به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 50
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 12 مهر 96 [ 22:35]
    تاریخ عضویت
    1392-3-16
    نوشته ها
    135
    امتیاز
    4,002
    سطح
    40
    Points: 4,002, Level: 40
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 148
    Overall activity: 42.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    207

    تشکرشده 148 در 68 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    24
    Array

    دلم میخواد جدا شم.تردید دارم الان وقتشه یا نه؟؟

    سلام الهه هستم 30 سالمه..چند وقت پیش یه تاپیک زدم و از مشکلات اساسیم گفتم با عنوانhttp://www.hamdardi.net/thread-28582.html .خلاصه تاپیک قبلیم اینه که:از پرخاشگری و بددهنی شوهرم خسته شدم.از اینکه هیچ تمایل جنسی بمن نداره اذیت میشم.از بی احترامیهاش داغونم.
    دیشب با خودم خیلی فکر کردم دلم میخواد ازش جدا شم.من مدت زیادیه که دارم به بهبود رابطه فکر میکنم و براش تلاش میکنم اما نتیجه نمیگیرم.دیشب با خودم فکر کردم چرا فقط من باید برام مهم باشه که زندگیمون سرد و خالیه...وقتی اون براش بود و نبود من بی تفاوته.وقتی ذره ای تمایل و تلاش برا بهبود رابطه ازش نمیبینم چرا باید الکی مثل کنه به این زندگی بچسبم.من روحا خستم.نیاز به این دارم یکی تکیه گاهم باشم دیگه نمیتونم یکطرفه محبت کنم.دیگه دلم نمیخواد فقط من به همه چی توجه کنم و دیده نشم.گناه من چی بود؟؟اینکه به حداقلها راضی شدم؟اینکه پول و ظاهر و کلاس خونوادش برام مهم نبود؟اینکه هیچ وقت واسه پول نقشه نکشیدم؟خیلی خودمو کوچیک کردم.هم خودمو هم خانوادمو....دلم میخواد بخوابم و پاشم ببینم برگشتم به روزهای مجردیم.تو خونه ای که توش همه دوستم داشتن.بی دلیل.بخاطر خودم.دلم میخواد روشو داشتم به مامان بابام بگم غلط کردم.چرا به انتخابم احترام گذاشتین؟چرا جلومو نگرفتین؟خیلی داغونم..خیلی...ببخشید پراکنده نوشتم.یکی بهم بگه چجوری ازین تردید دربیام و تصمیم عاقلانه بگیرم.از کجا بفهمم تصمیمم واسه طلاق درسته.چون میخوام وقتی تصمیم بگیرم که تا تهش برم.نه اینکه وسطهای کار بفهمم و اشتباهه و دوباره به این زندگی برگردم.به اندازه کافی حرمتها بینمون شکسته شده نمیخوام قبح این مسئله هم بریزه(هر چند با کوچکترین بهانه ای شوهرم بهم میگه کسی زورت نکرده برو...پوستت کلفته که هر چی میشنوی بازم تو این خونه موندی)من پوستم کلفت نیست.روی برگشتن و نگاه تو چشم بابامو ندارم.چون 4 سال پیش بهم گفت میدونم عاقلی و به تصمیمت احترام میذارم.حالا برگردم و بهش چی بگم؟من تحمل یه لحظه ناراحتی بابامو ندارم.

