به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 18 1234567891011 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 175
  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اسفند 93 [ 14:25]
    تاریخ عضویت
    1390-3-29
    نوشته ها
    1,107
    امتیاز
    8,928
    سطح
    63
    Points: 8,928, Level: 63
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 122
    Overall activity: 33.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2,038

    تشکرشده 2,035 در 738 پست

    Rep Power
    125
    Array

    تغيير كردم و خوشبخت شدم

    سلام
    من ليلي 28 ساله هستم الان مدت ا سال و 2 ماه است كه عروسي كرده ام مدت 9 ماه هم عقد كرده بودم شوهرم را دوست دارم نمي دانم شايد هم دوست داشتم در مدتي كه عقد بوديم رابطه خوبي باهم داشتيم تا وقتي كه حرف عروسي پيش اومد خانوادش تازه شروع كردند خودشان را نشان دادن سر هر چيزي بهانه مي گرفتند تالار آرايشگاه لباس عروس خانه و................همسرم همش دلداري مي داد كه با عروسي كردن همه چيز تموم مي شه خودم هم در تمام طول اين مدت تمام تلاشم را كردنم تا صلح و صفا برقرار بشه اما عروسي نه تنها مشكل ما را حل نكرد بلكه صد برابر كرد از همون شب عروسي مادر شوهرم رفتار ديوانه وارش را شروع كرد و كرد و كرد و كرد تا 2 ماه پيش كه با ديوانه بازي هاش باعث مرگ جنين 3 ماهه توي شكمم شد ازشون متنفرم هم از اون و هم از پدرشوهرم اينقدر كه اگه گناه نداشت دوتاشون را مي كشتم شايد يه كم آروم مي شدم از شوهرم هم بدم اومده احساس مي كنم تو كشتن بچه من با اونا همكاري كرده اصلا نمي تونم نفرتم را ازشون پنهان كنم كمكم كنيد خيلي افسرده ام

    خواهش مي كنم يكي باهام حرف بزنه آرومم كنه دارم ديوانه مي شم

  2. کاربر روبرو از پست مفید ليلا موفق تشکرکرده است .

    کلانتر جو (سه شنبه 01 اسفند 96)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 12 مرداد 91 [ 11:29]
    تاریخ عضویت
    1387-10-29
    نوشته ها
    27
    امتیاز
    3,432
    سطح
    36
    Points: 3,432, Level: 36
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 68
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 20 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مادر شوهر و پدر شوهرم قاتل اند ازشون متنفرم

    سلام میشه بیشتر توضیح بدی که اونا چطوری باعث مرگ جنینت شدن

  4. 4 کاربر از پست مفید gol_roz558 تشکرکرده اند .

    gol_roz558 (یکشنبه 12 تیر 90), کلانتر جو (سه شنبه 01 اسفند 96)

  5. #3
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اسفند 93 [ 14:25]
    تاریخ عضویت
    1390-3-29
    نوشته ها
    1,107
    امتیاز
    8,928
    سطح
    63
    Points: 8,928, Level: 63
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 122
    Overall activity: 33.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2,038

