به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 9 123456789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 83
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 25 اردیبهشت 92 [ 09:40]
    تاریخ عضویت
    1389-7-21
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    7,206
    سطح
    56
    Points: 7,206, Level: 56
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    1,662

    تشکرشده 1,673 در 522 پست

    Rep Power
    85
    Array

    از مادرشوهرم متنفرم!

    بچه ها خیلی دلم گرفته، هر کدوم از خونه هایی که تا حالا بودیم رو که یادم میاد پراز دعوا بود طوری که تو تمام کوچه های اطرافش من خاطره ای دارم که از خونه زدم بیرون و تو کوچه گریه میکردم و با خدا صحبت میکردم

    اما چند وقتی میشه با کمک شما دوستای خوبم اوضاع خونه تقریبا آروم شده.البته شوهرم بعضی اوقات عصبی میشه اما من حالا دیگه میتونم خودمو کنترل کنم همونجا هیچی نمیگم و بعد با زبون خوش بهش میگم اشتباهاتشو و اون هم خداروشکر خیلی تغییر کرده و خیلی باهام مهربونه.

    پدرشوهرم مرد خوبیه و منو تقریبا دوسم داره اما مادرشوهرم از همون روز اول با من بد بود، اخلاقش یه طوریه که خودش رو خیلی خیلی خیلی تحصیلکرده و بافرهنگ میدونه!از همون روز اول دلمو میشکست، اون اوایل شوهرم پشت سر ازم دفاع میکرد و حتی باعث شده بود که چند بار مادرشوهرم به من زنگ بزنه و از دلم دربیاره اما طبیعتا دعواهای بین من و شوهرم باعث شد که دیگه شوهرم این کارو نکنه و از مامانشم طرفداری کنه.

    خلاصه همیشه مادرشوهرم به من تیکه مینداخت.تو دعواهامون از پسرش پشتیبانی میکرد و آتیش بیار معرکه میشد، پسرشو تشویق میکرد که تو خونه منو تنها بزاره و بره خونه اونا تا به قول خودش منو آدم کنه. فقط پدر شوهرم خونه و مهمونی ها و اسباب کشی های ما تنها میومدبا اینکه من ازش خواهش کرده بودم.همیشه منو مقصر جلوه میداد و پشت سرم بدگویی میکرد.همیشه تو جمع سوال پیچم میکرد(چرا دندونتو کشیدی درد داشتی دیگه یا قطع کن بزار من زنگ بزنم ببینم تو کجایی و....) همیشه دختر و دادمادشو به من و پسرش ترجیح داده، و هزارتا بدی دیگه که من هیچ کاری ازم ساخته نیس جز اینکه به خدا واگذارش کنم.

    من از بعد از سال تحویل دیگه نرفتم خونشون و تو این مدت زندگیمون خیلی آرومتر شده اما
    هفته پیش خیلی اتفاقی مادرشوهر و پدرشوهرم اومدند خونه ما و خیلی هم مامانش با من بدرفتار بود و دوباره منو استیضاحم کرد .
    و باز دوباره دیشب اومدند کسای که شش ماه بو یادشون از ما نمیومد حالا هرهفته!!!
    نفهمیدم واسه احوالپرسی از من (به خاطر جراحی دندونام) اومده بودن و یا به هر دلیل دیگه نمیدونم.
    اما خیلی تعجب کردم و احساس میکنم یه کاسه ای زیر نیم کاسس.
    اما این بین رفتار شوهرم(که چند وقتیه واقعا باهم خوبیم 180درجه عوض میشه!!!!!!!!) بیشتر اذیتم میکنه، به رفتار من ومامانش دقیق شده و بهم گیر میده
    مینا چرا جلو نرفتی؟مامان وایستید همونجا تا مینا بیاد باهاتون احواپرسی کنه!
    واسه مامانم دوباره چایی تعارف کن و ....
    با دوبار اومدن مامانش تو یک هفته صد در صد من هم باید برم خونشون اما حتی فکرش باعث میشه اشکم دربیاد.
    به خدا هیچ کس تودنیا اندازه اون منو اذیت نکرده،خودشو خیلی بالا میبینه و مدام درحال افه گذاشتنه.بهم تیکه میندازه و......