    این یه نمونه از آخرین تنش بینمونه:دیشب خونه مامانم دعوت بودیم موقع برگشت قرار شد با آژانس بیایم.چون آزانس خیلی به خونه مامانم نزدیکه و ما سوپرمارکت کنار خونه مامانم خرید داشتیم به شوهرم پیشنهاد دادم بیا اول بریم خرید بعد آژانس زنگ میزنیم.شوهرمم قبول کرد خریدش که تموم شد من زنگ زدم آژانس و مسئولش با عذرخواهی گفت بین 7 تا 8 دقیقه معطلی داره.منم گفتم مسئله ای نیس منتظر میمونیم.بعد از گذشت 5 دقیقه غرغر شوهرم شروع شد.بهش گفتم بیا بریم تو حیاط منتظر میمونیم یا رو پله ها میشینیم تا بیاد اما یهو قاطی کرد و تو کوچه کلی داد و بیداد....گفت باید زنگ بزنی آژانس و بگی منصرف شدی.منم هیچی نگفتم فقط سکوت کردم.به آژانس زنگ زدم و کنسلش کردم.خودشم دو سه جایی زنگ زد تا بعد از 10 دقیقه تاکسی بیسیم رسید.تو این فاصله هم هر چی صداش کردم و باهاش حرف زدم مثل بچه ها لج کرد و رفت سر کوچه وایساد و تا امروز صبح اصلا محلم نذاشت.دیشب کلی گریه کردم.اخه گناه من ی بود؟ تا اینکه صبح مریض شد و رفتیم دکتر باهام حرف زد و انگار نه انگار نه عذر خواهی نه هیچی آخه تقصیر من چی بود که 1 صبح آژانس ماشین نداشت؟یعنی من تو زندگی انقد اختیار از خودم ندارم که بگم 7 دقیقه منتظر میمونیم؟لابد میگید باید اول نظر شوهرتو میپرسیدی.وقتی با اطلاع خودش به آژانس زنگ زدم اون تو سوپرمارکت بود نمیتونستم به مسئول آزانس بگم آقا ببخشید من از خودم اختیار ندارم وایسین تا شوهرم بیاد بگه صلاح میدونه ما 7 دقیقه منتظر بمونیم یا نه؟میبینید همه زندگیم همینه..نمیدونم کدوم کارم درسته و کدوم اشتباهه از بس تو تمام کارهام شوهرم نظر داده و منو کوبونده...در ازاش علنا همیشه اعلام کرده من حق ندارم در خصوص کوچکترین مسئله ای که مربوط به 2تامونه مثل خرید یا فروش ماشین.خونه .بیرون رفتن.مهمون دعوت کردن و....دخالت کنم.تازه حق ندارم از آقا بپرسم فلان دختر کی بود که باهاش اس ام اس بازی میکردی...اما اون اجازه داره تو تک تک مسائلم دخالت کنه.چرا مامانت اینجوری گفت؟چرا خواهرت اینکارو کرد؟چرا تو اینجوری جواب دادی؟
    خسته ام.خیلی خسته ام .حتی دیگه نای تلاش برا بهتر شدن رو ندارم.گناه من چی بود؟که مثل دخترهای دیگه فامیل سراغ مرد پولدار نرفتم و مثل اونها الان با عزت و احترام زندگی نمیکنم.باور کنید تو خانوادم دخترهای دیگه از صبح تا شب فکر قروفرشونن.حرف حرف خودشونه تازه کلی واسه شوهرشون عزیز هم هستن.من این همه ملاحظشو کردم.هیچ وقت قدرمو ندونست و نمیدونه.یکبار عاشقانه لمسم نکرده.یا منو نبوسیده.4ساله زن و شوهریم.دو ساله رابطه جنسی نداریم..اینا پیشکشم یبار نشده با احترام باهام حرف بزنه...همه جا ضایعم کرده و ازین کارش لذت برده دیگه میترسم تو جمع حرف بزنم.هرچی که بگم خلافشو میگه...اگه هم تا حالا واسه جدایی و این جور مسائل اقدام نکرده بخاطر علاقه بمن نیست بخاطر غرور زیادیشه نمیخواد جلو کسی احساس شکست کنه....
    تو رو خدا بهم بگین چیکار کنم؟سر دوراهیم.اگه بمونم خودم هر روز عذاب میکشم.اگه برم خونوادمو سرشکسته میکنم.من هیچ وقت کاری نکردم که باعث افتخار پدر و مادرم باشم.دلم نمیخواد مرهم که نبودم نمک رو زخماشون باشم.
    ویرایش توسط الهه آذر : شنبه 08 تیر 92 در ساعت 00:15

  2. #2
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    الهه جان،

    نظر من اینه که با شوهرت صحبت کن و بگو که برای مدتی می ری پیش پدر و مادرت. بگو که خسته ای و احساس می کنی به استراحت نیاز داری.

    برو یه مدت پیش پدر مادرت بمون و وقتی کمی آروم شدی و همینطور مطمئن شدی که توانایی جدا شدن از همسرت را داری، اونوقت اقدام کن.

    توی این مدت هم همسرت را نبین و باهاش تماس نگیر، تا ببنی از نظر روحی آیا واقعا ازش راحت جدا می شی؟ آیا دلبستگی وجود نداره؟

    مشاوره هم برو.

    همه این کارها را که با هم بکنی، انشالله تصمیم بهتری می گیری.

    الان موقع سرزنش شما یا یادآوری اشتباهاتتون نیست، ولی فکر می کنم این که شما با کسی هم سطح و هم طبقه خودتون ازدواج نکردید
    اشتباه است.
    بعد از اون هم همواره همسرتون را حمایت کردید و استقلال زیادی داشتید.
    مثال ساده کوچیک می زنم از همون مشکل دیشب:
    شما باید همراه همسرتون می رفتید توی سوپر مارکت، اجناس مورد نظرتون را انتخاب می کردید تا همسرتون بخرند. بعد هم با همدیگه خارج می شدید
    و وظیفه برگرداندن شما به خونه و مدیریت این مساله را به همسرتون محول می کردید.
    بدون این که لازم باشه چیزی بگید. صبر می کردید خودش زنگ می زد آزانس و خودش برنامه می ریخت.