    تشکرشده 2,035 در 738 پست

    Rep Power
    125
    Array

    RE: مادر شوهر و پدر شوهرم قاتل اند ازشون متنفرم

    سلام گل رز
    عيد نوروز امسال 7-8 هفته باردار بودم البته خودم هم نمي دونستم روز سوم عيد خانواده شوهرم را كه به خاطر خونه خريدنمون 2 ماهي بود كه با ما قهر بودند را دعوت كردم تا صلح برقرار بشه اما كاش اين كار را نمي كردم از همون عصر كه از خانه ما رفتند شروع كردند پشت سر من (طبق معمول) صفحه گذاشتن فرداي آن روز هم اومدند خانه ما كه پاشو گمشو خانه بابات و هزار تا فحش خيلي بد به خودم و خانوادم 2 روز هم خانه ما موندند و خلاصه به هر قيمتي بود مي خواستند من را از خونه خودم بيرون كنند من كه اون موقع اصلا نمي دونستم باردارم فقط براي آروم شدن اعصابم بهشون گفتم كه ديگه نمي تونيد زندگي من را به هم بزنين چون من باردارم
    اون ها به شوهرم گفتند ببرش آزمايش و اگه باردار نبود توي بيمارستان ولش كن
    رفتيم آزمايشگاه جواب مثبت بود يك آزمايشگاه ديگه بازم جواب مثبت بود
    و اونا از روزي كه فهميدند باردارم شروع كردند به صفحه گذاشتن پشت سر خودم و خانوادم و اينقدر كردند و كردند تا يك روز بر سر فتنه گري هاشون دعواي سختي بين من و شوهرم در گرفت من براي اينكه شوهرم نتونه صدمه اي بهم بزنه رفتم توي دستشويي و در را از پشت قفل كردم شوهرم اينقدر به در ور رفت تا در قفل شد و ديگه باز نمي شد اون به جاي اينكه بهم بگه مي رم دنبال قفل ساز گفت ميرم خانه بابام و تا شب بر نمي گردم از شدت ناراحتي و نگراني داشتم مي مردم
    اون بعد از 1 ساعت برگشت و گفت دنبال قفل ساز رفته بوده اما من ديگه خونريزي كرده بودم در را شكست و من را بيرون آورد دوباره كتكم زد و بردم بيمارستان زنان توي بيمارستان دوباره مشاجره داشتيم من را توي بيمارستان رها كرد و رفت بعد از 6 روز خونريزي جنين سقط شد

  6. کاربر روبرو از پست مفید ليلا موفق تشکرکرده است .

    کلانتر جو (سه شنبه 01 اسفند 96)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 10 بهمن 90 [ 09:07]
    تاریخ عضویت
    1390-3-23
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    1,750
    سطح
    24
    Points: 1,750, Level: 24
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    37

    تشکرشده 37 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مادر شوهر و پدر شوهرم قاتل اند ازشون متنفرم

    سلام ليلا جان

    ميشه بيشتر توضيح بدي ؟

    علت قهر مادرشوهرت به خاطر چي شد؟

    چرا مي خواست تورو از خونت بيرون كنه؟

  8. 3 کاربر از پست مفید شكوفه تشکرکرده اند .

    کلانتر جو (سه شنبه 01 اسفند 96), شكوفه (یکشنبه 12 تیر 90)

  9. #5
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اسفند 93 [ 14:25]
    تاریخ عضویت
    1390-3-29
    نوشته ها
    1,107
    امتیاز
    8,928
    سطح
    63
    Points: 8,928, Level: 63
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 122
    Overall activity: 33.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2,038

    تشکرشده 2,035 در 738 پست

    Rep Power
    125
    Array

    RE: مادر شوهر و پدر شوهرم قاتل اند ازشون متنفرم

    شايد اگه بخوام ديوانه بازي هاي مادر شوهرم را توي اين 2 سال و اندي كه مي شناسمش براتون بنويسم حوصلتون سر بره فقط اين را بگم كه تا حالا 3 تا مشاور خانواده دكتر راي به ديوانه بودنش دادند
    امسال عيد كه اومدند خونه ما براي ناهار ساعت 3.5 اومدند از در هم كه اومدند تو شروع كردند به مسخره كردن خانه و محله اي كه ما توش خونه خريده بوديم دست به سياه و سفيد هم نزدند بعد لباس هايي را كه ما براي عيد خريده بوديم را مسخره كردند و بعد شوهرم را مسخره كردند كه لباست اتو نداره
    فرداي اون روز رفتيم خونه خاله شوهرم اونا هم اونجا بودند دوباره همان رفتارها را كردند وقتي برگشتيم باباش زنگ زد به شوهرم توي راه و شروع كرد به بدگوييكردن از من دوباره مارد شوهرم زنگ زد دوباره پدرشوهرم و..................... شايد 20 بار بيشتر زنگ زدند شوهرم كه حسابي كلافه شده بود شروع كرد به فرياد زدن و فحش دادن به پدر و مادرش و اينكه چي از جون زندگي ما مي خواند 1 ساعت بعد اون زن ديوونه و شوهرش اومدند خانه ما و مي خواستند من را از خونم بيرون كنند به جرم اينكه تو باعث شدي پسرمون به ما فحش بده

