از مادرشوهرم متنفرم! (مادر همسرم او را کنترل می کند)
با عرض سلام خدمت همه ی دوستای عزیزم در سایت همدردی. من تازه عضو این سایت شدم ولی خیلی وقته مطالب واقعا مفید و راهنمایی های عملیتون رو میخونم و استفاده میکنم.
حدود یک سال و نیمه که عقد کردم. البته قبلش شش ماه با شوهرم نامزد بودیم چون ازدواج ما کاملا سنتی بود و من هیچ شناختی از شوهرم و خانوادش نداشتم. خداروشکر توی این مدت خیلی چیزا درمورد شوهرم و به خصوص پدر و مادرش و خواهرش فهمیدم. خداروشکر شوهرم مرد کاری و زرنگیه , البته وقتی اومد خواستگاری فقط یه شاگرد مغازه ساده بود و ما تا وقتی نامزد بودیم و خانوادش مطمئن بودند پسرشون آه در بساط نداره هیچ کس کاری به کار ما و زندگیمون نداشت، خداروشکر از وقتی عقد کردیم وضعیت شغلی و مالی شوهرم کاملا زیر و رو شد و خیلی توی کارش موفق شد، طوری که همه خانواده و فامیلش انگشت به دهن موندند، البته تلاش و پشتکار زیاد خودش هم در موفقیتش چندان بی تاثیر نبوده و نیست. وضع مالی خانواده شوهرم و کلا سیستم دخل و خرجشون با خانواده من خیلی فرق میکنه، البته این موضوع چندان واسه من اهمیتی نداشت چون خداروشکر شوهرم دست و دلبازه ولی مشکل من با خانوادش اینه که شوهرم خیلی دهن بینه و واسه آب خوردنش هم از مادرش اجازه میگیره. راستش درست نمیدونم که شوهرم خودش دلش میخواد مادرش رو توی زندگیش دخالت بده یا اینکه اونا دست از سرش بر نمیدارند. باور کنید از روزی که عقد کردیم حتی وقتی پیش هم هستیم مادرش هزار بار به بهونه های کاملا الکی به گوشیش زنگ میزنه و از آخرین وضعیت من و پسرش یه عالمه سوال میپرسه. تا حالا چندین بار به شوهرم و مادرشوهرم یا حتی پدر شوهرم تذکر دادم که دلیل این نگرانیتون چیه یا اینکه چرا به پسرتون اعتماد ندارید یا از چی میخواید سر در بیارید ولی نه جواب قانع کننده ای به من دادند و یا اگرم قبول کردند که این کارشون دیگه از حد گذشته دوباره بعد از یه مدت کوتاه (شاید واسه لجبازی با من) شروع کردند. راستش اوایل به این تماس های پشت سر هم اهمیتی نمیدادم و بیخیال بودم ولی حالا که فهمیدم واسه کنترل کردنه دیگه واقعا اعصابم خورد میشه و بهم میریزم. جالب اینه که وقتی من و مادر شوهرم باهم تنها هستیم و شوهرم بیرونه یا سر کاره اصلا هیچ زنگی بهش نمیزنه، گویا فقط هروقت پیش منه لازمه کنترل بشه و بهش دستور بدند. هرچقدر ضمنی و با شوخی و متلک به شوهرم میفهمونم که ازین رفتار مادرش ناراحت میشم سریع جبهه گیری میکنه .انگار خودش هم دوست داره مادرش هر ده دقیقه یه بار بهش زنگ بزنه و ازش آمار بگیره. توروخدا منو راهنمایی کنید که با این مادرشوهر بیکار و فوضولم چکار کنم؟
RE: از مادرشوهرم متنفرم! (مادر همسرم او را کنترل می کند)
سلام دوست عزیز،
اگر جستجو کنید در این رابطه تاپیک زیاد داریم.
از جمله این تاپیک ها:
لینک 1
لینک 2
و همینطور این پست:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
(6/2/1386)
دلسوزی های مادرانه
من هم در این مورد که «دخالت خانواده در امور خصوصی شما صحیح نیست» با شما هم نظر هستم.
اما نکات ظریفی هست که باید توجه نمائید.
معمولا عزیزان و نزدیکانی که خود را زیاد به ما نزدیک حس می کنند و دلسوز و دوست ما هستند، سعی می کنند با توصیه نصیحت، انتقاد به ما کمک کنند. که البته برای فرد بالغی مثل ما ، اصلا این جالب نیست.
