خانم مهررااد به هیچ عنوان موجب رنجش بنده نشدید کاملا برعکس . اما در مورد این مسئله که فرمودید ذهن خوانی نکنم ،فکر نمی کنم به خاطر پدرش با من ازدواج کرد.منظورم این هست که هر شرط و شروطی که پدرش برای ما گذاشت لام تا کام مخالفت نکرد و پشت من نبود.از پاسخ شما متشکرم و از لینکی که ارسال کردید اما متاسفانه فرصت کافی برای مطالعه ندارم اما فرصت کردم حتما مطالعه خواهم کرد. در ضمن خانواده خانمم فکر میکند با فرهنگ ترین افراد روی کره زمین هستند و من و خانوادم بی فرهنگ و یلخی
خانم من گهگاه در قالب نقش معلم میرود و سعی در تربیت بنده دارد.مثلا حوله حمام به در حمام نخورد اگر خورد نجس است و....از این بثات ها هم داریم.اما من با این مسائل کنار می ام تصور نکنید مرد بدی هستم و مدام در پی چک کردن همسرم هستم و مزیتی هم ندارم.
mah naz از همراهی شما متشکرم.این چند روز که به همدردی سر زدم گهگاه عنوان تاپیک ها را خوندم و متوجه شدم که دیگران گریبان گیر مشکلات زیاد و طاقت فرسایی هستند و من نشسته ام در اوج آرامش و خوشبختی داستان سرایی میکنم و مواردی نامربوط را به زور به هم ربط میدهم تا بهانه ای بیابم جهت ناشکری
سخنی هم با دست اندرکاران سایت همدردی
تا قبل از اینکه عضو سایت شوم احساس میکردم سایت ها و فروم ها بیشتر جنبه سرگرمی دارند و قابل اعتماد نیستند هر از گاهی مطالب را میخواندم سر سری . حتی نوشتن مشکلم در این سایت بیشتر برای تخلیه احساسات منفی بود و امیدی به بازخور مثبت نداشتم اما این چند روز نظرم تغییر کرد
حتی خواندن عناوین مشکلاتی مانند از شوهرم متنفرم ...شوهرم سوهان روحم ...زندگیم از هم پاشیده ...دوست پسر زنم ..... زنم عاشق خواستگار قبلیشه و چه و چه اعصاب فولادین میخواهد چه برسد دانه دانه به تحلیل اینها بپردازی و راهکارهایی ارائه دهی و طرف هم مثل من مرغش یک پا داشته باشد ...اجرتان با خدا
تصمیم گرفتم اجازه دهم در مورد کار کردن خودش تصمیم بگیرد و مجبورش نکنم از کارش دست بکشد.فکر میکنم کارش برایش بسیار مهم است شاید من حتی پس از خانواده اش و کارش مهم باشم.علی رغم میل باطنیم تصمیم گرفتم بگویم اگر مایلی سرکار بری من مانعت نمی شوم