    پسرشم که ماشا... امکان نداره رفتارای مامانشو ببینه فقط رو من کلیک میکنه و میدونم دوباره باز جو خونمون پراز دعوا و کتک کاری میشه
    من چی کارکنم؟ دست خودم نیست ازش متنفرم.میشه راهنماییم کنید تنفرمو ازش کم کنم.

    [align=center]خدايا آن گونه زنده ام بدار كه نشكند دلي از زنده بودنم
    و آن گونه بميران كه كسي به وجد نيايد از نبودنم...
    [/align]

  2. 2 کاربر از پست مفید آفتاب همدرد تشکرکرده اند .

    آفتاب همدرد (شنبه 26 آذر 90)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 01 تیر 97 [ 15:49]
    تاریخ عضویت
    1390-2-11
    نوشته ها
    1,002
    امتیاز
    17,617
    سطح
    84
    Points: 17,617, Level: 84
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 18.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    3,189

    تشکرشده 3,297 در 818 پست

    Rep Power
    113
    Array

    RE: از مادرشوهرم متنفرم!

    سلام مینا جون اونقدر ناراحت بودی که تو این انجمن مشکلتو گفتی.اتفاقا خوب شد که اومدن.تا آخر که اینجور نمی خواست بمونه.تا وقتی تو ذهنت بگی متنفرم همینه.مینا جون توقعتو بیار پائین چرا باید یکی خوب باشه تا ما باهاش خوب باشیم.ظاهرا تو برای اینکه شوهرتو داشته باشی باید به اونا محبت کنی.و حرفی از تنفرت هم به شوهرت نگی.حتما که نباید اونا رو دوست داشته باشی تا بری خونشون.فقط کافیه این نفرتو از خودت دور کنی همین.باور کن گاهی منم یه خاطراتی از مادر شوهرم یادم می یاد که دوست ندارم برم خونشون ولی می دونم نباید به فکرم شاخه و برگ بدم.

  4. 5 کاربر از پست مفید رایحه عشق تشکرکرده اند .

    رایحه عشق (شنبه 26 آذر 90)

  5. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اسفند 93 [ 14:25]
    تاریخ عضویت
    1390-3-29
    نوشته ها
    1,107
    امتیاز
    8,928
    سطح
    63
    Points: 8,928, Level: 63
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 122
    Overall activity: 33.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2,038

    تشکرشده 2,035 در 738 پست

    Rep Power
    125
    Array

    RE: از مادرشوهرم متنفرم!

    بايد سعي كني باهاش دوست بشي و به خاطر شوهرت اون را هم دوست داشته باشي.

  6. 2 کاربر از پست مفید ليلا موفق تشکرکرده اند .

    ليلا موفق (شنبه 26 آذر 90)

  7. #4
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 25 اردیبهشت 92 [ 09:40]
    تاریخ عضویت
    1389-7-21
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    7,206
    سطح
    56
    Points: 7,206, Level: 56
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    1,662

    تشکرشده 1,673 در 522 پست

    Rep Power
    85
    Array

    RE: از مادرشوهرم متنفرم!

    لیلا جان فکر میکردم شما بیشترین کسی باشی که منو درک میکنی و منو میفهمی وقتی میگم متنفرم یعنی....
    دوست دارم که باهاش دوست باشم اما واقعا نمیتونم.
    [align=center]خدايا آن گونه زنده ام بدار كه نشكند دلي از زنده بودنم
    و آن گونه بميران كه كسي به وجد نيايد از نبودنم...
    [/align]

  8. کاربر روبرو از پست مفید آفتاب همدرد تشکرکرده است .

    آفتاب همدرد (شنبه 26 آذر 90)

  9. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 28 آذر 99 [ 01:10]
    تاریخ عضویت
    1387-2-31
    نوشته ها
    1,208
    امتیاز
    22,636
    سطح
    93
    Points: 22,636, Level: 93
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 714
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteranSocial10000 Experience Points
    تشکرها
    6,336

    تشکرشده 3,618 در 912 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    141
    Array

    RE: از مادرشوهرم متنفرم!