این نکته از آنجا مهم است که ما از آنها متنفر نشویم. بلکه آنها را دوست داشته باشیم و بدانیم در روشی که انتخاب کرده اند اشتباه می کنند.
نکته دیگری که مهم است. معمولا ، هنگامی نزدیکان، آشکارا ما را مورد نصیحت و توصیه و انتقاد قرار می دهند که نقطه ضعف عمده و غیر قابل چشم پوشی در ما می بینند . یا خطر یا مشکل عمده ای را به وضوح بر سر راه ما مشاهده می کنند. هر چقدر ما از نظر عاطفی ، فکری و رفتاری بلوغ کمتری از خود نشان دهیم و استقلال لازم را در حل و فصل مسائل نداشته باشیم، نقش دخالتی دیگران در زندگی ما محسوس تر است.(افراد احساس محور به جهت عجول بودن و اینکه همه جوانب را نمی خواهند ببینند، صبور نیستند و هیجانی هستند، بیشتر شرایط دخالت دیگران را مهیا می کنند)
پس کاری که در این زمینه شما می توانید بکنید نه بحث کردن ، جدل کردن ، درگیری و نفرت هست، نه توجیه و پنهانکاری و .... بلکه باید توانا بودن خود را در حل مشکل و مسائل خود به آنها نشان دهی.
به جای توجیه هر گونه حرکتی که از تو سر می زند، گاهی لازم است بعضی صحبت های منطقی را ارائه دهی و حتی اشتباهات خود را نقد و بررسی کنی و ابراز پیشمانی کنی. با کنترل احساسات و هیجانات خودت به آنها نشان دهی که می توانی خود را از تصمیم گیری های صرفا احساسی نجات دهی و با آینده نگری خود می توانی محیطی امن را برای خودتون و خانواده تون ایجاد کنید.
همین انجمن "اختلاف و دعوا با خانواده همسر" رو مرور کنید، کلی راه حل پیدا می کنید.
موفق باشید.
RE: از مادرشوهرم متنفرم! (مادر همسرم او را کنترل می کند)
RE: از مادرشوهرم متنفرم! (مادر همسرم او را کنترل می کند)
از همه ی دوستای عزیزی که توی این موضوع شرکت کردند متشکرم.
من الان عقد هستم ولی همونطور که گفتم در دوران نامزدی اصلا خبری ازین تماس ها و دخالت ها نبود. حتی همین هفته ای چند ساعت رو که من با شوهرم تنها هستم اینجوری به کامم زهر میکنند.
راستش شوهر من تک پسر نیست، یه برادر شوهر کوچکتر هم دارم که کسی کاری به کارش نداره ولی انگار فقط قسمت من بوده که هر ده دقیقه یه بار دل مادر شوهرم واسه پسرش تنگ بشه .........:302::302:
RE: از مادرشوهرم متنفرم! (مادر همسرم او را کنترل می کند)
RE: از مادرشوهرم متنفرم! (مادر همسرم او را کنترل می کند)
اگه الان حساسیت نشون ندی بعد ازدواج می تونی تعادل ایجاد کنی.چون واسه من این طور بود.
RE: از مادرشوهرم متنفرم! (مادر همسرم او را کنترل می کند)
سلام دوستای خوبم. امیدوارم حال همتون خوب باشه.
بچه ها من نمیدونم چرا مادر شوهرم میترسه خانواده من با شوهرم تنها باشند. درسته ما الان عقد هستیم ولی هر وقت شوهرم میاد خونه ما مادرش هزار بار بهش زنگ میزنه و میگه برو طبقه بالا ( آخه خونه ما دو طبقس و فقط اتاق من و خواهرم طبقه بالاست، ما طبقه دوم زندگی میکنیم). حتی یه بار که خیلی به پسرش پشت تلفن اصرار میکرد بره بالا من گوشی رو از شوهرم گرفتم و دلیل این کارشو ازش پرسیدم ولی طبق معمول زد به حاشا و گفت من فقط میگم توی پله ها سر و صدا نکنه در صورتی که خود من بارها شنیدم که این حرفو به پسرش میزنه.