    شما بیش تر از حد درک همسرتون حمایتش می کنید و زندگی تون را دوستانه می بینید.
    بهتره بیشتر زن باشید و کارها را بسپارید به همسرتون.
    ویرایش توسط فرشته مهربان : شنبه 08 تیر 92 در ساعت 06:38

  3. 8 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    nikafarid (یکشنبه 23 تیر 92), PAPA1 (چهارشنبه 16 مرداد 92), roze sepid (شنبه 08 تیر 92), sadaf tanha (جمعه 04 مرداد 92), saraamini (پنجشنبه 20 تیر 92), she (یکشنبه 09 تیر 92), toojih (شنبه 08 تیر 92), الهه آذر (شنبه 08 تیر 92)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array
    سلام الهه خانم.
    نوشته هاتونو که خوندم فشاری که روتون هستو حس کردم.
    مثالی که زدینو من اوایل ازدواجم به همین شکل شما زیاد تجربه کردم و بعد از سختیای زیاد متوجه اشتباهاتم شدم. میدونین نظر من چیه؟

    هر کسی ظرف وجودی که خودش میسازه(نه ظرفی که خدا براش قرار داده چون اون خیلییی بزرگه) متفاوته، ممکنه یکی قد یک لیوان آب باشه و با یک سنگریزه هم سر ریز کنه و یکی هم قد دریا باشه و با هیچ تخته سنگی هم سرریز نشه.
    شما خسته این و ظرف وجودیتونو کوچیک کردین و نتونستیم مسئلتونو تحلیل کنین. خیلی عذر میخوام اما چیزی که مشهوده عدم درک شما از همسرتون و غرور شماست.

    زن بودن لطافته و با این جمله شما که چرا من فقط باید برای زندگیمون تلاش کنم مغایره.ببین دوست عزیز باید اینقدر دلت بزرگ بشه که این حرفارو بریزی دور که مگه اون بهتر شده که من بهتر شم؟ اگه بخوای با این تفکر ادامه بدی قطعا کارت یا به طلاق میکشه یا به یک زندگی فرسایشی.چون خودت خواستی جنگ کنی.

    اگه ازین زندگی هم بیرون بیای چیزی عوض نمیشه چون تو زندگی بعدیت باز هم همین مشکلارو خواهی داشت.پس اول نگرش و خودتو عوض کن و اگر دیدی که باز هم این زندگی مناسب نیست به طلاق فکر کن.

    وقتی از عشق همسرت خودتو لبریز کنی و منیت هاتو کنار بذاری، اونوقت تحت هر شرایطی میتونی عصبانیتشو درک کنی و باهاش همدلی کنی.باید وظیفه زن بودنو بشناسی.
    این که اون مرد زندگی توست و چه جایگاهی داره و اونه که باید زندگی رو کنترل کنه و این اصلا به معنی نداشتن اختیار شما نیست.فقط جایگاهتون به این شکله.

    من خیلی حرف دارم اما چون زیاد با زندگیتون آشنا نیستم و فقط با همین متنتون قضاوت کردم ادامه نمیدم.اگر مایلین بیشتر از خودتون و مسائلتون بگین تا اگه کمکی ازم بربیاد انجام بدم.
    موفق باشین

    - - - Updated - - -

    عذرمیخوام در قبال فرمایش شیدا جان که میگن منزل مادرتون برید میخواستم مخالفت خودمو بگم.
    اصلا فعلا خانوادتونو دخالت ندید و نذارین چیزی از ناراحتی های شما بفهمن.اگر هم نیازقطعی به تنهایی و دوری همسرتون دارید از ایشون بخواین اگر امکانش هست سفری یکی دو روزه به اطراف شهرتونو ترتیب بدن یا منزل کسی که ارتباط خانوادگی ندارید و مطمئن هستید برید.وگرنه این مدل دور شدنو تا جایی که بنده میدونم فقط در شرایط خاصی به تجویز مشاور انجام میدن و برای همه مفید نیست و حتی ممکنه مشکلاتتون بیشتر شه.

  5. 3 کاربر از پست مفید شمیم الزهرا تشکرکرده اند .

    roze sepid (شنبه 08 تیر 92), sadaf tanha (جمعه 04 مرداد 92), الهه آذر (شنبه 08 تیر 92)

  6. #4
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 19 دی 94 [ 18:27]
    تاریخ عضویت
    1390-10-12
    نوشته ها
    633
    امتیاز
    6,328
    سطح
    51
    Points: 6,328, Level: 51
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2,084

    تشکرشده 1,278 در 497 پست

    Rep Power
    0
    Array
    الهه جون یکی از علت هایی که باعث میشه دوستان به یک تاپیک سر نزنن طولانی شدن یک متن هست ، برای خوندن خسته کننده میشه ، به خصوص که توی تاپیک قبلت هم دیدم عزیزم که میخوای چند تا موضوع رو با هم توی یک تاپیک ببرسی کنی . واقعا سخته . و کمتر به نتیجه میرسه . به نظرم یکم متنت رو کوتاهتر کن و ابتدا به یک مساله بپرداز ، یواش یواش ... وقتی تمام مشکلات رو با هم برداری همش از دستت میریزه عزیزم ، یکی یکی .