    مینا جان! گاهی وقت ها ما باید تهدیدها رو به فرصت تبدیل کنیم؛ یادمه این حرف رو یه روزی آقای بی بی برام گفتند.
    شما هم باید همین کار رو بکنید؛ شما از مادرشوهرتون متنفرید! درست! ما این حرف شما رو پیش خودمون نگه می داریم؛ شما هم لطف کن همین جمله رو با همین بار احساسی گوشه ی ذهنت نگهش دار و اصلا و ابدا نه بهش فکر کن؛ نه بهش شاخ و برگ بده! مینا روی این موضوع خواهشا حساسیت نشون نده!
    خواهش میکنم لحظات زندگیت رو که داره به سمت خوبی جریان پیدا میکنه؛ خرابشون نکن!
    همسر شما هم آدم عجولیه؛ اما اون هم شما رو دوست داره و هم مادرش رو! و الان فقط سطح رویی و اتفاقی که در این لحظه ی زمانی افتاده رو می بینه؛ نه یک جریان از قبل به وجود اومده رو که از نظر شما هنوز هم ادامه داره!
    نمی دونم شاید این ویژگی بیشتر آقایون باشه که اتفاقی که در لحظه میافته رو می بینند و رفتار و حرکات اون لحظه رو نه جریان مستمر یه اتفاق رو مثل ما خانوم ها!
    اصولا ما خانوم ها همه چیز رو مثل یه داستان بلند بهم ربط می دیم و ازش یه داستان غم انگیز یا خوشحال کننده می سازیم!
    حالا! قضیه ی شما و مادرشوهرتون هم همینه! اما احساس همسر شما با احساس شما نسبت به مادرش خیلی فرق میکنه!
    مادر ایشون اومده خونه ی شما به هر دلیلی! باید دور خودت و همسرت و آرامش زندگیت یه حفاظ محکم بکشی که هیچ کسی نتونه به این رابطه وارد بشه و تا شما ازش کمک نخواستید بخواد مداخله کنه!
    اتفاقا الان زمان مناسبی هست که مینا توانایی هاش رو بشناسه و به کار ببندتش! توانایی و مهارت ارتباطی!
    مینا کافیه به مادرشوهرت احترام بذاری و دقیقا موقعی که همسرت جلوی مادرشوهرتون خواسته ای از شما داره با کمال میل _حتی توی ظاهر_ انجام بدید و بعد از رفتنشون؛ تمام شد؛ اونها رفتند و شما ماندید و زندگی عاشقانه تان!
    مینا جان! اجازه نده افکارت بر قدرت عقل و عشقت غلبه کنند!
    اتفاقی نیافتاده؛ مینا میخواد با یه آدمی که اصلا هم قبولش نداره؛ یه رابطه ی مسالمت آمیز و با احترام رو شروع کنه! همین!
    خواهش میکنم این موضوع رو به طوفانی تبدیل نکن که دوباره همه چیز رو بهم بریزه!
    هیچ چیزی به اندازه ی آرامش و لذت درونی شما و صد البته همسرتون مهم نیست و هیچ کس نمی تونه تو رو ناراحت کنه تا موقعی که تو نخوای! یادت باشه همسرت از اینکه مادرش پیشقدم شده هم خوشحال بوده، هم ذوق زده و هم کاری رو انجام داده بود که اگر شما هم بودید، دقیقا همین نوع رفتار رو در مقابل مادرتون و همسرتون انتظار داشتید! یه جواریی احترام زیاد؛ از اینکه یه بزرگتر پیشقدم شده!

  10. 13 کاربر از پست مفید del تشکرکرده اند .

    del (شنبه 26 آذر 90)

  11. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اسفند 93 [ 14:25]
    تاریخ عضویت
    1390-3-29
    نوشته ها
    1,107
    امتیاز
    8,928
    سطح
    63
    Points: 8,928, Level: 63
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 122
    Overall activity: 33.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2,038

    تشکرشده 2,035 در 738 پست

    Rep Power
    125
    Array

    RE: از مادرشوهرم متنفرم!

    فكر نمي كنم هيچ كس از بچه هاي تالار بتونند رفتار مادر شوهر من را درك كنند.

    من اگه مادر شوهرم از نظر روحي سالم بود و از ناحيه اش احساس خطر (براي سلامتيم و زندگيم) نمي كردم حتما باهاش ارتباط برقرار مي كردم. به خاطر شوهرم اين كار را مي كردم نه مادر شوهرم.




  12. 3 کاربر از پست مفید ليلا موفق تشکرکرده اند .