    لازم به ذكر مي دونم بگم كه مشكل اصلي اونا خونه اي بود كه ما خريده بوديم اونا مي خواستند پول پيش خونه قبلي ما را بگيرند و خرج خونشون كنند كه خراب كرده بودند تا بسازند ولي من به شوهرم پيشنهاد دادم من هم روي پول پيش خونمون پول بزارم و به اتفاق هم يك خونه كوچيك بخريم اون هم بعد از هزار بدبختي بعد از 5 ماه قبول كرد و ما اين كار را كرديم اونا احساس مي كردند رودست بزرگي خوردند

    چرا هيچ كس كمكم نمي كنه بال هاي صداقت؟ ساينتيست؟ شكوفه؟ آني؟ گل رز؟ فرهنگ؟ و بقيه دوستان؟
    من اصلا در شرايط خوبي نيستم خواهش مي كنم راهنماييم كنيد

  10. کاربر روبرو از پست مفید ليلا موفق تشکرکرده است .

    کلانتر جو (سه شنبه 01 اسفند 96)

  11. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 اسفند 96 [ 15:33]
    تاریخ عضویت
    1387-11-29
    نوشته ها
    1,732
    امتیاز
    22,684
    سطح
    93
    Points: 22,684, Level: 93
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 666
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    4,250

    تشکرشده 4,202 در 1,430 پست

    Rep Power
    189
    Array

    RE: مادر شوهر و پدر شوهرم قاتل اند ازشون متنفرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط ليلا موفق
    شايد اگه بخوام ديوانه بازي هاي مادر شوهرم را توي اين 2 سال و اندي كه مي شناسمش براتون بنويسم حوصلتون سر بره فقط اين را بگم كه تا حالا 3 تا مشاور خانواده دكتر راي به ديوانه بودنش دادند
    امسال عيد كه اومدند خونه ما براي ناهار ساعت 3.5 اومدند از در هم كه اومدند تو شروع كردند به مسخره كردن خانه و محله اي كه ما توش خونه خريده بوديم دست به سياه و سفيد هم نزدند بعد لباس هايي را كه ما براي عيد خريده بوديم را مسخره كردند و بعد شوهرم را مسخره كردند كه لباست اتو نداره
    فرداي اون روز رفتيم خونه خاله شوهرم اونا هم اونجا بودند دوباره همان رفتارها را كردند وقتي برگشتيم باباش زنگ زد به شوهرم توي راه و شروع كرد به بدگوييكردن از من دوباره مارد شوهرم زنگ زد دوباره پدرشوهرم و..................... شايد 20 بار بيشتر زنگ زدند شوهرم كه حسابي كلافه شده بود شروع كرد به فرياد زدن و فحش دادن به پدر و مادرش و اينكه چي از جون زندگي ما مي خواند

    1 ساعت بعد اون زن ديوونه و شوهرش اومدند خانه ما و مي خواستند من را از خونم بيرون كنند به جرم اينكه تو باعث شدي پسرمون به ما فحش بده

    لازم به ذكر مي دونم بگم كه مشكل اصلي اونا خونه اي بود كه ما خريده بوديم اونا مي خواستند پول پيش خونه قبلي ما را بگيرند و خرج خونشون كنند كه خراب كرده بودند تا بسازند ولي من به شوهرم پيشنهاد دادم من هم روي پول پيش خونمون پول بزارم و به اتفاق هم يك خونه كوچيك بخريم اون هم بعد از هزار بدبختي بعد از 5 ماه قبول كرد و ما اين كار را كرديم اونا احساس مي كردند رودست بزرگي خوردند