    برای ناامید شدن هم خیلی زوده ، اصلا دیگه اسم طلاق رو نیار ، مگر زمانی که تمام تلاش هات رو کرده باشی و تمام راهای ممکن رو رفته باشی و به نتیجه نرسیده باشی . طلاق آخرین راهه عزیزم .

    به نظرم ابتدا روی مساله پرخاشگری همسرت فوکوس کن ، احتمالا بحث های دیگه رو هم دربرمیگیره .
    بیشتر مثل بزن ، این مثالی که در مورد آژانس گرفتن زدی خیلی موضوع رو بیشتر روشن کرد .بهت حق میدم عزیزم ، تو هم اختیار داری ، 7 یا 8 دقیقه اونقدر زمان طولانی نیست که همسرت نتونه منتظر بمونه ، ولی میدونی چیه عزیزم ، این رفتارها به خاطر مشکلاتیه که بینتون پیش اومده و همش یک جور عغده شده و میخواد توی هر موردی خودش رو بریزه بیرون ، هر دوی شما از این وضعیت خسته شدید ، همسرت هم از رفتاراش مشخصه که مثل خودت خسته شده .
    برای از بین بردن پرخاشگری همسرت سعی کن از تمام زنانگی خودت استفاده کنی ، از لطافتی که داری ، حتی با یک لبخند و شوخی میشه به یک بحث پایان داد .
    به نظرم در برابر موضع گیری همسرت بهش لبخند بزن و سعی کن با شوخی طوری که بهش بر نخوره بحث رو پایان بده .تو میتونی
    ویرایش توسط tamanaye man : شنبه 08 تیر 92 در ساعت 09:34

  7. 4 کاربر از پست مفید tamanaye man تشکرکرده اند .

    PAPA1 (چهارشنبه 16 مرداد 92), roze sepid (شنبه 08 تیر 92), sadaf tanha (جمعه 04 مرداد 92), الهه آذر (یکشنبه 09 تیر 92)

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 05 شهریور 94 [ 10:39]
    تاریخ عضویت
    1392-3-17
    نوشته ها
    110
    امتیاز
    2,449
    سطح
    29
    Points: 2,449, Level: 29
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    27

    تشکرشده 150 در 70 پست

    Rep Power
    24
    Array
    براي ارتباط خوب با همسرتون به نظرم ارتباط موثر دكتر فرهنك عاليه جهارتا جلسه است هر جهارتاشو مخصوصا سومي وجهارمي خيلي براي مقابله با دعوا وارتباط موثر وخوب عاليه اكه بيدا نكردين بكيد ميل كنم براتون

    - - - Updated - - -

    براي ارتباط خوب با همسرتون به نظرم ارتباط موثر دكتر فرهنك عاليه جهارتا جلسه است هر جهارتاشو مخصوصا سومي وجهارمي خيلي براي مقابله با دعوا وارتباط موثر وخوب عاليه اكه بيدا نكردين بكيد ميل كنم براتون

  9. کاربر روبرو از پست مفید mati تشکرکرده است .

    الهه آذر (یکشنبه 09 تیر 92)

  10. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 06 تیر 93 [ 06:00]
    تاریخ عضویت
    1392-1-22
    نوشته ها
    523
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,312

    تشکرشده 1,508 در 444 پست

    Rep Power
    64
    Array
    اکثر نظرات اینجا به نظر میرسه چیزی از وضعیت شما درک نمی کنند. کسانیکه موقع نظر دادن به این فکر میکنند که نظرشون انسانی به نظر برسه!!!
    الهه آذر عزیز، من تاپیک قبلیت رو هم پیگیری کردم. زندگیت رو بیشتر از این دست نده. این مرد زندگی تو نیست. تمامش کن. هر آدمی توی زندگی اشتباه میکنه. ولی تکرار و ادامه اشتباه از عقلانیت به دوره.

  11. کاربر روبرو از پست مفید toojih تشکرکرده است .

    الهه آذر (یکشنبه 09 تیر 92)

  12. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 12 بهمن 92 [ 11:56]
    تاریخ عضویت
    1390-11-16
    نوشته ها
    171
    امتیاز
    4,421
    سطح
    42
    Points: 4,421, Level: 42
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 129
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran
    تشکرها
    182

    تشکرشده 174 در 86 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    براي اينكه بتوني تصميم درست را بگيري بهتره نقاط قوت و ضعف زندگي مشتركت و نقاط قوت و ضعف جداشدن را ليست كني بعد با هم مقايسه كني و بهترين تصميم را بگيري.موقع تصميم گيري هم به آرامش خودت و به اينكه ما فقط يكبار توي اين دنيا زندگي ميكنيم و تنها كسي كه مسئول شادي و موفقيتش هستي ،خودت هستي را درنظر بگير.درسته كه احترام پدر و مادر و خوشحالي اونها مهمه ولي وجود خودت اولين نعمتي هست كه خدا بهت داده و مطمئن باش كه پدر و مادرت هم از اينكه تو توي زندگيت اذيت بشي و فقط تحمل كني خوشحال نميشن.عاقلانه براي زندگيت تصميم بگير نه با احساسات.
    ویرایش توسط khoshkhabar : شنبه 08 تیر 92 در ساعت 14:18