    ليلا موفق (شنبه 26 آذر 90)

  13. #7
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 25 اردیبهشت 92 [ 09:40]
    تاریخ عضویت
    1389-7-21
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    7,206
    سطح
    56
    Points: 7,206, Level: 56
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    1,662

    تشکرشده 1,673 در 522 پست

    Rep Power
    85
    Array

    RE: از مادرشوهرم متنفرم!

    دل عزیزم خیلی ممنون واسم نوشتی.

    "اتفاقی نیافتاده؛ مینا میخواد با یه آدمی که اصلا هم قبولش نداره؛ یه رابطه ی مسالمت آمیز و با احترام رو شروع کنه! همین! خواهش میکنم این موضوع رو به طوفانی تبدیل نکن که دوباره همه چیز رو بهم بریزه! "

    باور کن دل عزیز،دست خودم نیست به مجرد اینکه میبینمش تپش قلب شدید میگیرم!!!ازش بدم میاد .
    مطمئنم شوهرم ازم میخواد واسه شب یلدا برم خونشون، با این رفت و آمدا چی کار کنم؟
    میدونم اگه برم یعنی دیگه هفته ای یک بار باید برم.

    رفتارهای مامانش از یه طرف و
    به قول شما احترام خیلی خیلی زیاد شوهرم به مامانش و توقع اینکه من باید حالا که مامان اون اومده، جلوش تعظیم که بماند سجده کنم از یه طرف دیگه،
    رفتار نه چندان جالب و توام با احترام شوهرم با پدر و مادر من از یه طرف
    و یادآوری خاطرات زهر مار قبلی من از مامانش از طرف دیگه باعث میشه هنگ کنم.


    توروخدا درکم کنید چی میگم.
    [align=center]خدايا آن گونه زنده ام بدار كه نشكند دلي از زنده بودنم
    و آن گونه بميران كه كسي به وجد نيايد از نبودنم...
    [/align]

  14. 2 کاربر از پست مفید آفتاب همدرد تشکرکرده اند .

    آفتاب همدرد (شنبه 26 آذر 90)

  15. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 آذر 91 [ 15:38]
    تاریخ عضویت
    1389-3-03
    نوشته ها
    309
    امتیاز
    4,602
    سطح
    43
    Points: 4,602, Level: 43
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 148
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    953

    تشکرشده 977 در 191 پست

    Rep Power
    45
    Array

    RE: از مادرشوهرم متنفرم!

    مادر شوهر چه کلمه ی مبهمی..
    من خیلی خیلی همسرمو زندگیمو دوست دارم .با همه ی وجود ازش راضیم.خداروشکر
    من خانواده شوهرمو دوست دارم اما یخورده از نظر مالی واسه ازدواج ما کم گذاشتن.این که میگم یعنی واقعا همه ی هزینه های عروسی باهمسرم بود....روزها میگذره و حالا هرکسی توی خانواده و فامیل همسرم ازدواج میکنه ناخودآگاه حالت مقایسه واسم پیش میاد و متاسفانه همسرم سریع تشخیص میده که یه اتفاقی افتاده که من ناراحتم.......واسه مراسم بله برون من خانواده همسرم واسم انگشتر نیاوردن..حتی ما خریدی بعنوان خرید عروسی هم نداشتیم..و هیچ عیدی حتی اولین عید هم به خونه ما نیومدن و واسم عیدی نیاوردند...هیچ وقت بروز ندادم اما حالا دیگه...حالا که میبینم توی فامیلشون این رسوم هست و واسه من اجرا نشده دلم میشکنه و.....خیلی از درون غصه میخورم.......
    از مادرشوهرم دلخورم.....میدونم میگین اشتباه میکنم اما شبها یدفه گریه میکنم و همسرم آرومم میکنه ..میگخ من برات جبران میکنم .اما هرگلی یه بویی داره و من میخام اونا محبت کنن...اونا واسه عروسشون ارزش قائل بشن.........
    مینا ببخش اینجا دردو دل کردم./
    رایحه جون .../افتاب همدرد ....دوستان عزیزم کمکم کنین........

  16. 3 کاربر از پست مفید پریماه تشکرکرده اند .

    پریماه (شنبه 26 آذر 90)

  17. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 اسفند 91 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-1-09
    نوشته ها
    423
    امتیاز
    5,445
    سطح
    47
    Points: 5,445, Level: 47
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 105
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    3,495

    تشکرشده 3,519 در 509 پست

    Rep Power
    55
    Array

    RE: از مادرشوهرم متنفرم!

