امان ازدست این مادرشوهرها شماکه بارداریتان باتوافق هم بوده چرابایدشمارابزنداوا
انشاالله هزچی خیره براتون پیش بیاید
نمایش نسخه قابل چاپ
امان ازدست این مادرشوهرها شماکه بارداریتان باتوافق هم بوده چرابایدشمارابزنداوا
انشاالله هزچی خیره براتون پیش بیاید
چقدر از خوندن تایپیکتون ناراحت شدم برا همین اومدم تا باهاتون همدردی کنم.
متاسفم که اینو میگم اما عمق این فاجعه رو خانم ها میدونن در واقع تو هر رده ی سنی ای توانایی درکشو دارن ولی متاسفانه اکثر آقایون درک نمیکنن.
شاید فکر کنن یه درد ساده و یه ناراحتی ساده اس ولی.... همسر شما هم یک مرده و ممکنه درکی نداشته باشه.
به هر حال اتفاقیه که افتاده و گذشته و رفته.
به نظر من همسر شما اشتباه کرده. اشتباهش هم کوچیک نبوده که به راحتی بشه گذشت. باید دل دریایی داشت.
احساس میکنم جو خونه ی شما کمی کم محبت باشه و شما و همسرتون شاید توانایی صحبت کردن و حل مشکلاتتون از طریق گفتمان رو نداشته باشید.
من فکر میکنم علت اصلی این باشه. و این که همسرتون شما رو درک نکرده و هنوز که هنوزه وارد زندگی نشده و یه جورایی قبول کنید که کارش بچه گانه بود.
نگفتید همسرتون چند سالشه که هنوز نفهمیده این همسر و بچه اس که مهمه نه پول و پیشرفت؟
آیا سابقه ی کتک کاری هم داشتید و زیاد با هم بحث میکردین یا اینکه دفعه ی اولتون بود؟ آخه مدت زیادی نیست که از ازدواجتون میگذره.
حق طلاق دارید و آیا برای کتک خوردنتون به پزشک قانونی مراجعه کردین ؟
خانم عزیز میدونم میگید طلاق حقمه ولی طلاق فقط یک راه حله ولی آخرین راه حل. نمیشه گفت بهترین راه حل . زمانی بهترین میشه که همه ی پل های برگشت خراب شده باشن.
بیشتر در مورد زندگیتون بگید. نمیتونید از مادر شوهرتون جدا باشید مثلا برید یه شهر دیگه؟
خیلی از خوندن تاپیک شما ناراحت شدم
امیدوارم خدا بهتون صبر بده خیلی از کسانی که اینجا پاسخ گذاشتن از جمله خود من مشاور نیستیم برای همین ازتون خواهش می کنم به یک مشاور خبره ,حضورا مراجعه کنید
در مورد غم از دست دادن جنین تون حتما به یک روانشناس مراجعه کنید غم بزرگیه می دونم حتی کسانی که سقط جنین خودخواسته هم داشتند خیلی براشون مشکل بوده که از مرحله بعد از سقط عبور کنند
حتما حتما حتما دکتر زنان هم برید و از سلامتی رحم اطمینان حاصل کنید من شنیدم اکثر کسانی که بچه اولشون به هر دلیلی سقط می شه برای بارداری های بعدی به مشکل برمی خورند امیدوارم شما شامل این دسته نشید
دوستان بیخودی اوضاع را آشفته نکنید.
ایشون دیروز خیلی هم حالشون خوب بود و خونه خودشون بودن و بقیه را هم به این خوشی دعوت می کردن.
فکر نمی کنم پاسخشون در اون تاپیک نشان دهنده خوبی حالشون باشه. ایشون از کل زندگیشون در اون تاپیک گفته بودند نه این دو هفته اخیر یا حال حاضرشون.
امیدوارم مشکلت حل بشه عروس آبان عزیز. یک خانمی توی این سایت بودند که مشکلی شبیه شما داشتند یعنی با همسرشون بحثشون شده بود و همسرشون باعث سقط کودکشون شده بودند. اما یادمه در اخر تونستند احساساتشون رو در کنترل در بیارند و زندگی مشترک خوبی رو داشته باشند. اگر اسمشون یادم بیاد و یا تاپیکهاشون رو براتون می ذارم چون راهنمایی مدیران و کارشناس ها م در تاپیکشون بود که فکر می کنم بهتون کمک کنه برای تصمیم گیری.
میشه بگی چی شد که همسرت این کارو کرد؟ یعنی بجث و دعوایی پیش اومد که نتیجش این بود؟
عزیزم اینم اون تاپیک که گفتم : http://www.hamdardi.net/thread-16807.html
سلام
خب اوضاع تغییر کرد اینکه همسرت هم از اول از بارداریت خبر داشته و تحت تاثیر مااااادرش این رفتار پر خطر انجام داده نشونه زیاد خوبی نیست
گناه این رفتار همسرت و مادرش تو همین دنیا گریبانگیرشون خواهد شد شک ندارم
خانواده ای که مشابه پرونده شما رو داشتن و همون حرفای مادر شوهرتو میزدن بعد چند سال دوباره باردار شدن ولی خدا یه بچه ناقص بهشون داد و مجبور شدن کل دارایشونو بدن تا خرج فرزند ناقصشون کنن . نتیجه اینکه چوب خدا صدا نداره ولی درد داره . کل پولیکه جمع کردبود رو فرزنشون دادن تا حلقه عروسی شون رفت . اون بچه هنوز هست و من براش دعا میکنم .