شوهرم بیچاره نمیدونه چیکار کنه و گاهی وقتا که میاد طبقه پایین به دروغ به مادرش میگه من بالا هستم. اصلا دلیل اینهمه کنترل زوریمادر شوهرمو نمیدونم ........... :316::302:
بنظر شما من باید این وسط چیکار کنم؟
دوستان میشه به من دقیقا بگید چطوری به شوهرم بفهمونم که با مادرش صحبت کنه که کمتر بهش زنگ بزنه (حداقل وقتی پیش منه) ؟
دوما منظور شما از کمتر حساسیت نشون بده چیه دقیقا؟ آخه میزان این تماس ها بی نهایت زیاده ..........
:316::325:
RE: از مادرشوهرم متنفرم! (مادر همسرم او را کنترل می کند)
رابطه ی شوهرت با مادرش به شما چه ارتباطی دارد؟!این تلفنها چه خطری را متوجه ی شما می کند که می خواهی حد و اندازه اش را کم و زیاد کنی ؟!
به نظرم این حساسیت و بازخورد منفی نوعی ورود به حریم مادر و فرزندی این دو نفر است . اگر شوهرت از مادرش دلخور شود و تعداد تماس ها را زیاد بداتد قطعا خودش به صدا در می آید و به او خواهد گفت و..................شما به خودت نگاه کن و ببین چرا این مسئله شما را آزار می دهد و خودت را قوی تر کن .این نگاه کنترلگرانه به مرور و طی زمان بر پیکر رابطه ی شما آسیب وارد می کند و خودت هم به مرور خسته می شوی و واکنش هایت تند و تیزتر می شود . پس جلوی خودت را از همین ابتدا بگیر.
و واکنش همسر شما بر دروغگویی ( بالا هستم - پائین هستم ) بیشتر ترس از واکنش های شماست و صد البته تنبلی است تا مشکل داشتن با تلفن های مادرش و.....
گیرم مادرش بگوید برو بالا تا با هم صحبت کنیم مثلا یک مکالمه ی تلفنی چقدر می خواهد طول بکشد؟!
نهایت این تماس ها را جمع کنی چقدر وقت همسرت را می گیرد؟!
آیا سهم دلتنگی این مادر از این پسر به همین اندازه نیست ؟!
ضمن اینکه شماتازه ازدواج کرده اید و به هر حال به مرور زمان شرایط و میزان این تلفنها هم کم خواهد شد .
RE: از مادرشوهرم متنفرم! (مادر همسرم او را کنترل می کند)
سلام آنی عزیز. امیدوارم که حالت خوب باشه. از پاسخت خیلی ممنونم.
بله حق با شماست. رابطه شوهر و مادر شوهرم به من هیچ ارتباطی نداره ولی تا زمانی که رنگ و بوی دخالت و دو بهم زنی به خودش نگیره. شاید یکی از دلایلی که من رفت و آمدم رو با خانواده شوهرم کم کردم این بود که مادرشوهرم کم کم میخواست حتی به منم امر و نهی کنه و اختیار همه چیز رو دست خودش بگیره. وقتی دید من زیر بار دخالت هاش نمیرم شروع به غیبت و دروغگویی پشت سرم کرد. مثلا خودش و دخترش به دروغ از جانب من یه سری حرفا میزدند که یه سریش به گوش من میرسید و یه سریش هم طبیعتا نمیرسید. منم ناچار شدم خودمو بکشم کنار.
ضمن اینکه شوهر من بمعنی واقعی خودشو بازیچه دست خانوادش قرار داده. نه فقط در رابطه با زنش و روابطش با خانواده من، در زمینه کارش و درآمدش باید حتی از برادر کوچکترش حساب میبره. تا حدی که حتی فامیلشون هم دائما بهش تیکه میندازند و جلوی من مسخرش میکنند.
بنظر شما با همچین خانواده دو بهم زن و دروغگویی چطور باید برخورد کنم؟ تازه دارند پسرشون رو هم شبیه خودشون میکنند ............
RE: از مادرشوهرم متنفرم! (مادر همسرم او را کنترل می کند)
با آنها هیچ عزیزم
چرا که ما خانواده های خودمان را نه می توانیم دور بیندازیم و نه تغییر بدهیم .یک حدی از رابطه ی خانوادگی را برای افراد به نسبت نیاز و نزدیکی و .............تعریف می کنیم و پیش می بریم و ...............