  13. 3 کاربر از پست مفید khoshkhabar تشکرکرده اند .

    majid_k (دوشنبه 24 تیر 92), فرشته مهربان (دوشنبه 24 تیر 92), الهه آذر (یکشنبه 09 تیر 92)

  14. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 12 مهر 96 [ 22:35]
    تاریخ عضویت
    1392-3-16
    نوشته ها
    135
    امتیاز
    4,002
    سطح
    40
    Points: 4,002, Level: 40
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 148
    Overall activity: 42.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    207

    تشکرشده 148 در 68 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    24
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    الهه جان،

    نظر من اینه که با شوهرت صحبت کن و بگو که برای مدتی می ری پیش پدر و مادرت. بگو که خسته ای و احساس می کنی به استراحت نیاز داری.

    برو یه مدت پیش پدر مادرت بمون و وقتی کمی آروم شدی و همینطور مطمئن شدی که توانایی جدا شدن از همسرت را داری، اونوقت اقدام کن.

    توی این مدت هم همسرت را نبین و باهاش تماس نگیر، تا ببنی از نظر روحی آیا واقعا ازش راحت جدا می شی؟ آیا دلبستگی وجود نداره؟

    مشاوره هم برو.

    همه این کارها را که با هم بکنی، انشالله تصمیم بهتری می گیری.

    الان موقع سرزنش شما یا یادآوری اشتباهاتتون نیست، ولی فکر می کنم این که شما با کسی هم سطح و هم طبقه خودتون ازدواج نکردید
    اشتباه است.
    بعد از اون هم همواره همسرتون را حمایت کردید و استقلال زیادی داشتید.
    مثال ساده کوچیک می زنم از همون مشکل دیشب:
    شما باید همراه همسرتون می رفتید توی سوپر مارکت، اجناس مورد نظرتون را انتخاب می کردید تا همسرتون بخرند. بعد هم با همدیگه خارج می شدید
    و وظیفه برگرداندن شما به خونه و مدیریت این مساله را به همسرتون محول می کردید.
    بدون این که لازم باشه چیزی بگید. صبر می کردید خودش زنگ می زد آزانس و خودش برنامه می ریخت.

    شما بیش تر از حد درک همسرتون حمایتش می کنید و زندگی تون را دوستانه می بینید.
    بهتره بیشتر زن باشید و کارها را بسپارید به همسرتون.

    شیدای عزیزم.متاسفانه امکانش رو ندارم که مدتی برم پیش خونوادم.چون خود بخود قضیه حالت دعوا رو بخودش میگیره.متاسفانه همسرم هم اصلا منطقی نیست.اگه بگم میخوام مدتی برم میگه برو و دیگه برنگرد.در خصوص اینکه بهم پیشنهاد دادی باید زنگ زدن به اژانس رو به شوهرم میسپردم باید بگم نمیدونستم که قاطی میکنه.آخمه مگه ادم چقد میتونه تو زندگی همه چیو پیش بینی کنه تا جلوی این دعواهای مسخره رو بگیره؟خنده دار نیست مسادل مهم زندگی ول کنم ؟بشینم فکر کنم اگه کار به این سادگی رو انجام بدم آقا خوششون میاد یا بدشون؟باور کن الانشم زندگیم به همین دو دو تا چهارتا کردنا میگذره واسه اخلاق تند شوهرم دیگه جایی برا لذت بردن از زندگی نمونده

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط شمیم الزهرا نمایش پست ها
    سلام الهه خانم.
    نوشته هاتونو که خوندم فشاری که روتون هستو حس کردم.
    مثالی که زدینو من اوایل ازدواجم به همین شکل شما زیاد تجربه کردم و بعد از سختیای زیاد متوجه اشتباهاتم شدم. میدونین نظر من چیه؟

    هر کسی ظرف وجودی که خودش میسازه(نه ظرفی که خدا براش قرار داده چون اون خیلییی بزرگه) متفاوته، ممکنه یکی قد یک لیوان آب باشه و با یک سنگریزه هم سر ریز کنه و یکی هم قد دریا باشه و با هیچ تخته سنگی هم سرریز نشه.
    شما خسته این و ظرف وجودیتونو کوچیک کردین و نتونستیم مسئلتونو تحلیل کنین. خیلی عذر میخوام اما چیزی که مشهوده عدم درک شما از همسرتون و غرور شماست.

    زن بودن لطافته و با این جمله شما که چرا من فقط باید برای زندگیمون تلاش کنم مغایره.ببین دوست عزیز باید اینقدر دلت بزرگ بشه که این حرفارو بریزی دور که مگه اون بهتر شده که من بهتر شم؟ اگه بخوای با این تفکر ادامه بدی قطعا کارت یا به طلاق میکشه یا به یک زندگی فرسایشی.چون خودت خواستی جنگ کنی.