. بانو خونسردی خودتو حفظ کن میدونم که همسرتو هنوز دوسش داری زود اسم جدایی نیار میدونم ناراحتی حق داری ولی با طلاق چیزی عوض نمیشه . چند روزی بمون خونه پدرت ولی دنبال طلاق و جدایی نرو وضعیت بدتر نکن
بذار بیاد دنبالت کمی گوشمالیش بده ولی در نهایت قبل از اینکه پلی خراب بشه برگرد .
یه فرصت دیگه به زندگیت بده فرصت خوبیه تا همسرت کامل تر بشه و درک بهتری از زندگی داشته باشه . تند روی نکن
تحت تاثیر بدگویی ها و تخریب ها خودتو بد بخت نکن . صبر کن . بذار چند وقت بگذره بعد تصمیم بگیر . الان داغی ومن بهت حق میدم
شوهرت خوبه ولی تحت تاثیره میتونی تغییرش بدی بزار امتحانشو پس بده . به عنوان یه مرد من غرورمو میشکنم و ازت عذر خواهی میکنم و ازت میخوام برنفست غلبه کنی و زود تصمیم نگیری .
صبرکن . حتما مشاوره بگیر . بدرود
نمی رم شهرمون را زمانی استفاده می کنیم که توی اون شهر نیستیم.
ایشون می گه دو روزه خونه پدرم هستم. دیروز عصر باید می نوشت "نمی آم " شهرمون.
کسی که در این شرایط احساسی نسبت به همسرش هست
آخر جمله اش همچین قلب تپنده ای نمی ذاره.نقل قول:
ازش متنفرم از مادرش از خونوادش .از دمدمی مزاج بودنش از سستی ارادش .
می خواستم از کنار این تاپیک ندیده و نشنیده رد بشم،
اما از این که می بینم اینطور دارن با احساس بقیه بازی می کنند و نگاهها را به زندگی مشترک و ... خشن و بی اعتماد می کنند، ناراحت میشم.
چنان مرد وحشی و دیوانه و بی منطق و غیرانسانی را به تصویر کشیده که آدم از هر چی زندگی هست سیر می شه، چه برسه به ازدواج و زندگی مشترک.
از عضویتم پشیمون شدم فکر کردم اگر مشکلمو مطرح کنم راه حل بهم میدین نه اینکه دنبال مچ گیری و غلط نگارشی باشین من در جواب ماهک 1 بصورت کلی زندگیمو گفتم یعنی قبل این اتفاق. خلاصه از کسایی که همدردی کردن ممنون. در ضمن قلب تپنده هم برای ماهک جون بود نه برای چیز یا کس دیگه ای. واقعا متاسفم فکر نمیکردم بعضی از دوستان اینطوری پاسخ بدن و الکی قضاوت کنن.
- - - Updated - - -
به هر حال اگر به جای مچ گیری و این حرفا سعی بشه به مشکلات بقیه راه حل ارائه بشه فک کنم بهتر باشه ممنون بدرود
چیشده باز؟؟؟؟
من حس میکنم شیدا جون خیلی رو تاپیک ها حساس شده.....
فک میکنه تاپیک ها دروغه...مثلا اون تاپیکی که خانومه اومده بود میگفت شوهرم خونه رو ترک کرده...
نمیدونم:303:شایدم یه چیزی هست و ما خبر نداریم و شیدا جونی خبر داره
به هر حال سقط جنین واسه هر مادری زجرآوره حتی اگه ده ها سال هم از این موضوع بگذره...
امیدوارم خدا صبرتون بده تا بتونید با منطق و چاشنی احساس زندگی جدیدی رو با همسرتون بسازید
یه سوالی که برام پیش اومده...مگه میشه خود بخود باردار شد ؟؟؟؟
چرا شما به این خانوم میگین چرا بدون اجازه باردار شدی؟؟؟مگه خودش تنهایی؟؟؟:303:
راستش چی بگم خب کمی تناقض در صحبتاتون وجود داشت ولی من گذاشتم به حساب عشق و نفرتی که همزمان در وجودت شکل گرفته دمی عاشق زندگیتی دمی متنفر
در هر صورت امیدوارم راه جدایی در پیش نگیری اگه ازدواجتون با همسرت یه اشتباه بوده طلاق اشتباه بدتر خواهد بود .
برگرد خونه همسرت و از اونجا برامون پست بذار و طرح مشکل کن . بدرود