    چرا هيچ كس كمكم نمي كنه بال هاي صداقت؟ ساينتيست؟ شكوفه؟ آني؟ گل رز؟ فرهنگ؟ و بقيه دوستان؟
    من اصلا در شرايط خوبي نيستم خواهش مي كنم راهنماييم كنيد
    من نميتونم موضع همسرت رو در مقابل حركات عجيب مادرش درك كنم!!!يه جا تورو به خاطر حرف مادرش ميبره ازمايش بارداري بدي!!!يه جا با علم به اينكه بارداري تورو توي دستشويي رها ميكنه و براي اينكه لجت در بياد ميگه من ميرم خونه ي بابام!!!يه جا به مادرش و پدرش فحش ميده؟؟؟؟

    اين شازده چند سالشه؟چرا اينقدر رفتار متناقض داره؟؟
    شما چرا با علم به مشكل داشتن مادرشوهرت ميخواستي صلح و صفا و...برقرار كني؟

  12. 7 کاربر از پست مفید parnian1 تشکرکرده اند .

    parnian1 (دوشنبه 30 خرداد 90), کلانتر جو (سه شنبه 01 اسفند 96)

  13. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 18 اردیبهشت 92 [ 16:23]
    تاریخ عضویت
    1389-4-01
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    4,956
    سطح
    45
    Points: 4,956, Level: 45
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2,162

    تشکرشده 2,174 در 573 پست

    Rep Power
    83
    Array

    RE: مادر شوهر و پدر شوهرم قاتل اند ازشون متنفرم

    سلام
    لیلی جان فعلا تنها کاری که باید بکنی اینه که ارام باشی. تو شرایط بدی هستی همه قبول داریم. اما با این کلافگی و ناراحتی فعلا دردی درمان نمی شه پس اروم باش.
    بعد از اینکه اروم شدی باور کن که اون بچه قسمتش به دنیا نبوده که اگه بود مطمئن باش با چنین اختلافی سقط نمی شد. دختر خاله من 9 هفتش بود و تصادف شدید کرد. طوری که دو تا دست و یه پاش رفت تو گچ لگنش هم شکست اما بچش موند.
    پس باور کن که اون بچه مال این دنیا نبود.
    بعد از اینکه اروم شدی حالا اروم اروم بگو چرا خانواده همسرت از تو بدشون میاد ایا تو رفتاری کردی که باب میل اونا نبوده؟ یا خانواده همسرت کیس دیگری و برای شوهرن مد نظر داشتند؟ ایا با هم دوست بودید یا سنتی ازدواج کردید؟
    در کل برامون بگو علت تنفر اونا و بد گوییاشون از تو چیه. صادقانه بگو تا انشاءا.. کمکت کنیم.
    در مورد متناقض رفتار کردن همسرتم بگو.
    البته تا حدودی می شه حدس زد که او در شرایط بدی هست. یعنی نه می تونه پدر و مادرش و رها کنه حتی با این بد دهنیاشون و نه می تونه شما رو رها کنه و شما رو دوست داره. و برای همین ضد و نقیض رفتار می کنه. با این حال در نهایت ارامش برامون بیشتر بگو
    موفق باشی عزیزم

  14. 7 کاربر از پست مفید sisili تشکرکرده اند .

    sisili (سه شنبه 31 خرداد 90), کلانتر جو (سه شنبه 01 اسفند 96)

  15. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 10 بهمن 90 [ 09:07]
    تاریخ عضویت
    1390-3-23
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    1,750
    سطح
    24
    Points: 1,750, Level: 24
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    37

    تشکرشده 37 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مادر شوهر و پدر شوهرم قاتل اند ازشون متنفرم


    ليلا جان سلام

    خيلي سخته كاملا حق داري

    اما بهترين راه براي حل اين مشكل زمانه

    بنظر مياد شوهرت از كوره در رفته ! به بن بست رسيده و الان مثل يه ببر زخمي مي مونه كه به هرچيزي كه جلوي

    چشمش باشه حمله مي كنه

    يه كم بهش مهلت بده مطمئناً اونم ازين رفتارش پشيمونه

    راستي الان شوهرت كجاست ؟ پيش همديگه هستين؟


  16. 4 کاربر از پست مفید شكوفه تشکرکرده اند .

