دوران عقد+ سخت گیری پدرم + خسته شدم دیگه
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام...
تو دوران عقدم. از انتخابم راضیم اما اما اما پدرم برام خیلی اصطکاک ایجاد کرده و می کنه...
خیلی تلاش کردم و می کنم حلش کنم و تا حدود زیادی موفق بودم ولی الان دیگه خسته شدم!
و نسبت به پدرم یه احساس بدی پیدا کردم...
و گاهی سابقه بعضی رفتارهای پدر با من یادم میاد و مزید بر علت میشه...
تو این دوران یه ایمیل هم از طرف یکی از خواستگاران سابقم دریافت کردم که جواب ندادم! و بهم هم خیلی بر خورد اما جواب ندادم.و صحبتهاش هم کاملا غیر منطقی بود. و من فقط عکس پروفایل تلگرامم را عکسی گذاشتم که نشون بده متاهلم! همین!
ولی وقتی مشکلی با پدرم برام پیش میاد اون ایمیل و اون اتفاقات تلخ گذشته برام یاداوری میشه!
و احساس های بدی به سراغم میاد. با انواع مختلف! عذاب وجدان برای ... عذاب وجدان برای ... وووو که منشا منطقی هم نداره... اما احساس های بدی برام میاد.
و من خواب های خیلی بدی می بینم! خیلی بد و در حد کابوس!
تو این شرایطی که هستم یه برادر دارم که حرفاش خیلی برای پدرم محترمه. اما کلا این برادرم گوش به فرمانه صد در صدیه و یه ذره نمیاد مثلا جلوی پدرم حق را به من بده.و از اعتبارش برای من استفاده کنه!
اما از یه طریق های دیگه ای منو حمایت می کنه.مثلا شرایطی جور می کنه من و همسرم پنهانی بریم بیرون.
کلا تو دوران عقد n تا دروغ به پدرم گفتم چون راهی نداشتم(یعنی راه حلام همش از جنس دروغ بوده!!!). من دروغ گو نبودم و باورتون نمیشه صداقتم در چه حد بود! شاید تا قبل عقدم از بچگی تا عقد در مجموع نهایتا 5 تا دروغ بیشتر نگفته بودم!
و برای همین عذاب وجدان می گیرم.
ولی بعضی وقتها هم پیش خودم می گم خوب کردم اصلا!
الان ذهن آشفته ای دارم و برام سخته بنویسم. فعلا همین ها...
اگر از دوستان گذشته هستن و منو می شناسن فکر کنم بتونن منو بهتر راهنمایی کنن.
الان یه شرایطیم نمی دونم چی کار کنم؟
چون هم دیروز هم دیشب پدرم ناراحته از دستم سر مساله بی خود!
الان تحمل شنیدن حتی یه کلمه از پدرم را هم ندارم!!! چون الان بخوام از اتاقم برم بیرون فقط می خواد منو سرزنش کنه!
و استدلال های بی منطق و دیسیبلین های خاص خودش!!!!
و اجازه ندادن به من برای اینکه بتونم راحت حرفم را بزنم.و اون گوش نمی ده! و منو درک نمی کنه!
کلا هیچ کس منو درک نمی کنه....
همین الان نمی دونم احساسم را چه طوری کنترل کنم... و وضع را بدتر نکنم!و نیاز دارم "همین الان"یکی باهام صحبت کنه و بهم آرامش بده....
دوستان قدیمی همدردی هستین آیا؟