اما در مورد خودت و همسرت می تواند اقداماتی داشته باشید تا این مسائل به شما آسیب نزند و ...............
هر دو نفر احتیاج به کار کردن روی اعتماد به نفس و عزت نفس خود دارید . شدید
هر چقدر شما قوی تر باشید ( قوی تر به معنای دعوایی بودن نیست ) نه غیبت دیگران شما را ناراحت می کند چرا که دیگران صاحب قدرت خاص و ویژه نیستند این ما هستیم که به آنها چنین قدرتی می دهیم و نه منجر به اختلافی بین شما و همسرت می شود
چه اهمیتی دارد که دیگران در مورد ما چه فکر می کنند و چه می گویند و چه احساس می کنند . کافی است که این وسط بدانی تو کاری که خودت فکر می کنی درست و مسئولانه نسبت به خودت و غیر است انجام داده ای و کارت بد هم نبود و خارج از عرف و شرع و ...............هم نیست حال ظرف قضاوت و نشخوار حرف و ...............هر گونه می خواهد پر شود بشود . تو چرا باید حساس بشوی ؟!
از همین ابتدا ی زندگی یاد بگیر سرت به کار خودت باشد . احترام ها را نگهدار و یک حد و مرزی هم برای روابط خودت قائل باش و .......................و باور داشته باش که حتی همان مادر اگر روشهایش غلط باشد قصد دشمنی با پسرش را ندارد اما بیش از این بلد نیست .
RE: از مادرشوهرم متنفرم! (مادر همسرم او را کنترل می کند)
روی مادر شوهر اصلن نباید حساس بشی.بذار هر چقدر می خواد زنگ بزنه و کنترل کنه.مادر شوهر منم همین طوری بود. منم ازش متنفر بودم و بعد ازهر بار زنگ زدن اون با شوهرم دعوا می کردم تا اخر خسته شد و طلاق گرفتیم.مبارزه کردن با مادر شوهر بی فایدست و به ضرر عروسه.من تجربه بدی داشتم تو این زمینه.فقط باید سیاست داشت
RE: از مادرشوهرم متنفرم! (مادر همسرم او را کنترل می کند)
سلام دوستان. خوبید؟
دوستان من واقعا نمیدونم باید با پدر و مادر شوهرم چکار کنم؟
دیشب با شوهرم و خانوادش رفته بودیم خونه عمش مهمونی. ولی موقع خداحافظی شوهرم از پدرش اجازه گرفت که بیاد خونه ما و شب رو پیش من بمونه. ولی پدر شوهرم بهش گفت نه صبح تا حالا پیش هم بودید دیگه کافیه. سریع بیا خونه. من هم وقتی این رفتار رو دیدم هرچقدر شوهرم اصرار کرد که تو بیا بریم خونه ما نرفتم.
هرچقدر فکر میکنم میبینم هیچ رفتاری نکردم که پدر شوهرم از دستم ناراحت بشه و بخواد تلافی بکنه ولی نمیدونم چرا شوهرم باید واسه اینکه پیش زنش باشه از پدرش اجازه بگیره؟ خودش میخواد که بقیه واسش تعیین تکلیف کنند ..........
دوستان بنظر شما من چطوری باید با شوهرم و خانوادش برخورد کنم؟
آیا باید به شوهرم اعتراض کنم؟ یا اینکه کاری باهاشون نداشته باشم؟
RE: از مادرشوهرم متنفرم! (مادر همسرم او را کنترل می کند)
عزیزم شما در زمان عقد هستید . ضمن اینکه زن و شوهر محسوب می شوید ولی در خیلی از خانواده ها به معنای محرمیت برای شناخت است نه اینکه شب زوج پیش هم بمانند .
به قوانین آنها تا زمانی که سر خانه و زندگی خودتان بروید احترام بگذار و خوب کاری هم کردی که تو هم نرفتی .
RE: از مادرشوهرم متنفرم! (مادر همسرم او را کنترل می کند)
سلام. از همه ی دوستای عزیزی که وقت گذاشتند و کمک کردند ممنونم.
حق با شماست عزیزان. در اینجور موارد باید فقط به خدا توکل کرد. :323:
درسته هر کسی یه مشکلی داره. حالا که یکمی توی مهمونی ها به رفتارای بقیه دقت میکنم میبینم انگار همه فامیل از مادرشوهر و خواهر شوهر عزیز من میترسند. حتی زن عموهای شوهرم باهاشون زیاد صحبت نمیکنند و سرشون رو به بچه هاشون گرم میکنند.