    اگه ازین زندگی هم بیرون بیای چیزی عوض نمیشه چون تو زندگی بعدیت باز هم همین مشکلارو خواهی داشت.پس اول نگرش و خودتو عوض کن و اگر دیدی که باز هم این زندگی مناسب نیست به طلاق فکر کن.

    وقتی از عشق همسرت خودتو لبریز کنی و منیت هاتو کنار بذاری، اونوقت تحت هر شرایطی میتونی عصبانیتشو درک کنی و باهاش همدلی کنی.باید وظیفه زن بودنو بشناسی.
    این که اون مرد زندگی توست و چه جایگاهی داره و اونه که باید زندگی رو کنترل کنه و این اصلا به معنی نداشتن اختیار شما نیست.فقط جایگاهتون به این شکله.

    من خیلی حرف دارم اما چون زیاد با زندگیتون آشنا نیستم و فقط با همین متنتون قضاوت کردم ادامه نمیدم.اگر مایلین بیشتر از خودتون و مسائلتون بگین تا اگه کمکی ازم بربیاد انجام بدم.
    موفق باشین

    - - - Updated - - -

    عذرمیخوام در قبال فرمایش شیدا جان که میگن منزل مادرتون برید میخواستم مخالفت خودمو بگم.
    اصلا فعلا خانوادتونو دخالت ندید و نذارین چیزی از ناراحتی های شما بفهمن.اگر هم نیازقطعی به تنهایی و دوری همسرتون دارید از ایشون بخواین اگر امکانش هست سفری یکی دو روزه به اطراف شهرتونو ترتیب بدن یا منزل کسی که ارتباط خانوادگی ندارید و مطمئن هستید برید.وگرنه این مدل دور شدنو تا جایی که بنده میدونم فقط در شرایط خاصی به تجویز مشاور انجام میدن و برای همه مفید نیست و حتی ممکنه مشکلاتتون بیشتر شه.


    عزیزم اگه شرایط مشابه منو تجربه کرده باشی میدونی اونی که ظرف وجودیش کمه شوهرمه نه من .اونی که نیاز معمولی مثل همصحبتی با شوهرشو همیشه سرکوب میکنه ظرف کوچکتری داره یا اونی که همیشه فقط متوقع بوده و قدرنشناس.در موردم کم لطفی کردی من با عزت و احترام بزرگ شده بودم یکبار در طول بچگیم هم کتک نخورده بودم.تو خونه شوهرم بارها بخاطر مسائل پیش پا افتاده کتک خوردم و خورد شدم...من ظرف کوچکی دارم که همه جا وانمود کردم شوهرم انسان خوبیه؟من درکش نکردم که نخواستم کوچکترین فشاری بهش بیاد؟منی که الان حتی حلقه ازدواجم هم بدلیه؟منی که پدر و مادرم عاشقانه دوسم داشت اما الان مرده و زنده ام تو این خونه فرقی نداره؟همین دیروز که شوهرم مریض شدم تمام وظایفمو انجام دادم.ازش پرستاری کردم.مراقبش بودم.بارها تو خونش از شدت درد قلبم بخودم پیچیدم اما یبار همسرم تا دکتر همراهیم نکرد....نمیگم اشتباه نکردم.خیلی جاها کوتاهی کردم اما باور کن برام سخته اینهمه بی تفاوتی رو تحمل کنم.



    نقل قول نوشته اصلی توسط tamanaye man نمایش پست ها
    الهه جون یکی از علت هایی که باعث میشه دوستان به یک تاپیک سر نزنن طولانی شدن یک متن هست ، برای خوندن خسته کننده میشه ، به خصوص که توی تاپیک قبلت هم دیدم عزیزم که میخوای چند تا موضوع رو با هم توی یک تاپیک ببرسی کنی . واقعا سخته . و کمتر به نتیجه میرسه . به نظرم یکم متنت رو کوتاهتر کن و ابتدا به یک مساله بپرداز ، یواش یواش ... وقتی تمام مشکلات رو با هم برداری همش از دستت میریزه عزیزم ، یکی یکی .

    برای ناامید شدن هم خیلی زوده ، اصلا دیگه اسم طلاق رو نیار ، مگر زمانی که تمام تلاش هات رو کرده باشی و تمام راهای ممکن رو رفته باشی و به نتیجه نرسیده باشی . طلاق آخرین راهه عزیزم .