    مینا جان مادرشوهر نام نا آشنایی نیست برای هیچ کدوم از ماها وتقریبا میشه گفت همه ما یه جورایی از مادر شوهرانمان ضربه خوردیم واکثرمون همین احساس شمارو داریم.اما مگه میشه این شکلی زندگی کرد؟ همانطور که شما روی خانوادت تعصب داری همسرت هم خواهد داشت.
    وشما لااقل باید به خاطر زندگی خودتون هم که شده با این احساس نفرت کناربیایید.رابطه عروس ومادرشوهر دراکثریت هیچ موقع خوب نبوده ونخواهد شد. نقل قولی از یکی ازپستهای کیوان برات گذاشتم که در کنترل اون احساس بهت کمک خواهدکرد.



    نقل قول نوشته اصلی توسط keyvan

    تمرین کنترل احساسات به این معناست که از فیلترهای درونی خود آگاهی پیدا کنید و بتوانید از این طریق واکنشهای خود را کنترل کنید.
    باید با طریقه پاسخگویی بدنتان در مقابل یک واکنش احساسی آشنا شوید. این یکی از راههایی است که با آن میتوانید تشخیص دهید و تأیید کنید که یک واکنش احساسی قوی در حال اتفاق افتادن است.
    مثلاً وقتی یک نفر شما را دروغگو خطاب میکندـ یا هر حرف دیگر که راستی و درستی شما را زیر سوال میبرد- چه اتفاقی میافتد؟ وقتی کسی درمورد شما از توهینهای نژادی استفاده میکند، چطور؟
    توهینهایی که باعث میشود در برابر درستی خود، ایدههایتان یا کسانی که با آنها در ارتباط هستید، حالت تدافعی به خود بگیرید، میتواند یک واکنش فوری در شما ایجاد کند. در زیر به چند تکنیک اشاره میکنیم که به شما کمک میکند احساساتتان را تحت کنترل خود درآورید:


    -) حرفی که فرد مقابلتان میزند، میتواند احساسات شما را به شکل مثبت یا منفی تحریک کند. در هر دو صورت، همیشه این خطر وجود دارد که اختیارتان را از کف بدهید. به همین دلیل در وهله اول لازم است که واکنش احساسی خود را به مخاطبتان تشخیص دهید.
    فقط آنزمان است که میتوانید شروع به پاسخگویی به آن کنید.
    برخی علائم میتواند منجر به بالا رفتن تپش قلب و تنفس شما شود، شاید میل شدیدی به قطع کردن حرف طرف مقابلتان و بالا بردن صدای خود پیدا کنید، خط فکری خود را از دست میدهید، یا عضلاتتان سفت و سخت میشوند.

    -) وقتی تشخیص دادید که یک واکنش احساسی شدید در حال نمودار شدن است، باید جهت آن انرژی منفی را تغییر دهید. تنفس، توجه شما را دوباره به موضوع اصلی برمی گرداند و شما را از آنچه که موجب ناراحتیتان شده بود، دور میکند. تنفس عمیق میتواند به شما کمک کند، ناراحتی و عصبانیتی که به خاطر حرف طرف مقابلتان در شما ایجاد شده بود را از بین ببرید. اگر حرفی که طرفتان زد، واقعاً شما را اذیت کرده است، سعی کنید تمرکزتان را از آن روی تنفستان منتقل کنید و داخل و خارج شدن آن را کنترل کنید.
    این نوعی تمرین مدیتیشن است و مطمئن باشید که کمک زیادی به کنترل احساساتتان میکند. علاوه بر تنفس عمیق راههای دیگری هم برای تغییر تمرکزتان وجود دارد. مثلاً میتوانید روی چیزهای خوب و زمانهایی که احساس خیلی خوبی داشتهاید فکر کنید.

    -) اگر کسی چیزی به شما گفت که ناراحت شدید، همیشه به طرف مقابل لبخند بزنید و بعد از او بخواهید که کمی در مورد این عقیده اش توضیح بدهد و مسأله را باز کند.

    -) با کار کردن روی حداقل یکی از نتایج مثبت آن رابطه، این تغییر احساس را از بین ببرید.