    کلانتر جو (سه شنبه 01 اسفند 96), شكوفه (یکشنبه 05 تیر 90)

  17. #9
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اسفند 93 [ 14:25]
    تاریخ عضویت
    1390-3-29
    نوشته ها
    1,107
    امتیاز
    8,928
    سطح
    63
    Points: 8,928, Level: 63
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 122
    Overall activity: 33.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2,038

    تشکرشده 2,035 در 738 پست

    Rep Power
    125
    Array

    RE: مادر شوهر و پدر شوهرم قاتل اند ازشون متنفرم

    Gh. Sana عزيز
    شوهرم 32 سالشه نمي دونم چرا رفتارش اينجوريه راستش را بخواين خودم هم خيلي وقتا به اين موضوع فكر مي كنم ولي يك چيز را مي دونم و اون اينه كه خانواده شوهرم به اون اينطور القاء كردند كه اگه با من بدرفتاري كنه، كتكم بزنه و........ به قول اونا من آدم مي شم يا به عبارتي ديگه سر كار نمي رم، مي رم توي خونشون زندگي مي كنم ، طوري لباس مي پوشم كه اونا دوست دارند و طوري رفتار مي كنم كه اونا دوست دارم براش هم هميشه مثال مي زنند كه ديدي ما زن داداشت را آدم كرديم (لازم به ذكر است الان داداشش به خاطر همين كاراشون يك بچه نسبتا ناقص دارد ولي زنش هموني شده كه اونا مي خواند يه زني شبيه زناي 50 سال پيش)

    Sisili عزيز
    نه عزيزم ما كاملا سنتي ازدواج كرديم خانواده شوهرم اومدند خواستگاري و مادر شوهرم با اون زبون چرب و نرمش اينقدر التماس كرد تا بابام راضي شد اون مدام شب مهر بران ما مي گفت حاج آقا جبران مي كنيم عجب جبراني هم كردند!
    راستش را بخوايد اونا اصلا باور نمي كردند كه ما تن به اين وصلت بديم و تا مدت ها بعد از ازدواجمون هم به شوهرم مي گفتند حتما عيب و علتي دارد و ما نمي دانيم.
    عزيزم نطفه اختلافات ما را كه پيدا كني اينه كه مادر شوهرم مي خواست من اون طوري باشم كه اون مي خواد (مثل زن هاي 50-60 سال پيش) و طوري زندگي كنم كه اون مي خواد (مثل زن هاي 50 سال فقط كنار شوهرم بخوابم و هيچ حقي در تصميم گيري ها نداشته باشم شوهرم هم فقط من را در حد زني كه كنارش مي خوابم دوست داشته باشه نه به عنوان يك فرد مهم تحصيلكرده و صاحب عقيده)
    در مورد متناقض رفتار كردن همسرم در بالا گفتم (و اون اينه كه خانواده شوهرم به اون اينطور القاء كردند كه اگه با من بدرفتاري كنه، كتكم بزنه و........ به قول اونا من آدم مي شم يا به عبارتي ديگه سر كار نمي رم، مي رم توي خونشون زندگي مي كنم ، طوري لباس مي پوشم كه اونا دوست دارند و طوري رفتار مي كنم كه اونا دوست دارم براش هم هميشه مثال مي زنند كه ديدي ما زن داداشت را آدم كرديم (لازم به ذكر است الان داداشش به خاطر همين كاراشون يك بچه نسبتا ناقص دارد ولي زنش هموني شده كه اونا مي خواند يه زني شبيه زناي 50 سال پيش))
    اون احساس مي كنه اگه به خيال خودش من را طوري بسازه (با خشونت به گفته اونا) كه مامانش مي خواد هم من را داره و هم خانوادش مي گذارند ما زندگي كنيم.

