میکنه..انگار اخبار یا برنامه علمی داره میبینه من چه کاری از دستم برمیاد؟اون خواب نیست خودشو به خواب زده وقتی خودشو به خواب زده چطوری بیدارش کنم؟چطور تحریکش کنم وقتی هزار تا دختر جورواجورو هرشب میبینه؟نیازهامو سرکوب میکنم کافی نیس؟که تازه ناامید هم نشم؟از کجا امید بیارم؟وقتی هر راهی میرم به نتیجه نمیرسم...ظاهرا 2 راه دارم یا مثل دوتا همخونه باهم زندگی کنیم و کاربه کارش نداشته باشم یا طلاق بگیرم و خلاص شم
دیگه عزت نفسی برام نمونده روزبروز افسرده تر و عصبی تر میشم