درسته ما اول زندگیمونه ولی بشدت از تنها بودن با مادر شوهرم میترسم. :302:
کسی که از خدا نترسه و هر حرفی بخواد واسه هرکسی که اراده کنه در بیاره باید واقعا ازش ترسید. :316:
قبلا فکر میکردم شوهرم پشتمه و حرفای خانوادشو باور نمیکنه ولی حالا میبینم تحت تاثیر حرفای اونا دائما دنبال اینه که توی حرفای من دنبال دروغ بگرده. حالا با این کاراش چی رو میخواد ثابت کنه فقط خدا میدونه .........:302:
RE: از مادرشوهرم متنفرم! (مادر همسرم او را کنترل می کند)
مهسا جان سعی کن به هیچ عنوان کاری به روابط مادر و فرزندی مادرشوهرت و روابطش با دیگران نداشته باشی
این مسائل مربوط خودشونو
تو تو مسائل گذشته مادر همسرت و جاریش نبودی پس نمی تونی قضاوت کنی
هرچی بیشتر روی مادرشوهرت زوم کنی مطمئن باش به چیزهایی بیشتری میرسی که اصلا اصلا به صلاح تو و زندگیت نیست
اشتباه ماها رو تکرار نکن
با خانواده همسرت احترام بذار و به همسرت تا می تونی محبت کن و به هیچ عنوان از خانواده همسرت پیش همسرت گلگی نکن حالا اونا هرچی می خوان بگن وقتی همسرت محبت تو و احترام تورو ببینه هیچ حرفی رو باور نمی کنه
بیشتر به این فکر کن چه طوری می تونی همسرت رو خوشحال کنی و این مهم ترین بخش زندگیه توئه مادرشوهر و پدر شوهر باید جزئ حاشیه های زندگیت بذاری
و چون برای همسرت ارزشمندند تو هم باید به ارزشمند های همسرت احترام بذاری
و اینو بدون کسانی که تو ازشون متنفری کسانی هستند که عزیزترین و مهم ترین کس زندگیه تو یعنی همسرتو به وجود آوردن پس باید از اونا برای همسرت همیشه متشکر باشی نه متنفر!!!
RE: از مادرشوهرم متنفرم! (مادر همسرم او را کنترل می کند)
با سلام من مشكلي دارم كه خيلي از لحاظ روحي اذيتم ميكنه
راستش من حس ميكنم شوهرم به خانوادش كمك مالي ميكنه و از من پنهان ميكنه اين قضيه منو از لحاظ روحي ورواني به هم ريخته راستش تو اين قضيه به شوهرم اعتماد ندارم ميشه راهنمايي كنيد چطور بايد اين مساله را حل كنم
RE: از مادرشوهرم متنفرم! (مادر همسرم او را کنترل می کند)
شمیلا جان به تالار همدردی خوش آمدی
باید بگم شما باید بری توی انجمن مرتبط به مشکلت و اونجا موضوع جدید باز کنی در مورد مشکلت توضیح بدی و اینطوری یه تاپیک مختص مشکل خودت رو داری و دوستان حتما بهت کمک می کند
لینک جایی رو که باید بری رو برات می گذارم
http://www.hamdardi.net/forum-23.html
از مهسای عزیز به خاطر پست انحرافی معذرت می خوام
RE: از مادرشوهرم متنفرم! (مادر همسرم او را کنترل می کند)
اشکالی نداره شمیلا جان:46:
من هم اوایل همین مشکل شما رو داشتم که با کمک دوستان خوبم حل شد.
بازم از همتون ممنونم :72:
RE: از مادرشوهرم متنفرم! (مادر همسرم او را کنترل می کند)
دوست عزیزم:
درکت میکنم. بدون مقدمه یا باید بجنگی و همه ی اینا رو تحمل کنی و خیلی زرنگو باسیاست باشی یا اگه بجنگیو زرنگ نباشی بین شما و شوهرت اختلاف پیش میاد و از هم زده میشید. من زوجی رو میشناسم که مشکلی شبیه به شما داشتن عاقبت پای خانواده ی شوهرش از زندگیشون بریده شد اما به قیمت از بین رفتن علاقه ی بین زنو شوهر و الان فقط به خاطر بچه هاشون هم دیگه رو تحمل میکنن. باید خیلی حریف باشی.