    شكوفه عزيز
    شوهرم بعد از اون جريان از خانه متواري شد چون برادرم بعد از اينكه من را توي بيمارستان رها كرد توي كوچمون گيرش آورد و يكي توي گوشش زد من هم بهش گفتم ازت شكايت مي كنم و پليس آوردم خونه
    تا 3 هفته هم به خونه برنگشت البته سر مي زد (من از چشمي در مي ديدم ولي تو نمي آمد فقط تا پشت در مي آمد و برميگشت) من پزشك قانوني هم رفتم و نامه هم گرفتم ولي دلم نيومد ازش شكايت كنم احساس مي كردم اونم بازيچه دست پدر و مادرش شده و بي تقصيره بعد از 3 هفته با پدرش برگشت پدرش مي گفت اومدم تكليف خونه را معلوم كنم و بايد خونه را بفروشيم (نصف خانه به نام منه) من هم عصباني شدم و هر چي از دهنم در اومد بهش گفتم (بهش گفتم شما به خاطر پول اين خونه آدم كشتين) اون هم عصباني شد و بعد از كلي فحش دادن از خونه ما رفت ولي مهدي موند.
    الان من و شوهرم كنار هم هستيم ولي بايد اقرار كنم ديگه مثل قديما بهش اعتماد ندارم (دوستش ندارم) و سعي مي كنم به بهانه هاي مختلف ازش دوري كنم رابطه جنسي مون خيلي خراب شده و سعي مي كنم تا حد امكان به بهانه هاي مختلف از زيرش در برم نمي دونم رفتارم درسته يا نه ولي مي دونم كه دست خودم نيست
    كاملا افسرده شدم بي دليل گريه مي كنم نفس كم مي يارم و خلاصه حسابي داغون شدم

    راستي gh sana عزيز مي خواستم صلح و صفا برقرار كنم شايد به يمن اون صلح و صفا من هم بتونم به آرامش برسم و كمي از زندگي ام لذت ببرم ميدونين آخه وقتي ما با هم قهريم مادر شوهرم نمي ذاره ما هم زندگي كنيم و مدام شوهرم را بر عليه من و خانوادم تحريك مي كنه

  18. کاربر روبرو از پست مفید ليلا موفق تشکرکرده است .

    کلانتر جو (سه شنبه 01 اسفند 96)

  19. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اردیبهشت 92 [ 12:37]
    تاریخ عضویت
    1387-6-17
    نوشته ها
    1,234
    امتیاز
    8,567
    سطح
    62
    Points: 8,567, Level: 62
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 183
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    277

    تشکرشده 281 در 126 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مادر شوهر و پدر شوهرم قاتل اند ازشون متنفرم

    لیلا جان یعنی الان همه اون دعواها تمام شده و آقامهدی با شما توی یک خانه زندگی می کنه و دیگه از خانواده شوهرت خبری نیست؟
    شوهرت ازت عذر خواهی کرد بعد اون دعواها ها؟؟؟ و اینکه شغل ایشون چیه؟؟؟؟

    و اینکه شوهرت الان که آرومین درباره رفتارش چه توضیحی می ده؟؟؟

  20. 2 کاربر از پست مفید نازنین غ تشکرکرده اند .

    کلانتر جو (سه شنبه 01 اسفند 96), نازنین غ (سه شنبه 31 خرداد 90)


 
صفحه 1 از 18 1234567891011 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. اوراکا ... اوراکا: من، اكنون و اينجا تغيير مي كنم.
    توسط بالهای صداقت در انجمن شخصیت
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: چهارشنبه 01 دی 89, 12:09
  2. چرا تغيير نمي كنيم؟
    توسط Niloo55 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: جمعه 23 بهمن 88, 16:24
  3. کمک درتغيير روش
    توسط نگين در انجمن ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: جمعه 17 خرداد 87, 19:31
  4. +آيا نظرش تغيير مي كنه؟
    توسط no1 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: جمعه 10 اسفند 86, 20:52
  5. آيا نظرش تغيير مي كنه؟
    توسط no1 در انجمن ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: سه شنبه 07 اسفند 86, 08:44

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:10 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.