امروز افسوس چهار سال پيش ميخورم چهار سال بعد نميخوام افسوس امروز بخورم
سلام دوستان
چهار سال پيش خدا بيامرز پدرم گفت ازدواج من درست نيست و ما به درد هم نميخوريم ولي من ازدواج كردم قبل از اينكه دخترم به دنيا بياد باز همين حرف توي زماني كه قهر كرده بودم و رفته بودم خونه پدرم گفت بازم قبول نكردم كه تغيير ميدم ولي الان به حرف پدرم رسيدم و خيلي خيلي افسوس اون زمان ميخورم كه اگه طلاق گرفته بودم الان نه دخترم بدبخت ميشد نه من اين همه خون دل نخورده بودم ولي ديگه نميخوام افسوس امروز در آينده بخورم دختر من ٣ سالش و من شوهرم به هيچ وجه جور در نميايم و رفته رفته اوضاع بدتر ميشه ولي خيلي برا دخترم ناراحتم چون نميخوام آيندش سرنوشتش داغون بشه بعضي موقع ها طلاق برام شبيه يه زلزله ١٠ ريشتري ميشه بعضي وقتها يه اتفاق خيلي ساده
ازتون خواهش ميكنم راهتماييم كنين نميخوام دلداري بدين يا بگين برو تايپيكهاي قبليت بخون چون من كاملا به اين نتيجه رسيدم كه من شوهرم دو آدم متفاوت هستيم كه انتخاب اشتباهي كرديم ولي بعد از اين نميدونم چيكار كنم كه اشتباه نكنم. تمام راه ها رو امتحان كردم زندگي من درست نميشه و برعكس رفته رفته خرابتر هم ميشه رفتهرفته احساساتمون نسبت به هم از بين ميره.
فقط مشكلم دخترم و آيندش كه چي ميشه چي به سرش مياد با اين شناختي هم كه دارم بعد ٧ سالگي ازم ميگيرن حتي نشونم نميدن
دوست دارم سرنوشتهاي شبيه سرنوشت من از تجربياتشون بگن ممنون.