    به نظرم ابتدا روی مساله پرخاشگری همسرت فوکوس کن ، احتمالا بحث های دیگه رو هم دربرمیگیره .
    بیشتر مثل بزن ، این مثالی که در مورد آژانس گرفتن زدی خیلی موضوع رو بیشتر روشن کرد .بهت حق میدم عزیزم ، تو هم اختیار داری ، 7 یا 8 دقیقه اونقدر زمان طولانی نیست که همسرت نتونه منتظر بمونه ، ولی میدونی چیه عزیزم ، این رفتارها به خاطر مشکلاتیه که بینتون پیش اومده و همش یک جور عغده شده و میخواد توی هر موردی خودش رو بریزه بیرون ، هر دوی شما از این وضعیت خسته شدید ، همسرت هم از رفتاراش مشخصه که مثل خودت خسته شده .
    برای از بین بردن پرخاشگری همسرت سعی کن از تمام زنانگی خودت استفاده کنی ، از لطافتی که داری ، حتی با یک لبخند و شوخی میشه به یک بحث پایان داد .
    به نظرم در برابر موضع گیری همسرت بهش لبخند بزن و سعی کن با شوخی طوری که بهش بر نخوره بحث رو پایان بده .تو میتونی

    درمورد طولانی بودن تاپیکام حق با شماست.حتما ازین ببعد سعی میکنم مختصر و مفید بنویسم.انقد تو خونه باید ساکت بمونم تا ارامش شوهرم بهم نریزه حرفام قلمبه شده واسه همین سرتونو درد اوردم ببخشید.ممنون از راهنماییت.فعلا دعوا نکردیم.هر وقت دعوامون شد بلافاصله میام با مثال تعریف میکنم.البته انقد من تو خونه ساکتم که معمولا تو خونه دعوا نمیشه مگه اینکه بریم بیرون و اتفاقی مشابه اون شب بیفته تا همسرم داد و بیداد کنه.تو خونه فقط کنار هم غذا میخوریم.بعدش شوهرم میشینه پای تلویزیون منم باید ساکت بمونم.


    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط mati نمایش پست ها
    براي ارتباط خوب با همسرتون به نظرم ارتباط موثر دكتر فرهنك عاليه جهارتا جلسه است هر جهارتاشو مخصوصا سومي وجهارمي خيلي براي مقابله با دعوا وارتباط موثر وخوب عاليه اكه بيدا نكردين بكيد ميل كنم براتون

    - - - Updated - - -

    براي ارتباط خوب با همسرتون به نظرم ارتباط موثر دكتر فرهنك عاليه جهارتا جلسه است هر جهارتاشو مخصوصا سومي وجهارمي خيلي براي مقابله با دعوا وارتباط موثر وخوب عاليه اكه بيدا نكردين بكيد ميل كنم براتون
    اتفاقا یه سری سخنرانیشونو که چند سال پیش تو اصفهان بود دارم.نمیدونم شما هم به همون اشاره داشتید یا نه.؟ممنون از نظرتون

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط toojih نمایش پست ها
    اکثر نظرات اینجا به نظر میرسه چیزی از وضعیت شما درک نمی کنند. کسانیکه موقع نظر دادن به این فکر میکنند که نظرشون انسانی به نظر برسه!!!
    الهه آذر عزیز، من تاپیک قبلیت رو هم پیگیری کردم. زندگیت رو بیشتر از این دست نده. این مرد زندگی تو نیست. تمامش کن. هر آدمی توی زندگی اشتباه میکنه. ولی تکرار و ادامه اشتباه از عقلانیت به دوره.

    توجیه عزیز من خیلی راحت وارد این زندگی شدم و بقول معروف ازدواجو آسون گرفتم(واسه همین شوهرم قدرمو نمیدونه)شاید واسه همین هم راحت بهم میگه میتونی بری هر وقت خواستی....اما دلم میخواد مطمئن بشم که همه راهها رو رفتم...البته اگه تصمیمم فقط رو خودم اثر داشت یه لحظه هم نمیموندم و اصلا به راه دیگه ای فکر نمیکردم افسوس که مجبورم به خونوادم فکر کنم(ایکاش موقع ازدواجم بهشون فکر کرده بودم)


    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط khoshkhabar نمایش پست ها
    سلام
    براي اينكه بتوني تصميم درست را بگيري بهتره نقاط قوت و ضعف زندگي مشتركت و نقاط قوت و ضعف جداشدن را ليست كني بعد با هم مقايسه كني و بهترين تصميم را بگيري.موقع تصميم گيري هم به آرامش خودت و به اينكه ما فقط يكبار توي اين دنيا زندگي ميكنيم و تنها كسي كه مسئول شادي و موفقيتش هستي ،خودت هستي را درنظر بگير.درسته كه احترام پدر و مادر و خوشحالي اونها مهمه ولي وجود خودت اولين نعمتي هست كه خدا بهت داده و مطمئن باش كه پدر و مادرت هم از اينكه تو توي زندگيت اذيت بشي و فقط تحمل كني خوشحال نميشن.عاقلانه براي زندگيت تصميم بگير نه با احساسات.
    ممنونم از رانماییت در اولین فرصت لیستمو اماده میکنم و میارمش همینجا تا شما هم ببینیدش و نظراتتونو بهم بگین.بازم ممنون

  15. کاربر روبرو از پست مفید الهه آذر تشکرکرده است .