    -) با کسی مشاوره کنید. وقتی قرار باشد به کسی کمک کرده و با او مشاوره کنید، دیگر نمیتوانید عصبانی باقی بمانید.

    -) بعد از تمام شدن گفتگو، از خودتان سوال کنید. وقتی دوباره به حال و هوای آرام همیشه برگشتید، کمی به گفتگویتان فکر کنید و ببینید چه چیز احساسات شما را تحریک کرده است. تا میتوانید وارد جزییات شوید. سوال کردن از خودتان به شما کمک میکند دفعه بعد به چنین موقعیتهایی بهتر واکنش دهید.
    یادتان باشد در زندگی همه ما روزهای بد وجود دارد. تصور کنید که چقدر احساس بدی پیدا میکنید اگر بعدها خبر فوت یا ورشکستگی فردی که حرفهایش موجب ناراحتیتان شده را بشنوید.
    پس سعی کنید یا هدف آن فرد را از بیان گفتهها پیدا کنید و یا به کلی نادیده اش بگیرید.

  18. 9 کاربر از پست مفید داملا تشکرکرده اند .

    داملا (شنبه 26 آذر 90)

  19. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 28 آذر 99 [ 01:10]
    تاریخ عضویت
    1387-2-31
    نوشته ها
    1,208
    امتیاز
    22,636
    سطح
    93
    Points: 22,636, Level: 93
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 714
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteranSocial10000 Experience Points
    تشکرها
    6,336

    تشکرشده 3,618 در 912 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    141
    Array

    RE: از مادرشوهرم متنفرم!

    مینا جان! بخدا ما متاهلیم و مادرشوهر داریم و صد البته اگر به غیر از این بود، یعنی مادرشوهر بد هم داشتیم باز هم درکت می کردیم!
    مینا جان! عزیز دلم درکت میکنیم! درک میکنیم وقتی از کسی بدت میاد یعنی چی؟ یعنی نمی خوای ببینیش و دوست نداری که باهاش رابطه داشته باشی! اما این مهمه که اون شخص کیه؟ و صد البته روحیه و شخصیت من هم مهمه که چه جوریه!
    و یادت باشه هر چقدر که تو برای مادرت ارزش و احترام قائلی؛ شوهرت هم برای مادرش ارزش و احترام قائله و قرار نیست که اون درکی رو که شما از رفتارهای مادر ایشون دارید ایشون هم داشته باشن!
    اما میخوام بهت بگم اگه این احساس تو در مورد زنی بود که همکارت بود؛ همسایه ات بود؛ حتی فامیل دور بود؛ میشد خیلی راحت صورت مساله رو پاک کرد!
    اما الان ایشون مادرشوهر شما؛ مادر همسسسسسسسسسسسسر شما هستند!
    پس قطع ارتباط بی معنی میشه!
    میریم سراغ مانع بعدی که میگید احساس بدی نسبت بهش دارم چون اون زن بدیه! حرفت رو قبول میکنم که حرفاش و رفتارهاش اذیتت میکنه! فکر کن ذاتا این جوریه؛ میتونی بپذیریش؟
    اصلا قبولش نداری! باز هم دلیل نمیشه که باهاش قطع رابطه کنی! باید به دنبال یه واکسن برای خودت و زندگیت باشی که تو رو از آسیب حفظت کنه! یه پادزهر نیاز داری برای حفظ آرامش خودت و زندگیت؛ میتونی بهمون بگی در این صورت هم آیا فایده ی این ارتباط فقط برای همسرت و مادرش هست؟
    مینا؛ خوب از استعدادت استفاده کن و منطق و استدلالهات رو بریز برای پیدا کردن این پادزهر!
    یادت باشه ما کامپیوتری ها؛ خوب صورت سوال رو میخونیم؛ بعد از بین اون یه سری سرنخ بر میداریم و در آخر؛ با نوشتن یه برنامه براش حلش میکنیم؛ اگه برنامه مون ایراد یا اشکالی هم داشت؛ بعد از اجراش به دنبال خطاهای نحوی و منطقیش می گردیم برای حلش!
    اما هیچ وقت دست از اون برنامه برنمی داریم تا کاملا حلش نکردیم!

  20. 9 کاربر از پست مفید del تشکرکرده اند .

    del (یکشنبه 11 دی 90)


 
صفحه 1 از 9 123456789 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1402 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:15 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.