من فکر می کنم از مساله ای که درحال حاضر برات پیش اومده مهمتر اینه که من احساس می کنم تو هنوز با خود مساله ازدواج مشکل داری.
مساله دوم این که این آقا آیا انتخاب مناسبی هست یا نه
و یک مساله دیگه درباره تو اینه که الان به خاطر سوالات این آقا از ازدواج ترسیدی!که من اینو خوب درک می کنم و الان فقط می خام باهات در مورد این حرف بزنم:
من حرف واحد عزیز را قبول دارم نیاز به ازدواج در خانم ها بیشتر به صورت عاطفی بروز می کنه.
من خودم قبلا یک خواستگار داشتم که از من (البته خیلی سربسته و خیلی مودبانه) در مورد گرم مزاجی پرسید.من هم اون موقع تازه به ازدواج فکر کرده بودم از اونجایی هم که خیلی پاستوریزه بزرگ شده بودم اصلا نمی دونستم باید چه جوابی بدم.گفتم نمی دونم.
راستش من تازه اون موقع چون مطالعه نداشتم اصلا نمی دونستم رابطه جنسی بین زن و شوهر یک چیز روتینه.فکر می کردم هروقت می خوان بچه دار بشن این رابطه برقرار میشه!یا نهایت هر ماه.وقتی رفتم سرچ کردم معمولش هفته ای دو باره اصلا همین جوری خشکم زد!
خیلی ترسیده بودم که انگار من سرد مزاج هستم و دیگه نباید به ازدواج فکر کنم و...
حالا خیلی چیزها را بعدا من فهمیدم که چقدر اشتباه می کردم و غیره بماند!چون اگه بگم که همه مسخره ام می کنند و ماجراهایی داره.و قابل گفتن نیست.
اما برون ده نتایجم را سعی می کنم با توجه به وضعیتت بهت بگم:
1)تو تک دختر هستی و من احتمال می دم که به تو خیلی محبت شده.به خصوص از جانب پدر! برای همین خلا عاطفی را کمتر حس کردی.چون من خودمم تک دخترم و بابام خیلی بهم محبت کرده.این می تونه احساس نیاز به محبت جنس مخالف را به تعویق بیاندازه.
من تا قبل اینکه برادر بزرگم ازدواج کنه و ببینم چقدر عاطفه ای که بین زن و شوهر هست فرق داره و اینو حس نکرده بودم خیلی نمی فهمیدم که چرا باید ازدواج کنم.
چون تو خونمون همه چی بود.تفریح بود.محبت بود.ولی من نمی دونستم که با همسر تفریح رفتن یک لذت دیگه ای داره.یا حسش کلا فرق داره.
ببین اگه دختر با عاطفه ای هستی من بهت قول می دم اگه یکم مطالعه کنی در مورد عشق و... کاملا نظرت عوض میشه.چون خودم تجربه اش را داشتم بهت می گم.
مثلا من رفتم وبلاگ های زیر را خوندم.دیدم یک سری دختر مجرد چه آرزوهایی برای خودشون دارن.چقدر قشنگ و لطیف دارن به همسر نگاه می کنند.چقدر باحاله اگه آدم یکی را داشته باشه که بهش خوش بگذره!چه چیزهای کوچیکی تو زندگی مشترک وجود داره که اگه آدم دیدش را عوض کنه می تونه ازشون لذت ببره.
مثلا این وبلاگها را خوندم:
همین سایت را هم اومدم مطالعه کردم خیلی تاثیر داشت. دیگه بعد یک مدت کوتاهی اصلا دلم یک زندگی مشترک با عشق می خواست.
الان خودم باورم نمیشه من همونی هستم که قبلا از ازدواج خوشم نمیومد!و تا 24 سالگی یک خواستگار هم راه نمی دادم!
2)ممکنه پیش خودت بگی که از بدن مردها بدت میاد و....
اصلا نگران نباش بعضی دخترا این جورین.ولی بعد ازدواج اگه شوهرشون را دوست داشته باشن کلا نظرشون عوض میشه.من اینو از یک مشاور پرسیدم.
کلا دخترا بعد از اینکه مزه رابطه را بچشن خیلی فرق می کنند.تا قبلش راحتن ولی بعدش...
می گن زنان از عشق به رابطه جنسی می رسن و مردها از رابطه جنسی به عشق.
اگه یک زنی محبت نبینه و طرفش را دوست نداشته باشه اصلا نمی تونه از طرفش لذت ببره.برای همین این قدر می گن نوازش و محبت قبل رابطه برای زنان لازمه.
3)تربیت اشتباه خانواده ها در مورد مسائل جنسی.
خب این خیلی مهمه.گاهی ممکنه بعضی چیزها به دختر بد جور القا بشه.مثلا این نیاز بده.یا مردها چقدر بدن که این جوری هستن و... اگه این جوری هستی سعی کن نگاهت را عوض کنی.
من برای کسانی که فرزند دارند توصیه می کنم برای تربیت جنسی فرزندانشون به طور صحیح مطالعه کنند.از خودشون جواب ندن!
اگه یک موقع سوالاتی تو ذهنت در باره رابطه داشتی و می خواستی از منبع سالمی اطلاع کسب کنی می تونی تو وبلاگ خانواده برتر و وبلاگ خانواده برتر 2(سخنان تایپ شده دکتر فرهنگ را هم داره!)سوالت را بپرسی.
کلا من الان حس می کنم دچار یک ترس و زدگی از ازدواج شدی و به مرور خوب میشی.
اگه خواستی یک تست گرم مزاجی و سرد مزاجی بده.حالا تو اینترنت هم هست.ولی بهتره بری طب سنتی.
اما من شنیدم باز هم همون عاطفی بودن و نیاز عاطفیشون به ازدواج در مورد خانم ها دخیله!
راستی حتما و حتما تاپیک زیر را هم بخون(پست 8).فکر کنم از جهاتی برات مفید باشه:
دو مساله دیگه هم باید سر فرصت بررسی بشه.