به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 115

Threaded View

  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 بهمن 97 [ 02:18]
    تاریخ عضویت
    1397-8-15
    نوشته ها
    61
    امتیاز
    1,012
    سطح
    17
    Points: 1,012, Level: 17
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 88
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    60

    تشکرشده 50 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام آقا behzzad خیلی ازتون ممنونم که وقت با ارزشتون رو برای مطالعه تاپیکم گذاشتید. وقتی گفتید مورد مشابه با شوهرم خیلی کنجکاو شدم تا تاپیکای شما هم بخونم تا هم با احساس مردی که همچین مساله ای براش پیش اومده بیشتر آشنا شم که شوهرمو بهتر درک کنم هم اینکه اگه نکته ای هر چند کمی شبیه هم شده برای بازسازی این رابطه از تو تاپیکاتون یاد بگیرم و اینکه چطور به آشتی رسیدید خداروشکر!!

    امیدوارم حرفام خدای نکرده زیاد باعث یادآوری خاطرات تلخ گذشتتون و یا اثرگذاری بدی نشه.. مشکل شما از جهت تشابه با همسرم راستش حس میکنم خیلی بغرنج تر

    بود و واقعا اونقدی که شما حق داشتید تو ناراحت شدن شوهر من محق نیست . با این حال من درک میکنم غرورش بد شکسته شده اما اگه توجه کرده باشید اون اومد به خونه ما و سر یه چیز بی ارزش یکدفعه آبروی ناموس خودشو داشت میبرد من کار برادرمو اصلااااااا تایید نمی کنم و تعجب کردم که شما هم به عنوان خواننده این تاپیک مثل شوهرم اینجور برذاشت کردید که من طرف برادرمو گرفتم دوس دارم بدونم چطور این برداشتو کردید از دیدگاه یه مرد که به همون شکل شاید من بتونم این برداشت اشتباه رو از ذهن همسرم پاک کنم

    من حتی تا چند هفته اول فقط با برادرم بحث میکردم و دعوا که تو تیر خلاصو به زندگی من زدی تو زندگیمو برا همیشه خراب کردی من الان چهار ماهه با برادرم با اینکه تو یه خونه هستیم حرف نمی زنم حتی با مادرمم حرف نمیزنم خیلی کم!

    آقا بهزاد من خیلی تو تاپیکاتون سعی کردم توجه کنم بفهمم چطور شما آروم شدید و برگشتید که شاید راهی برای زندگی منم باشه .جالبه که شما هم تو تاپیکای اولتون دقیقا مثه شوهر من خیلی خیلی قاطعاانه میگفتید که برنمی گردید به این زندگی و چون از اول خوندن گفتید که آشتی کردید خیلی امیدوار شدم که پس امیدی برا زندگی منم هس هر چند که آدما و زندگی ها با هم فرق دارن..
    بیشترین نقطه عطفی که بنظرم یدفعه باعث شد نظرتون عوض شه فکر میکنم برگشتن چند روزه همسرتون به خاطر درخواست تمکین بود که برای شما یادآوری کرد که چقد همسرتون رو دوس دارید و دلتنگش شدید در حالیکه تا قبل دیدنشون تو پستاتون به ظاهر کاملا یچیز دیگه میگفتید .. منظورم اینه وقتی آدما تو همچین ناراحتی هایی که پیش میاد همدیگه رو نمی بینن انگار اون احساس دوس داشتن ظاااهرررا میمیره و باید یه شرایطی فراهم شه تا دوباره کنار هم قرار بگیرن تا حس دوس داشتن زنده شه تا اون دوس داشتنه اون مرد رو ترغیب کنه به حفظ زندگیش
    که خب من واقعا الان این راه در دسترسم نیس

    یکم حرفام قاطی شد
    یچیز دیگه هم که گفته بودید منو یاد دلیل ازدواج شوهرم که بعد عقد بهم گفته بود انداخت .گفتید اصلا نمیتونم آزادش کنم بره چون نمیتونم تصور کنم روزی با کس دیگه ای باشه .شوهر منم گف میدونی 50 درصد اینکه با اینکه اهل ازدواج نبودم اما آخر ازدواج کردیم این بود که حتی نمیتونستم تصورشو کنم برای کس دیگه ای بشی .

    من حتی دو هفته بعد دعوا یجورایی سعی کردم این حساسیتشو یادش بیارم تا شاید اثر داشته باشه روش ..گفتم به بعد طلاق فکر کردی؟من جز تو به زندگی با هیج کس دیگه ای تا آخر عمرم نمیتونم فکر کنم .. میخوای تا آخر عمر تنها بمونمو به خاطراتمون فقط فکر کنم.. اون لحظه جمله ای گف خیلی تعجب کردم ..با یجور نفرتی گف ازدواج میکنییی تو همونی هستی که تو دوستی خیلی راحت بهم گفتی اگه تموم کنیم ینی برم با فلانی(یکی از خواستگارای خیلی سمجم که در جریانش بود) ازدواج کنم؟..
    اینکه حرفیو که من چند ماه اول اَشناییمون اونم وقتی خودش حرف جدایی زده بود یبار بهش زده بودم الان تو اون موقعیت تو ذهنش بود و با نفرتی گف حس کردم انگار کینه ازم داره..

    بگذریم..

    آقا بهزاد من پست Quality عزیز رو چندین بار خوندم از شما هم خواهش میکنم اگه با توجه به تجربه شخصی ای که داشتین از دید یه آقا و احساسات آقایون در همچین شرایطی اگه ممکنه براتون با جزییات بهم راهکاری برای ترمیم غرور و اقتدارش بدید یا اینکه چکار کنم عصبانیتش فروکش کنه.. برم سمتش ؟نرم؟ کاملا به حال خودش رهاش کنم؟ یا ازون راهکارهای شماره ای که گفتم بنظرتون کدوم تاثیرگذارتره مثلا اگه شما بودید

    چیزی که برام جالب بود تو مورد شما این خودتون بودید که تصمیم به برگشت گرفتید خانمتون باغث نشد.. و البته توصیه ها و راهنمایی دوستان تو تالار و پیگیری های خودتون در اینجا به نظرم خیلی رو شما تاثیر داشت رو شناخت خودتون و روحیات و بیشتر درک کردن خانومتون .. کاش همسر منم اهل اینکارا و وقت گذاشتن برای خود شناسی بود..و اینجا به حرف بعضی دوستان رسیدم که تا مردی قلبا خودش تصمیم به برگشت نگیره کارای تو هیچ فایده ای نداره ..

    در هر صورت خیلی خوشحالم که الان زندگی خوبی دارید.. ممنون از آرزوی خوبتون منم برای شما و همسر عزیزتون آرزوی زندگی پر از آرامش و عشق دارم..

    منتظر نظرات شما و دوستان هستم..

  2. 2 کاربر از پست مفید راه برگشت تشکرکرده اند .

    behzzad (سه شنبه 29 آبان 97), Quality (سه شنبه 29 آبان 97)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:58 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.