    شیدا. (یکشنبه 09 تیر 92)

  16. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 آذر 92 [ 23:00]
    تاریخ عضویت
    1392-1-08
    نوشته ها
    127
    امتیاز
    791
    سطح
    14
    Points: 791, Level: 14
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    47

    تشکرشده 202 در 83 پست

    Rep Power
    24
    Array
    بعضی ادمها شخصیت های ناسالم دارند و اگه درمان نشند ادم سالم کنارشون رو هم مریض میکنند.. شخصیت های پرخاشگر یکی از همین شخصیت هاست حتی دلیل مشکل جنسی شما هم به دلیل شخصیت پرخاشگر و پر اضطراب ایشونه.. یکی از دلایل خود ارضایی با وجود زنی که در کنارتونه اضطراب شدید و ترس از رابطه جنسیه ... شما حتی اگه فرشته هم باشید باز هم این ادم بهونه ایی پیدا میکنه و پرخاش میکنه .. حالا باید چه کنید طلاق همیشه هست دست نگه دارید هر زمان که بخواید میتونین جدا بشید ولی قبلش انقدر تلاش برای زندگیتون بکنید که اگه روزی جدا شدید عذاب وجدان نداشته باشید که قدمی برای زندگیتون برنداشتید... صبر و تحمل های بیش از حد شما قدم های زندگی شما نیستند باید از همسرتون بخواهید که به صورت جدی روان درمانی رو اغاز کنند این روان درمان گاهی تا دو سال هم طول میکشه این زمان نیاز به صبر و تحمل شما هست ... به صورت جدی زندگیتون رو پی گیری کنید رهاش نکنید از زیر بار مسئولیت انتخابتون در نرید نگید که نمیاد پیش مشاور تلاش کنید باید ببرینش پیش روانپزشک و روانشناس بالینی تا توامان مشکلات کودکی این اقا رو حل کنند

  17. کاربر روبرو از پست مفید hamrahi تشکرکرده است .

    الهه آذر (دوشنبه 10 تیر 92)

  18. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 12 مهر 96 [ 22:35]
    تاریخ عضویت
    1392-3-16
    نوشته ها
    135
    امتیاز
    4,002
    سطح
    40
    Points: 4,002, Level: 40
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 148
    Overall activity: 42.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    207

    تشکرشده 148 در 68 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    24
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط hamrahi نمایش پست ها
    بعضی ادمها شخصیت های ناسالم دارند و اگه درمان نشند ادم سالم کنارشون رو هم مریض میکنند.. شخصیت های پرخاشگر یکی از همین شخصیت هاست حتی دلیل مشکل جنسی شما هم به دلیل شخصیت پرخاشگر و پر اضطراب ایشونه.. یکی از دلایل خود ارضایی با وجود زنی که در کنارتونه اضطراب شدید و ترس از رابطه جنسیه ... شما حتی اگه فرشته هم باشید باز هم این ادم بهونه ایی پیدا میکنه و پرخاش میکنه .. حالا باید چه کنید طلاق همیشه هست دست نگه دارید هر زمان که بخواید میتونین جدا بشید ولی قبلش انقدر تلاش برای زندگیتون بکنید که اگه روزی جدا شدید عذاب وجدان نداشته باشید که قدمی برای زندگیتون برنداشتید... صبر و تحمل های بیش از حد شما قدم های زندگی شما نیستند باید از همسرتون بخواهید که به صورت جدی روان درمانی رو اغاز کنند این روان درمان گاهی تا دو سال هم طول میکشه این زمان نیاز به صبر و تحمل شما هست ... به صورت جدی زندگیتون رو پی گیری کنید رهاش نکنید از زیر بار مسئولیت انتخابتون در نرید نگید که نمیاد پیش مشاور تلاش کنید باید ببرینش پیش روانپزشک و روانشناس بالینی تا توامان مشکلات کودکی این اقا رو حل کنند


    ممنون از راهنماییتون.اما با توجه به شناختی که ازش دارم صد درصد مطمئنم که نمیاد مشاوره...اگه لازم بشه خودم تنهایی میرم.فقط چون تو شهر کوچک زندگی میکنیم مشاور خوب سراغ ندارم.نمیدونم چیکار کنم.مشاوره های تلفنی تهران چطورن؟


 
صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. من برگشتم و یه کار خلاف قوانین تالار کردم.چیکار کنم؟؟
    توسط Somebody20 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: جمعه 16 خرداد 93, 18:23
  2. نمی دونم دوسش دارم یانه!؟؟ و البته اونم منو دوست داره!؟؟
    توسط ramin_ad در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: سه شنبه 22 بهمن 92, 00:16
  3. رفتارهاي كلي من در برابر خانواده ي شوهرم چه جوري باشه؟؟
    توسط مريم.م در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 مهر 90, 00:51
  4. آیا به یه خاین حق میدین؟؟
    توسط sogand در انجمن تعدد زوجات، چند همسری، صیغه موقت
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: چهارشنبه 16 شهریور 90, 23:01
  5. چکار کنم شوهرم یار و همراهم بشه؟؟
    توسط مهسان-م در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 21
    آخرين نوشته: شنبه 10 مهر 89, 21:22

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:48 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.