چرا من اینحوریم؟ چرا موقعیت ها رو نمیفهمم؟

سلام. امیدوارم همگی خوب باشید

من از زمانیکه حرفای شماها رو خوندن این سوال ها در ذهنم ایجاد شد که چرا من اینجوریم؟
چه طوریم: از ادمی که بهم نگاه بد و نگاه فقط مادی داشته تصور عشق کردم زمانیکه درخواستش رو نپذیرفتم و با بی ادبی و خیلی صریح بهم گفت برو به درک باز بهش فکر کردم و هنوز ساعت هایی از روز به همچین ادمی فکر میکنم
چراا؟ من که سنم کم نیست .چرا نفهمیدم که این ادم فقط دید مادی بهه من داره و عشقی در کار نیست
چرا بعد از اینکه فهمید نمیتونه از م استفاده کنه و باهام اونطوری برخورد کرد باز نفهمیدم که نیتش فقط یک چیز بوده
و چرا ذهن و عمر با ارزشمو هنوز به پای فکر کردن برای این ادم گذاشتم یا میزارم؟

درود ...
مهری جان این حرف های شما خیلی سر بسته هست اگر کمی توضیح بدین در مورد ماجراتون بهتر می شه هم دردی کرد

سلام.. به سمت وسواس فکری کشیده نشید.. همه حرفائی که دوستان در مورد اون اقا زدن ..همش درست از اب در اومد..البته مثل روز روشن بود که پشت مهربونیشون چه نیتی بود و چه زود هم چهرشو نشون داد..

الان درگیر کردن فکرتون نسبت به اون فرد یعنی خود ازاری ذهنی .. راه حلشم سخت نیست..چن هفته بگذره و بهش فک نکنید تموم میشه مگر بخواین هی توش غرق بشید

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط dariush233

درود ...

مهری جان این حرف های شما خیلی سر بسته هست اگر کمی توضیح بدین در مورد ماجراتون بهتر می شه هم دردی کرد

---

سلام.مثلا یک نمونه این موضوع هست ولی در کل اینجوریم

http://www.hamdardi.net/thread-41285.html#post404524

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط جوادیان

سلام.. به سمت وسواس فکری کشیده نشید.. همه حرفائی که دوستان در مورد اون اقا زدن ..همش درست از اب در اومد..البته مثل روز روشن بود که پشت مهربونیشون چه نیتی بود و چه زود هم چهرشو نشون داد..

الان درگیر کردن فکرتون نسبت به اون فرد یعنی خود ازاری ذهنی .. راه حلشم سخت نیست..چن هفته بگذره و بهش فک نکنید تموم میشه مگر بخواین هی توش غرق بشید

---

سلام.وسواس فکری دقیقا چیه؟ اگه منظورتون گیر دادن به یک موضوع هست شاید .البته اون هم گاهی دست خود ادم نیست که گیر میده
لمل دقیق حرف من هم همون حرف شماست که چرا من به عنوان یک ادم بالغ و احتمالا عاقل نباید همچیم چیزی رو که به قول شما مثل روز روشن هست رو بفهمم؟ ای کیو من که اندازه یک ادم عقب مونده نیست پس چرا خرد و درک لازم رو توی این موقعیت ها ندارم؟

من میخوام این موضوع ر و از محل کار جداکنم چون همونطور که گفتم ما با اقایون مراوده زیاد داشتیم. و دقیقا من از همون اول این مورد رو از کار جدا کردم و توی قسمت زندگی شخصیم قرار دادم

ببینید من حتی بعد از اینکه اون حرف رو از او اقا شنیدم براش وقت گذاشتم بهش فکر کردم یعنی به قول شما یک ماهی توی این موضوع غرق شدم تا فهمیدم جریان چیه. چرا لااقل بعد از شنیدن اون حرف نتونستم مموقعیت رو بفهمم و بفهمم منظورش چی بوده
توی خیلی از مسائل شخصیم همینطوریم و بعه قولی دیر متوجه میشم فکر نکنم مشکل از عقل باشه

بله منظور از وسواس ذهنی همون تکرار شدن موضوع براتون و هی فک کردن به اون که انرژی ادمو میگیره ...
این موضوع هم فک نکنم به بالغ بودن ربطی داشته باشه.. حس دوس داشته شدن و دوس داشتن تو همه هستش.. فقط خط قرمز هایی داره که مشخص شده.. مهربونیه کاذب اون اقا برا شما دلنشین بوده چون طبیعیه..ولی احساساتی شدنتون یه جور کمبوده که فقط از طریق شوهر ایندتون باید تامین بشه .. و تا اون موقع باید پاک بمونید..

از این اتفاق به عنوان تجربه عالی یاد کنید نه خود خوری.. موفق باشید..

بله درست میفرمایید.فکرمیکنم باید بیشتر حواسمو جمع کنم ولی واقعا بقیه راحت میتونن همچین مسائلی رو فراموش کنن؟

ممنونن به خاطر چیزایی که راجب به وسواس فکری گفتید.دربارش سرچ داشتم و سعی میکنم ازش دوری کنم