سعی کن به مامانش خیلی نزدیک شی. براش کادو بگیر جلوی شوهرت خیلی به مادر شوهرت ابراز علاقه کن به و اصلا حساسیتتو نشون نده که چرا مامانت زنگ میزنه اینطوری شوهرت فکر میکنه تو با خانوادش مشکل دارییو ذهنش به بیراهه میره.وقتی همسرت پیشته تو بگو بذار یه زنگ به مامانت بزنیم ببینیم چیکار میکنه بهش زنگ بزنو کلی باهاش گرم بگیر حتی اگه ازش متنفری نشون نده سیاست داشته باش سعی کن از طریق نزدیک شدن به مادر شوهرت روی شوهرت نفوذ پیدا کنی.
این یه واقعیته که همه ی مادرا وقتی پسرشون ازدواج میکنه گاهی حسادت میکنن و فکر میکنن که نکنه این دختر پسرمو ازم بگیره... وقتی به مادر شوهرت ابراز علاقه کنی و بهش نزدیک شی اون میفهمه که نه تنها پسرشو از دست نمیده بلکه یه عروس خوب هم داره.
نگران نباش اون به خاطر لجبازی با شما اینکارو نمیکنه فقط میترسه که پسرش ازش دور شه..... بهش نشون بده که نمیخوای اینکارو بکن و مطمئن باش که این کارا دنباله ای نداره.... چون شما شریک زندگی اون هستید نه مادرش.. خودش خسته میشه.. زیاد اهمیت نده عزیزم
RE: از مادرشوهرم متنفرم! (مادر همسرم او را کنترل می کند)
سلام دوستای خوب و با معرفت
واقعا عجب موجودات عجیبی هستن این مادر شوهرا.به خدا مادرمنم مادر شوهره.خونه برادرم هم یک کوچه فاصله دره با خونه مادرم اینا.ولی مادرم آخرین بار که اونجا بود شاید نزدیک 9 ماهه پیشه.مادرم حسرت یه زنگ داره از سمت عروسمون.حسرت یه محبت دیدن.در عوض هربار عروسمون مریض میشه یا دیر از سرکار میاد مادرم یه قابلمه غذا میبره میده دم در خونه شون.
الحمدلله که من رابطه ای با مادر شوهرم فعلا ندارم.قبلا نادان بودم هفته ای یکبار زنگ میزدم حالشو میپرسیدم(میواستم ادای این عروس خوبارو دربیارم!!)
ولی حالا فقط هر 2 ماه یه بار یه شام میرم اونجا و میام.
حرف گلچهره عزیز هم درسته.من کاملا موافق بودم باهاش.
شمیلا جان.اگر واقعا شوهرت شکر خدا دستش به دهنش میرسه چه اشکالی داره به اونا کمک کنه؟خدا کنه اونا محتاج شما باشن نه شما محتاج اونا.
اینم که میگی دور از چشم شما کمک میکنه خب حتما خجالت میکشه شما بفهمی.نمیدونم چه جوری هستن خانواده شوهرت.ولی اگر آدمای خوبی هستن که خیلی خوبه.محبت به پدر مادر برکت میاره تو زندگی.
مهسا جان تو چطوری؟اوضاع و احوالت رو به راست؟یه خبری به ما بده
RE: از مادرشوهرم متنفرم! (مادر همسرم او را کنترل می کند)
سلام دوستان عزیز
بخاطر صحبت های امیدوار کنندتون ازتون ممنونم. از مریم جون و گلچهر خانوم خیلی تشکر میکنم.:72::72:
خداروشکر از وقتی فهمیدم مشکل من بیشتر حساسیت بی مورده خیلی کمتر از رفتارای مادر شوهرم ناراحت میشم. بیشتر سعی میکنم سر خودمو به چیزای دیگه گرم کنم تا اینکه بخوام باهاشون برخودی داشته باشم و بخاطر کاراشون حرص بخورم.
نمیدونم در آینده چه انفاقایی قراره واسم پیش بیاد ولی بقول همه ی دوستای خوبم باید فقط کسایی رو که اذیتمون میکنند رو سپردشون به خدا. خود خدا از همه هم داناتره هم تواناتر...........:323: